ادیان در خدمت انسان

۳۰ بهمن سال ۱۳۵۳ شمسی امام موسی صدر در کلیسای «کبوشیین» بیروت حضور یافت و دعوت کلیسا را برای خواندن خطبۀ موعظۀ آغاز روزه، به جا آورد. این حضور امام موسی صدر که در زمان خود مورد توجه فراوان رسانه ها قرار گرفت، در جمع بالا‌ترین سطوح سیاسى و دینىِ طوایف مسیحى و به عنوان نماد «گفت‌و‌گو و همزیستی» چنان اهمیت تاریخی یافت که شارل حلو، رئیس جمهور اسبق لبنان، در این باره معتقد است: «براى نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانى غیرکاتولیک در یک کلیساى کاتولیک و براى جمعى از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن میراند. این اتفاق نه‏ تنها اعجاب‏ انگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.»
اهمیت سخنان امام موسی صدر در این خطبه از آن روی است که با تأکید بر آموزه های اسلامی اعلام می کند ادیان در خدمت انسان هستند.

خدایا، تو را سپاس مى‏ گوییم. پروردگارا، اى خداى ابراهیم و اسماعیل، خداى موسى و عیسى و محمد، خداى مستضعفان و همۀ آفریدگان.

سپاس خدایى را است که ترسیدگان را امان دهد، شایستگان را نجات دهد، مستضعفان را برترى دهد، مستکبران را فرونشانَد، شاهانى را نابود سازد، و دیگرانى را بر جایگاه آنان نشانَد. و سپاس خدایى را که درهم‌کوبندۀ جبّاران، نابودکنندۀ ستمگران، دریابندۀ گریزندگان، انتقام‏گیرنده از سرکشان و فریادرس دادخواهان است.

خدایا، تو را شکر مى‏گزاریم که ما را به عنایتت موفق داشتى و به هدایتت گردآوردى و با مهربانی‌ات دل‌های ما را یکى کردى.

ما، هم‏اینک، در پیشگاه تو و در خانه‏اى از خانه‏هاى تو، در ایامِ روزه، به‏خاطر تو، گرد آمده‏ایم. دل‌های ما به سوى تو پر مى‏کشد و خردهاى ما نور و هدایت را از تو مى‏گیرد. تو ما را فراخوانده‏اى تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمه سواء براى خوشبختى بندگانت اتفاق کنیم. به سوى درگاهت روى آورده‏ایم و در محراب تو نماز گزارده‏ایم.

براى انسان گرد آمده‏ایم، انسانی که ادیان براى او آمده‏اند، ادیانى که یکى بوده‏اند و هرکدام ظهور دیگرى را بشارت مى‏داده است و یکدیگر را تصدیق مى‏کرده‏اند. خداوند، به‏واسطۀ این ادیان، مردم را از تاریکی‌ها به سوى نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت.

ادیان یکى بودند، زیرا در خدمتِ هدفى واحد بودند: دعوت به سوى خدا و خدمتِ انسان. و این دو نمودهاى حقیقتى یگانه‏اند. و آن‌گاه که ادیان در پى خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینى به خود آن‏قدر شد که تقریباً به فراموشىِ هدفِ اصلى انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنج‌های انسان فزونى یافت.

ادیان یکى بودند و هدفى مشترک را پى مى‏گرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینى و طاغوت‌ها و یارى مستضعفان و رنج‏دیدگان. و این دو نیز نمودهاى حقیقتى یگانه‏اند. و چون ادیان پیروز شدند و همراه با آن‌ها مستضعفان نیز پیروز شدند، طاغوت‌ها چهره عوض کردند و براى دستیابى به غنایم پیشى گرفتند و در پى حکم راندن به نام ادیان برآمدند و سلاح دین را به دست گرفتند، و این‏گونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و ادیان دچار مصیبت و اختلاف شدند. هیچ نزاعى نیست مگر براى منافع سودجویان.

ادیان یکى بودند، زیرا نقطۀ آغاز همۀ آن‌ها، یعنى خدا، یکی است؛ و هدف آن‌ها، یعنى انسان، یکی است؛ و بستر تحولات آن‌ها، یعنى جهان هستى، یکی است! و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راه‌های گوناگون رفتیم و به پاره‏هاى مختلف بدل گشتیم و جهان یکتا را تقسیم کردیم و در پى خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهاى دیگر، غیر خدا، را برگزیدیم و انسان را به نابودى کشاندیم.


