نگاهی کژ به «روز جهانی فلسفه» بحران در فلسفه و علومانسانی
نویسنده: سهند ستاری
از سال 2002 میلادی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) سومین پنجشنبه نوامبر هر سال را به نام «روز جهانی فلسفه» نامگذاری کرده است. نخستین مراسم بزرگداشت این روز در تاریخ 21 نوامبر 2002 در پاریس برگزار شد. از آن زمان تا امروز هرساله همایش اصلی و محوری این روز در یکی از کشورهای عضو برگزار شده است. از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ در مقر یونسکو در پاریس برگزار شد و پس از آن در سالهای ۲۰۰۵ در شیلی، ۲۰۰۶ در مراکش، ۲۰۰۷ در ترکیه، ۲۰۰۸ در ایتالیا با موضوع «حق و قدرت» و ۲۰۰۹ در روسیه با موضوع «فلسفه در گفتوگوی فرهنگها» برگزار شد.
اما این روایت خطی که همچون دیگر مناسبات تقویمی یونسکو در ظاهر و در تپههای رسانهها همواره جذابیتهای ژورنالیستی بالایی داشته است، زمانی برای ایرانیان اهمیت و جایگاه خاصی پیدا کرد که در سال 2008 ایران نیز بهعنوان یکی از کشورهای عضو، آمادگی خود را برای برگزاری همایش جهانی روز فلسفه اعلام کرد. درپی موافقت یونسکو، مسوولان ایرانی موضوع کنگره سال ۲۰۱۰ را «فلسفه: نظر و عمل» عنوان کردند. پس از موافقت یونسکو، رییسجمهور وقت ایران در حکمی، غلامعلی حدادعادل را بهعنوان رییس کنگره بینالمللی روز جهانی فلسفه در سال 1389 در ایران منصوب کرد. اما این روایت در ظاهر خلاقانه به اینجا ختم نشد و دو هفته مانده به روز جهانی فلسفه، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی مللمتحد با انتشار بیانیهای انصراف خود را از برگزاری کنگره جهانی روز فلسفه در ایران اعلام کرد. سرانجام ایران بدون توجه به این مساله، کنگره روز جهانی فلسفه را در تهران برگزار کرد و در ۱۸نوامبر همان سال نیز در فرانسه بدون حضور ایران همایش برگزار شد. اما به نظر میرسد فارغ از روایت خبری این اتفاقات و جدلهای محاسبهگرانه در سهسال گذشته آنچه اهمیت دارد پرداختن به نفس این مراسم و چنین روزی است که میتواند در کشورهایی مثل ایران تنش میان علومانسانی و فلسفه و آکادمی در وابستهترین شکل خود بهعنوان یک نهاد دولتی را پررنگتر سازد. با اینحال، امسال نیز در سازش ادامهدار اما کجدارومریز با تنشهای موجود، همایش روز جهانی فلسفه در ایران با شعار «فلسفه و طبیعت» به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و با همکاری مجمع عالی حکمت اسلامی در روزهای 23 و 24آبان با عنوان «وضعیت فلسفه در ایران معاصر» برگزار شد.
اما باید بر این مهم تاکید داشت که این یادداشت بههیچعنوان در پی جانبداری از پیکرتراشی مظلومیت یا شکوهمندی ظاهری روزهای این پروژه در ابعاد جهانی یا دولتی نیست و همچنین بهدنبال واکاوی و عقدهگشایی از یک غرور ملی ازدسترفته یا دفاع از هر پراتیک دیگری نیست و حتی قصد ندارد بهسان یک وصلکننده بر آشتی یکروز تقویمی با دولت- ملت و جامعه مدنی سیاستزداییشدهاش بپردازد. بلکه صرفا در پی آن است که بر چند سوال و امکان سیاسی این وضعیت دست بگذارد حتی اگر پاسخی در این سطور برای آنها نداشته باشد؛ اینکه چرا و چگونه فلسفه به مناسبات تقویمی و آیینی و برنامههای دولتی و شبهدولتی و کل وحدتیافتهای به نام دولت- ملت و نهادی مشبک به نام یونسکو گره میخورد؟ آیا مقصود یونسکو از تراشیدن چنینروزی در تقویمش تنها به فرهنگیکردن فلسفی محدود میشود؟ آیا یونسکو در پی تولید و عرضه کالای فرهنگی و لوکسی به نام فلسفه است که باید همزمان هم به مصرف بازار برسد و هم در پشت درهای موزهها با شکوهی گنگ عرضه شود تا مبادا بازار سومین پنجشنبه نوامبر سال بعد را از دست بدهد؟ چرا نباید پای این سوال سیاسی را وسط کشید که اساسا هرجا پای یونسکو در میان باشد، به قطع پای منطق قربانی و سیاست بازنمایی نیز در کار است
و از همه مهمتر اینکه فلسفه و تعیین روز جهانی فلسفه در تقویم یونسکو تا چه حد میتواند به الگوی مداخله تحت عنوان مداخله حقوقبشری در سازمان مللمتحد تضمین حضور ببخشد؟ پرسشهایی که مطرح شد فارغ از تمام انتقادات و البته حلواحلواکردنها و مومیاییساختن از فلسفه و غیرسیاسیکردن آن در یک روز مشخص، عجالتا یک پیام دارد: نسبت جایگاه فلسفه با چنینروزی سخت زیرتیغ شک و تردید است.
