آخوند خراسانی و جنبش مشروطیت

کتاب”آخوند خراسانی و جنبش مشروطیت” اثری است از دکتر سیدمحمد اصغری که به بررسی و تحلیل نهضت مشروطیت می‌پردازد. چاپ اول این کتاب توسط انتشارات اطلاعات انجام گرفت و به بازار نشر راه یافت تا مشتاقان مطالعات تاریخ ایران در مقطع و عصر مشروطه را به کسب آگاهی‌ها و بینش‌های دینی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی ترغیب کند.

این کتاب از سه بخش تشکیل شده و هر کدام از بخش‌ها دارای چندین فصل می‌باشد.
– بخش اول، زندگی و تأثیر تحولات در رویکردهای آخوند خراسانی است که شامل این فصل‌ها می‌شود:
فصل اول- تأثیر تحولات علمی و تاریخی در رویکردهای آخوند ملامحمدخراسانی
فصل دوم- تولد، تحصیلات، آثار، اساتید و شاگردان آخوند
فصل سوم- نامه‌ها و فتواها و مراسلات آخوند خراسانی
فصل چهارم- زعامت سیاسی
فصل پنجم – آخوند خراسانی و دیگر علمای اسلام در جنبش مشروطیت.
– بخش دوم کتاب، از زندگی، آثار و نقش حاج‌شیخ باقر بهاری در جنبش مشروطیت، با سیری در رساله"ایضاح الخطاء"، تشکیل شده است که دارای دو فصل می‌باشد:
فصل اول – تولد، تحصیلات،‌آثار و نقش حاج شیخ باقر بهاری در جنبش مشروطیت.
فصل دوم – سیری در رساله "ایضاح‌الخطاء"
– بخش سوم این کتاب که شامل ضمائم و پیوست‌ها می‌باشد، دارای فصول سه گانه ذیل است:
فصل اول – مبانی و شاخص‌های اصلی عدالت اجتماعی از منظر انقلاب اسلامی
فصل دوم – عدالت و امنیت قضایی
فصل سوم – عدالت و تعریف ویژه آن در نگرش فقهی و حقوقی.
نویسنده کتاب، در بخش مقدمه‌ای که نگاشته، به ضرورت آگاهی رسانی به جوانان درباره مشروطه می‌پردازد و در این باره چنین می‌نویسد:
… و صمیمانه بگویم که درنگ در مکانت و مرتبت و حساسیت وضع و حال "جوانان" این مرز و بوم انگیزه، و پایه‌ای در نشان دادن گوشه‌ای از تاریخ این کشور است. "جوانان" ی که گاه قربانی اوضاع حاکم بر زمانه‌اند و کمتر به آینده این "نسل" پرداخته می‌شود، آن هم در عصری که مرزها در هم تنیده، و زمان و مکان سخت فشرده و متراکم گردیده، و تو گویی جهان به "دهکده‌"ای می‌ماند که روابط و مناسبات و "ارتباطات" را نزدیک و نزدیک‌تر کرده است؟! به اصطلاح، آنها در جهانی "جهانی‌ شده" می‌زیند. به اطلاعات دسترسی دارند، و از دگرگونی‌ها با "خبر"اند و تحولات جهانی را نه تنها می‌شنوند که می‌بینند، بی‌آنکه بر لوازم این آگاهی دسترسی داشته باشند، و این داستان شگفتی است که در زبان مولانای بلخ به زیبایی ترسیم شده است. می‌گوید:
هر که او آگاه‌تر پر دردتر
هر که او مشتاق‌تر رخ زردتر!

آزمودم عقل دوراندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را؟!
