لودگی آخرالزمانی در یک دنیای مدرن؛ فرقه‌ها و مکتب‌های عجیب و نادر

این هوشمندی است که توسط تبلیغاتچی‌های آخرالزمانی فراموش شده یا به عمد مورد غفلت قرار گرفته است. به جای فروتنی، آنها امید هواداران خود را به سوی آرماگدون، ناامیدی و تعارض جهانی منحرف می‌کنند( مشتاقانه تحریک می‌کنند). جنگ و تعارض واقعی نهایتاً میان آمریکا و روسیه یا اسرائیل و ایران نخواهد بود. همانطوریکه فیودور داستایوفسکی و الکساندر سولژنتسین به طرزی عمیق و حکیمانه گفته‌اند، جنگ میان خدا و شیطان، خیر و شر در درون هر انسانی وجود دارد.

رابطه میان معادشناسی پروتستان‌های بنیادگرای فرقه تقدیرگرایان (Dispensationalist) و دستور کار ژئوپلیتیکی آمریکا می‌تواند به وضوح در اثر هال لیندسی دیده شود. وی در اوایل دهه ۱۹۷۰ کتابی با نام «آخرین  روزهای کره بزرگ زمین»(The Late Great Planet Earth) منتشر کرد که در میان پروتستان‌های بنیادگرا پرفروش شد. در اوج جنگ سرد، اثر لیندسی بیان می‌کرد که شوروی موجودی شیطانی است که توسط حزقیل، پیامبر یهود با نام یأجوج معرفی می‌شود و اینکه به زودی به اسرائیل حمله خواهد کرد و آرماگدون را پدید خواهد آورد. لیندسی در این کار تنها نبود، بلکه فیلمی بر اساس کتابش- راوی فیلم کسی نبود جز اورسن ولز- ساخته شد و تحسین کنندگانی چون رونالد ریگان داشت که در نطق نامزدی ریاست جمهوری خود با نقل قولی از لیندسی شوروی را به عنوان یأجوج خواند.

معادشناسی لیندسی در جهت مانوی‌گرایی و سرپوشی دینی بر جنگ سرد آمریکا علیه شوروی کمونیست بود. آن به طور مناسبی اهداف ژئوپلیتیکی واشنگتن را تأمین می‌کرد، همانطوریکه مخالفان عرب اسرائیل به مثابه عوامل نیروهای فراطبیعی شیطانی خوانده می‌شدند. آمریکا و اسرائیل پسران نور بودند، در حالیکه دشمنانشان پسران تاریکی بودند. به همین ترتیب، بنیادگرایان پروتستان توجیهات الهیاتی مفصلی برای حمایت از نخبگان اروپایی-آمریکایی برای هدایت هژمونی جهانی ارائه کردند. درواقع، یکی از روشنفکران متأخر آمریکایی، گور ویدال به شوخی اظهار داشت که نتیجه عملی الهیات تقدیرگرایان «تقویت ارتشی بوده که نمی‌تواند تا هنگامی که برای خدا می‌جنگیم متوقف شود.»

با این پیشینی ناخوشایندانه از پایان جهان، هال لیندسی به مدتی طولانی در گمنامی نسبی به سر برد، در حالیکه دیگران جاه‌طلبانه راه او را ادامه دادند. یکی از مشهورترین صهیونیست های مسیحی اوانجلیک امروز، جان هاگی است که کشیش کلیسای بزرگ تگزاس و مؤسس گروه لابی جامعه مسیحیان برای اسرائیل است. خط مشی الهیاتی وی نه تنها مبتنی بر حمایت غیر انتقادی و سفت و سخت از دولت – ملت اسرائیل است، بلکه باور دارد که در آینده نزدیک روسیه با همکاری با چند کشور اسلامی به ویژه ایران، به اسرائیل حمله خواهند کرد و تنها راه شکست آنها مداخله الهی خواهد بود.

