اگر رفتار مذهبی مان به روز نشود، از هژمونی منطقه‌ای عقب می‌مانیم

حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی، با اشاره به تجربۀ حکومتداری اسلامگرایان، دلایل شکست و پیروزی آنان در دو کشور مصر و ترکیه می‌گوید: اگر جامعۀ ایران نتواند پتانسیل های دمکراتیک خود را پیش ببرد احتمالاً در رقابت با ترکیه، مصر و برخی از کشورها در هژمونی بر خاورمیانه عقب می ماند.

با گذشت تقریباً سه سال از تحولات جهان عرب، بهاری که قرار بود برای خاورمیانه دمکراسی بیاورد، با جنگ داخلی، تنش، نزاع بر سر سهم خواهی و تنازعات مذهبی- قومی گره خورده و تداوم خشونت ها آیندۀ روشنی را برای کانون های بحران نوید نمی دهد.
قدرت یافتن اسلامگرایان و اقبال آنها برای حکومتداری در دوران پسادیکتاتوری این فرضیه را تقویت نمود که شاید اسلام سیاسی قرار است برگ تازه ای را در حیات خود تجربه کند. اما دیری نپائید که ناتوانی آنها در اقناع مردم و برآوردن سطحی از رضایتمندی زمینه های تضعیف جریان های اسلامی در منطقه را رقم زد. بنیان و موقعیت اخوان المسلمین مصر از هم گسیخته، النهضه و اسلامگرایان تونس رو به ضعف می روند و در سایر کشورها نیز اصولاً جریان های اسلامی در قامت عرض اندام نیستند. وضعیت فعلی اینگونه می نماید که اسلامگرایان در معادلات و آیندۀ سیاسی کشورهایشان جای قرص و محکمی ندارند.

پرسش اینجاست چرا به یکباره اسلامگرایان جایگاه و موقعیت خود را در میان مردم از دست دادند؟ چرا در مصر مرسی و حزبش(عدالت و آزادی، شاخۀ اخوان المسلمین) سقوط کرد و در تونس النهضه به قهقرا می رود؟ چرا در کشوری همانند ترکیه اسلامگرایان می توانند سطحی از رضایتمندی سیاسی و اقتصادی را در جامعه ایجاد کنند، اما سایر دولتهای اسلامی قادر به پیاده کردن یک الگوی حتی ضعیف نیستند؟ اصولاً آیا اسلام سیاسی برای تثبیت جایگاه و پایگاه خود نیازمند یک مدل و الگوی حکومتداری است؟

خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی، تجربۀ حکومتداری اسلامگرایان، دلایل شکست و پیروزی آنان در دو کشور مصر و ترکیه را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه می خوانید:

اصولاً گرایش به تشکیل دولت اسلامی در دورۀ معاصر از چه زمانی قوت گرفت؟

در کشورهای اسلامی از سالهای 1924یعنی از حدود 90 سال قبل اتفاق مهمی رخ داد و آن عبارت بود از فروپاشی خلافت اسلامی. این فروپاشی پیامدهایی را به جای نهاد. از جمله:

1. نوستالژی بازگشت به احیای اندیشه اسلامی که در این کشورها پدیدار شده بود و نوعی احساس از دست دادن هویت برای کشورهای مسلمان ایجاد کرده بود. به همین دلیل نیز بلافاصله شاهد ظهور تشکل ها و جریان هایی هستیم که مدعی اسلامگرایی بودند و دقیقاً تاریخ آن با فروپاشی خلافت قرینه بود.

2. پیدایی اندیشه های سکولار در منطقه. از سال 1920 به بعد در تمام کشورهای اسلامی شاهد روی کارآمدن دولتهایی هستیم که سه ویژگی دارند:

* سکولار هستند(ایدئولوژی سکولار)

*اقتدارگرا هستند

* و اکثراً نظامی اند

در این میان دو جریان (مذهبی و سکولار) در یک چیز مشترک بودند و آن اشتراکی بود که از دولت داشتند.
 