 

اینک به راه درست و انسانِ رنج‌دیده بازگردیم، تا خدا نیز به ما بازآید و از عذابِ الهى نجات یابیم. براى خدمت به انسانِ مستضعفِ پاره پاره شده و رو به نابودى گردِ هم آییم، تا در همه‌چیز و درمورد خدا یکى شویم، و تا ادیان همچنان یکى باشند. قرآن کریم مى‏فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ»(1)

در این لحظه، در کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینى و بنا به دعوت مسئولان متعهد، حاضر شده‏ام. اینک خود را در میانۀ راه در کنار شما مى‏یابم: هم اندرزگو و هم اندرزپذیر؛ با زبان خود سخن مى‏گویم و با قلب خود مى‏شنوم. تاریخ گواه ماست. بدان گوش فرامى‏دهیم. و تاریخ شنواى ما نیز هست. تاریخ گواه لبنان است. شهرِ دیدار، شهرِ انسان، وطنِ رنج‏دیدگان و پناهگاه ترسیدگان. در این احوال و در این افق بلند، مى‏توانیم شنواى پیام‌های اصیلِ آسمان باشیم، زیرا ما به سرچشمه‏‌ها نزدیک شده‏ایم.

این حضرت مسیح است که فریاد مى‏زند: «هرگز! هرگز محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمى‏شود.» و صداى او در جان‌ها مى‏پیچد و ندایى دیگر از پیامبر رحمت اوج مى‏گیرد که: «هرگز به خدا و روز واپسین ایمان نیاورده است کسى که سیر به بستر خواب رود، اما همسایه‏اش گرسنه باشد.» [۲] و هر دو صدا در بستر زمان هم‏آوا بوده‏اند، تا آنکه پژواک آن‌ها بر زبان پاپ بزرگ ظاهر مى‏شود که به مناسبت روزه مى‏گوید: «مسیح و انسانِ فقیر شخصى واحدند.» و در نامۀ معروفش به نام «پیشرفت ملل» براى کرامت انسان خشمگین مى‏شود و مانند مسیح در معبد مى‏گوید: «این تجربۀ سترگى است که با خشونت، اهانت‌هایی که در حق کرامت انسانى روا داشته مى‏شود، پایان پذیرد» و باز مى‏گوید: «نظام‌های ستمگر منحط‌ترین نظام‌ها از نظر ارزش‌های انسانى‏اند، که با سوء‌استفاده از جایگاه حکومت و پایمال کردن حقوق کارگران و شکستن پیمان‌ها پا گرفته‏اند.»

آیا این نداى پاک، با آنچه دربارۀ هدف در متون معتبر اسلامى آمده است، تفاوت دارد؟ «من ـ یعنى خدا ـ نزد شکسته‏دلان هستم؛ آن‌گاه که مریضى را عیادت، فقیرى را یارى و حاجتِ نیازمندى را روا مى‏کنى، من نزد آنانم.»

اما دربارۀ وسیلۀ نیل به آن مقصود: خدا هر کوششى را براى به‏پا داشتن حق و هر فعالیتی را برای یارى ستمدیده، تلاشى در راه خود و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهده‏دار یارى و نصرت است.

از خلال این گواهی‌ها به انسان برگردیم تا نیروهاى ویرانگر و متلاشى‏ساز انسان، این عطیۀ الهى، را بشناسیم؛ انسان، مخلوقى که در صفات بر صورت خالقش آفریده شده است. خلیفۀ خدا بر روى زمین، غایت هستى، آغاز و هدف جامعه و حرکت‏آفرین تاریخ. این انسان برابر است با مجموع نیرو‌ها و توانایی‌هایش؛ نه از آن رو که فلسفه و فیزیک در قرن ما بر تبادل و امکان تبدیل ماده، هر ماده، به انرژی توافق کرده‌اند بلکه از آن رو که ادیان و تجربۀ علمی تأکید می‌کند که «و أن لَیَسَ للإنسانِ إلّا ما سَعَی»(3) براى انسان جز تلاش او چیزى نمى‏ماند و کار‌ها جاودانه‏اند و اینکه ارزش انسان به شعاع‌ها و پرتوافکنی‌هایش در زمینه‏‌ها و افق‌های گوناگون است. از این رو، هر قدر توانایی‌های انسان را محترم بداریم و از آن‌ها حفاظت کنیم، به‌‌ همان اندازه او را تکریم و جاودانه کرده‏ایم.