متأسفانه، هاگی تنها کشیش کشوری جنگ افروز نیست. او با جمهوریخواهان در جاکمیت ارتباطات عمیقی دارد. نامزدهای ریاست جمهوری جمهورریخواه از او حمایت کرده و لابی اسرائیل به خاطر دفاع وی از صهیونیسم از او تقدیر کرده است. اما هاگی بیشتر از صرف سخنرانی، حامی اسرائیل است؛ او همچنین از منبر و ارتباطات سیاسی خود برای حمایت از موضع جنگ‌افروزانه آمریکا علیه همه دشمنان اسرائیل به ویژه ایران استفاده می‌کند، آنچه که او آن را تهاجم نظامی پیشگیرانه می‌خواند. او مدعی است این رویارویی پیش‌شرط لازمی است و «شور و شعف، بلا و ظهور مسیح را به دنبال خواهد داشت.»

در کنار جان هاگی، می‌توان به کازینودار متنفذ و میلیاردر، شلون آدلسون اشاره کرد که کمک های مالی فراوانی برای صهیونیست ها جمع‌آوری کرده است. وی ثروت عظیم خود را تنها در جامعه یهودیان امریکا هزینه نمی‌کند، بلکه صرف حمایت از جنگ‌طلبان حامی شدید اسرائیل با ژست ایران‌هراسی میکند. او همچنین از لیبرال‌های اجتماعی حامی سقط جنین حمایت کرده، که این امر دوستی وی با هاگی را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است. جان هاگی، همواره نسبت به انحطاط اخلاقی آمریکا واکنش نشان داده و هشدار می‌دهد که در نتیجه آن، خدا ممکن است کشور را با بلایای طبیعی مجازات کند. در عین حال آدلسون باور دارد که انحطاط اخلاقی در صنعت کازینو ربطی به نظر هاگی ندارد تا موقعی که دلبستگی به آیین اسرائیل همه ملاحظات را دربر می‌گیرد.

جان هاگی پیش‌بینی‌های متنوعی از کتاب مقدس برای توجیه جنگ مقدس علیه کشورهای اسلامی به دست داده است. وقتی او کتاب‌هایش را می‌نویسد و سخنرانی می‌کند، هدفی معنوی یا دانشگاهی را دنبال نمی‌کند؛ او آشکارا خواستار جنگ علیه ایران و افزایش خصومت آمریکایی‌ها با روسیه است. او کاملاً مخالف حق تعیین سرنوشت فلسطینیان به دست خودشان و ایجاد دولت مستقل فلسطینی است و هویت آنان را به رسمیت نمی‌شناسد. اوحتی سال قبل، ادعایی کرده بود که برای پیروانش حکم پیشگویی داشت. اینکه شیوع بیماری ابولا مجازاتی بود که آمریکا به خاطر اینکه اوباما ظاهراً قصد داشت تا سرزمین اسرائیل را تقسیم کند، دچار آن شد.
باید افزود، جان هاگی مشتاق است تا جنگ و عداوت علیه دشمنان آمریکا و اسرائیل را بزرگ جلوه دهد. تأملی در گزارش وی از «ماه‌های خونین» و وضعییت مقدس اسرائیل این نکته را در پی دارد که گروههای بسیار افراطی مسلمان که او به آنها ناسزا می‌گوید، خود دست‌پرورده غرب و اسرائیل هستند. او نمی‌تواند درباره میلیون‌ها مسیحی‌ای که در جنگ‌های مورد حمایت وی، قتل‌عام و بی خانمان می‌شوند بی‌پرده صحبت کند. مفهوم مسیحی شفقت در جهان‌بینی وی غایب است.

ژئوپلیتیک خودخواهانه همراه با پیشگویی آخرالزمانی تنها محدود به اجتماع کلیسای هاگی و چند اداره معدود در کنگره نیست و توسط مشهورترین نمایندگان محافظه‌کار آمریکا تشویق می‌شود. در میان یکی از مشهورترین معرکه‌گیران، مورمون تقدیرگرای عجیب و غریبی با نام گلن بک وجود دارد که علیرغم باورهای مورمونی توسط تقدیرگرایان پروتستان مورد پذیرش قرار گرفته است. او ضمن تأیید هاگی او را «یکی از شجاع ترین آدمهایی که میشناسم » معرفی میکند و نیز مانند دیگر تقدیرگرای جنگ طلب جوئل روزنبرگ، در برنامه تلویزیونی خود آشکارا عقاید ضد ایرانی و ضد روسی را مطرح می‌کند.