در چنین روزگار متراکم و درهم‌فشرد‌ه‌ای، ک از در و دیوار "خبر" می‌بارد و "زمان" هر لحظه آبستن اخبار و تحولاتی است، ناآگاهی از گذشته نزدیک خویش، درد و اندوه خردو حقیری نیست.مقوله بسیار خطیری که مسئولیت رسانه‌های جمعی، خصوصاً "صدا و سیما"را سنگین‌تر، بلکه صدها برابر بیشتر کرده است، مسئولیت شناختن و شناساندن حقیقت، و حقایق تاریخ خودی. مسئولیت شناختن و شناساندن "قهرمانان"ی که دوران ساز بوده‌‌اند. مسئولیت شناخت "عناصری" که رندانه رنگ عوض می‌کنند، و چون "بت عیار" هر لحظه به شکلی درمی‌آیند، و تو مبهوت که تا دیروز نه تنها "انقلاب" و حرکتهای تاریخ‌ساز ملی و مردمی را به عنوان نهضت "کمونیستی" طرد و تکفیر می‌کرد و دانسته و باعلم به اینکه، تکانهای شدید اجتماعی از علایق و اعتقادات دینی و شیعی نشأت گرفته، با آگاهی و عمد، این حرکتها را به "بیگانه" منسوب می‌نمود و… بلکه بر هر چه اعتقاد دینی و الهی و اسلامی یورش می‌برد، و جلوه‌های دینی و اجتماعی را به تقلید از دیگران به سخره می‌گرفت و…ناگهان رنگ عوض کرده، و از "دین" و علایق مذهبی سخن می‌گوید و کم مانده است، که مومنان و باورمندان مذهبی و انقلابی اصیل را هم، طرد و تکفیر فرماید و…
و تو مبهوت از این همه نفاق و دورویی و بی‌هویتی و تذبذب و پستی و موج‌سواری! و باز هم داستان "کف خروشان" و "زبد" که بر امواج صاف و زلال آب سوار می‌شود و روی "حق" را با رندی و دون‌مایگی می‌پوشاند، و خویش را صافی و زلال می‌نمایاند، غافل از آنکه این همه را "عقل جمعی" و شعور عمومی می‌‌بیند و می‌فهمد و در هر حال"زبد" رسوا و رفتنی است و…
بخش گزیده از مطالب کتاب را از نظر می‌گذرانیم:
آخوند خراسانی و زعامت سیاسی
آخوند خراسانی نه فقط در شمار نامدارترین و بلندمرتبه‌ترین‌فقهای شیعه خصوصاً در سده‌های اخیر است، بلکه همان‌سان که دیدیم، انقلاب بی‌نظیر را در تاریخ تشیع و اسلام رهبری و مدیریت کرد، و با مساعی و کوشش‌های مستمر و مداوم خود نهضت عظیم مشروطیت را به ثمر رساند، و در نهایت با مرگی نورانی و به گفته برخی چون شهیدی سرافراز چشم از جهان فرو بست. آخوند از معدود دانشمندانی است که مرجعیت وامامت را در خود جمع داشت، و در بحرانهای اجتماعی و انقلابی و جهاد با دشمنان مختلف، پیروز و سربلند برآمد، و از همین زاویه دید است که نظرات علمی و فقهی و اصولی و اجتماعی آن بزرگمرد برجستگی ویژه‌ای داشته و همواره مطمح بحث و نظر و مجادلات علمی و سیاسی بوده است، و همان‌گونه که دیدیم افزون بر یکصد، یا یکصد و پنجاه شرح، تنها بر کفایه‌الاصول آخوند نوشته‌اند. کتابی که بیش از یک قرن است، از کتابهای درسی حوزه‌های علمیه در سطوح عالی است. به همین میزان ایستارها، نظرات و مواضع سیاسی و اجتماعی آخوند، همواره مورد بحث و کند و کاو بوده است.
این موشکافی‌های علمی و فقهی و اصولی و سیاسی، خصوصاً در مسئله زعامت سیاسی فقهاء، بیش از سایر میدانها و نظرات چهره گشوده، و موجب بروز و ظهور نظرات موافق و مخالف گردیده است. این نظرات، گاه شکل مجادله‌های علمی گرفته و عصبیت‌ها و عصبانیت‌هایی را سبب شده است؟! این عصبیت و حساسیت، البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه در زمان تصویب اصول قانون اساسی جمهوری‌اسلامی، درمجلس خبرگان اول، و چه بعد از تصویب، دامنه وسیعی یافت، و با گذشت زمان،‌خصوصاً پس از تصویب اصل یکصد و دهم که ناظر به "ولایت فقیه" بود، و نیز بنا به علل و عواملی دیگر این دامنه وسیع و وسیع‌تر شد.