 
اگر بُعد آسمانی ایمان به انسان درک و همّتى نامتناهى و آرزوهای نامتناهی مى‏دهد و او را در عین ناامیدی امیدوار نگه مى‏دارد، نگرانىِ او را برطرف مى‏کند، و او و دیگر انسان‌ها و او و دیگر موجودات را هماهنگ مى‏سازد. این ایمان او را، هم از جلال و شکوهمندى و هم از جمال و زیبندگى بهره‏مند مى‏سازد. بعد دیگر این ایمان مى‏کوشد که از انسان صیانت کند و حفاظت از انسان را واجب می‌داند و تأکید دارد که ایمانِ بدون التزام به خدمتِ انسان ایمان نیست.

باید همۀ نیروهاى انسان و نیروى همۀ انسان‌ها را حفظ و تقویت کرد. از این روست که اصل کمال‏طلبى، از اولین رسالت‌ها تا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «باید پیشرفتى اصیل و کامل در کار باشد، یعنى هر انسان‌، با تمام توانایی‌هایش و همه و همۀ انسان‌ها را به کمال برساند و اصلاح کند.» به همین جهت است که مى‏بینیم، سرقت را ادیان حرام دانسته‏اند، زیرا سرقت غصب کردن نیروهای انسان و دست‌آوردهای این نیروهاست. این سرقت امروز به‏صورت استثمار و احتکار درآمده است و در پوشش پیشرفت صنعتى یا تأمین نیازهاى ساختگى که از طریق ابزارهای تولید بر انسان تحمیل می‌شود تا او اشتهای کاذبی احساس کند و بیشتر مصرف کند. امروزه، نیاز‌ها برخاسته از ذات انسان‌ها نیست، بلکه، به یارى تبلیغاتِ وابسته به ابزار‌ها و قدرت‌های تولیدى، خلق شده‏اند. و این‌گونه است که هر روز نیازی نو بر انسان تحمیل می‌شود و نیرو و توان او را به خود مشغول می‌کند. این نیازهای ساختگی مانع از آن می‌شود که انسان این توانایی‌ها را در راهی که خود می‌خواهد صرف کند. و این‌گونه مى‏بینیم نیروهاى مختلفى که مانع توانایی‌های انسان‏اند و آن‌ها را نابود یا پراکنده مى‏گردانند، تحولى عمیق یافته‏اند. با این حال، اساس و بنیاد این نیروهاى ویرانگر ثابت باقى مانده‏، هرچند که شکل‌ها تغییر کرده و تحولاتْ فزونى یافته است.

مثلاً دین با دروغ و دورویى و نیز غرور و تکبر درافتاده است، و چون به‏صورت بنیادین به این خصلت‌ها مى‏نگریم، میزان تأثیر منفى آن‌ها را بر توانایی‌های فرد و جامعه درک می‌کنیم. دروغ حقایق و نیروهای آمادۀ تبادل میان انسان‌ها را دروغین می‌گرداند، نیروهایی که رشد انسان منوط به بخشش آن‌ها و پذیرش نیروهای دیگران است. دروغ این نیرو‌ها را واژگونه و ناشناخته مى‏گرداند، پس تبادل‌ها و توانایی‌ها مشوه و معطل مى‏مانند.

کبر و غرور توانایىِ انسان را متوقف و منجمد مى‏کند، زیرا آدم مغرور حس مى‏کند که به مرتبۀ خودکفایى رسیده است، لذا از داد و ستد بازمى‏ایستد و از تکامل بازمى‏ماند و مردم نیز از اقتباس از او و کامل شدن به‌واسطۀ او دست مى‏کشند، و این یعنى مرگ توانایی‌ها و ظرفیت‌ها. صفات هم‌ردیف دروغ و کبر و غرور نیز چنین است.