گلن بک، در برنامه‌اش مدام ایران را به تلاش برای آغاز جنگ آخرالزمان توسط امام دوازدهم شیعیان متهم می‌کند، تصویری انتطارگونه در معادشناسی اسلام شیعی که بک از آن برداشتی ضد مسیحی ارائه می‌دهد. اما او به پروژه خیال پردازی‌های پوچ گرایانه آخرالزمانی دارودسته خود علیه ایران، قانع نمی‌شود و این اواخر روسیه را نیز وارد ماجرا کرده است.

مانند هال لیندسی و جان هاگی، بک نیز همراهی روسیه و چین را به مثابه «اتحاد یأجوج و مأجوج» ترسیم کرده است. او به طرز بچگانه‌ای وراجی کرده و گریه‌کنان نمایش شبه تاریخی خود را اجرا می‌کند و در این میان هیچ فرصتی را برای اینکه ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه را هیتلر جدیدی بخواند که در تلاش اجرای برنامه هزار ساله‌ای برای سلطه روسیه فاشیستی است را از دست نمی‌دهد.

اخیراً بک، لودگی جدیدی را در رسانه خود انجام داد و درباره فیلسوف روسی، الکساندر دوگین هشدار داد که او یکی از «خطرناکترین انسان‌ها روی کره زمین است»، علیرغم این واقعیت که آقای دوگین هیچ قدرت سیاسی را در دست ندارد و تنها نقش کوچکی در کرملین دارد. در جهان‌بینی اغلب نامنسجم آخرالزمانی بک، روسیه به نحو اصلاح‌ناپذیری شر است و دشمن همیشگی آمریکا و غرب محسوب می‌شود. به طور طبیعی، هیچ حرفی از نقش واشنگتن در سقوط دولت‌های هوادار روسیه در اوکراین و نقاط دیگر با هدف برقراری هژمونی اروپایی-آمریکایی به میان نمی‌آید. بک از تغییر تفکر کارتونی پیش پا افتاده خودمدارانه خود ناتوان است یا
نمیخواهد تغییری در آن دهد.

با نگاهی منصفانه می‌بینیم که همه مفسران انجیل، روسیه را در نقش شیطانی قرار نمی‌دهند. نویسنده خوش آتیه، جوئل ریچاردسون نقشی مرکزی برای روسیه در طرح خود برای آخرالزمان قائل نیست، بلکه آدم بدهای داستان او تماماً از کشورهای اسلامی و خاورمیانه، به ویژه ترکیه و ایران هستند. به نظر وی، مفهوم ضدمسیحی اسلامی، در قالب یک دیکتاتور مسلمان معنا می‌یابد که مسلمانان را متحد کرده و هدایت آنها برای جنگ علیه اسرائیل را در دست گرفته و شروع به آزار و شکنجه مسیحیان و یهودیان خواهد کرد(گلن بک از این فکر متأثر بوده است). به اعتقاد وی، «خلیفه» گروه داعش «طلایه‌دار» رویدادهای پیش‌بینی شده است.

در تأیید نظر خود، آقای ریچاردسون به شدت علیه مداخله نظامی آمریکا علیه بشار اسد در سوریه موضع گرفت. اما استلزامات جهان واقعی الهیات فراآخرالزمانی وی، روایت دیالکتیکی نبرد ضروری خشونت بار میان غرب(و اسرائیل) و جهان اسلام را تداوم می‌بخشد. توصیف وی از شبه خلافت داعش به عنوان پیشگام حاکمیت «مسلمانان ضدمسیحی»، فقدان درک و علاقه در گروه‌های جهادی اصلی را برملا می‌کند. یعنی داعش و دیگر فرقه‌های اسلامی افراطی قادرند به سرعت تکثیر شوند تا حمایت مخفیانه دیرینه غرب شناسایی نشود. داعش در جایگاه هدایت‌کنندگی قرار ندارد، بلکه بازیچه‌ای در دست قدرت‌های دیگر است، گرچه اغلب سرکش است. این وضعیت تنها از تمایل الهیاتی محدود آقای ریچاردسون قابل ارزیابی است و به عمد یا غیر عمد، او الگوی برخورد تمدن‌ها را تقویت می‌کند.

