از صلح حدیبیه تا صلح هستهای
حکومت اسلامی در تاریخ خود تجربههای گرانسنگی پیشرو دارد. صلح امام حسن تنها نرمش قهرمانانه تاریخ اسلام نبود. قبل از آن پیامبر گرامی اسلام با صلح حدیبیه بدون آنکه ذرهای از اصل اسلام کوتاه بیاید به صلحی تاریخی دست زد تا در پناه آن مدینهالنبی و جامعه اسلامی را تقویت کند. فتح مکه بدون شک محصول صلح حدیبیه بود که در آغاز به چشمافراطیها و مخالفین اسلام عقبنشینی بود، اما آن صلح از پیروزی در صد جنگ برتر بود. صلح هستهای ادامه همان تجربه است.
همان افرادی که روزگاری نهچندان دور-همین چند ماه پیش-زیر بیرق شورای عالی امنیت ملی در عرصهی اطلاعرسانی هستهای انسداد رسانهای ساخته بودند، اکنون خلاف مصوبات همین شورا و نظامی که مدعی التزام و اعتقاد به آن هستند و خلاف حمایت جامع و روشن رهبری از مذاکرات هستهای در دولت روحانی، با تندترین زبان و ادبیات به نقد که نه، نفی این مذاکرات میپردازند.
همان افرادی که روزگاری نهچندان دور-همین چند ماه پیش-با ظواهر امنیتی و درواقع ضدامنیتی بدون توجه به فراخوان عام برای مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری 92 با روشهای غیرقانونی و شبهقانونی برای این هدفگذاری استراتژیک مانعتراشی میکردند و پس از زمینهسازی برای رد صلاحیت مشهورترین رجل سیاسی انقلاب-که او را شیخ اکبر میخواندند-برای عدمموفقیت آن که او را خام اندیشانه شیخ اصغر نام نهاده بودند، تلاش میکردند.
همان افرادی که پس از وقت گذاشتن برای رد صلاحیت آیتالله هاشمی رفسنجانی، ناگاه متوجه شدند که ستارهی بخت حسن روحانی روشنی گرفته، پس تخریب او را شروع کردند و یکی از همین افراد با سوءاستفاده از موقعیت قانونی خود دروغی را دربارهی ردصلاحیت حین تبلیغات روحانی در خبرگزاری فارس منتشر کرد، غافل از آنکه دورهی تندروها سپری شده و فردا صبح سخنگوی شورای نگهبان این خبر را تکذیب کرد.
همان افرادی که میخواستند زمان رایگیری در روز جمعه 24 خرداد پیش از ساعت 6 عصر تمدید نشود و تنها با حضور موثر رئیس مجلس جلوی این حرکت گرفته شد. همان افرادی که شائبه این تفسیر از قانون اساسی را طرح کردند که منظور از نصف + یک در حد نصاب اکثریت در انتخابات نه 50 درصد+ یک رای که 51 درصد آراست و تنها با رای رهبری جلوی توطئه و شائبه آنان گرفته شد.
همان افرادی که وقتی فتوای رهبری درباره حقالناس بودن رای ملت و حرام بودن هرگونه عدمدقت در شمارش آرا را صبح روز انتخابات شنیدند، وقتی فراخوان رهبری از همهی افراد ملت حتی آنان که به هر دلیل نمیخواهند نظام را تقویت کنند و تنها به فکر ایران هستند را شنیدند در خود فرورفتند.
همان افرادی که وقتی مباحثات بر سر پرونده هستهای در مناظرات تلویزیونی میان علیاکبر ولایتی و سعید جلیلی را دیدند-به غیر از مجادلاتی که میان حسن روحانی و محمدباقر قالیباف روی داد-فهمیدند که در نامزدی جلیلی چه اندازه عجله و خطا کردهاند.
همان افرادی که هنگام رای اعتماد به دولت روحانی همه تلاشخود را کردند که زخمهای کهنه را باز کنند و مانع از ایجاد یک دولت وحدت ملی شوند، دولتی که اصلاحطلب و اصولگرا در کنار هم قرار میگیرند.
همان افرادی که تدبیر امام خمینی در خاتمهی جنگ تحمیلی بعد از دو دهه چون داغ بر دل آنها نشسته است و در آستانهی انتخابات علیه هاشمی و روحانی به جرم به سرانجام رساندن صلح پس از هشت سال دفاع در موسسه کیهان کتابی در تیراژ وسیع چاپ کردند و تنها پس از انتخابات با هشدار صریح دفتر رئیسجمهور از تجدید چاپ آن کتاب خودداری کردند.