اما آزادى فضا و حال و هواى مناسب برای رشد نیرو‌ها و ظهور استعدادهای انسان است، اگر فرصت‌ها فراهم باشد. این آزادى همواره در معرض تجاوز قرار داشته است و به بهانه‏هاى مختلف از انسان‌ها سلب مى‏شده است. از آنجا که آزادی فضای مناسب برای رشد توانایی‌ها و استعدادهای انسان و اصل و اساس و سرچشمۀ همه توانایی‌هاست، نزاع‌ها و درگیری تلخ رخ داد. سلب آزادى از انسان، فرد و جامعه را به بندِ محدودیت‌های اعمال‌شده از جانب غاصبان آزادى مى‏کشد و، در نتیجه، انسان‌ها و جامعه به محدودیت و نقص در توانایی‌ها دچار مى‏گردند. آنگاه که انسان بر این محدودیت‌ها می‌شورد و تلاش می‌کند و ما بنا به ایمانمان همراه دیگران مى‏کوشیم مانع سرکشىِ این نیروى تفرقه‌افکن و ویرانگر شویم، در حقیقت، بدون توجه به شکل و قالب نیروهای محدود کننده در طول تاریخ بشری، از توانایى و کرامت انسان دفاع مى‏کنیم.

قالب‌های سلب آزادى و تخریب توانایی‌ها در گذر زمان تغییر یافته است: گاهى به‏صورت استبداد، گاهى به‏صورت استعمار،‌گاه به‏صورت نظام ارباب و رعیتى،‌گاه به‏صورت تروریسم فکرى و ادعاى قیمومیت بر مردم و نابالغ انگاشتنِ قدرتِ فکرىِ آنان است و‌گاه به‏صورت استعمار نو و‌گاه به‏صورت تحمیل مواضع بر افراد یا ملت‌ها از طریق فشارهاى اقتصادى و فرهنگى و فکرى است. سیاستِ بی‌توجهی و محروم کردن برخى از مردم از فرصت‌ها، نگاه داشتنِ مردم در جهل و بى‏سوادى و محروم کردن مردم از بهداشت و فرصت‌های تحرک و توسعه، همه و همه، از شکل‌های مختلف سلب آزادى و در هم کوباندن توانمندىِ انسان است.

همین‏طور است تمام نیازهاى انسانى، که شهوت‌ می‌نامیم، اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازهاى دیگرِ انسان تقویت ‏شوند. هر نیازى در انسان انگیزه‏ساز و حرکت‏آفرین و عامل حرکت انسان است، ولى اگر به قیمت مغفول ماندن دیگر نیاز‌ها رشد یابد، فاجعه‏آفرین خواهد بود.

و این، منشأَ مسئولیتِ بزرگ ما در برابر قدرت و ثروت و جاه و مقام و دیگر امکانات بشری است. اگر ایمانى که میان خدا و انسان ارتباط و حضورى مستمر پدید مى‏آورد، مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنى شکننده روبه‏رو خواهیم شد. هنگامى که تاریخ تمدن را مدّ نظر قرار مى‏دهیم، با رشد یک‌جانبه و یک بُعدی انسان در تمدن امروزی روبه‏رو مى‏شویم. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی رشدى ناهماهنگ مى‏یابد، چون بر پایۀ ایمان نبوده است، ایمانی که مایۀ اعتدال و همنوایی در راه خدمت به همه است. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی به استعمار و منازعات، بازاریابی‌های جدیدِ فرصت‏طلبانه و حاکمیتِ صلحِ مسلحانه و مقولاتى از این دست منتهى مى‏شود، و زندگى انسان میان جنگ‌های سرد و گرم و بین بستن زخم‌ها و صلح مسلح نوسان مى‏یابد.

حبّ ذات یا خویشتن‏خواهى که مایه و پایۀ کمال‏خواهى انسان است، آنگاه که به خودپرستى تبدیل شود، مشکل‏آفرین مى‏شود.

