تفسیرهای خوشایند اما ناممکن

محمدعلی عسگری

مطالعه مقاله جناب فرهاد شفتی تحت عنوان «قرآن انحصارگرا یا کثرت‌گرا؟» درباره عدم انحصارگرایی دینی در اسلام مرا به نوشتن این یادداشت آن هم به عنوان یک پژوهشگر حوزه تاریخ و تمدن نه صاحب نظر دینی و اسلامی یا حتی قرآن شناس برانگیخت تا ضمن تشکر از زحمات ایشان و به‌خصوص تلاش وافری که در راه قرآن شناسی انجام داده‌اند نکاتی چند را یاد آور شوم. با این تفاوت که برخلاف مقاله مرتب و منظم ایشان بنده به دلایلی ناچارم به صورت جسته و گریخته و تا حدودی شتاب‌زده نکاتی را یادآور شوم:

1- مطالعه مقاله جناب شفتی بنده را به یاد کوشش‌های امثال بازرگان و دکتر سحابی در سالهای نه چندان دور انداخت که می‌کوشیدند اثبات کنند مطالب قرآنی با علم تجربی آن روزگار منافاتی ندارد و حتی در آن می‌توان آیاتی یافت که کاملاً در تأیید و حمایت از دستاوردهای علمی روزگارشان است. یا کوشش امثال فضل الرحمان و أمینه ودود که خواستند به عنوان نمونه از آیه معروف «وأضربوهن» چنان تفسیرهایی استخراج کنند که بگویند منظور از کلمه ضَرَب، زدن نبوده بلکه به معنای ترک و رفتن و از این دست تعابیر است. به این ترتیب طبق برداشت تلطیفی آنان وقتی قرآن به مردان توصیه می‌کند زنان ناشزه را در صورت عدم اقناع «بزنید»، منظورش زدن به معنای رایج نبوده بلکه منظورش ترک بستر یا خانه بوده است. حال آنکه آیه مذکور به صراحت می‌گوید، آن‌ها را «بزنید» و این حکم هرچند امروزه برای ما غیر قابل درک و غیر قابل قبول و حتی شرم آور است اما در آن زمانی که قرآن نازل شده بود کاملاً قابل درک و قابل فهم بود و حتی سنت‌های جاهلی عرب اقداماتی بسیار شدیدتر از این را می‌طلبید و قرآن در مقایسه با آنها نهایت ملاطفت و ترحم به زنان را نسبت به زنان روا می‌داشت.

هرچند آقای شفتی می گویند بدون تأثیر پذیری از این و آن و صرفاً از طریق خود قرآن به این برداشت رسیده‌اند اما خواه ناخواه مطلب ایشان با برداشت‌های جدید با توجه به رواج و رونق پلورالیسم و تکثر گرایی همسو می‌شود زیرا ایشان نیز می‌کوشند اثبات کنند برداشت‌های انحصارگرایانه از این دین با متن قرآن همخوانی وسنخیت ندارد. برای مثال ایشان آیه صریح «و من یبتغ غیر الاسلام دینا» را این طور تشریح می‌کنند که در اینجا اسلام معنایی عام و فراگیر دارد و نمی‌توان از آن برداشت یک دین مشخص کرد. زیرا اسلام و مسلم در قرآن به معنای قرار دادی آن یعنی پیروان حضرت محمد (ص) نیست یا کلمه دین نیز مفهومی فطری و آنچنان فراخ دارد که نه تنها پیروان سایر ادیان بلکه حتی تمام موجودات عالم را در بر می‌گیرد. وی دامنه کثرت‌گرایی قرآن را تا آنجا می‌برد که می‌گوید «از ادیان ابراهیمی فراتر» می‌رود هرچند اذعان می‌کند که مطلق نبوده و هرگونه دینی را بر نمی‌تابد. به این ترتیب با توجه به سیاق سایر آیات قرآنی این برداشت را ارائه می‌دهند که اساساً دین اسلام بنایی برای آن نداشته است که خود را به عنوان تنها دین برتر و موجه جلوه دهد، بلکه مفهوم عام بندگی و پرستش الهی را در نظر داشته است. این درحالی است که هرکس اندک آشنایی با قرآن داشته باشد می‌داند دراین کتاب می‌توان دهها آیه را پیدا کردکه به صورتی کاملاً انحصاری اعلام می‌کند دین برتر همین اسلام است و پیروان بقیه ادیان از این پس هیچ عذر و بهانه‌ای ندارند و باید تابع و تسلیم آن باشند تا سالم بمانند. حتی برای نمونه در سوره مدنی «بینه» به صراحت می‌گوید اهل کتاب و مشرکان در صورت عدم پذیرش این دین به جهنم خواهند افتاد و در نکوهش آنان از تعبیر «بدترین موجودات» (شرّالبریه) استفاده می‌کند که در منطق امروزی بسیار غیر منصفانه و بی رحمانه تلقی می‌شود. این مساله قابل انکار نیست که قرآن بارها بیزاری خود را از ناباورمندان به این دین اعلام کرده و آنها را تهدید به جنگ و مرگ و کشتار می‌کند. حتی قرآن به صراحت از مومنان می‌خواهد با کافران بجنگند و به گونه‌ای رفتار کنند که آنها در چهره‌شان این خشونت را (لیجدوا فیکم غلظه) ببینند. توجیه این آیات با منطق امروزی و بخصوص تلاش برای ارائه برداشت‌هایی سوپر مدرن از آنها به تعبیری عامیانه آب در هاون کوبیدن است.