برگردیم به سال 2002، زمانی که مدیرکل یونسکو در پیامی بهمناسبت نامگذاری روز جهانی فلسفه در تقویم یونسکو، درباب علت نامگذاری این روز گفت: «بسیاری از مردم میپرسند چرا فلسفه در یونسکو؟ پاسخ من این است که یونسکو چگونه میتواند بدون تبلیغ تاملات فلسفی بهعنوان مبنا و بازوی عقلانی و اخلاقی سازمان مللمتحد برای دموکراسی، حقوقبشر و جامعه عادل عمل کند؟ به عبارت دیگر، چطور است از این موضوع بهعنوان ستون و پایه اساسی برای صلح استفاده کنیم؟» شاید بتوان از همین منظر به پرسشها بازگشت و با نقاب و نسبت بازنمایی این جملات کمی بازی کرد. چراکه گویی واقعیت از تمام جوهر واقعیاش کسر شده و قدر مسلم باید دست به تولید عرصهای زد که در آن هرآنچه دیده نمیشود مرئی شود. فراموش نکنیم که امور نادیدنی نابود نشدهاند بلکه تنهاوتنها سرکوب شدهاند و به میانجی بازنمایی واقعیت، به یک حاد واقعیت رسیده است.
با توجه به این مقدمه، ماهیت برگزاری چنین روزی از سوی یونسکو واجد چه معنایی است؟ زمانی ماهیت این پرسش با اعتراض پای خود را بر زمین خواهد کوفت که در فلسفه و علومانسانی هیچ سویهای از وجه اعتراضی و هرآنچه ساختارش را از حدود سهقرن پیش از خوانشهای اسکولاستیکی رها کرده دیده نشود. از اینرو، به نظر میرسد موضوع اصلی کنگره سالانه فلسفه اساسا وجه اعتراضی و سیاسی آن نیست بلکه تاکید بر ادغام هرچه بیشتر آن در روابط کالایی و فرهنگیشدن است. به این معنا که از متفکران انتظار میرود صرفا از جامعه عکاسی کنند؛ عکسی از محیطهای سیاستزداییشده فلسفه با ماهیت محض اسکولاستیکیاش. بهعنوان مثال اتحادیه اروپا بودجههای چندمیلیونیورویی به پروژههایی اختصاص میدهد که تنها در حکم عکسبرداری از وضعیت هستند یا شکل دیگری از همین فرآیند در کشور خودمان حتی به عکاسی هم ختم نمیشود؛ به این اعتبار که واقعیت را تا جای ممکن از واقعیت منها کنند.
از اینرو، تبدیلشدن فلسفه به کالایی که یونسکو بیش از یکدهه خود را موظف کرده که در حراج سومین پنجشنبه نوامبر هرسال به خورد وضعیتهای غیراضطراری و غیرسیاسی بدهد عجالتا یک معنا را پیش میکشد؛ غیراعتراضی و انتقادیشدن و فاصلهگیری حداکثری فلسفه از سیاست؛ سیاست در مقام تلاش برای ادامه تفکر در عصری که فکرکردن بیشتر به امری غیرضروری و اضافی یا حتی ناممکن بدل شده است. بنابراین در شرایطی که نقش فلسفه در حرکتهای اجتماعی بیش از هر زمانی به محاق رفته است این وضعیت نشاندهنده بحران در فلسفه و علومانسانی است. بر این اساس، فلسفه و علومانسانی از یکسو با بحران و تنش سروکار دارد و از سوی دیگر باید امکان نقد درونماندگار را همچون شمشیر دموکلوس بالای سر خود احساس کند؛ پیششرط چنین چیزی اساسا فاصلهگرفتن از قدرت برای نقد آن است. از اینرو، منطق قربانیشدن بر اساس سیاست بازنمایی درخصوص فلسفه، عملکردی منحصربهفرد دارد: قطع بودجه فلسفه انتقادی در سطح جهانی و جایگزینی رشتههای مدیریت بهجای فلسفه و دستآخر محدودکردن آن به مدارس عالی خاص که تنها طبقات اجتماعی بالادست امکان دسترسی به آن را دارند و صرفا باید تا جای ممکن چرخ تولید وزیر و نماینده مجلس و… را بچرخانند. این در حالی است که حتی به نظر میرسد این فرآیند در کنار پروژه بومیکردن علومانسانی نیز جنگی نهچندان پنهان با فلسفه به راه انداخته است که در نهایت از یکسو به سربریدن فلسفه و از سوی دیگر به تکریم همین فلسفه سربریده در مقام قربانی توسط یونسکو یا سازمانهای فرهنگی دولتی منتهی میشود. بنابراین نفی فلسفه انتقادی که با خطر و قمار در لحظه حاضر سروکار دارد، در عین حال سعی دارد فراخوان و تجلیلی از فلسفه همچون یک بنا یا مجسمه یا ابژهای موزهای برپا کند تا بتواند منطق پشتوجدان معذب مردم و کینتوزی دولتی را به سبب فروش کالایی فرهنگی به نام فلسفه بازنمایی کند.
منبع: روزنامه شرق دهم آذر
نویسنده: سهند ستاری
از سال 2002 میلادی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) سومین پنجشنبه نوامبر هر سال را به نام «روز جهانی فلسفه» نامگذاری کرده است. نخستین مراسم بزرگداشت این روز در تاریخ 21 نوامبر 2002 در پاریس برگزار شد. از آن زمان تا امروز هرساله همایش اصلی و محوری این روز در یکی از کشورهای عضو برگزار شده است. از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ در مقر یونسکو در پاریس برگزار شد و پس از آن در سالهای ۲۰۰۵ در شیلی، ۲۰۰۶ در مراکش، ۲۰۰۷ در ترکیه، ۲۰۰۸ در ایتالیا با موضوع «حق و قدرت» و ۲۰۰۹ در روسیه با موضوع «فلسفه در گفتوگوی فرهنگها» برگزار شد.
خواندنی بود. الان هم آقای حداد مسئول بزرگداشت این روز در ایرانه؟