شیخ مجتبی قزوینی؛ آیت معرفت و سلوک
شیخ سپس به قزوین بازگشت. و دو سال در زادگاه خویش بماند. در این مرحله از عمر خود بود که به مربی بزرگ، دانای حقایق و اسرار، و عالم به معارف قرآنی و واجد آن معارف و متعبد به آن معارف، حضرت سید موسی زرآبادی قزوینی (م:1353ق) -کهشوهر خواهر وی نیز بود رسید، و با تعالیم او پا به دایره عوالم انسانیت و شناخت این عوالم گذاشت، و در راه کسب «علم باطن» افتاد، و بسیاری از علوم محتجبه را نیز از وی بیاموخت، و به ریاضات و مجاهدات شرعی بپرداخت، و به سیر «عوالم الهی» روی آورد. و همین استاد بود که وی را-از همان اوان-به سستی مبانی معارف غیر قرآنی واقف ساخت، و روی دل او را از فلسفه یونانی، و عرفان و اشراق گنوسی و اسکندرانی، و فلسفه ها و عرفانهای امتزاجی به سوی مطلع حکمت یمانی و مشرق انوار قرآنی بازگرداند.
شیخ سپس به قم آمد و 2 سال نیز در این شهر علم بماند، و از درس خارج حاج شیخ عبد الکریم یزدی (م:1355ق) استفاده کرد.
آنگاه رخت به مشهد کشید، و در آستانه فیاض ولایت رضوی ماندگار گشت، و در آن سامان از استادان بزرگی بهره مند گردید:حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی(م:1356ق) ، حاج آقا حسین قمی(م:1366ق) آقابزرگ حکیم شهیدی(م:1355ق) ، شیخ موسی خوانساری (مؤلف «حاشیه مکاسب») و شیخ اسد اللّه عارف یزدی، و سرانجام عالم بزرگ و مربی و متعقل سترگ، حضرت میرزا مهدی غروی اصفهانی خراسانی (م:1365ق).
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، پس از گذراندن مراحل یاد شده، و بهرهمندی کامل از شعب مختلف علوم معقول و منقول، و کمال پذیری با ریاضات و عبادات، خود انسانی بزرگ و مربیی کامل گشت و در شمار کاملان و بزرگان عالمان باطن درآمد.
وی از سال 1347 ق در حوزهء مشهد شروع به تدریس و تربیت طلاب و فاضلان کرد، و 40 سال در مرکز علمی مشهد بدین مهم اشتغال داشت. و دهها و دهها تن عالم و فاضل و مدرس و واعظ و محقق و مؤلف را در سایهء مهرآیین خویش بپروراند.
در خلال گفتن درسهای گوناگون، در فقه و اصول و فلسفه و اخلاق اسلامی و معارف قرآنی، و تبیین و تحکیم مبانی «مکتب تفکیک» ، به صورتی پدروار و با رفتار مهربار به حال و احوال طلاب میرسید، و با آنان با تواضع و افتادگی بسیار سلوک می کرد.
او زندگیی بسیار ساده داشت، و با این چگونگی گاه از نیازهای خود چشم می پوشید، و آنچه را میتوانست به طلبهای تنگدست برساند میرسانید. این بود که شیخ بزرگوار که خود نمونه ای مجسم از تقوی، و نفس کشی، و اعراض از مال و منال و جاه و مقام و شهرت و نعمت دنیا بود، برای هر طلبه محصلی، و هر پویای اسوهجویی، مایه تسلایی بود گرانقدر و تأثیرگذار. وی در برخورد با طلاب شخصیت آنان را هماره رعایت میکرد، و بویژه به سادات احترامی ویژه می گزارد.
شیخ در تکالیف سیاسی و اجتماعی بموقع اقدام میکرد، و در مبارزات و درگیریها مقدم بود. اشتغال او به عبادات و ریاضات و اذکار و اوراد و استغراق او در عوالم روحی(خلسات) و تعقل مستمر، او را از اقدامهای لازم باز نمی داشت، لیکن از مشوب گشتن کارها به امیال و اغراض و انحراف از اهداف دلسرد میگشت و دنبال آن را وا مینهاد. به امور مسلمانان و نابسامانیها می اندیشید و از آن چگونگی ها رنج میبرد، و بویژه از قلت «تقوای لازم» و «تعهد ملزم» ، در برخی از روحانیین دلی خونین داشت، و از استاد خود میرزای اصفهانی نقل می کرد که آن بزرگ نیز از این بابت دلی خونین داشته است و غمی گران می خورده است.