2- از همین مقدمه می‌خواهم نتیجه بگیرم که برخورد اسلام تازه متولد شده با سایر ادیان و مکاتب در آن روزگار، کاملاً با زمانه و زمینه خودش تناسب داشته است. در آن روزگار جنگ مذهب علیه مذهب نه یک جنگ رمانتیک و ذهنی که یک جنگ واقعی و عینی بود و اسلام نیز در چنان شرایطی جز این چاره‌ای نداشت که در این جنگ فعالانه شرکت کرده و پیروز گردد. در غیر این صورت باید درهمان گهواره خود که شبه جزیره عربستان باشد دفن می‌شد و برای همیشه با تاریخ خداحافظی می‌کرد. مساله ترسیم دو اردوگاه بزرگ «دار الاسلام» و «دار الکفر» شاید امروزه برای ما معنایی نداشته باشد یا حتی آن را زشت و قبیح بدانیم اما در آن زمان معنایی کاملاً روشن داشت و نه تنها اسلام که سایر مذاهب نیز همین مرز بندی‌ها را حتی غلیظ‌تر داشتند و بر اساس اردوکشی‌های مشخص پیروان خود را به صلح یا جنگ با دیگر مذاهب و مکاتب بر می‌انگیختند. بخش اعظمی از آیات قرآن شامل آیات مربوط به جنگ و جهاد با کافران و مشرکان و منافقان است که به تعبیر محمود محمد طه، روشنفکر فقید سودانی «اقتضای شرایطی بود که این دین در آن نفس می‌کشید» و اگر دست به شمشیر نمی‌برد و خود را در میدان‌های خونین جنگ تعریف نمی‌کرد همان زمان نابود شده بود. اسلام هرچند ملاطفت زیادی با پیروان سایر ادیان به ویژه مسیحیت داشت اما قابل کتمان نیست که هرجا اقتضا می‌کرد به شدت با پیروان سایر ادیان برخورد می‌کرد و آنهایی را که کمر به نابودی‌اش بسته بودند سر جای خود می نشاند. برخی آیات قرآن آنچنان با جنگ وخون ریزی در آمیخته است که نمی‌توان آنها را به هیچ شکلی با منطق امروزی رفع و رجوع کرد و مثلاً اثبات نمود که اسلام دین شمشیر نبوده است. گاه در متن این آیات مشاهده می‌شود که خود خدا نیز به عنوان یکی از طرف‌های اصلی این درگیری وارد صحنه می‌شود و حتی در آیاتی با حیرت مشاهده می‌کنیم به صراحت بین خود و ملائکه تقسیم کار می‌کند که برای مثال شما روحیه مومنان را تقویت کنید تا من هم بروم در دل کافران رعب و وحشت بیاندازم! یک اتفاق کاملاً گویا در مدینه نشان می‌دهد وقتی کسانی [گیریم بدست منافقان] مسجدی متفاوت ساختند، قرآن به اسم مسجد ضرار به شدت با آن برخورد کرد و به پیامبر دستور داد حق ندارد در آنجا نماز بخواند. کدام یک از این آیات را می‌شود به گونه‌ای تحلیل و تفسیر کرد که ما را به پلورالیسم دینی، تکثر گرایی، تحمل عقیده مخالف، احترام به سایر عقاید و مذاهب طبق معیارهای دموکراتیک جهان امروزی رهنمون شود؟