مسیحیانی که به دنبال درک پیشگویی‌های انجیل و ارتباط آن با رویدادهای جاری هستند از سنتی قدیمی پیروی میکنند که توسط مسیحیان در غرب و شرق انجام می‌شد. این تفاسیر معادشناختی متنوع مزبور می‌تواند به مانند فکر بی ضرر کنار گذاشته شوند، شاید کمتر از اهدای تقلیدی از کتاب ولادیمیر سولویف با عنوان «سرگذشت کوتاه ضدمسیحیت». با وجود این، سولویف بزرگ در داستان خود نشان داد که یک رهبر متجاوز ژاپنی با ارتشی آسیایی به روسیه و اروپا حمله کرده و بر آنها غلبه خواهند یافت و این را به عنوان پیش مقدمه‌ای برای ظهور ضدمسیحیت به شمار آورد.( او حتی بازگشت یهودیان به فلسطین را پیش‌بینی کرد.) با این حال، سولویف فهمید، همانطوریکه پل قدیس گفت، اینکه ما از پشت شیشه کبود مینگریم و هرگز به تمثیل وی به عنوان توصیفی دقیق از حوادث آینده توجه نمی‌کنیم. او علاقه‌ای به استمرار کنترل های دیالکتیکی باندهای قدرت واقعی نداشت.

در دیدگاه الهیاتی لیندسی، هاگی، بک و پیروانشان، ایرانیان، روس‌ها و فلسطینی‌ها به عنوان شخصیت‌های انسانی واقعی نگریسته نمی‌شوند. آنها به عنوان مردمی که تصوری الهی از خدا دارند-حتی تصوری غیر کامل(مثل همه ما)- دیده نمی‌شوند. در عوض، آنها را در حد ایل و طایفه شیطان تنزل می‌دهند که از پیش مقدر است که در آخرالزمان گوشت دم توپ باشند. با فریب و خودخواهی آشکار، «صهیونیست های مسیحی»، الهیاتی انسان زدایی شده را نشان می‌دهند.

فیلسوف روسی، نیکلاس بردیایف در کتاب خود با نام سرنوشت بشر در جهان مدرن، اظهار داشت که این گرایش در میان متفکران پروتستان مهم وجود دارد که در جهان «تنها گناه و ضعف» می‌بینند و اینکه وقتی آنها هنوز به خدا ایمان دارند، این الوهیتی است که «مطلقاً متعالی است و با شکافی از جهان و بشر جدا می‌شود.» در این الهیات، «تصور خدا در قالب بشر متلاشی میشود.»

تحلیل بردیایف به خوبی نتایج پیوند معادشناسی تقدیرگرایان با ژئوپلیتیک آمریکایی‌ها را تشریح می‌کند. چنین تحریفات عظیمی روس‌ها، ایرانیان یا دیگر آدم بدهای داستان را از اینکه خداگونه تصویر شود، بی بهره می‌گذارد و آنها را تنها در نقش شر و ابزارهایی در دست نیروهای اهریمنی تصور می‌کند. آنها نه تنها از تصور الهی منع می‌شوند، بلکه از آزادی و انسانیت که متناظر با شخصیت معنویشان است محرومند و هنگامی که تعداد کمی از این افراد امکان نجات یابند، بر طبق این فرمول، مقدر است که مجموع مردمان روسیه، ایران و دیگر کشورهای اسلامی بعد از اینکه وظیفه خود را در عرصه کیهانی انجام دادند، به درون آتش جهنم پرتاب شوند. فقط آنهایی که وجوه کافی به کلیسای بزرگ جان هاگی هدیه کنند، با شعف از مصیبت رهایی می‌یابند و در جایگاه انسان شریف قرار می‌گیرند.

فیلسوف آلمانی، جوزف پیپر که یک مسیحی متدین است به ما یادآور شده که:
پیشگویی مطمئناً درباره رویدادهای پیش‌رو است، درباره آینده‌ای که نمی‌توان پیشاپیش با تکنیک‌های حدسی و فرضی آن را محاسبه کرد.و نمی‌توان صریحاً آنچه رخ خواهد داد را تشریح کرد. هیچ کس نمی‌تواند پیشگویی را مانند اعلامیه «تحت تعقیب» بخواند که در آن فردی که قبلاً ناشناخته بوده اکنون با نام قابل شناسایی است، به طوری که کسی میتوانست جزئیات تصویر فرد مورد نظر را به خاطر سپرده و در آینده از آن استفاده کند.