همان افرادی که چون از این دولت حاشیهای نمیبینند هر روز در پی حاشیهای در حواشی دولت میگردند. روزی سخنان اکبر ترکان، روز دیگر حرفهای فائزه هاشمی، چند روز بعد حرفهای سعید حجاریان، روزی اظهارات محمدرضا خاتمی و خلاصه هر روز یک سخن را بهانه حمله به دولت قرار میدهند.
همان افرادی که دولت روحانی را به پنهانکاری در مذاکرات هستهای متهم میکنند و در عین حال خود را به غفلت میزنند که این دولت هیچ مذاکرهای را بدون نظر رهبری انجام نمیدهد و از یاد میبرند که دولت گذشته-که به نظر میرسید اصولگراست- چنان در سیاست خارجی پنهانکاری کرده بود که از سوی اصولگرایان به مذاکرات غیرقانونی و محرمانه با آمریکا متهم شد. همان دولتی که رئیس دولت-به روایت دکتر ولایتی-با یک سخنرانی قبل از خطبه جمعه، مذاکرات مشاور امور بینالملل مقام رهبری با رئیسجمهوری وقت فرانسه را نقش بر آب میکرد و همان دولتی که اسفندیار رحیممشایی مغز منفصلاش برای ملت (!؟) اسرائیل پیام دوستی میفرستاد و البته به نام اصولگرایی حکومت میکرد.
و اکنون همین افراد -که بعضی از آنها به رای پنجدرصد مردم هم متکی نیستند- برای هولوکاست هستهای اشک میریزند و دربارهی پنهانکاری دیپلماتیک هشدار میدهند. پوستین وارونه میپوشند و نعل برعکس میزنند. پرچم شفافسازی و بیرق اطلاعرسانی بلند میکنند اما از یاد میبرند که روزگاری خود، سیاست را در پستوی خانه نهان کرده بودند. و نه فقط مجلس که عالیترین سطوح حاکمیت از جزئیات مذاکرات آنان بیخبر بودند. مذاکرات هستهای پروندهای ملی است که بدون شک مقام رهبری و سران قوا و سران قوم از اصلاحطلب و اصولگرا از محتوای آن اطلاع دارند و گرچه بحق با تردید در غرب مینگرند اما این آزمون راستیآزمایی را برای آن تایید میکنند که بهانه از غرب گرفته شود و تمامیت ارضی و هویت ملی ایران حفظ شود. اگر برای کسی «ایران» به عنوان یک واحد جغرافیایی که در آن ملتی با اکثریت مسلمان و شیعه در کنار ادیان و مذاهب و اقوام دیگر زندگی میکند، مهم باشد، تردید نخواهد کرد هرگونه شکاف در اجماع ملی بر سر پرونده هستهای خیانت به ایران است. فنآوری هستهای دستاورد اصولگرایان نیست که خود را دایه مهربانتر از مادر نشان میدهند. این برنامه در دولت میرحسین موسوی آغاز شده، در دوره هاشمی رفسنجانی به بلوغ رسیده و در دوره سیدمحمد خاتمی در اوج قرار گرفته است. در دورهی محمود احمدینژاد از فنآوری هستهای، پرونده هستهای ساخته شد و گرچه حتی او نیز در اواخر دولتش به صورت جدی به عبور از بحران و عادیسازی مساله هستهای ایران فکر میکرد اما به علت عدماطمینان به دولتش این امر ممکن نشد. اکنون در دولت دکترروحانی با مشروعیت بالای انتخاباتی و حمایت رهبری این فضای اعتماد و اطمینان ایجاد شده است. روحانی صادقانه از اولویت سیاست خارجی بر سیاست داخلی حرف میزند و معتقد است که ایران نه چیزی برای پنهان کردن دارد و نه تلاشی برای بحران ساختن. در عین حال اکنون ایران از موضع اقتدار علمی و فنی میتواند به غنیسازی پنجدرصد ادامه دهد که برای رشد صنعتی و پزشکی کشور ضروری است. پلمب تاسیسات نطنز و فردو هم هرگز به معنای پلمب سانتریفیوژهایی نیست که اورانیوم را در حد پنج درصد غنیسازی میکنند. حکومت اسلامی در تاریخ خود تجربههای گرانسنگی پیشرو دارد. صلح امام حسن تنها نرمش قهرمانانه تاریخ اسلام نبود. قبل از آن پیامبر گرامی اسلام با صلح حدیبیه بدون آنکه ذرهای از اصل اسلام کوتاه بیاید به صلحی تاریخی دست زد تا در پناه آن مدینهالنبی و جامعه اسلامی را تقویت کند. فتح مکه بدون شک محصول صلح حدیبیه بود که در آغاز به چشمافراطیها و مخالفین اسلام عقبنشینی بود، اما آن صلح از پیروزی در صد جنگ برتر بود. صلح هستهای ادامه همان تجربه است. ما هم به فنآوری هستهای دست یافتهایم و هم به جنگ تن ندادهایم. این پیروزی