3- برداشت امثال آقای شفتی به ویژه از این جهت که در زمانه‌ای مطرح می‌شود که بسیاری بر طبل انحصار گرایی اسلام می‌کوبند به شدت قابل تحسین و تقدیر است زیرا می‌خواهد با حسن نیت اثبات کند که اسلام دینی کثرت گرا بوده و قائل به همزیستی مسالمت آمیز با همه ادیان است. اما به نظر می‌رسد به دو دلیل مهم این گونه تلاش‌ها نا کارآمد و بی فایده خواهد بود. یکی اینکه ایشان هم مانند بسیاری دیگر [بلاتشبیه بنیادگرایان]، می‌خواهند بگویند آیات قرآن به همان شکلی که هم اکنون در این کتاب گردآوری شده است، فرا زمانی و فرا مکانی بوده و عیناً با همان تعابیر و جملات می‌تواند برای امروز نیز قابل انطباق باشد. دوم اینکه نحوه تفسیر ایشان از آیات راه را برای همه کسانی باز خواهد کرد که بخواهند به دلخواه برداشت‌های خودشان را از قرآن ارائه دهند. زیرا برای مثال ایشان متد مشخصی را در پیش می‌گیرند. به این معنا که ابتدا با فرو رفتن در معانی و ریشه واژگان سعی می‌کنند معنایی را برگزینند که نافی یک اتهام بوده و با فرضیه خوشان تناسب داشته باشد. سپس با گذاشتن آن آیه در متن یک سری آیات دیگر به ترتیبی که خودشان آن را «نظام گرا» معرفی می‌کنند معنای برگزیده خود را با شیوه موسوم به تفسیر قرآن به قرآن تثبیت می‌نمایند. حرکت بر عکس این متد نیز امکان پذیر است. نتیجه کار اما فرقی نمی‌کند و به همین دو دلیلی که گفتم نهایت کار بن بست است. چرا که برای مثال وقتی قرآن می‌گوید برای قدرتمند شدن بروید اسب جمع کنید، نه می‌توان چنین توصیه‌ای را امروزه اجرا کرد و نه می‌شود با متد کالبد شکافی لغت و یا تفسیر قرآن به قرآن به برداشتی امروزی رسید که مثلاً به جای آن بشود بمب و موشک را استخراج کرد. برهمین قیاس، در قرآن دهها آیه وجود دارد که در مذمت دنیا، پول و ثروت اندوزی و حتی علاقه به زن و فرزند [به عنوان فتنه!!] آمده است و هیچ یک از آنها نه با منطق زندگی امروز در جهان کنونی تناسب دارد و نه می‌شود آنها را به گونه‌ای کالبد شکافی لغوی کرد که برداشت‌هایی جدید از آنها استخراج گردد. کسی که آیات قرآنی را می‌خواند حس می‌کند قیامت قرار است همین فردا (اقتربت الساعه) اتفاق بیفتد. قرآن چنان تصاویر زنده‌ای از بهشت و جهنم ارائه می‌دهد که گویی در یک قدمی ماست. طبیعی است که معنای ساده این آیات در نظر امروزیان چیزی جز داستان‌های علمی تخیلی نخواهد بود و از سوی دیگر توجیه و تفسیرهای سمبلیک و نمادین یا ریشه یابی های زبانی نیز نمی‌تواند آنها را با منطق و عقلانیت امروزی توجیه پذیر کند. حال آنکه معنا و مفهوم بخش عمده‌ای از این آیات را می‌شود با یک رویکرد تاریخی به روشنی ادراک کرد و فهمید در منطق قرآن یک تازه مسلمان در آن روزگار باید از همه چیز برکنده می‌شد و خود را در آستانه یک رستاخیز جاودان می‌دید تا بتواند همه وجود و زندگیش را خالصانه در اختیار این تفکر و اندیشه بگذارد تا با چنین تحولی بشود به وسیله ده نفر بر صد نفر و با صد نفر بر هزار نفر فائق آمد.