آثار وی را باید بیشتر در زحمات 40 ساله او در تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان بسیار دانست. او اصول (سطح و خارج) و فقه (در سالهای آخر، خارج) و متون مهم فلسفه و فلسفهء انتقادی و معارف ناب قرآنی تدریس میکرد، و در کار تربیت خواستاران و تعلیم طالبان میکوشید. روش تدریس او در حکمت و فلسفه بسیار آموزنده، و پرورنده استعداد و نشان دهندهء راه تفکر اجتهادی در مقام تعقل بود. و این چگونگی بطور نمایان در آثار چاپ شده وی منعکس نگشته است. و این امر مایه افسوس است.
اما آثار مکتوب وی:
1ـ بیان الفرقان(به فارسی) در 5 جلد:
جلد اول، در بیان توحید قرآن و فرقهای آن با توحید فلسفه و عرفان.
جلد دوم، در بیان وحی و نبوت از نظر قرآن، و فرقهای آن با وحی و نبوت به مشرب فلسفه و عرفان.
جلد سوم:در بیان معاد قرآنی(معاد جسمانی) ، و وجوه فرق و تفاوت آن با معاد فلسفی و عرفانی(معاد تجسمی) .
جلد چهارم، در بیان نقش اساسی معصوم «ع» در هدایت اصلی و ضرورت رجوع به معصوم برای فهم قرآن و طلب هدایت از قرآن و بیان حدیث مسلم «ثقلین» ، ورد مطالب سخیف و مردود غزالی، در کتاب «القسطاس المستقیم» ، درباره عدم احتیاج به معصوم.
جلد پنجم، در بیان و تحلیل مسائل غیبت و رجعت و شفاعت، و تبیین احادیثی درباره «غیبت» و «قیامت» و علائم هر یک که خلط شده است.
2ـ رساله ای در معرفه النفس، شامل:
-بیان نظریه ارسطویی و نقد آن؛
-و نظریه «مادیه الحدوث بودن نفس» و نقد آن؛
-و نظریهء مادیین دربارهء نفس و نقد آن؛
-و سرانجام تبیین معرفه النفس قرآنی.
3ـ رساله ای در نقد علمی و فلسفی اصول یازده گانه ملا صدرای شیرازی، در مبانی فلسفی خویش.
4ـ نسخه هایی در برخی علوم غریبه.
(معرفی به قلم محمدرضا حکیمی)
در طول سدههای گذشته عالمان و اندیشمندان اسلامی دربارهی مسألهی تحدّی و اعجاز قرآن پژوهشهایی ارجمند و بررسیهایی ارزشمند انجام داده و دربارهی تعیین وجه یا وجوهی اعجاز قرآن دیدگاههای مختلفی ابراز داشتهاند.
پرطرفدارترین نظریهها در باب اعجاز قرآن آرایی است که به جنبههای ادبی و زبانی قرآن برمیگردد. مسائلی مانند نظم، اسلوب، فصاحت و بلاغت1. از اینروی بهنظر میرسد که جنبههای اعجاز محتوایی و معارفی قرآن، آنگونه که شایسته است، بررسی نشده است.پنداری جنبههای زبانی زیبا و شگفت قرآن، عالمان و نویسندگان مسلمان را چندان شیفتهی خود ساخته که از پرداختن به دیگر وجوه اعجاز بازماندهاند. در عین حال برخی از مفسّران و متکلمان در کنار دیگر وجوه اعجاز از اشتمال قرآن بر علوم و معارف بهعنوان یکی از وجوه اعجاز یاد کردهاند.2
علاّمه شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (1318ـ 1386. هـ.ق) از جمله عالمانی است که بهشکلی گسترده دربارهی اعجاز قرآن سخن گفته است. ایشان به تبع استاد خود میرزا مهدی اصفهانی (1303ـ 1365. هـ.ق) بر آن است که وجه تحدّی و اعجاز قرآن، معارف آن است.3 از نظر ایشان علوم و معارف قرآن دارای ویژگیهایی است که آن را مهمترین وجه اعجاز قرآن ساخته است.