نگاه این دو طیف به دولت چگونه بود؟
 

در واقع در این مقطع زمانی در منطقه دولت اهمیت پیدا کرده بود. فرض بر این بود که دولت است که جامعه را می سازد. در واقع مسلمانان و سکولارها دولت را از قاعده نمی دیدند و آن را از رأس در نظر می گرفتند. یعنی هم سکولارها تصورشان این بود که باید دولت را تصرف کنند تا بتواند از طریق نهادهای مدرن جامعه را پیش ببرند و هم مذهبیون معتقد بودند که باید دولت را تصرف کنند و با اسلامی کردن دولت، جامعه را اسلامی کنند؛ در واقع مفهومی پیدا شده بود به نام Etatism یعنی اصالت به دولت داده می شد. هر دو گروه خیز برداشته بودند تا دولت را تصرف کنند تا جامعه را طبق ایده های خود پیش ببرند.
 

نتیجه این شد که هم سکولارها و هم مذهبی ها در شرایطی به سر می برند که جامعه ایدئولوژیک شده بود و جنگ بین دو ایدئولوژی شکل گرفته بود؛ اما فرقی نمی کرد و هر دو به دولت نگاهی اقتدارگونه داشتند.

تجربۀ کدامیک موفق تر بود؟ سکولارها یا مذهبی ها؟
 

اصولاً دولت گرایی در کشورهای خاورمیانه سابقۀ تجربۀ مدرن نداشت و از این رو آسیب های زیادی به بار آورد. یکی از مهمترین آسیب ها این بود که دولتها شکست خورده بودند. یعنی نمی توانستند نیازهای اجتماعی را برآورده کنند.
 

به دلیل نداشتن تجربه دولت در کشورهای اسلامی، دولت به معضل تبدیل شد و در آن چیزی ظهور کرد به نام فساد دولتی. هر دو گروه به روندها و جریان های اجتماعی بی توجه شدند. مثلاً اسلامگرایان دنبال اسلامی کردن جامعه نبودند تا از طریق آن دولت اسلامی شود و یا سکولارها دنبال سکولار کردن نهادهای اجتماعی نبودند تا از طریق آن دولت شکل بگیرد. به نظر می رسد که برای هر دو خطای محاسبه پیش آمده بود. بدین معنا که هر دو دنبال دولت بودند و نه به دنبال نهادهای اجتماعی و اصولاً سازمان فکر اسلامی به جای اینکه به وضعیت مدنی برسد، دولت گرا شد.
 

برای سکولارها نیز وضعیت به همین شکل بود. یعنی فکر می کردند که اگر دولت را تصرف کنند و ارادۀ خود را از طریق نهادهای دولت با پشتیبانی ارتش و نهادهای قضایی پیش ببرند می توانند موفق شوند اما مشکلی که پیدا شد، دولت فاسد بود.
نزاع میان سکولارها و مذهبی ها تا چه زمانی ادامه داشت؟
 

جنگ سکولارها و مذهبی ها تا دهۀ 1990 ادامه داشت. در برخی از کشورها سکولارها به قدرت رسیده بودند و در برخی از کشورها نیز اسلامگرایان، مثل ضیاء الحق در پاکستان. جالب اینکه هر دو جریان به ارتش تکیه می کردند.
 

اما از اواخر دهه 1990 شاهد چرخش مهمی در جهان اسلام هستیم:
 

اینکه جریان های اسلام گرا به تدریج به جای اینکه بر تصرف دولت هدف گذاری کنند، مسیر خود را به سمت اسلامی کردن جامعه کج کردند یعنی ایجاد یک جامعۀ مدنی قوی تر. این اتفاقی است که در دو کشور ترکیه و مصر رخ داد. در واقع در الگوی رهبران فکری به جای اینکه دنبال دولت اسلامی باشند به سمت تقویت بنیادهای فکری فرد مسلمان رفتند. در واقع به جای اینکه حرکت را برای کنترل انسان، از دولت شروع کنند، از فرد مسلمان برای کنترل دولت استفاده کردند. این نخستین هدفی است که در ادبیات ترکیه تحت عنوان مدرن سازی انسان مسلمان از آن صحبت می شود یعنی تغییر در ارزش های شهروند مسلمان. این اتفاقی است که در ترکیه رخ داد.

