اخبار دروغ چگونه جامعه‌ای بهتر ساخته‌اند؟ تأملی جامعه‌شناختی در باب الهیات و رسانه| جواد شریفی

یش‌بینی من این است که دینداری (به مثابه مجموعه‌ای از عقاید جزمی) در آینده کمرنگ‌تر می‌شود زیرا هم اثر رسانه‌ها و بمباران اطلاعاتی در دیرباور شدن انسان‌ها تردیدبردار نیست و هم با گسترش سواد و دسترسی گستره تر همگانی به آموزش عمومی، مهارت تفکر انتقادی در جمعیت بیشتر می‌شود و همه این عوامل در کنار یکدیگر، محیط مساعدی برای دینداری و دین‌باوری باقی نمی‌گذارند.

نه بنای پرگویی دارم و نه شوق فضل فروشی؛ پس به اقتضای اقتصار، آن چه از رهگذر مطالعاتم به گمانم رسیده را همرسانی می‌کنم. نمی‌دانم عصب‌شناسان و دانشمندان علوم شناختی این گزاره را تا چه اندازه پذیرفتنی می‌شمارند؛ اما بنا به تجربه‌های عینی در زندگی روزمره، انسان‌ها را می‌توان دو دسته کرد: زودباورها _ دیرباورها. (با دسته میانی کاری ندارم.) مرادم از زودباور آنان هستند که بدون امکان یا انگیزه‌ای برای سنجش محققانه و تفکر نقادانه، یک گزاره را می‌پذیرند. و مقصودم از دیرباور آنان هستند که یک گزاره را به آسانی نمی‌پذیرند چه از سر شکاکیت فلسفی و چه از سر تفکر انتقادی و چه از سر گیجی و سردرگمی در میان مواضع گوناگون قابل اتخاذ. زودباوری و دیرباوری را شاید بتوان حالتی خاص و مستقل در مغز افراد دانست و شاید نیز حالتی تابع از حالتی دیگر. برای مثال گفته شده که افراد در حالت هیجانی شاد، سطحی‌تر و کم عمق‌تر و در حالت هیجانی غمگین و افسرده، شکاک‌تر و عمیق‌تر به مسائل می‌اندیشند. به هر حال، ما بنا به تجربه عمومی‌مان وجود دو دسته افراد زودباور و دیرباور را مسلم می‌پنداریم. اما زودباوری و دیرباوری با هر خاستگاهی که در مغز داشته باشند، می‌توانند توسط عوامل اجتماعی تشدید یا تضعیف شوند.

در این سیاهه سه عامل را به طور مشخص در نظر دارم. رسانه‌ها _ ساخت اقتصادی جوامع _ ساخت سیاسی جوامع.

 

رسانه

یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر بر سرعت باورمندی، جریان ورودی داده‌ها به مغز است. هر چه میزان داده‌های در دسترس مغز، کمتر و یکنواخت‌تر باشد، آدمی بیشتر مستعد باور به آن‌ها و تبدیل آنها به عقاید جزمی است. و در مقابل هر چه میزان این داده‌ها بیشتر و متناقض‌تر باشد، باور به همه آن‌ها نیز ناممکن خواهد بود؛ زیرا اصل عدم تناقض بنیادی‌ترین اصل شناختی در مغز آدمیان است. پس ناگزیر باید میان داده‌های پرشمار و متناقض دست به سنجه بزند و بعضی را بپذیرد و بعضی را نه. میدانیم که انسان‌های سده‌های پیشین عموماً در فضایی می‌زیستند که اخبار و اطلاعات زیادی برای دانستن وجود نداشت؛ یا دست کم روزانه در معرض بمباران توسط اطلاعات درست و غلط پرشماری نبودند؛ و این منجر به زودباوری آنان می‌شد. در مقابل در عصر مدرن که به عصر اطلاعات نیز شناخته می‌شود، بمباران اطلاعاتیِ مغز، اجازه زودباور شدن به انسان‌ها را نمی‌دهد و حتی نظام‌های معرفتی و معناییِ تثبیت شده در گذر سده‌های متمادی را نیز دستخوش تغییرات پرشتاب می‌کند. اگر رسانه (به معنای ابزار انتقال اطلاعات) برای انسان کهن (یعنی انسان پیشاصنعتی) محدود به کتاب‌های گران و کمیاب یا وعظ و خطابه دین سالاران و یا ارتباطات شفاهی بود، رسانه‌های انسان مدرن (انسان پساصنعتی) از شمار بیرون است. در نتیجه، رسانه بیشتر یعنی داده‌های بیشتر و یعنی نیاز به پردازش و سنجش بیشتر که یعنی مقاومت در برابر پذیرش بسیاری از این داده‌ها و نهایتاً یعنی دیرباور شدن ذهن.