برای شروع بحث دربارهی اعجاز قرآن، توجه به مفاد آیات تحدی ضروری است. بهیاد داریم که در آیات تحدی از همهی مخالفان و معارضان قرآن خواسته شده که مثل قرآن (اسراء/88) یا ده سوره مانند آن (هود/13) یا سورهای مانند آن (یونس/38؛ بقره/23) و یا حدیثی مثل قرآن (طور/13) بیاورند. براساس آیات یاد شده، موضوع تحدّی، آوردن «مثل قرآن» است. اکنون پرسش اساسی این است که قرآن چیست تا دانسته شود که مثل و مانند آن کدام است.
قرآن کریم به تعبیر خود از سنخ کلام و گونهای سخن است.4 سخن دارای دو بخش است: بخش نخست شکل ظاهری کلام است که در قالب الفاظ و واژگان پدیدار میشود. بخش دوم، معانی و مدلولهایی است که در دل واژگان و عبارات کلام جای دارد. اکنون باید دید که از نظر قرآن کریم، کدامیک از دو جنبهی لفظ و معنای قرآن دارای اهمیت بیشتری است و شایسته است بهعنوان مهمترین وجه اعجاز قرآن بهشمار آید.
بیگمان مطمئنترین راه برای شناخت حقیقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصیفها و تعبیرهای کتاب آسمانی دربارهی خود میباشد. از جمله توصیفهای قرآن کریم دربارهی خود، تعابیرِ «هدی للنّاس»(بقره / 185)، «هدی للمتقین»(بقره/2)، «تبیانا لکل شیء» (نحل/ 89)، «فصّلناه علی علم» (اعراف/52)، «حکیم» (یس/42)، «حکمت» (قمر/ 5)، «برهان» (نسا/ 176)، «بصائر»(انعام/ 104؛اعراف/ 203)، «فرقان» (بقره/ 185)، «ذکر» (آلعمران/ 58؛ حجر/ 9)، «شفاء و رحمت»(اسرا/ 82)، «نور» (مائده/ 15)، قابل ذکر است.
تأمل در توصیفها و تعبیرهای یاد شده و دیگر اوصاف مأثور قرآن نشان میدهد که قریب به اتفاق این اوصاف بیانگر ویژگیها و جنبههای مربوط به محتوا، مدلول و معنای قرآن است و نه وصف واژگان و عبارات و جنبههای ادبیـ زبانی آیات؛ بهدیگر سخن: هدایتگری؛ بیانگر همه چیز بودن؛ حکمتآمیز بودن؛ نور و بصائربودن و… ویژگیهای علوم و معارفی است که در قالب آیات و سور پدید آمده است. در این میان چند وصف انگشتشمار مانند قرآن و کلام، ممکن است ناظر بر جنبههای لفظی قرآن دانسته شود. اما باید توجه داشت که اینگونه اوصاف به هر دو جنبهی لفظ و معنا عنایت دارد. زیرا وصفی مانند قرآن که بهمعنای خواندن و خواندنی است5 به خواندن و تلاوت کردن آیات و سوری که دارای معانیِ مشخصِ مورد نظر هستند، اطلاق میشود نه تکرار الفاظ مهمل و بیمعنا؛ از اینروی در اینگونه اوصاف نیز، جنبههای معنوی قرآن مغفول نمانده است.
بنابر آنچه یاد شد، با در کنار هم قرار دادن آیات تحدی و آیات مربوط به اوصاف حقیقت قرآن، درمییابیم که هر یک از این اوصاف و تعابیر مورد تحدی قرار گرفته است. بهعبارت دیگر منظور از آوردن مثل قرآن، آوردن مانند آن از حیث هدایتگری، روشنگری، بیانگر همهچیز بودن و… است. و در سخن کوتاه، آوردن کلامی که حامل معارف هدایتگر و حکمتآمیزی همسنگ دانشهای قرآن باشد.
از سوی دیگر فراگیر بودن تحدّی قرآن که همهی جن و انس، عرب و عجم در کلیهی زمانها و مکانها را دربرمیگیرد، نه صرفاً سخنوران عرب یا افراد عصر نزول، مستلزم آن است که بعد علمی و معنایی قرآن مورد تحدّی باشد.6 چرا که برای انسانهایی که اساساً با زبان عربی آشنایی ندارند، درخواست پرداختن کلامی به شیوایی و رسایی قرآن، امر معقولی بهنظر نمیرسد.