هدفهای علمای اسلام
مهم‌ترین هدفهای علمای طراز اول شیعه، و "مراجع ثلاث" در نجف، نه تنها نجات ملت از فقر و درماندگی،‌ بلکه رهایی مردم از بی‌عدالتی و ستم و استبدادشاهی و نیز استعمار خارجی و به گفته فقهاء "حفظ بیضه اسلام" بود. این ظلم و تبعیض و وابستگی به قدرتهای بیگانه در عصر "محمدعلی شاه" به اوج رسید و دوران "استبداد صغیر" که بیش از یک سال (13 ماه) به درازا کشید، ظلم و استبداد را عریان‌تر از گذشته نشان داد. افزون بر ظلم و جهل و فقر در داخل، دخالت بیگانگان از جمله روسیه و انگلستان، و حمایت آنها از استبداد محمدعلی شاهی، سائق و انگیزه دیگری برای دخالت و ورود علما، در رویارویی مستقیم با دربار و مخالفان مشروطه گردید. خلاصه آنکه مبارزه با "استبداد" و "استعمار" و حمایت از عدالت‌خواهی، و رهایی از فقر و نگون‌بختی مردم، اکثر علمای روشن‌بین و زمان‌شناس را به عرصه‌های رویارویی آورد، و روشن است که حضور فعال، و فتواها و اعلامیه‌های مراجع و علمای برجسته شهرها در توده مردم نفوذ و تاثیر بالایی داشت. خصوصا با توجه به زمان یعنی، یک قرن پیش که افواج و اقشار مختلف مردم، جز با فتوای مراجع به میدان مبارزه نمی‌آمدند. به تعبیر دیگر، منظور این نیست که عناصر متجدد تلاش پیگیری در نهضت نداشتند، اما توده مردم جز به پیروی از مراجع شیعه، وارد میادین مبارزه نمی‌شدند. به گفته کسروی:
"اگر این "فتوا" های علمای نجف نبودی،‌ کمتر کسی به یاری مشروطه پرداختی. همان مجاهدان تبریز بیشترشان پیروی از دین می‌داشتند. و دستاویز ایشان در آن کوشش و جان‌فشانی این "فتوا"های علمای نجف می‌بود. همان ستارخان بارها این را به زبان می‌آورد که من: "حکم علمای نجف را اجرا می‌کنم." همچنین بازرگانان توانگر که پول را به نام "اعانه" به تبریز می‌فرستادند، بیشترشان پیروی از فتواهای علماء می‌کردند."
شاید علت اصلی در همین مسئله بود که بزرگی چون سید جمال‌الدین اسدآبادی را وامی‌داشت که در حرکتهای اصلاحی خود به علماء و سردمداران و زمامداران مراجعه کند. استاد مطهری به نکته باریکی در همین مورد اشاره می‌کند. ایشان می‌نویسد:
"سید می‌دانست که روحانیت سنی یک نهاد مستقل نیست، بلکه وابسته به حکومتهایی است که قرنها آنان را به عنوان "اولوالامر" به جامعه معرفی کرد است. براین پایه، سید در جوامع اهل تسنن به سراغ علماء نمی‌رفت، و مستقیما به سوی خود مردم می‌رفت. ولی روحانیت شیعه یک نهاد مستقل و ملی است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه اول به سراغ طبقه علماء می‌رفت و این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار می‌دانست."
آخوند خراسانی، و شیخ عبدالله مازندرانی در یکی از اعلامیه‌ها و فتاوای خود به این اهداف پرداخته و چنین می‌نویسند:
"… بدیهی است، زحمات و مجاهدات علماء و امراء و سرداران عظام ملی، و مجاهدین دین‌پرست و وطن‌خواه و طبقات مختلف ایران در استقرار اساس قویم مشروطیت و این همه بذل نفوس و اموال در تحصیل این سرمایه سعادت برای حفظ دین و احیای وطن اسلامی، و آبادانی مملکت، و ترقی و اجرای احکام و قوانین مذهب، و سد ابواب حیف و میل در مالیه و صرف آن در قوای نظامیه و سایر مصالح مملکتی و قطع مواد تعدی و تحمیل چند نفر نفس‌پرست خودخواه خودرای بود."
