تصور شیطانی و صهیونیستی بودن معنویتگرایی نوظهور اشتباه است
معنویتهای نوظهور را نباید از اساس طرد کرد، چون این معنویتها نیز به نوبهی خود موجب حفظ معنویت در جامعه و میان مردم میشوند.
معنویتهای نوظهور یکی از مباحث مهم مطرحشده در ایران هستند که در چند سال اخیر، به آنها توجه زیادی شده است. متأسفانه این توجه صرفا در فضای سیاسی و اجرایی بوده و فضای آکادمیک در ایران توجه خاصی به آنها نشان نداده است. نگاهی به منابع منتشرشده در این زمینه، بیانگر وابستگی بحث معنویتهای نوظهور به نهادهای سیاسی و عقیدتی است.
از نظر تاریخی، این نوع جریانهای مذهبی و معنوی، پدیدههایی متعلق به فرهنگ مدرناند و در دنیای مدرن شکل میگیرند، توسعه مییابند و متحول میشوند. به همین دلیل، نمیتوان آنها را به دوران فرهنگی سنتی و مذهبهای سنتی مربوط دانست. منطق بنیادین معنویتهای نوظهور، وجه ترکیبی و چهل تکهای آنهاست.
معنویتهای نوظهور بیانگر جریانهای دینی و مذهبیای هستند که به شیوهای گزینشی وجوهی از ادیان مختلف را انتخاب میکنند و آنها را در ترکیبی جدید مانند یک چهل تکهی سرهمبندیشده به کار میبرند. این نوع معنویتها، بیشتر بر ابعاد معنوی و باورهای این ادیان تأکید دارند. البته از لحاظ مناسک و آیین، چندان پیچیدگی و آداب دینی ندارند و بیشتر بر نوعی تجمع و گردهماییهای گروهی متمرکزند که معمولا نوعی شبکهی روابط چهرهبهچهره در آنها شکل میگیرد.
برخلاف تصویر رسانهای رایج که آنها را شیطانی بازنمایی میکند و معمولا از آنها بهعنوان شیطانپرستی یاد میشود، نکتهی اصلی در این نوع معنویتهای نوظهور و مدرن این است که در بطن آنها نوعی دینداری وجود دارد، دینداریای که بیشتر ترکیبی و چندلایه است. به عبارت دیگر، نوعی دینداری است که با زندگی و شرایط آدمهای جامعهی مدرن هماهنگ است، آدمهایی که چندان اهل نظامهای دینی و مناسکی سنتی نیستند و از طرفی هم بهدنبال تجربههای دینی هستند که با مقتضیات روحی آنها سازگار است. به همین دلیل، در بیشتر این معنویتهای نوپدید، بیش از آنکه شیطان حضور داشته باشد، امر قدسی وجود دارد.
ریشهی ظهور این نوع معنویتها را باید در تحولات دینی در دورهی مدرن دانست. در این دوره، ادیان تاریخی متحول شد و به تعبیری مذاهب تاریخی پوست انداخت، جایگاه نهاد دین سنتی تغییر کرد و در گسترهی نفوذ آن در جامعه نیز تغییر ایجاد شد. از سوی دیگر، ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعهی مدرن هم نیاز داشت که نفوذ دین در برخی حوزهها را کاهش دهد و ساختار نهاد دین را متناسب با این نوع جامعهی جدید بازسازی کند. در این بستر، ادیان به سمت نوعی سادهسازی آموزهها و آداب خود رفتند و سیطرهی عقل افسونزداییشده هم بعضی از بخشهای سنتی دین را که در ساختار سنتی شکل گرفته بود، نمیتوانست بپذیرد.
در کنار این دو تحول، عامل مهم دیگری هم در دورهی مدرن رواج یافت که سبب کاهش اقتدار اجتماعی این مقوله شد. این عامل جدید، علم مدرن است. علم مدرن، در اوایل ظهورش، بویژه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رقیب دین تلقی میشد. در نتیجه، این تحولات دین به عرصهی خاصی از زندگی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فکری انسان مدرن تقلیل داده شده بود.