حتی میتوان گفت که تأکید بر جنبههای زبانی قرآن بهعنوان مهمترین وجه اعجاز، فروکاستن از شأن قرآن و آورندهی آن در حد انسانهای سخنوری مانند امرؤالقیس است. چرا که هدف از رسالت پیامبر خاتم(ص) و نزول قرآن، عرضهی طرحی نو در حوزهی اندیشه و رفتار انسانی است. از اینرو هماوردطلبی از حیث معارف هدایتگر با مدّعی متناسب خواهد بود.7
عنایت به واکنش کفار و مشرکان در برابر دعوت پیامبر نشان میدهد که آنان افزون بر اتهامهایی مانند دروغ، جنون و سحر که به آن حضرت میزدند و قرآن را افسانههای پیشینیان میخواندند (نحل/24)، طرح اصولی مانند توحید و معاد را امری شگفت میپنداشتند (یس/78 ـ 79). این امر بیانگر آن است که آنان خود را با تعالیم و حقایق جدیدی مواجه میدیدند و شگفتی پیام آسمانی قرآن از حیث این معارف است. البته این حقایق در قالب متنی روشن، زیبا و دلکش پدیدار گشته است.8
افزون بر اینها، برخی از آیات تحدّی، یعنی آیات سورهی بقره، در سور مدنی قرار دارند.9 مخالفان و معارضان قرآن در مدینه، در درجهی نخست، یهودیان بودند که کتاب آسمانی و آیین خود را برتر از قران کریم و دین اسلام دانسته و از پذیرش اسلام تن میزدند.(بقره / 76 و 99 ـ 89)
این امر مقتضی است که تحدّی در برابر آنان، به هدایت و معرفت قرآنی باشد. همچنان که در آیهی زیر که مخاطب مستقیم آن یهودیان (و همه مخالفان و معارضان قرآن هستند) به تحدّی از بُعد هدایتگری تصریح شده است.
فل فأتوا بکتاب من عنداللّه هو أهدی منهما أتّبعه (قصص،28/49)
نویسندهی «بیان الفرقان» به نقل از استاد خود آورده است که «حدیث»بودن قرآن که در آیات متعدد مطرح شده و در آیه فلیأتوا بحدیث مثله إن کانوا صادقین (طور، 52/34) موضوع تحدّی قرار گرفته تأکید بر این نکته است که تحدی به علوم و معارفی جدید و غیر معهود است که تفاوت بنیادین با دانشهای بشر دارد.10
سخنان معصومان دربارهی قرآن نیز مؤید تحدّی قرآن از جنبهی معرفت و هدایت آن است. امیرمؤمنان(ع)، در توصیف بعثت پیامبر اکرم(ص) تأکید میکند که خداوند آن حضرت را با نور روشنگر، برهان آشکار و راه هویدا و کتاب هدایتگر برانگیخت.11
در سخنی دیگر آن حضرت قرآن را نوری که چراغهایش خاموش نشود، چراغی که فروزندگیش کاستی نیابد و پرتوی که روشناییاش تاریکی نگیرد و فرقانی که برهانش خاموشی نپذیرد، معرفی کرده است.12 در اینگونه احادیث که به چند نمونه از آن اشاره شد،13 با یادآوری ماهیت علمی و هدایتگری قرآن، بر جاودانگی و شکستناپذیری آن تأکید شده است. و البته جاودانگی، عزتمندی و شکستناپذیری تنها با بیبدیل بودن و معارضهناپذیربودن دانش و هدایت قرآن، امکانپذیر است. از این دسته روایات که بگذریم در حدیث زیر تصریح شده که وجه تحدّی قرآن معارف حکمتآمیز آن است. هنگامی که ابن سِکّیت از امامرضا(ع) پرسید: که چرا خداوند پیامبر اکرم(ص) را با «کلام و خُطَب» برانگیخت؟ حضرت فرمود:
خداوند حضرت محمّد(ص) را زمانی برانگیخت که بر اهل روزگار خطب و کلام چیره بود، پس آن حضرت از جانب خدا «مواعظ و حکمتهایی» آورد که سخن ایشان را باطل ساخت و بدین وسیله حجّت را بر ایشان تمام گرداند.14
