کیشِ مهار: چرخهٔ بی‌پایان؟ یادداشتی بر فیلم سینمایی «مرتد»

یاسر میردامادی در این یادداشت، فیلم «مرتد» اثر اسکات بِک و برایان وودْز را نه صرفاً به عنوان یک اثر ترسناک روان‌شناختی، که به مثابه متنی فلسفی برای واکاوی مفهوم «دین به‌مثابه سازوکار مهار» می‌کاود. از نگاه او، این فیلم بیننده را با پرسشی بنیادین مواجه می‌سازد: آیا نقد رادیکال دین می‌تواند رهایی‌بخش باشد، یا خود به ایدئولوژی مهارگرانه‌ای نوین، با نقابی تازه، بدل می‌شود؟ میردامادی با تحلیل شخصیت «مرتد»، استدلال می‌کند که چرخهٔ نقد و سلطه ممکن است بی‌پایان باشد و «کیشِ مهار» را دین و پاددین، به یکسان، در چنبرهٔ خود گرفتار کند.

شناسنامهٔ فیلم

عنوان فیلم: مرتد (Heretic)

کارگردان و نویسنده: اسکات بِک و برایان وودْز (Scott Beck, Bryan Woods)

بازیگران اصلی: هیو گرانت (Hugh Grant)، سوفی تاچر (Sophie Thatcher) و کلویی ایست (Chloe East)

گونه (ژانر): ترسناک، روان‌شناختی

محصول: کمپانی A24

سال انتشار:  ۲۰۲۴ میلادی

نمره در آی‌اِم‌دی‌بی: ۷ از ۱۰ (۱۹۴ هزار رأی)

نمره در راتِن‌تومِیتوز: ۹۰ درصد (۲۹۰ منتقد)

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود

فیلم «مرتد» (Heretic) به سراغ هیولاهایی می‌رود که در اعماق نظام باور و روان آدمی لانه کرده‌اند. فیلم با گفت‌وگویی ساده در باب «دروغ‌های تبلیغاتی» آغاز می‌شود و در ادامه به تبلیغ مسیحیت می‌رسد و به سرعت بدل به کندوکاوی تاریک و خشن در سرشت دین، ریشه‌های تاریخی ادیان و آیین قدرت می‌شود. فیلم در نیمهٔ اول کند است اما حوصله‌سَربَر نیست زیرا با حوصله در حال تنیدن تاروپود موضوع فیلم است و از نیمهٔ دوم فیلم سرعت می‌گیرد. این اثرِ تحسین‌شده جورچینی (پازلی) وجودی (اگزیستانسیل) است؛ و مخاطب را به چالش می‌کشد تا در باورهای دینی و دین‌ستیزانهٔ خود به‌یکسان تردید روا دارد، زیرا باور و بی‌باوری هر دو گزینه‌هایی به‌غایت مشکوک‌اند.

[هشدار: در ادامه، داستان و پایان‌بندی فیلم فاش می‌شود. در صورتی که مایل به فاش شدن نیستید به بخش بعد با عنوان «انجیل ارتداد» بروید]

دو خانم مُبلّغ جوان و مؤمن از کلیسای مورمون، در حین انجام مأموریت تبلیغی خود، به درِ خانهٔ مردی میانسال، باوقار و با ظاهری فرهیخته به نام آقای رید می‌روند. او با خوشرویی آن‌ها را به داخل خانهٔ عجیب‌وغریب خود دعوت می‌کند تا دربارهٔ ایمان دینی با آن‌ها صحبت کند. اما به زودی مشخص می‌شود که این گفت‌وگویی معمولی نیست. رید مردی مطلع و «مرتد» ی وسواسی نسبت به ایمان دینی است. او مبلغان جوان را در خانهٔ خود، که شبیه به هزارتویی پیچیده طراحی شده، زندانی می‌کند؛ راه گریزی نیست. رید به آن‌ها می‌گوید که تنها راه خروج از خانه اثبات قدرت واقعی ایمان‌شان از رهگذر بازی مرگباری است که نه تنها باور دینی که انسانیت آنان را به چالش می‌کشد.

در سراسر فیلم، دو مبلغ جوان مجبور می‌شوند با ترس‌های درونی خود و تله‌های خشن روانی و فیزیکی‌ای رودررو شوند که رید مثل موش آزمایشگاهی برای آن‌ها طراحی کرده است. در نهایت مشخص می‌شود که هدف نهایی رید نه لزوماً کشتن آن‌ها که شکستن کامل ایمان دینی‌شان و اثبات فلسفهٔ دین‌ستیزانه و سرکوبگرانه‌اش است. پایان مبهم فیلم نشان می‌دهد که یکی از مبلغان، به نام خواهر بارنز، در هم می‌شکند و با پذیرش جهان‌بینی پوچ‌انگارانه و انسان‌ستیزانهٔ رید (یا دست‌کم تظاهر به آن) از معرکه می‌گریزد ــــ گرچه پایان‌بندی مبهم فیلم جای تفسیر دیگری هم باقی می‌گذارد. مبلغ دیگر، خواهر پاکستون، که تا انتها مقاومت می‌کند و در مقابل دین‌شناسی ستیزه‌جویانهٔ رید نقادانه ظاهر می‌شود، کشته می‌شود. «رهایی» از هزارتوی پیشِ رو نه با ایمان جدید که با تسلیم شدن به ایدئولوژی جدیدِ صاحب هزارتو ممکن می‌شود. بدین سان، نقد دین، خود بدل به دین پر بند و دام جدیدی می‌شود که از رهایی‌بخشی سراسر خالی است: هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود.