این تقلیل قلمرو دین همراه با پدیدهی جهانی شدن در قرن بیستم اتفاق افتاد. جهانی شدن موجب درهم آمیخته شدن فرهنگها و سنتها شد، حضور همزمان فرهنگها و مذاهب در کنار هم در بستر جوامع سکولار سبب شد نوعی رقابت میان مذاهب برای جلب مومنان در بازار ادیان مدرن شکل گیرد. در این بازار دین، اشکال ترکیبی و ساده شده، برای خیلیها مطلوبتر و مناسبتر بودند.
مقاومت سنتی در برابر این تغییرات سبب شد بستر مناسبی برای رشد ادیان نوظهور فراهم شود. نیمهی دوم قرن بیستم که با موجی از بازگشت گرایشهای تاریخی در این حوزه به حیات جامعهی انسانی مواجه بود، بستری برای رونق بازار ادیان و مذاهب سنتی و مدرن را فراهم کرد. در این میان، رویکرد «ترکیبگرانه» و «بریکولاژی» تناسب بیشتری با نیاز انسان مدرن داشت. به همین دلیل میتوان گفت، ادیان نوظهورعملا ترکیبی از وجوه عرفانی ادیان مختلف هستند که با نیاز انسان مدرن هماهنگی زیادی دارد. معمولا این ادیان نوظهور در وجوه عرفانی ادیان شرقی یا آمریکای لاتین ریشه دارند.
ظهور این ادیان نوظهور در اصل، واکنشی در برابر اشکال سنتی دین توسط انسانهای مدرن شهری است که میخواهند مناسکی متناسب با زندگی مدرن داشته باشند. زندگی سیال شهری مدرن که معنویت در بخشی از حیات اجتماعی و فرهنگی آن تعریف شده و دارای فرهنگ چندلایه و چندوجهی و جهانی است، به باسازی پوستهی ظاهری و منسکی ادیان برحسب شرایط جدید نیاز دارد. با توجه به تمایل ادیان سنتی به تداوم اشکال سنتیشان، این اشکال جدید، از دل شکلهای متصلب سنتی و با ترکیب گزینشی از میان آنها و حذف برخی بخشهایشان ایجاد شد. به همین دلیل، نمیتوان فشار و شکلگرایی سنتی دین حاکم را دلیل اصلی ظهور این ادیان دانست. البته بیتوجهی نهادهای فرهنگی حاکم به این نوع جریانهای معنوی، سببساز رشد آنها شده است. این بیتوجهی را میتوان در سادهترین راه حلهای مواجهه با معنویتهای جدید دید که آنها را رسانهها و منابع مکتوب بهعنوان شیطانپرستی معرفی میکنند. در حالی که حداقل کارکرد مثبت این حلقههای عرفانهای نوظهور این است که این افراد را همچنان متمایل به دین نگه میدارند و مانع بیدینی و بیهنجاری مذهبی در جامعه میشوند.
ایجاد تصویر شیطانی و صهیونیستی از این اشکال معنویتگرایی نوظهور اشتباه است. این رویکرد یک اشتباه استراتژیک در مواجهه با آنهاست که از یکسو ناشی از شناخت غلط از این جریانهاست و از سوی دیگر ناشی از انتخاب راه حل غلط برای این مواجهه است. بیتوجهی نهادهای سنتی دینی به بسترهای فرهنگی مدرن به تمایل بخشی از بدنهی جامعه برای جستوجوی معنویتهای بدیل منجر شده است. تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران مدرن هم یک انسان ایرانی ایجاد کرده است که نیازها، ذائقهها، مقتضیات، تمایلات و روحیاتی متفاوت از انسان سنتی ایرانی دارد.
