طیف بندی اجتهاد؛ حوزه ای دست نخورده و پر عطش برای مطالعه

اجتهاد همواره تحولات و تطورات مهمی را در تاریخ خود به سمت تنقیح و تصحیح یافتگی هر چه بیشتر از سر گذرانده است. این تحولات و تطورات اجتهاد ابعاد مختلفی داشته است از مفهوم اجتهاد تا دامنه های موضوعی و مصداقی آن، از مبانی و مبادی تا روش آن، و از ادبیات پیرامونی تا مطالعات در اطراف آن، همگی به نحوی و به صورتی کما بیش دچار تحول مثبت شده اند. به‌یقین امروزه ‌اجتهاد در نسبت با اجتهاد در گذشته هم متفاوت‌تر و هم کارآمدتر شده است، همان‌گونه که اجتهاد در دوره میانه با اجتهاد در دوره نخستین تفاوت‌های آشکار از حیث ماهوی و نیز کارآمدی داشته است. نکته مهم این جاست که این مسیر تنقیح و تصحیح یافتگی اما هنوز به آخر خط نرسیده، و چهره کمال و تمام هنوز به خود نگرفته است؛ بلکه به سمت تطور بیشتر – چه بخواهیم و چه نخواهیم- در حرکت است.

دو وضعیت پیش روی  داریم یا بگذاریم این روند تصاعدی و تکاملی اجتهاد به صورتی غیر برآمده از سر برنامه ریزی و موکول شده به صدفه و تصادف – که در ظهور احیانی یک یا چند نابغه در زمانی طولانی به وقوع می پیوندد –  به صورتی زمانبر و در یک بستر گاه چند قرنی رخ دهد که طبعا در این صورت باید هزینه های سنگین چنین حرکت کندی را بر جان اسلام و فقه پذیرفت؛ هزینه هایی که گاه به از دست دادن نسل ها  وعصرها منجر خواهد شد، یا آن که مطالعاتی بیرونی و فلسفی را درباره اجتهاد و روش آن صورت دهیم تا حرکت تکامی آن تحرکاتی معقول تر،  تحولاتی به هنگام تر ، و تطوراتی بروز دهنده تر نسبت به ناگفته‌ها، ناشکفته‌ها و ناگشوده‌های اجتهاد بیابد و روندی  شتابان تر، لایه پذیر تر و هوشمندانه تر به خود بگیرد.

  طیف بندی اجتهاد یکی از زمینه های مطالعاتی مربوط به اجتهاد است . این مبحث به رغم آن که تشنه تحول، تعمق و تکثر می باشد، متاسفانه تطور قابل توجهی به خود ندیده است. آنچه در میان شیعه در این خصوص وجود دارد تنویع اجتهاد به مطلق  و متجزی است، و در اهل سنت نیز دو تنویع برای اجتهاد به چشم می آید، یکی همان که در شیعه وجود دارد – و به آن اشاره رفت-  و دیگری تقسیم اجتهاد به مطلق، ‌مذهبی، ‌تخریجی و ترجیحی.

   صرف نظر از صحت این نوع تنویع ها و طیف بندی ها یا فائده مندی و کارامدی خروجی آن ها باید اذعان کرد که تنویع اجتهاد، و رویکرد مطالعاتی به تکثیر آن یک ضرورت است؛ ولی آنچه مهم است این که باید به سمت تنویع هایی رفت که از خاستگاه هایی کاربردی تر، جایگاه هایی کارامدتر و مقسم هایی ناظر تر به نیاز ها و واقعیت های زندگی به ویژه اجتماعی برخیزد. اگر باب تنویع های کارامد گشوده نشود و مطالعات عمیق حوزوی در این زمینه صورت نپذیرد، چه بسا اجتهاد متمرکز و متبلور بر یک نوع از پس نیازهای متنوع، متلون و گسترده جامعه بر نیاید.

طیف بندی اجتهاد به ناظر به فتوا وناظر به قانون

یکی از طیف بندی های  قابل پیشنهاد که اتفاقا در صورت اثبات درستی آن، کارکردی جدی از خود بروز می دهد، تنویع اجتهاد به دو دسته ناظر به فتوا و ناظر به قانون است.