است، نه در جنگ که بر جنگ. این نکته را بهتر از همه همان اصولگرایانی میدانند که دولت را تحت فشار قرار دادهاند. همان افرادی که شعار شفافسازی خیلی به آنان نمیآید. در هیچ جای جهان و در هیچ نقطه از تاریخ، سیاست خارجی شفاف و شیشهای نیست. سیاست خارجی شفاف یک دروغ و شعار فریبنده است. رفتار کسانی که امروزه سعی میکنند دولت را وادار به فاشگویی همهی مذاکرات خارجی کنند، شباهت عجیبی دارد با تلاش افراطیهایی که در میانهی دههی 60 ماجرای مک فارلین را به مجال انتقامگیری بدل کردند و حتی پای دکتر علیاکبر ولایتی، وزیر خارجه را به پارلمان کشاندند و با هشدار و سرزنش امام خمینی روبه رو شدند. در آن زمان هم فراکسیونی از «خودی»ها در مجلس که در اقلیت محض بود از موضع سوپر انقلابی سعی کرد وزیر خارجهای که مورد تایید رهبر، رئیسجمهور، نخستوزیر و رئیس مجلس بود را استیضاح کنند اما در نهایت با تذکر صریح امام خمینی سوال خود را پس گرفتند.
در سوال هشت نماینده مجلس دوم خطاب به وزیر خارجه وقت آمده بود: «با توجه به اینکه وزارت امور خارجه عهدهدار اجرای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و تعیین خط مشی با مقام معظم رهبری و مجلس شورای اسلامی است، در رابطه با جنجال تبلیغاتی اخیر از داخل و خارج کشور در خصوص ارتباط با دولت آمریکا [وزیر خارجه] اعلام دارند که این ارتباط در چه سطحی صورت پذیرفته است؟ نظر به اینکه مجلس هیچگونه اطلاعی از این فعل و انفعالات نداشته است اعلام دارند چه مقامی یا مقاماتی تصمیم به این تماس و ارتباط گرفتهاند.» و امام-به جای وزیر خارجه-در پاسخ به آنها جمله مشهور «این تذهبون» را به کار برد: «چرا شماها میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید دودستگی ایجاد کنید؟ چه شده شما را؟ کجا دارید میروید؟ این تذهبون؟… لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید از لحن اسرائیل تندتر است. از لحن خود کاخنشینان آنجا تندتر است.»
در آن زمان نیز خودیهای افراطی با غیرخودیهای افراطی و حتی به تعبیر رهبر انقلاب با اسرائیل همسو بودند. واقعیت این است که تندروی و افراطگرایی گرچه ظاهرا برای افکار عمومی در هر سطحی (چه هواداران حاکمیت و چه مخالفان آن) جذاب است اما در نهایت از آنچه معمولا محافظهکاری، سازشکاری و درواقع میانهروی خوانده میشود برای منافع ملی کمتر سود دارد. افراطگرایی سوءاستفاده از احساسات عمومی برای دستیابی به قدرت سیاسی است. افراطیها به خوبی میدانند که مسایل سیاسی خارجی تا قبل از به نتیجه رسیدن باید ردهبندی رسانهای شود. دولتها باید انتخابی و موقتی باشند اما پس از کسب مشروعیت از ملت این حق را دارند که براساس مصلحت عمومی عمل کنند و برای اطلاعرسانی تامل کنند. از سوی دیگر، در مذاکرات سیاسی از نوع پرونده هستهای ایران نمیتوان برنده مطلق پیدا کرد. اسرائیل به عنوان منتهاالیه دشمنان ایران میخواهد توان هستهای ایران به صفر برسد و طبیعتاً هر ایرانی میهندوستی میخواهد توان هستهای کشورش کمتر از صد نباشد اما میان آرمان و واقعیت فاصله روشنی وجود دارد. هر چه بتوان از آرمان اسرائیل دور شد و به آرمان ایران نزدیک شد، برای ایران پیروزی است. اسرائیل در عین حال از جنگ با ایران ابایی ندارد و در چشمانداز جنگ همین هدف را دنبال میکند که نهتنها توان هستهای که کل توان ملی ایران را به صفر برساند. بنابراین اگر بتوان اسرائیل را در این هدف ناکام گذاشت باز هم به پیروزی نزدیک شدهایم. اگر کسانی معتقدند که ایران در مذاکرات هستهای چیزی به دست نیاورده ارزیابی خود را با این معیار بسنجند، همان معیاری که همواره جناح اصلاحطلب و میانهرو را با آن میسنجیدند و آنان را با دوری و نزدیکی از مواضع اسرائیل ارزیابی میکردند. اکنون نوبت اصولگرایان است که عیار خود را آشکار کنند.