چرا در ترکیه تغییر به جای توجه به دولت از فرد مسلمان آغاز شد؟
 

متفکران ترکیه اصولاً به دولت توجه نکردند و نخواستند با دولت سکولار نظامی کمالیستی درگیر شوند؛ بلکه با بازسازی انسان مسلمان شروع کردند و متعاقباً تلاش برای بازسازی مدنیت مذهبی، یک جامعۀ مدنی قوی شکل گرفت که اصطلاحاً دولت نظامی را محاصره کرد. بدین معنا که آنها احتیاج نداشتند که دولت را درگیر کنند و یا وارد یک پروسۀ انقلابی شوند، بلکه از طریق تأکید بر مدنیت مذهبی همانند ارزش های فردی این مسیر را طی کردند:
 

تغییر در فرد مسلمان دارای چه ویژگی هایی است؟
 

آنها سعی کردند در فرد مسلمان 3 ارزش را تقویت کنند:
 

اول؛ همت: آنها معتقد بودند که انسان مسلمان باید همتی داشته باشد که محتاج دیگران نباشد.
 

دوم؛ خدمت: یعنی انسان مسلمان در کنار همت تلاش کند که در صورت توانایی به همسایۀ خود کمک کند.
 

سوم؛ اخلاص: بدین معنا که کمک به همنوع با هدف چشمداشت برای تلافی صورت نگیرد، بلکه سعی کنند با این هدف کمک کند که این فرهنگ را فراگیر کنند.
 

با تغییر در فرد مسلمان، ترکیه چگونه توانست در میان توده های مردم اجماع ایجاد کند؟
 

ترکیه در بُعد اجتماعی مذهب را در عمل جمعی تعریف کرد. بدین معنا که انسانها با جماعت می توانند موفق شوند. یعنی در واقع با دولت خیلی کار نداشتند و جماعت هایی را در شهرها و روستاها تأسیس کردند که این جماعت ها به هم کمک کردند. همانند کمک های مالی، آموزشی، علمی.
 

چه اتفاقی رخ داد که عدالت و توسعه ترکیه با این شعارها توانست جایگاه خود را در جامعه پیدا کند؟
 

با تلاشهایی که بدان اشاره کردم، حزب عدالت و توسعه به نخستین و مهمترین حزب سرمایه داری نومحافظه کار مسلمان تبدیل شد. به خصوص از سال 2001 به بعد شاهد رشد این جریان فکری در حوزۀ اقتصاد، علوم دانشگاهی، صنایع و رسانه ها بودیم.
 

در واقع عدالت و توسعه هرگز به این سمت نیامد که قانون اساسی را تغییر دهد و یا دولت را سرنگون کند. در واقع آنها اصلاً به این مسئله توجه نکردند اما زمانی هم که اراده می کردند، مشارکت می کردند، دولت شکل می گرفت و از درون جریان های اجتماعی به سمت نهادهای حزبی و از آنجا نیز به سمت دولت حرکت می کردند.
 

به یک معنا، تغییر در ایده های انسان مسلمان به تغییر جریان های اجتماعی منجر شد؛ تغییر جریان های اجتماعی به شکل گیری احزاب ختم شد و شکل گیری دقیق احزاب سبب شد تا دولت تحت کنترل درآید. این تجربه ای بود که در ترکیه شکل گرفت.
 

چرا در مصر چنین روندی طی نشد؟
 

در مسیری متفاوت، مصر راه دشواری را طی کرد. در این کشور شاهد تشکل بسیار پیچیده ای هستیم که دو سازمان بزرگ فکری را طراحی کردند؛ سلفی ها که سازمان های بزرگی دارند و دیگری جنبش های اخوانی.
 