در حدیث یاد شده بر این نکته تأکید شده که بهرغم آنکه در زمان بعثت پیامبر مقولات ادبی و زبانی مانند اقسام خطبه و شعر رایج بود، پیامبر پندها و حکمتهایی از جانب خداوند آورد. و این به آن معناست که ماهیت قرآن و در نتیجه وجه تحدّی و اعجاز آن از سنخ حکمت است نه کلام و خطبه.15
اکنون جای پرسش است که دانش و معرفت قرآن از چه ویژگیهایی برخوردار است که آن را مهمترین وجه تحدّی آن ساخته است؟
از نظر شیخ مجتبی قزوینی، علوم و معارف قرآن دارای ویژگیها یا جهات کمالی دهگانهی زیر است که آوردن مثل آن با ویژگیهای یاد شده در توان هیچکس نیست. این اوصاف و ویژگیها عبارتند از: 1. اُمّی بودن پیامبر اکرم(ص). 2. جامعیت علوم قرآن که از نظر تنزیل، نسخهی جمعی و اجمالی عوالم تکوین، و از جنبهی تأویل و تفسیر، نسخهی مبسوط و تفصیلی عوالم تکوین از ازل تا ابد است. 3. دارابودن علم و قوانین تشریع. 4. همهگونه خوانندهی قرآن اعم از مؤمن یا کافر، غنی یا فقیر، متکبر یا متواضع در خواندن قرآن متوجه میشود که مشمول بخشی از خطابهای الهی مانند سرزنش یا نوازش، دلداری یا هشدار، مهر یا قهر و بشارت یا انذار است. 5. اشتمال قرآن بر علم غیب در اخبار به امور تکوینی و تشریعی عالم و افعال و حالات بشر گذشته و آینده. 6.به حکم له دعوه الحق (رعد/14)، تمام مقصد و مقصود دعوت قرآن به سوی حق متعال است. 7. جامعیت بیانی آیات، که یک آیه در عین اینکه مثلاً در مقام بیان حال پیامبران و چگونگی دعوت آنها است، در عین حال اندرز و هشدار بوده و بیانگر خصوصیات اخلاقی و رفتاری انسان و در همین حال که مشتمل بر بیان عالم تکوین است، مشتمل بر بیان عالم تشریع بوده و در همان حال شامل پارهای از اخبار غیب است. و آنسان که گویای حال خواننده و گوینده است، همانسان مایهی تربیت و هدایت انسان است. 8. ویژگی هشتم آنکه برخی از سور و آیات، اجمال یا تفصیل و شرح آیات وسور دیگر با اختلاف تعبیر است، مثلاً آنچه در قرآن است در سوره یس آمده است. 9. علوم و معارف گوناگون قرآن به زبان عربی آشکار و با فصاحت (روشنی) و بلاغت نازل شده است. 10. علوم و معارف قرآن بدور از اختلاف و تناقض است.16
به نظر میرسد که برخی از ویژگیهای معارف قرآن در کلام شیخ مجتبی قزوینی مانند مورد نهم ناظر به جنبههای بیانی معارف قرآن است تا جنبههای محتوایی، در عین حال نقطهی اختلاف آن با دیدگاه رایج که فصاحت و بلاغت را وجه اعجاز قرآن میشمارد، آن است که در اینجا محتوا و معارف قرآن اصل قرار گرفته و فصاحت و بلاغت جنبهی فرعی پیدا کرده است.
در حقیقت از نظر شیخ مجتبی قزوینی، نخستین و مهمترین ویژگی معارف قرآن، ابتنای آن بر دو عنصر عقل و فطرت است. بن مایهی آموزهها، حقایق و مفاهیم اعتقادی و اخلاق قرآن عقلی و فطری است. ماهیت عقلی و فطری این تعالیم، از یکسو آنها را همیشگی و همهجایی ساخته و از سوی دیگر شیوهی خاصی را در عرضه و آموزش و در نتیجه پذیرش آنها موجب گشته است.