هشت نمایندهای که در مجلس دوم مورد خطاب و عتاب امام قرار گرفتند سوالشان را پس گرفتند و نوشتند: «پیرو فرمایشات اخیر حضرت امام… و اظهار پیروی کامل از رهنمودهای حکیمانه مقام رهبری… پس از اطلاع از نظر امام و مصلحت ملت نیازی به سوال مزبور نمیبینیم.» اما آن هشت نماینده پس از این نامه دیگر هرگز به مجلس راه نیافتند و حتی جناح راست آنان را در فهرست انتخاباتی خود برای مجلسهای بعدی قرار نداد. تنها بعد از حوادث سال 88 بود که افرادی مانند جلالالدین فارسی و احمد کاشانی بار دیگر همان حرفها را علیه ماجرای مکفارلین در روزنامه ارگان دولت احمدینژاد تکرار کرده و به نقش خود در بر هم زدن مذاکرات افتخار کردند. مذاکرات ایران و غرب در آن دوره شکست خورد و افزون بر جریان افراطی راست، جناح افراطی چپ هم ادامه داستان را پی گرفت و مذاکرات را به بنبست رساند. اکنون تاریخ در حال تکرار است. جالب اینجاست که در همان مذاکرات افرادی مانند حسن روحانی در زمره مقامات مذاکرهکننده بود و اکنون نیز حسن روحانی در معرض حملات تندروها قرار دارد. اما هم آن مذاکرات و هم این مذاکرات محصول یک تصمیم حاکمیتی بودند نه اراده فردی. روحانی دیگر یک نماینده مجلس نیست، نماینده یک ملت است. اگر قرار باشد تاریخ تکرار شود باید همه تاریخ تکرار شود. جناح راست سنتی، مجلس دوم را به علت مخالفت با مصالح و منافع ملی و براساس رای ملت از دست داد سرنوشتی که در انتظار جناح راست افراطی هم خواهد بود.
صلح هستهای عبور از بحران هستهای و عادیسازی پرونده هستهای ایران است. فرآیندی که در 24خرداد شروع شده بود. در آن روز مردم به چند گزاره از گفتمان روحانی رای دادند: اول رای به کسی که میگفت سرهنگ نیست، حقوقدان است و دوم رای به کسی که میگفت خوب است چرخ سانتریفیوژها بچرخد اما بهشرطی که چرخهای کشور هم بچرخد. امروز هر دو چرخ میچرخد. در مجلس دهم هم مردم به کسانی رای میدهند که معتقد باشند باید هر دو چرخ بچرخد.
منبع: آسمان
حکومت اسلامی در تاریخ خود تجربههای گرانسنگی پیشرو دارد. صلح امام حسن تنها نرمش قهرمانانه تاریخ اسلام نبود. قبل از آن پیامبر گرامی اسلام با صلح حدیبیه بدون آنکه ذرهای از اصل اسلام کوتاه بیاید به صلحی تاریخی دست زد تا در پناه آن مدینهالنبی و جامعه اسلامی را تقویت کند. فتح مکه بدون شک محصول صلح حدیبیه بود که در آغاز به چشمافراطیها و مخالفین اسلام عقبنشینی بود، اما آن صلح از پیروزی در صد جنگ برتر بود. صلح هستهای ادامه همان تجربه است.محمد قوچانی