هر دوی اینها برخلاف ترکیه ابتدا هدف گذاری شان بر روی دولت بود. یعنی این جریانها چون متولد سالهای دهۀ 1930 به بعد بودند، در واقع پیشینه و همان ایدئولوژی دهۀ 1930 را داشتند و برای اسلامی کردن جامعه، دنبال تصرف دولت بودند. آنها تصور می کردند که اگر دولت را تصرف کنند از طریق سیاست گذاری های به قول خودشان درست دولت، جامعه توسعه می یابد اما هر میزان که تلاش کردند در این قسمت ناموفق بودند.
 

از سال 1995 در مصر شاهد شیفت در ایدئولوژی سازمان و باورهای اخوانی هستیم. یعنی عبور از ایدئولوژی حکومت اسلامی به اندیشۀ جامعۀ دینی. یعنی همان مسیری که کمابیش در ترکیه قبلاً شکل گرفته بود.
 

این مسئله نشان می دهد که در مصر سازمان پیچیدۀ اخوان المسلمین که تجربۀ 85 ساله داشت، از درون آغاز به اصلاح کردن خود کرد. روند اصلاح این جریان نیز در حدود 10 سال طول کشید تا اینکه بتوانند از پس مانده های ایدئولوژی حکومت اسلامی به سمت جامعۀ دینی بیایند. در همین راستا ایدئولوژی جدیدی طرح کردند به نام "جامعۀ دینی و دولت مدنی".
 

چرا به رغم تغییر در ایدئولوژی، مصر نتوانست به سمت تغییر در باورهای انسان مسلمان حرکت کند؟
 

در مصر جریانی که در ترکیه بود، شکل نگرفت. در واقع از درون نیروهای اجتماعی جریان و یا تشکیلاتی پیدا نشد که حزب و دولت را کنترل کند. در واقع می توان گفت که اگر جامعۀ ناصری و دولت ناصری در مصر به لحاظ درونی دچار آشوب نشده بود، اخوانی ها قدرت آمدن به دولت را نداشتند. چون تشکل اخوانی قادر به تغییر دولت نبود و این سازمان تنها طراحی شده بود برای گرفتن دولت و به جامعه توجهی نمی کرد. دولت نیز با قدرت نظامی و قضایی، خود را سنگربندی کرده بود و اساساً نمی شد که وارد دولت شد.
 

به همین دلیل تا دولت از درون به هم نریخت، اخوان قدرت تأثیرگذاری بر دولت نداشت. در واقع می شود گفت که اخوان المسلمین مصر شانس آورد و در واقع تقدیر تاریخی بود که دولت مبارک به هم ریخت و اخوان المسلمین توانست با تشکیلاتی که داشت قانون اساسی و نظام جدید را طراحی کند. اما تجربه ای که اخوان یافت، این بود که یاد گرفت دیگر دنبال مباحث ایدئولوژیک نرود و به سمت اجتماعی کردن اخوان المسلمین برود.
 

سایر کشورهای اسلامی نیز چنین مسیری را طی کردند؟
 

شبیه این تجربه در مصر در اندونزی نیز اتفاق افتاد. در اندونزی هم اسلامگرایان( مثل نهضت محمدیه و جمعیت علمای مسلمین) دولت را هدف گذاری کرده بودند و دولت قدرتمند سوکارنو نیز اجازۀ قدرت نمایی به آنها نمی داد. اما حادثۀ جنبش دانشجویی 1988 اندونزی به اسلامگرایان فرصت داد که به سمت قدرت بیایند.
 

تفاوتی که در اندونزی و میان دو کشور مصر وترکیه می بینیم این بود که در اندونزی دولت اصلاحات را شروع کرد. یعنی دولت، احزاب قدرتمند را ساخت و به شکل گیری احزاب 3 گانه کمک کرد و این احزاب از آن زمان دمکراسی اندونزی را راه انداختند. به این صورت که دولت اعلام کرد که هیچکس خارج از حزب نمی تواند کاندیدا شود و هیچ حزبی هم نمی تواند کاندیدا بدهد مگر اینکه حداقل در 50% استان ها دفتر داشته باشد و هیچ حزبی نمی تواند دفتر داشته باشد مگر اینکه 30% کادرش را خانم ها تشکیل دهند.