 

ساخت اقتصادی جوامع

اقتصاد؛ عامل دیگری که حضوری بی منازع در میدان تغییرات اجتماعی دارد. در جامعه‌ای که ساخت اقتصادی‌اش متکی بر کشاورزی و دامداری است، نیاز چندانی به تولید و کسب اطلاعات به روز درباره بازار وجود ندارد. اما جامعه‌ای که اقتصادش مبتنی بر تولید صنعتی و نیز تجارت بین المللی است، نیاز روزافزونی هست به دانستن اینکه کدام کالا در کدام کشور بازار خوبی دارد و چه چیزی را بهتر است از کجا خرید و به کجا فروخت؟ از چه مسیری باید به کجا رفت؟ و اطلاعاتی از این دست که پاسخ به آن‌ها باعث گسترش علومی همچون نقشه برداری و آمار و… شد. اروپای قرن 16 تا 19 دقیقاً همین حالت دوم را زیسته بود؛ دوره‌ای که تجارت با مفهوم دیگری به نام صنعت اطلاعات گره خورده بود. نیاز اقتصاد به تولید و انتشار اطلاعات مورد نیاز بازاریان، یکی از مهم‌ترین زمینه‌های پدید آمدن و گسترش صنعت چاپ و نیز رسانه‌های مکتوب بود. پس ساخت اقتصادی جامعه با عامل نخست یعنی رسانه‌ها در خصوص تکثیر جریان‌های اطلاعاتی و تشدید دیرباوری مردم هم افزایی دارد.

 

ساخت سیاسی جوامع

امر سیاسی؛ نکته‌ای که نپرداختن به آن هر تحلیل اجتماعی را مبهم و گنگ می‌کند. اینکه چه کسانی و به چه شکلی بر شما حکومت کنند تاثیری سرنوشت ساز در این دارد که شما مردمی زودباور باشید یا دیرباور. (دقیق‌تر بگویم: مردمی ساده لوح باشید یا شکاک و انتقادی) حکومت‌های مستبد و توتالیتر با کنترل جریان‌های اطلاعات در جامعه به شیوه‌هایی همچون فیلترینگ و توقیف فله‌ای مطبوعات تلاش دارند اطلاعات به اندازه و به گونه‌ای که آسیبی به اقتدارشان نرساند در اختیار جامعه باشد. در مقابل، آن ساخت سیاسی که آزادی رسانه‌ها و جریان‌های اطلاعاتی متضاد را تضمین می‌کند، امتیاز و افتخار خود را نه در داشتن شهروندانی ساده لوح و مطیع، که در داشتن شهروندانی آگاه و منتقد می‌بیند که قدرت توده‌ای‌شان را به درستی برای مهار فساد حکومت‌ها و به راه آوردن آن‌ها به کار می‌گیرند. پس ساخت سیاسی جوامع نیز نقشی تاثیرگذار در سرعت باورمندی انسان‌ها دارد.