شیوهی قرآن در تبیین معارف و مفاهیم خود، تکیه بر خرد عام انسانی، از طریق استدلال عقلی و بیدارکردن فطرت آدمی از راه استذکار فطری است. توصیف قرآن به ذکر (آل عمران/58؛ حجر/9) ذکری (ق/8) و تذکره (طه/3؛ مدثر/54) و تأکید بر شأن یادآور بودن پیامبر (غاشیه/21) اشاره به همین نکته است. بهیاد داریم که امیرمؤمنان(ع) نیز در تبیین رسالت پیامبر برانگیختن گنجینههای پنهان عقول و بازیابی و یادآوری معرفت فراموش شده را از شؤون پیامبران دانستهاند.17
در حقیقت تفاوت بنیادین و معجزهگر معارف الهی قرآن با رهاوردها و یافتههای علمی بشری از همینجا برمیخیزد. و درست به سبب همین عقلی و فطری بودن تعالیم است که قرآن کریم در دعوت به سوی اهداف خود، قاطعیت و صراحت داشته و از رویگردانی مخالفان و کافران، ابراز شگفتی مینماید. (قمر/2) و قرآن را نشانه و آیتی بسنده میداند. (عنکبوت/51)
از اوصاف برجستهی قرآن آیه و نشانهی خدا بودن آن است. (بقره/99و252؛ آلعمران/100و 108؛ رعد/1). در احادیث نیز از تجلی خدا در قرآن سخن رفته است.17 آنچه دربارهی معارف عقلی و فطری قرآن گفته شد، در تبیین مفهوم «آیه» و «تجلی» نیز مدد میرساند. بدینسان که تجلی خدا در قرآن تجلی به آیات و نشانههاست.19 و آیه بودن قرآن نیز بدان معناست که از یکسو بیانگر آیات تشریعی (آموزهها و احکام دینی) و از سوی دیگر یادآور آیات تکوینی خداست.20
بر بنیاد معارف دینی، معرفت خدا، صُنع خدا و موهبتی الهی است که در نهاد همهی انسانها به ودیعه گذاشته شده است. مطالعه در آیات خدا یکی از اسباب تذکر به معرفت فطری است. و قرآن کریم که شگفتترین آیه و با شکوهترین جلوهگاه خدا است، بزرگترین یادآور معرفت فطری است. و شاید وجه تعبیر از قرآن به آیه و بیّنه ـبهجای معجزهـ در متون دینی برای نشاندادن این حقیقت است که خداوند حکیم آدمی را حامل و واجد معرفت خود ساخته، آنگاه موجوداتی را آیات خود قرار داده تا انسانها با مطالعه این نشانگان به آفریدگار آیات متذکر شوند. پس از آنجا که رابطه میان آیه و صاحب آیه (ذوالآیه) رابطهای قراردادی است، بدون معرفت پیشین به ذوالآیه، نمیتوان از نشانه به صاحب نشانه پی برد. به دیگر سخن معرفت آیه فرع بر شناخت فطری و قبلی توحید است. راستی را برای کسی که اساسا با امر توقف آشنا نیست، چراغ قرمز چگونه میتواند علامت ایستادن باشد؟21
جامعیت و کمال قرآن نیز بدان معنا است که قرآن مجید تمامی مواد و مصالح علمی رسیدن انسان به فلاح و سعادت فردی و اجتماعی را داراست. قرآن با گسترهی عظیم معارف خود راهکارهای روابط انسان در چهار حوزهی رابطهی انسان با خدا، با خود، با انسانهای دیگر و با جهان را تبیین کرده است.
معصومان در احادیث متعدد22 و مفسّران در ذیل آیاتی مانند ما فرّطنا فی الکتاب من شیء (انعام،6 /38) و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء (نحل،16/89) به جامعیت و کمال قرآن تصریح کردهاند.23
دیگر ویژگی معارف قرآن، حقانیت، درستی و واقعنمایی آموزههای آن است. این نکته مفاد آیاتی مانند: ذلک الکتاب لاریب فیه (بقره/2) وإنّه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه (فصّلت، 41/41 ـ 42) است که مفسّران و دانشمندان اسلامی نیز بدان تصریح کردهاند.24
از اوصاف قرآن حکمت و حکیم است. (قمر/45؛ یس/20) حکمت از نظر واژهشناسی به معنای استواری، اتقان و منع از فساد و جهل است.25 بر این اساس حکمت قرآن، آموزههای راستین و مطابق واقع است که از سویی دچار نقض نمیشود، و هیچ کژی در آن راه نمییابد، و از سوی دیگر با روشنگری خود، انسان را در عرصهی عمل از فساد و تباهی بازمیدارد و در حوزهی علم و اعتقاد مانع نادانی وی میگردد.