بنابراین این نوع کار سبب شد که 3 حزب بزرگ در اندونزی شکل گیرد و این احزاب توانستند در انتخابات 1999، 2004 و 2009 در ظرف 10 سال از یک کشور عقب مانده به سومین دمکراسی بزرگ دنیا و یا اولین دمکراسی بزرگ جهان اسلام تبدیل شوند.
 

بازگشت مذهب به حوزۀ عمومی در کشورهای برجستۀ جهان اسلام راههای متفاوتی را تجربه کردند. ترکیه از مدنی شدن اسلام شروع کرد و مصر از تغییر ایدۀ تشکل اخوان المسلمین و در کشورهایی همانند اندونزی نیز مردم از حضور دولت طراح، بهره مند شدند.
 

فضای حاکم و در بستر تحولات سه سال اخیر جهان عرب، جوامع بیشتر به کدام سو گرایش دارند؟
 

کشورهای اسلامی در حال ورود به فاز جدیدی هستند به نام فاز پساایدئولوژی. این فاز بسیار مهمی است. در واقع وقتی وارد فاز پساایدئولوژی می شوند مذهب را از دست نمی دهند بلکه مذهب، تبیین های غیرایدئولوژیک پیدا می کند. همین طور سکولاریسم نیز در حال پیدا کردن تبیین های غیرایدئولوژیک است.
 

این فاز پساایدئولوژیک چه ویژگیهایی دارد؟
 

جامعۀ پساایدئولوژیک در حال پیدایش دارای دو ویژگی است:
 

*اول گره خوردن مذهب با دمکراسی در همۀ کشورهای جهان اسلام است. یعنی از قراقستان، تاجیکستان گرفته تا پاکستان و … کشورهایی وارد این فاز شده اند و یا در آستانۀ آن هستند مثل اردن.
 

*دوم اینکه مسلمانان کاملاً برای فهم دمکراتیک از مذهب آمادگی ندارند. یعنی نیروهای مذهبی وارد حوزۀ عمومی می شوند اما هنوز تجربۀ کاملی برای زندگی دمکراتیک وجود ندارد. از این رو اتفاق مهمی در حال رخ دادن است و آن عبارتست از سندروم درگیری های فرقه ای. چیزی که در خاورمیانه در حال رخ دادن است و مصداق آن اختلافات شیعه و سنی است. در واقع نوعی بی نظمی در این کشورها در حال رخ دادن است. در واقع در این کشورها همگی شاهد دوره ای از بی نظمی هستیم اعم از مصر، سوریه و عراق. حتی کشورهایی که خود را امنیتی کرده اند، این چالش را خواهند داشتند، در واقع آنها تنها این پروسه را عقب می اندازند اما در نهایت نمی توانند آن را معالجه کنند.
 

در مورد کشورهایی که هنوز وارد این پروسه نشده اند، چطور؟

مسئله اینجاست که اگر هر کشوری بتواند خود را زود کنترل کند، احتمالاً کشورش از درگیر شدن به اختلاف های داخلی فرسایشی در امان می ماند اما اگر نتوانند این بی نظمی را درمان کنند(همانند اتفاقی که در لیبی و سوریه رخ داد) احتمال دارد که جریان های اخلال گر در داخل جهان اسلام به آنجا منتقل شوند.

در واقع جوامع امروز جهان اسلام به تزی نیاز دارد به نام توسعه رفتار مذهبی. یعنی اینکه چگونه باید در مورد مذهب فکر کنند و رفتار کنند. خیلی ها فکر می کنند که آموزش پرورش و بهداشت نیاز به توسعه دارد؛ اما رفتار مذهبی تصور نمی شود که نیاز به توسعه دارد. در واقع اساساً در کشورهای مسلمان وارد شدن به بررسی مسئلۀ مذهب از دیدگاه توسعه و دمکراسی یک تابو است و هر کس فکر می کند که اگر به این حوزه وارد شود احتمالا به حوزۀ ممنوعه وارد می شود. در حالیکه به نظر می رسد چاره ای نداریم که در مورد توسعه در باب مذهب هم صحبت کنیم و اینکه چه باید کرد که کشورهای منطقه در شرایطی که به ناگزیر وارد فرایند دمکراتیزاسیون می شوند بتواند با مذهب آشتی کند این چالشی است که در همۀ کشورهای خاورمیانه وجود دارد.
 