جنگ‌ها و تبعیض نژادى و تحقیر دیگران و نزاع شدید در هسته‏هاى مختلف جامعه، از خانواده تا جامعۀ بین‏الملل، همه نزاع‌هایی هستند که علتشان یکى و چند و چونشان متفاوت است. این نزاع‌ها که جزءِ بنیادین خلقت تلقى شده است، حاصل تبدیل خویشتن‏خواهى به خویشتن‏پرستى است. انانیت و خودخواهىِ فرد در گروه نیز همین تأثیر منفى را دارد. گروه‌ها و جوامع براى خدمت به انسان شکل گرفته‏اند. طبع انسان مدنى و اجتماعى است. انسان موجودى است با دو بعد شخصى و اجتماعى. وقتی خودپرستی به جامعه سرایت کند، مشکل انسان در صورت‌های مختلفى بروز مى‏کند: از خودخواهى فردى تا خودخواهى خانوادگى و خودخواهى قبیله‏اى تا خودخواهى فرقه‌‏اى و مذهبى، که ارزش‌هاى آسمانى را به خصوصیات زمینى تبدیل و دین و مذهب را از محتوایش تهى مى‏کند، و علوّ و مدارا را از بین مى‏برد،‌‌ همان فرقه‏گرایى که ارزش‌های والا را وسیلۀ سوداگرى قرار مى‏دهد و، سرانجام، به ملى‏گرایى خودخواهانه مى‏رسد.

وطن‏دوستى نیز، که از شریف‏‌ترین نیازهای انسانى است، به نژادپرستى بدل می‌شود؛ تا جایى که فردْ وطنش را، به جاى خدا، در مقام پرستش قرار مى‏دهد و حاضر مى‏شود عظمتِ وطنش را بر ویرانه‏هاى اوطان دیگران، و تمدنش را بر خرابه‏هاى تمدن‌های دیگر بنیان نهد، و سطح مردمش را به بهاى فقیر شدن دیگر ملت‌ها بالا برد. نازیسم، که جهان را چند بار به آتش کشیده است، نمونۀ آشکار نژادپرستى است. این خودخواهی‌ها، در اصل، احساساتى سازنده بودند، اما به مرور و به دلیل رشد ناهماهنگ، ویرانگر شدند. خویشتن‏خواهى و فامیل‌دوستی و قبیله‏دوستى و وطن‏خواهى و وابستگی‌های قومى، اگر در چارچوب مرزهاى درست خود باقى بمانند، گرایش‌های مثبت و سازنده‏اى در زندگى انسان‌ها خواهند بود.

اکنون به عنوانى که براى این سخنرانى برگزیده‏ایم، بازگردیم: «نیازمندی‌ها و توانمندی‌های انسان.»
جامعه‌ای که این انسان را در بر می‌گیرد باید به مثابۀ یک کل هماهنگ باشد و فرد نیز باید به مثابۀ یک فرد سازوار باشد. هر نیازى که به هزینۀ نادیده انگاشتن دیگر نیاز‌ها تأمین و تقویت شود، وِزر و وَبال خواهد شد. هر فردی که به بهاى نادیده انگاشتن حقوق دیگر افراد رشد کند، وزر و وبال خواهد شد. هر گروهى که به بهاى نادیده انگاشتن حقوق دیگر گروه‌ها رشد کند، مصیبت خواهد آفرید.

اعتدال حاصل درک وضعیت دیگران است و باعث می‌شود که انسان درد دیگران را درد خود بداند. همین تفکر است که دعوت به روزه‌داری می‌کند. این اعتدال ضامنِ صحتِ رشدِ هماهنگِ فرد است و ضامنِ رشدِ هماهنگِ جوامع است.

لبنان، سرزمینِ ما؛ سرزمینى که انسانِ آن اولین و آخرین سرمایۀ آن است؛ انسانى که عظمت لبنان را با تلاش و هجرت و اندیشه و اقداماتش پدید آورده است؛ چنین انسانى را در این کشور باید صیانت کرد.

اگر کشورهاى دیگر، پس از انسان، سرمایه‏هاى دیگرى دارند، سرمایۀ ما در لبنان، پس از انسان، باز‌‌ همان انسان است. از این رو، تلاش ما در لبنان، از عبادتگاه‌ها تا دانشگاه‌ها و دیگر مراکز، باید صَرفِ صیانت از انسان در لبنان، همۀ انسان‌ها و همۀ ابعادِ انسان با توانمندی‌های مختلف و در مناطقِ مختلفِ لبنان گردد.