4- می‌خواهم از این‌ها نتیجه بگیرم که چرا دست به توجیهات و تفاسیری بزنیم که خوشایند اما ناممکن بوده و غیر قابل انطباق با متن و محتوای این کتاب باشد؟ بهتر نیست در چنین مواردی تابع منطق واقعیت و تاریخ شویم و بپذیریم قرآن کتابی است نازل شده در بطن یک جامعه سنتی و جاهلی و در بطن یک سری تحولات عینی و واقعی که بی تردید بسیار هم خشن و خونین بود. قطعاً اگر قرآن امروز در شرایط زمانی و مکانی قرن بیست و یکم نازل می‌شد کتاب دیگری بود. اما در آن شرایط باید همین کتابی می‌بود که هم اکنون در دست‌های ماست و به جای اینکه با برداشت‌های ناهمگون خود بخواهیم آن را از محتوای اصلی خود خالی کرده و محتوایی مدرن و امروزی در آن بریزیم، بکوشیم با تغییر نگرش خود آن را همان گونه درک کنیم که شرایط نزولش اقتضاء می‌کرد. حال اگر زمانه عوض شده و دیگر مانند آن دوران افلاک به گرد زمین نمی‌چرخند و از هفت آسمان و زمین خبری نیست و با انقلاب کوپرنیکی، ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی، مدرنیته و دموکراسی و حقوق بشر و پلورالیسم دینی و جنبش فمینیستی و دهها مقوله فلسفی و سیاسی دیگر همه چیز از اساس تغییر کرده است و در مجموع جهان امروز ما صد وهشتاد درجه با جهان زمان نزول قرآن تفاوت پیدا کرده است، این موضوع دیگری است. کسانی که فاصله چهارده قرنی خود را با پیامبر و مدینه درک نمی‌کنند قطعاً قادر به درک بسیاری از مسائل دیگر اسلام و قرآن نخواهند بود. چطور امکان دارد ما گذر چهارده قرن را نادیده بگیریم و بخواهیم با منطق امروزی و به سبک و سیاق مفاهیم مدرن جهان خودمان آیاتی را تعبیر و تفسیر کنیم که در بطن تحولات سیاسی و اجتماعی یک جامعه قبایلی نازل شده است؟ معنای این حرف آن نیست که دیگر این آیات به کار ما نمی‌آید و یا نعوذبالله قرآن کتابی است که تاریخ مصرف آن تمام شده است. کما اینکه معنای نقد بنده بر مقاله جناب شفتی این نیست که مثلاً ایشان مدافع تکثر گرایی و بنده مدافع انحصار طلبی هستم. بلکه حرف اصلی بر سر این است که چرا بیهوده خود را به زحمت بیاندازیم؟ چرا باید از این شرم داشته باشیم که برای مثال بگویند قرآن انحصار گراست؟ مگر سایر ادیان توحیدی و غیر توحیدی در آن دوران و حتی سالها و قرن‌ها بعد انحصار گرا نبودند و عملکردی جز این داشتند؟ بدیهی است انحصار گرایی قرآن امری کاملاً عادی و طبیعی در جغرافیای تاریخی خود بوده و حالا که این جغرافیای تاریخی دیگر گونه شده آن انحصار طلبی نیز ضرورتی ندارد. معنای اینکه «ضرورتی ندارد» با آنکه بگوییم از اساس نبوده و انکار کنیم تفاوت زیادی دارد. شاید به لحاظ تئوریک بشود اثبات کرد که بنی بشر قادر به درک همه چیز نیست و بنابراین انحصارگرایی از جانب او امری غیر ممکن به شمار می‌رود اما قرآن کتابی مبتنی بر وحی بوده و نه از زبان بشر بلکه از زبان خدایی سخن می‌گوید که خود را آفریننده همه جهانیان معرفی می‌کند و مدعی است نسبت به غیب و نهان جهان آگاه و داناست. چنین نگرشی طبعاً انحصارگرا بوده و خود را برتر از هر گونه نگرش دیگری می‌داند. شاید چنین نگرشی به سایر ادیان و شرایع نیز اجازه دهد به حیاتشان ادامه داده و یا در جهت رستگاری پیروانشان مثمر ثمر باشند، اما روشن است که این نگرش درهمان حال شریعت خود را بالاترین و برترین می‌شمارد و دیگران را به تبعیت از آن فرا می‌خواند. چرا که در نگاه توحیدی پذیرش این شریعت و عمل به آن به معنای عمل به همه آن شرایع قبلی نیز هست.

مساله محلی بودن و یا بومی بودن قرآن در شبه جزیره عربستان نیز نافی این امر نیست که اسلام خود را دینی جهانی تصور می‌کرد و پیام خود را برای همه مناسب می‌دید و مردمان را به پذیرش آن فرا می‌خواند. اگر محلی بودن قرآن به معنای محدود بودن آن در یک جغرافیای فرهنگی و اجتماعی مشخص بود، چه دلیلی داشت که اهالی سایر کشورها از شرق تا غرب عالم این دین را لبیک گفته و یا حاضر به پذیرش آن – چه به صورت جنگ و چه به صورت داوطلبانه- می‌شدند؟ مگر غیر از این بود که ساکنان سایر کشورها به رغم متفاوت بودن زبان و فرهنگشان احساس می‌کردند پیام قرآن پیامی جهان شمول بوده و از زبان خدایی سخن می‌گوید که خدای آنها نیز هست و به وسیله این دین حتی بهتر از ادیان قبلی خودشان می‌توانند به نجات و رستگاری برسند؟ اینکه به صراحت در قرآن اشاره‌ای به ارسال پیام‌های مشخص رسول خدا به سران کشورهای دیگر نیامده است نافی این واقعیت تاریخی نیست که محمد خود را دارای رسالتی جهانی می‌دید و برای سران کشورها پیام فرستاد و آنها را به صراحت به پذیرش این دین دعوت کرد.