در این میان با گرایشات و گروههای افراطی چه باید کرد؟

*ایدۀ منفور کردن رادیکال ها راه حل موفقی نبوده است. آنها را به شیاطین و چهره های منفی تبدیل کردن موفق نبوده است. این نشان داد هر کسی را که بیشتر منفی کنیم سر انجام در چهرۀ قدیس خود را نشان خواهد داد و اتفاقاً این مسئله رخ داد. مثلاً القاعده به مجاهدان تبدیل شدند؛ اما کشورهایی که سعی کردند جامعۀ خود را دمکراتیک کنند، در آنجاها شاهد زوال بنیادگرایی بوده ایم (البته نه حذف کامل آن)

تجربۀ برخی از کشورها از جمله ترکیه و اندونزی نشان داد که رادیکالیسم در حال افول است. مثلاً گفته می شود، دمکراتیک کردن اندونزی باعث شد که اسلامگرایان هرگز نتوانند حزب اکثریت باشند. در حالیکه 12 حزب قوی داشتند اما در درون دولت آزادانه در حال رقابت هستند و تعدادی وزارتخانه را در دست دارند. تا زمانی که انسان مسلمان احساس کند که به صورت مسالمت آمیز می تواند ایده های خود را به نتیجه برساند دست به سلاح نمی برد و زیرزمینی نمی شود.

سرکوب و حذف و یا شیطان سازی جریان های رادیکال تاکنون جواب نداده است. مثلاً تمام تلاشی که ترکیه برای اسلامگرایان کرد انجام داد، جواب نداد. اما وقتی آنها را وارد پروسه کردند نتیجه تغییر کرد. خاورمیانه نشان داده که سرکوب ها و یا زندانی کردن رادیکال ها سرانجام آنها را به قهرمانان آینده تبدیل کرد. در مصر هم می بینیم که به محض رفتن مبارک همۀ اسلامگرایان رأی آوردند.
در مورد تجربۀ اسلامگرایی ایران چطور؟
 

دولت اسلامی در دوره قبل از دهۀ 90 تشکیل شد، دولت آمیزه های اقتدار و دمکراسی را در خود دارد، قانون اساسی 1358 و همین طور قانون اساسی 1368 ترکیبی از اینهاست. اینکه روابط نیروها کدام قسمت را رشد خواهد داد باید بگویم که ایران نیازمند یک آپ گرید( به روز رسانی و ارتقاء) است. اگر جامعۀ ایران نتواند پتانسیل های دمکراتیک خود را پیش ببرد احتمالاً در رقابت با ترکیه، مصر و برخی از کشورها در هژمونی بر خاورمیانه عقب می ماند.
 

چرا ترکیه الگوی موفق تری در مقایسه با سایرین دارد؟

تجربه ای که در ترکیه شکل گرفت، از راه تفسیر روشنفکرانه شکل نگرفت، بلکه از راه توسعۀ عمل گرایانۀ دین شکل گرفت و این چیز متفاوتی بود. از این رو نه سنتی ها با آن مخالفت کردند و نه روشنفکران و نه ارتش. اسلامگرایان بانکهای خصوصی درست کردند و با توسعۀ اقتصادی راه دیگری را برای حرکت در جامعه در پیش گرفتند. کشوری که 15 سال قبل جایی در معادلات نداشت، امروز به یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین کشورهای منطقه تبدیل شده است.

 
حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی، با اشاره به تجربۀ حکومتداری اسلامگرایان، دلایل شکست و پیروزی آنان در دو کشور مصر و ترکیه می‌گوید: اگر جامعۀ ایران نتواند پتانسیل های دمکراتیک خود را پیش ببرد احتمالاً در رقابت با ترکیه، مصر و برخی از کشورها در هژمونی بر خاورمیانه عقب می ماند.
دکتر فیرحی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.