البته فتوا به معنای اصطلاحی و مفهوم ذهنیت یافته آن مقصود است و گر نه فتوا در معنای وسیع‌تر، می تواند دایره مفهومی‌اش گسترده تر از آن‌چه الان منظور است باشد و اجتهاد معطوف به قانون – که بعدا به شرح آن خواهیم پرداخت- را هم در بر گیرد.

 اجتهاد ناظر به فتوا اجتهادی است که به دنبال کشف حکم و فتوای به آن برای مخاطب فرد و اجرا شدن آن از سوی او است. مکلف به عنوان فرد در زندگی شخصی یا اجتماعی یا خانوادگی مواجه با سؤالاتی شرعی است، اجتهادی که برای این مخاطب و عمل او مطرح است، حکم موضوع مربوط به یکی از سه سطح یاد شده را پس از استخراج، ارائه می کند. از این جهت اجتهاد ناظر به فتوا می تواند نام گیرد.

   حکم شرعی که فتوا به ارایه آن  دست می زند، موضوع آن، دارای ماهیتی فردی است یا اگر هم ماهیتی اجتماعی دارد،  با نگاه متمرکز بر فرد مکلف به عنوان عامل و محقق کننده آن ارائه می شود؛ به بیان دیگر عمدتا خاستگاه این نوع اجتهاد، نیاز شرعی فرد وتکلیف بر عهده  او می باشد.

     البته در اجتهاد معطوف به فتوا بخشی به چشم می آید که وظیفه جمع را مشخص می‌کند؛ این که جمع و مجموعه مکلفان چه کنند؟  وظائفی که این اجتهادها و فتواها ارائه می کنند همان است که از آن تعبیر به واجبات  کفایی می شود. آنچه قابل توجه است این که اولا: اجتهاد معطوف به واجبات اجتهاداتی لاغر و کم رمق – و دست کم نه چندان گسترده و فربه – هستند. ناگشوده ها،  دست نخورده ها و در مخزن مانده ها و استخراج ناشده های واجبات کفایی بسی بیش از آنچه در فقه رونمایی شده اند هستند. دیگر اینکه همین فتواهای بر دوش گیرنده بیان واجبات کفایی نیز به نحوی مخاطب آن ها فرد است؛ گواه بر این آن که با ادبیاتی متمرکز بر این که "اگر دیگری بر  واجب کفایی اقدام نمود، واجب از تو برداشته می‌شود"، استواری یافته است. این مخاطبه با فرد حکایت از آن دارد که اجتهادی که واجبات کفایی را ارائه می کند  برآمده از خاستگاه تمرکز بر اقتضائات نگاه به فرد و بی توجه به خط و ربط های نهفته در مناسبات جمع است.

ادامه دارد
اجتهاد همواره تحولات و تطورات مهمی را در تاریخ خود به سمت تنقیح و تصحیح یافتگی هر چه بیشتر از سر گذرانده است. این تحولات و تطورات اجتهاد ابعاد مختلفی داشته است از مفهوم اجتهاد تا دامنه های موضوعی و مصداقی آن، از مبانی و مبادی تا روش آن، و از ادبیات پیرامونی تا مطالعات در اطراف آن، همگی به نحوی و به صورتی کما بیش دچار تحول مثبت شده اند. به‌یقین امروزه ‌اجتهاد در نسبت با اجتهاد در گذشته هم متفاوت‌تر و هم کارآمدتر شده است، همان‌گونه که اجتهاد در دوره میانه با اجتهاد در دوره نخستین تفاوت‌های آشکار از حیث ماهوی و نیز کارآمدی داشته است. نکته مهم این جاست که این مسیر تنقیح و تصحیح یافتگی اما هنوز به آخر خط نرسیده، و چهره کمال و تمام هنوز به خود نگرفته است؛ بلکه به سمت تطور بیشتر – چه بخواهیم و چه نخواهیم- در حرکت است.احمد مبلغى

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.