اگر بخواهیم از لبنان صیانت کنیم، اگر بخواهیم به اقناع حس ملى خود بپردازیم و اگر بخواهیم به حس دینى خود پاسخ دهیم، باید انسانِ لبنان و همۀ توانایی‌هایش را پاس بداریم. در لبنان، ما شاهد محرومیت هستیم، محرومیت در لبنان ناشى از سوءِ تدبیر است و همگان در این زمینه مسئول‏اند. و همان‌گونه که در سخنان مبارک شنیدیم، سخت‏گیرى در راه انسان، در حد نیاز، به شرط هتک نشدن انسانیتِ انسان، مجاز است.

حضار گرامى، مناطقى که ما و مردم لبنان در آن زندگى مى‏کنیم، چونان خود مردم لبنان، امانتى هستند در اختیار ما و مسئولان. جنوب و دیگر مناطق امانت‌هایی هستند که بنا به فرمان خدا و خواست وطن باید حفظ شوند. از این رو، باید آگاهانه به اندیشه و عمل توجه کنیم. اشتباه در اندیشه و اشتباه در عمل هر کدام دو خیانت در امانت در پی دارند: خیانتِ ارتکاب مستقیم فساد، و خیانتِ پایمال کردن فرصت دیگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومى. تفاوت گذاشتن به هر شکل و عنوانی که طرح شود باعث تفرقه است.

لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با دشمن آشکار مى‏شود، آنگاه که مى‏بینیم دشمن جامعۀ نژادپرستانه‌ای ایجاد کرده است که به کار ویرانى و تفرقه در همۀ ابعاد مالی و فرهنگى و سیاسى و نظامى آن اشتغال دارد، تا جایى که به خود گستاخىِ تحریف تاریخ و یهودى کردن شهر قدس و تخریب آثار تاریخى آن را مى‏دهد. بنابراین، وطنمان را، نه‏تنها به‏خاطر خدا و انسانِ آن، که براى تمامىِ بشر و براى نمایاندن چهرۀ مبارزه‏گرِ حق، در برابر آن چهرۀ دیگر، باید حفظ کنیم.

ما اینک خود را در برابر فرصتى طلایى یافته‏ایم، در برابر فصلى نو که لبنان آغاز کرده است، و در برابر صحنه‏اى که در تاریخ و در پهنۀ گیتى همتایى ندارد.

اى مردان و زنان مؤمن، باید براى انسان، همۀ انسان‌ها، انسانمان در بیروت و جنوب و عکا و حومۀ بیروت و کرنتینا و حى‏السلم، با یکدیگر همدل و همنوا شویم. این انسان جزئى از این فرصت، بخشى از این حرکت و به دور از هرگونه انزوا و طبقه‏بندى است. پس انسانِ لبنان را پاس مى‏داریم، تا نگاهبان این کشور باشیم، کشوری که امانت تاریخ و امانت خداوند است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم. و اگر خدا می‌خواست همۀ شما را یک امت می‌ساخت. ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است بیازمایدتان. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست.» (مائده، ۴۸)

۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب السلامیه، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۶۶۸. 

۳. «واینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.» (نجم، ۳۹)
۳۰ بهمن سال ۱۳۵۳ شمسی امام موسی صدر در کلیسای «کبوشیین» بیروت حضور یافت و دعوت کلیسا را برای خواندن خطبۀ موعظۀ آغاز روزه، به جا آورد. این حضور امام موسی صدر که در زمان خود مورد توجه فراوان رسانه ها قرار گرفت، در جمع بالا‌ترین سطوح سیاسى و دینىِ طوایف مسیحى و به عنوان نماد «گفت‌و‌گو و همزیستی» چنان اهمیت تاریخی یافت که شارل حلو، رئیس جمهور اسبق لبنان، در این باره معتقد است: «براى نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانى غیرکاتولیک در یک کلیساى کاتولیک و براى جمعى از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن میراند. این اتفاق نه‏ تنها اعجاب‏ انگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.»
اهمیت سخنان امام موسی صدر در این خطبه از آن روی است که با تأکید بر آموزه های اسلامی اعلام می کند ادیان در خدمت انسان هستند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.