 

اما پی آمدهای این زودباوری و دیرباوری چیست؟

نخستین پیامد در زمینه الهیات است. بهترین محیط برای باورمندی به مقولاتی همچون خدا و دین و شریعت، جوامع کشاورز و دامدار (پیشاصنعتی) هستند؛ زیرا جریان اندک اطلاعات در آن‌ها مانع دیرباور شدن آدمیان می‌شود و این انسان‌های زودباور که در نبود اطلاعات پرشمار و متناقض، فاقد مهارت تفکر نقادانه هستند، دین داران خوبی خواهند بود. اما در جوامع صنعتی ) که صنعت اطلاعات نیز از همزادهای آن است) چنین چیزی ممکن نیست. از همین روست که موج الحاد در اروپا همزمانی معناداری با دوره صنعت اطلاعات و نیز صنعتی شدن اقتصاد دارد. (حدفاصل قرن 16 تا 19) نیز همین سده‌ها دوره انفجار رسانه و مطبوعات در اروپا بود. به تبع پرورش مهارت تفکر نقادانه در افراد دیرباور، فلسفه، علوم انسانی و ساینس نیز مجال شکوفایی می‌یابند.

شاید چندان گزافه نباشد که بگوییم میزان دانش افراد با میزان باورمندی آن‌ها همبستگی معکوس دارد و هر کدام فزونی گیرد، دیگری کاستی یابد. به گمان من آنچه اساساً الحاد و کفر و ارتداد و بی دینی خوانده می‌شود، همان دیرباوری ناشی از تفکر نقادانه است. به همین خاطر پیش‌بینی من این است که دینداری (به مثابه مجموعه‌ای از عقاید جزمی) در آینده کمرنگ‌تر می‌شود زیرا هم اثر رسانه‌ها و بمباران اطلاعاتی در دیرباور شدن انسان‌ها تردیدبردار نیست و هم با گسترش سواد و دسترسی گستره تر همگانی به آموزش عمومی، مهارت تفکر انتقادی در جمعیت بیشتر می‌شود و همه این عوامل در کنار یکدیگر، محیط مساعدی برای دینداری و دین‌باوری باقی نمی‌گذارند.

زودباور یا دیرباور بودن شهروندان در نسبتی که با حکومت و امر سیاسی برقرار می‌کنند نیز مؤثر است. شهروند زودباور منتقد و معترض نیست و نسبت به حکومت مطالبه گری ندارد. اما شهروند دیرباور، منتقد و مطالبه گر است و همین امر قدرت شهروندان را در مقابل حکومت افزایش می‌دهد. بدین ترتیب امکان بیشتری برای برقراری دموکراسی در چنین جامعه‌ای وجود دارد.

سرعت باورمندی انسان‌ها سپهر عمومی جامعه را نیز سامانی دیگر می‌بخشد. در جامعه زودباور هر داده یا ایده‌ای می‌تواند به سرعت مطلق و جزمی شود و شکل عقیده به خود بگیرد؛ چیزی که در جامعه دیرباور چندان امکان ندارد. ذهن‌های زودباور از خدشه دار شدن عقایدشان به شدت مضطرب می‌شوند و ترس و اضطراب هویتی‌شان می‌تواند منجر به خشونت و طردگرایی شود؛ ایده‌ها و داده‌های مخالف خود را به راحتی نمی‌پذیرند و در پی سرکوب آن‌ها بر می‌آیند. در حالی که ذهن‌های دیرباور که حتی معیار خوب و بد برایشان متزلزل شده و به فضیلت نسبی گرایی رسیده‌اند، ایده‌ها و داده‌های متناقض را آسان‌تر تحمل کرده و نیازی به رفتارهای خشن و طردکننده برای آرام کردن اضطراب هویتی‌شان ندارند. بدین ترتیب جامعه شکاک و دیرباور که معیارهای سخت و محکمی برای خویشتن_بر_حق_پنداری ندارد، تساهل و تسامح واقعی و بیشتری را از خود بروز می‌دهد و حقوق اقلیت‌ها (دینی، نژادی، سیاسی، جنسی و…) در این جوامع محترم‌تر شناخته می‌شوند.