خلاصه کنم؛ کثرت گرا بودن قرآن و اسلام را در عمل و به گواه تاریخ، نه رفتار پیامبر با پیروان سایر ادیان و ملت‌ها در دوران خودش و نه رفتار مسلمانانی که به نزول وحی از ما نزدیک‌تر بودند نشان می‌دهد. از سوی دیگر انحصار گرایی این دین اساساً چنانکه با منطق امروزی مذموم تصور می‌شود در آن زمان و زمینه امری نا معقول و مکروه یا ناپسند نبود. درست است که امروزه اسلام دینی تثبیت شده است و طی قرن‌های گذشته نیز تمدنی را پدید آورد و بنابراین دیگر نیازی به انحصار گرایی نداشته و می‌تواند با منطق نوین جهانی در کنار سایر ادیان همزیستی را تجربه کند اما نفی چنین رویکردی از اساس بسیار دشوار و غیر قابل باور می‌نماید. کثرت گرایی قرآن به لحاظ تئوریک نیز تا آنجایی که از متن این کتاب برمی آید به دلیل نفس «وحیانی بودن کلام باری» غیر ممکن می‌نماید. این را هم اضافه کنم که تقریباً از یک صد سال پیش تاکنون هربار اتهامی علیه اسلام و قرآن مطرح شده و برای مثال گفته‌اند «دین شمشیر» است یا دینی خشونت محور، جنگ طلب، ضد علم، انحصارگرا، ضد زن، ضد برابری، ضد عقلانیت، ضد تمدن وتروریست پرور و … ده‌ها اتهام دیگر است، افراد و گروه‌هایی از روی حسن نیت بر آن شده‌اند تا با ارائه برداشت‌های جدید و تفسیرهای متفاوت این گونه اتهامات را رد کنند. تلاش‌هایی که گاه به جای راهگشایی به پیچیدگی و اعوجاج‌های تازه‌ای منجر شد که برای سالها راهزن خود و دیگران بود. حال آنکه با یک رویکرد تاریخی و فرهنگی و بخصوص با قرار دادن این کتاب در متن تحولات زمانه خودش به سادگی می‌شد این اتهامات را ناموجه و بی مورد دانست و در عوض نشان داد که با گذشت چهارده قرن از آن دوران برخی از این کنش‌ها [شبیه همان حکم «واضربوهن» یا آیات مربوط به قطع دست سارق] نه امکان پذیر بوده و نه دیگر ضرورتی دارد. این مساله ای عام و فرا گیر بوده و تنها منحصر به قرآن نیز نمی‌شود. زیرا می‌توان چنین اتهاماتی را برای مثال به سایر کتاب‌های مقدس ادیان یا حتی کتاب‌هایی نظیر شاهنامه فرودسی یا دیوان حافظ و سعدی که هرکدام ستون‌های فکری و فرهنگی و ادبی ما محسوب می‌شوند نیز روا داشت. کدام یک از حوادث، معیارها، ابزارها، داوری‌ها (برای مثال نظر فرودسی نسبت به زنان) و پدیده‌های ریز و درشت آن روز و روزگار در زندگی امروز ما وجود خارجی و عینی داشته یا برای نسل‌های امروز قابل پذیرش‌اند؟ با این حال همه فرهیختگان بر این اتفاق نظر دارند که می‌شود از محتوا و مفاهیم اصلی این کتاب‌ها به بهترین شکل بهره برد و با تکیه بر آن‌ها هویت و شخصیت فرهنگی و ادبی و دینی خود را غنی سازی کرد. فراموش نکنیم که دینی و مقدس بودن قرآن و ضرورت‌های ایمان ذهنی و عینی ما نسبت بدان، نباید ما را در تنگناهایی محبوس سازد که برای مثال متاسفانه بنیادگرایان در آن گرفتار شده و یک نمونه زشت آن را همین چند روز پیش دیدیم که فردی با کارد [چرا گلوله نه؟ مطابق با سنت؟] به جان انسان‌ها افتاد تا بخاطر توهین به پیامبری که مظهر رحمت بود در روز روشن آنها را قصابی کند.

 

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.