اهداف و مقاصد علماء در رویارویی‌های نهضت مشروطه، در نامه مراجع نجف که دو روز قبل از بمباران مجلس،‌یعنی در 21 جمادی‌الاولی از نجف فرستاده شده،‌ روشن‌تر بیان شده است. می‌نویسد:
"پرواضح است که اقدامات مجدانه داعیان، محض حفظ دین مبین و قوت و شوکت دولت و ترقی ملت و ترفیه حال رعیت و صیانت نفوس و اعراض مسلمین بوده، مکررا هم، این معنا را نصا و خلوصا، تلگرافا و کتبا به عرض رسانیده و…"
آنچه از نامه‌ها و "فتوا"های مراجع و علماء استخراج و استنباط می‌شود، و آن‌گونه که آیت‌الله نائینی می‌نویسد، هدفهای اولیه آنها مبارزه با استبداد و دخالت بیگانگان و نیروهای استعماری روس و انگلیس و خصوصا سقوط محمدعلی شاه، پس از توپ بستن مجلس بود، فتوایی که در آن، کمک به مستبدان و مخالفان مشروطه را در صف محاربان با "امام عصر"(ع) معرفی کرده و محمدعلی شاه را سفاک و جبار می‌خواند. روشن است که مراجع و علمای طرفدار مشروطه همان‌طور که نائینی می‌نویسد،‌ قبل از هر مسئله به حفظ مملکت و به تعبیر دیگر "حفظ بیضه اسلام" اندیشه کنند. به زعم علماء در کشورهای اسلامی تا اسلام و کیان اسلامی محفوظ و مصون از خطر باشد،‌ ملیت و مملکت نیز محفوظ خواهد بود. براین پایه در حمایت از مشروطیت، علماء ابتدا به کیان اسلامی می‌اندیشند. نائینی می‌نویسد:
"… مبدا طبیعی این چنین تنزل مسلمین و تفوق ملل مسیحیه بر آنان هم که معظم ممالکشان را بردند و هیچ نمانده که این اقل قلیل باقی مانده را هم ببرند، همین اسارت و رقیت مسلمین در تحت حکومت استعبادیه موروثه از معاویه، و فوز آنان است به حکومت مسئوله ماخوذه از شرع مبین، و چنانچه باز هم مسلمانان از این سکرت و غفلت به خود نیایند،‌ و کمافی‌السابق در ذلت عبودیت فراعنه امت و چپاول‌چیان مملکت باقی بمانند، چندی نخواهد گذشت که – العیاذبالله – تعالی مانند مسلمین معظم آفریقا و اغلب ممالک آسیا و غیرذلک، نعمت شرف و استقلال قومیت و سلطنت اسلامیه را از دست داده و در تحت حکومت نصارا اسیر، و دوره‌ای نخواهد گذشت که مانند اهالی اندلس و غیرها، اسلامیتشان به تنصر و مساجدشان به کنیسه، و اذانشان به ناقوس،‌ و شعائر اسلامیه به زنار، بلکه اصل لسانشان هم مانند آنان مبدل و… حتی پرداختن همسایگان جنوبی (انگلیس)‌و شمالی (روسیه)، به نقشه قسمت مملکت، فیمابین خودشان، و کثرت مشاهده نظایر و اشباه آن و… علی هذا، بدیهی است که تحویل سلطنت جائره غاصبه، از نحوه ظالمه اولی (استبداد) به نحوه عادله ثانیه (مشروطه) علاوه بر تمام مذکورات،‌ موجب حفظ بیضه اسلام و صیانت حوزه مسلمین است از استیلای کفار، از این جهت از اهم فرائض خواهد بود."
از دیدگاه آیت‌الله نائینی، پریشان روزگاری مردم و مسلمانان، ریشه در حکومتهای استبدادی دارد. خودرایی و اسبتداد نه فقط بیگانه و همسایه‌های شمالی و جنوبی را تشویق به مداخله می‌کند و استقلال و شرف ملی را معدوم می‌سازد، بلکه به گفته مرحوم طالقانی: "لجنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید می‌شود، و بدون خشکاندن این ام‌الفساد، نهی‌ازمنکر در موارد طبقات و اشخاص، یا بی‌اثر است یا اثر آنی دارد. پس به حسب این اصول و احکام مسلم دین، تهدید استبداد از مهم‌ترین واجبات است. ورود علماء خصوصا در دوره استبداد صغیر، بسیار سرنوشت‌ساز بود، زیرا که آزادی‌‌خواهان و طرفداران مشروطه پس از آن برهه، یا به سیاه‌چالها انداخته شده، یا دستگیر و در زندان بودند، یا به خارج از ایران مهاجرت کرده و در تبعید می‌زیستند و گروهی نیز در اختفاء به سر می‌بردند و بعضی هم با مستبدان و مخالفان مشروطه سازش کرده یا راه سکوت را در پیش گرفته بودند. در چنین برهه حساسی تنها مراجع و علماء و طلاب نجف بودند که دور از دسترس بوده و می‌توانستند به اقداماتی علیه دربار و شاه مبادرت نمایند.
 

کتاب”آخوند خراسانی و جنبش مشروطیت” اثری است از دکتر سیدمحمد اصغری که به بررسی و تحلیل نهضت مشروطیت می‌پردازد. چاپ اول این کتاب توسط انتشارات اطلاعات انجام گرفت و به بازار نشر راه یافت تا مشتاقان مطالعات تاریخ ایران در مقطع و عصر مشروطه را به کسب آگاهی‌ها و بینش‌های دینی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی ترغیب کند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.