امین الاسلام طبرسی دربارهی معنای حکیم در آیهی وإنّه فی أمّ الکتاب لدینا لعلیّ حکیم (زخرف، 43/4)، گفته است که حکیم یعنی مظهر حکمت بالغه، و گفته شده که قرآن حکیم است یعنی بر هر حق و صواب دلالت دارد. بهمنزله انسان حکیم که جز به حق سخن نمیگوید.26
افزون بر همهی اینها تعالیم و حقایق قرآن دارای سطوح و لایههای معنایی متکثر است که اندیشمندان و خردورزان هر چه در آنها بیندیشند و کاوش کنند به تمامی مراتب معارف آن نمیرسند. در احادیث از ظهر و بطن قرآن سخن بهمیان آمده28 و بر بیپایانبودن شگفتیهای علمی قرآن تأکید شده است.29 در حقیقت همگانی بودن و جاودانگی قرآن، مقتضی است که برای همهی انسانها در هر سطح فکری و عقلانی، هدایتگری و معرفتزایی داشته باشد. از اینروست که قرآن کریم در عین حال که خود را مایهی هدایت همه مردم میخواند (بقره/185؛ آلعمران/138)، فهم پارهای از آموزههای خود را ویژهی دانشمندان و خردمندان میداند (عنکبوت/43؛ رعد/19؛ غافر/54).
بهنظر میرسد اندیشه اعجاز معارفی به شکلی که از سوی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی مطرح شده و در آرا و آثار شاگردان ایشان ـبهویژه مرحوم شیخ مجتبی قزوینیـ بازتاب یافته، از نظریههای ارزشمند در باب اعجاز قرآن است که درخور مطالعه و بررسی بیشتر است.
برگرفته از: دانشنامه موضوعی قرآن
1. علاّمه حلی، کشف المراد/484 ـ 485؛ تفتازانی، شرح المقاصد، 5/5؛ جلال الدّین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 64 بحث اعجاز القرآن.
2. برای نمونه، ر. ک، ابنمیثم بحرانی، قواعد المرام/132 و 133؛ علامه مجلسی، عینالیقین، 1/486؛ محمد جواد بلاغی، آلاءُالرحمن/11ـ 16؛ ماوَردی، النُّکَت و العیون، 1/32؛ ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل/881.
3. شیخ مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، 2/308.
4. شیخ صدوق، التوحید/224.
5. ابن منظور، لسان العرب، 1/128.
6. بیان الفرقان، 2/124.
7. همان/197.
8. محمد باقر ملکی میانجی، نگاهی به علوم قرآنی/177 و 186.
9. شیخ طبرسی، مجمع البیان، 1 / 74 و 10 / 211؛ وهبه زحیلی، التفسیر المنیر، 1 / 68.
10. بیان الفرقان/199 و 200.
11. نهجالبلاغه، خطبهی 16.
12. همان، خطبهی 198 و خطبهی 133.
13. ر. ک: محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاه،2/69 به بعد؛ محمدباقر موحد ابطحی، جامع الآثار و الاخبار، 1/126 به بعد.
14. کلینی، کافی، 1/24، ح20؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، 1/122، ح6.
15. نگاهی به علوم قرآنی/191.
16. همان/208 ـ 216.
17. نهجالبلاغه، خطبهی 1.
18. همان، خطبهی 147؛ شیخ بهایی، مشرق الشمسین/404؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن/452.
19. حسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدأ و المعاد/91 و 92.
20. ر. ک: علی اکبر رشاد و همکاران، دانشنامهی امام علی(ع)، 1/166 و 167.
21. برای مطالعه در این زمینه ر. ک: بیان الفرقان/ ؟؛ توحید الامامیه/ ؟.
22. کافی، 1/59 به بعد؛ فیض کاشانی، الصافی، 1/56 به بعد.
23. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، 6/418، الصافی، 2/118؛ احکام القرآن، 2/246؛ ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، 4/352.
24. طبرسی، مجمع البیان، 82/1 و 27/2؛ بیضاوی، تفسیر بیضاوی، 1/24 و 25.
25. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، 2/91؛ جوهری، الصحاح، 5/1902.
26. مجمع البیان، 9/67.
27. کافی، 2/598؛ مجلسی، بحار الانوار، 92/78 به بعد.
28. نهجالبلاغه، خطبهی 18.