شرایط جدید جامعه مستلزم ایجاد اشکال شناختی و تاریخی از دین است که با آن متناسب باشد. بعضی راههای بدیلی که جامعهی شهری ایران مدرن برای رفع نیازهای معنویاش پیدا کرده، معنویتهای نوظهور است، برخی از راهها نیز در چارچوب سنتی و با ایجاد اشکال جدیدی از دل همان سنت قرار میگیرند. کلاسهای مولویخوانی، کلاسهایی که با عنوان «در مسیر تکامل» برگزار میشوند یا حتی در بعضی مواقع اشکال جدید مداحیها را میتوان ناشی از فرآیند تغییرات مذهبی و اجتماعی دانست.
باید قبل از هر چیز، اشکال معنویتهای نوظهور را فارغ از قضاوتهای پیشینی مبتنی بر طرد شدن شناخت. این امر مستلزم انجام تحقیقات عمیق میدانی و روشهای مردمنگارانه در شناخت آنهاست. شناخت درست این معنویتهای نوظهور، چند نتیجهی بسیار مفید و انتقادی برای ما دارد؛ اولین نتیجهی انتقادی این شناخت این است که ما به ضعفها و کاستیهای نهاد سنتی واقف خواهیم شد. دومین نتیجه این است که میتوانیم فارغ از این درک سادهشده از این معنویتهای نوظهور که آنها را بهعنوان شیطانپرستی معرفی میکنیم، راههای بهتری برای مواجهه با آنها و مدیریت آنها انتخاب کنیم.
باید تا حدی قدر این محافل معنویتهای نوظهور را هم دانست زیرا آنها همچنان جامعه را در فضای دینی نگه میدارند، یعنی فردی که به آنها میپیوندد، همچنان به دین و امر قدسی ایمان دارد. به نظر من، در شرایطی که رویکرد سنتی کارکردهای خود را درست انجام نمیدهد، این محافل مانع از گسترش بیدینی و ضد دین بودن در جامعه میشوند و چراغ معنویت را همچنان روشن نگه میدارند، هرچند اگر این این چراغ با دود و آشفتگی همراه باشد.
تداوم ذهنیت دینی، بهتر از شکلگیری ذهنیت ضد دین است و رشد معنویتهای نوظهور بیش از آنکه ناشی از دسیسهی دشمنان باشد، ناشی از کمکاری متولیان داخلی است. بهتر است این کمکاریها را جبران کنیم، میتوان جلو این رشد را هم گرفت. هرچند میزانی از حضور معنویتهای نوظهور، بخشی ذاتی از جامعه مدرن است و برای همیشه در جامعه خواهد بود.
ادیان نوظهور را میتوان به نوعی معادل مدرنی از دین عامیان سنتی دانست؛ دین عامیانهی سنتی نیز یک دین ترکیبی و چندلایه است که با شرایط عامه سازگار است، یعنی همان منطقی که معنویتهای نوظهور دارند. مسألهی خرافه بودن، یک امر درون دینی است که متخصصان دین باید به آن پاسخ بگویند. از نظر جامعهشناسی و انسانشناسی، خرافه بیانگر نوعی تغییر در آموزهها و مناسک و سازگار کردن آن با زندگی مومنان است، سازگاریای که مورد تأیید متولیان دینی نیست.
بخش اول این فرآیند، یعنی سازگار کردن دین با نیازهای عامه، مورد توجه علوم اجتماعی است و بخش دوم آن، یعنی طرد و رد آن توسط متولیان، یک امر درون دینی و بیانگر نوعی رقابت بر سر مرجعیت تعیین و تشخیص صحت امور دینی است. به همین دلیل، فعلا به جای پرداختن به خرافات این معنویتها، باید انرژی جامعه معطوف به رفع کاستیهای دین نهادی و سنتی و متولیان مذهبی جامعه باشد، زیرا خطر اصلی نه در این خرافات، بلکه در کمکاریها و کاستیهای دین نهادی است که سبب ساز اصلی رواج این نوع اشکال مدرن و معنویتهای نوظهور شده است.
برگرفته از گفتگوی ایسنا با جبار رحمانی(انسانشناس)
معنویتهای نوظهور را نباید از اساس طرد کرد، چون این معنویتها نیز به نوبهی خود موجب حفظ معنویت در جامعه و میان مردم میشوند. جبار رحمانی