این هوشمندی است که توسط تبلیغاتچی‌های آخرالزمانی فراموش شده یا به عمد مورد غفلت قرار گرفته است. به جای فروتنی، آنها امید هواداران خود را به سوی آرماگدون، ناامیدی و تعارض جهانی منحرف می‌کنند( مشتاقانه تحریک می‌کنند). جنگ و تعارض واقعی نهایتاً میان آمریکا و روسیه یا اسرائیل و ایران نخواهد بود. همانطوریکه فیودور داستایوفسکی و الکساندر سولژنتسین به طرزی عمیق و حکیمانه گفته‌اند، جنگ میان خدا و شیطان، خیر و شر در درون هر انسانی وجود دارد.

عیسی مسیح به ما هشدار داد که پیامبران و معلمان کذابی ظهور خواهند کرد که در ظاهر به گوسفندان می‌مانند و در اصل گرگ‌هایی حریص هستند که باید مراقب آنها بود. درباره نتایج طمع، حرص قدرت، جنگ افروزی و انسان زدایی پیروان این افراد، چه میتوان گفت؟ وقتی که جسدی وجود داشته باشد، لاشخورها هم جمع خواهند شد.
ما باید به زوال احتمالی ناشی از ناامیدی و خودخواهی شگردهای سیاسی جارچیان کارناوال تقدیرگرا توجه کنیم و امید فراطبیعی خود را از دست ندهیم. به گفته مسیح: «شما در این جهان با بلایای زیادی روبرو خواهید شد، اما خبر شادی بخش اینکه ما بر جهان غلبه خواهیم کرد. »

این هوشمندی است که توسط تبلیغاتچی‌های آخرالزمانی فراموش شده یا به عمد مورد غفلت قرار گرفته است. به جای فروتنی، آنها امید هواداران خود را به سوی آرماگدون، ناامیدی و تعارض جهانی منحرف می‌کنند( مشتاقانه تحریک می‌کنند). جنگ و تعارض واقعی نهایتاً میان آمریکا و روسیه یا اسرائیل و ایران نخواهد بود. همانطوریکه فیودور داستایوفسکی و الکساندر سولژنتسین به طرزی عمیق و حکیمانه گفته‌اند، جنگ میان خدا و شیطان، خیر و شر در درون هر انسانی وجود دارد.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. رضا

    آخرالزمان ( سیر قهقرائی زمان – ضد زمان )

    ۹- ولی آن بخش از تاریخ کائنات که مربوط به عصر ما می شود اینست که در این دوره هفت هزار ساله اخیر که کل تاریخ تمدن موجود بر روی زمین است، شش هزار سال اول یعنی دوره نزول به پایان رسیده و ما در آخرالزمان دوران خویش قرار داریم یعنی در عرصه عروج هستیم که عرصه ضد زمان است و زمان در نفس بشری سیر قهقرائی دارد. همانطور که علی (ع) می فرماید که در آخرالزمان یکسال تبدیل به ماه می شود و ماه به هفته تنزل می یابد و هفته به روز و روز هم به ساعت. زیرا زمانیت و دهریت مربوط به عرصه نزول است که دور شدن از مبدأ می باشد که این دوری همان گستره زمان است و ما اینک روی به مبدأ داریم و لذا در مسیری خلاف تاریخ در حرکتیم. و اینست راز کلام خدا در قرآن: کودکانی که پیرند.

    استاد علی اکیر خانجانی

    کتاب خداشناسی امامیه جلد دوم ص ۳۷۹

    1. شهاب

      خیلی عجیبه ولی من هم در این چندسال اخیر همین حس رو دارم! یعنی هرسال که می گذره ، اون سال جدید انگار کوتاهتر شده … یا مثلا همین امسال این دوفصل اینقدر زود گذشت که من هنوز باورم نمیشه چون مثلا همین مدت دو فصل ، شش سال پیش طولانی تر می گذشت.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.