 

سخن پایانی

گلایه از زندگی در عصر مدرن با این سرعت سرسام آورش و رسانه‌ها و اخبار متناقضِ ناآزمودنی اش، ترجیع بند سخنان بسیاری از مردم است؛ اما واقعیت این است که همه این رخدادهای عصر مدرن با همه هزینه‌هایی که بر زندگی و روان ما بار کرده است، به شیوه عجیبی توانسته‌اند که زندگی بهتری برای ما ارمغان آورند. بی لاف و گزاف، ما در اخلاقی‌ترین دوره از تاریخ حیات بشری زندگی می‌کنیم.{دقت کنید که بشر چگونه موجودی است که عصر حاضر اخلاقی‌ترین دوره بشری است!} مدرنیته و تکنولوژی، زندگی بشر را نسبت به سده‌های پیشین در سطح رضایت بخش تری قرار داده‌اند. یکی از این بیشمار موهبت‌های عصر حاضر، عدم قطعیت است. عدم قطعیت که خودش در مرحله نخست می‌تواند یک فضیلت اخلاقی قلمداد شود، توان زیادی برای اخلاقی‌تر کردن جامعه دارد؛ حتی بیشتر از دین. اجازه دهید همزبان با آگوست کنت این ادعای قدیمی و نخ نما را تکرار کنم که هر چه در زمان به جلو برویم، دین نقش کمتری در زندگی انسان‌ها خواهد داشت.{اگر هم مدعی بقای دین در آینده هستید، دقت کنید که دین تنها یک نام است و محتوای این نام، سیال و دگرگون شونده در بستر تاریخ و جغرافیاست. اگر هم چیزی با نام دین در آینده باشد، نه آن است که امروزه داریم و نه آن است که سده‌های پیشتر داشتیم.} اجازه دهید این ادعا را کمی تعدیل کنم؛ دین داری و دین باوری بیش از آن که خاستگاه معرفتی داشته باشد خاستگاه روانی دارد. پدیده‌هایی که بتوانند دین نام بگیرند احتمالاً هیچ گاه از بین نخواهند رفت؛ اما دیرباوران نیز دین باور نخواهند بود. زیاده گویی جسارت است.

 

برای نواختن صاحب این قلم به نگاه نقاد و سنجشگر خود: J.sharifi73@gmail.com

 

مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. رضا

    راستش من زیاد موافق نیستم چون مردم در اثر بمباران اطلاعاتی هم باز همین دو دسته هستند خیلی ها زود همه جیز رو باور می کنند و بقیه دیرتر.
    مطلب دیگه ای هم هست به نسبی گرایی اشاره شد در حالیکه فضیلت نیست چون همه مدام در حال شک و تردید هستند شک و تردید پلی برای رسیدن به یقین است که به اشتباه جزم گرایی می گویند وگرنه اینکه مدام همه در حالتی برزخی از ارزش پنداشتن با ارزش نپنداشتن یک چیز هستند چیز با ارزشی نیست. در ضمن همین یقین هم باز در دل خودش تنوع دارد ؛ مثلا یک اصل ارزشی می گوید با یکدیگر مهربانی کنید. خب حالا این چیستی است اما چگونگی نیز مطرح است که چگونه مهربانی کنیم؟ خودش سرآغاز هزاران شکل مهربانی کردن در فرهنگ ها و تمدنهای مختلف است.
    زندگی مدرن به نظرم بدترین دوره زندگی تاریخ بشریت است اما اگر از این دوره جهنمی عبور کنیم و مردم به پوچی تکنولوژی و صنعت و مدرنیته پی ببرند ، بعد از آن می توان امید زیادی داشت که دوران بسیار بهتری از قرون گذشته حاصل شود که البته این هم باز به همت هر ملتی بستگی دارد.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.