انجیل ارتداد: «مهار، یگانه‌دینِ راستین»

نقطهٔ ثقل فلسفی فیلم در شخصیت فکری رید یا همان «مرتد» نهفته است. او معتقد است که جوهر تمام ادیان نه حقیقت متعالی یا رستگاری ابدی که «مهار» (Control) است. او تبلیغ دین را نه عملی مقدس که معاملهٔ پایاپای تجاری می‌داند؛ همانطور که رید به دو مبلغ می‌گوید:

«تا به حال به این فکر کرده‌اید که مبلغان دینی در واقع فروشندگان یک سازمان هستند؟ محصولی که شما می‌فروشید یک «ایده» است… ما در حال مذاکره بر سر معامله‌ای ایدئولوژیک هستیم.»

از دید او، دینْ نظام پیچیدهٔ مهار توده‌هاست که با استفاده از وعده و وعید اخروی رفتار انسان‌ها را مدیریت می‌کند. رید اما خود را کسی می‌داند که این نقاب را کنار زده است. اوج این جهان‌بینی در تقابل نهایی‌اش با خواهر پاکستون (یکی از دو مبلغ جوان که رویکرد انتقادی دارد) آشکار می‌شود، جایی که خواهر پاکستون به نیت واقعی رید پی می‌برد:

خواهر پاکستون: «شما می‌خواهید من باور کنم که تنها دین واقعی مهارگری (کنترل) است»؟

رید: «دقیقاً همین‌طور است. دین فقط نظام مهارگری است.»

رید ترفندهای مهار را نیز توضیح می‌دهد. او معتقد است که آسیب‌پذیری کلید سلطه است:

«مهار کردن کسی که همه چیزش را از دست داده آسان‌تر است. به همین دلیل کلیسای شما بعد از طوفان به هائیتی می‌رود تا در آن‌جا کتاب مقدس پخش کند.»

 

تبارشناسی ادیان

فیلم در بخشی از دیالوگ‌های رید، در محیط کلیساگونه‌ای که پشت خانه‌اش ساخته، به ریشه‌شناسی ادیان ابراهیمی می‌پردازد تا ادعای «حقیقت منحصربه‌فرد» ادیان را به چالش بکشد. او استدلال می‌کند که ادیان، نسخه‌های تکراری (Iterations) اسطوره‌های باستانی‌اند. یهودیت آموزه‌های خود را از اسطوره‌های باستان گرفته، مسیحیت آن را از یهودیت گرفته و سپس اسلام از یهودیت و مسیحیت. او این اقتباس‌های متعدد را با مثالی امروزی از موسیقی توضیح می‌دهد:

«من قبول نمی‌کنم که بگویید هرگز آهنگ «هوایی که تنفس می‌کنم» (The Air That I Breathe) از گروه «دِ هالیز» (The Hollies) را نشنیده‌اید، در حالی که می‌دانم آهنگ «آدمِ حال‌بهم‌زن» (Creep) از گروه رِیدیوهِد (Radiohead) را شنیده‌اید [که دزدی از روی آهنگ اول بود] بعداً خواننده‌ای به نام لانا دل ری (Lana Del Rey) [از روی آهنگ دوم دزدید و] از سوی گروه رِیدیوهِد به خاطر سرقت ادبی از آهنگ «آدمِ حال به‌هم زن» مورد شکایت قرار گرفت. تکرارها در طول زمان پیام را رقیق می‌کنند و اصل آن را پنهان می‌سازند.»

آهنگ دوم از روی آهنگ اول اقتباس شده بود و آهنگ سوم از روی آهنگ دوم. گروه اول از گروه دوم به خاطر اقتباس پنهان شکایت کرد و گروه دوم نیز از گروه سوم به همین اتهام شکایت کرد؛ در یک کلام: دِ هالیز (اصل) ← رِیدیوهِد (تکرار اول) ← لانا دل ری (تکرار دوم). رید از منطق گرته‌برداری پنهان در دنیای موسیقی استفاده می‌کند تا استدلال اصلی خود را بر روی دین پیاده کند. او با همین منطق، داستان ناجیان پیش از مسیح مانند هوروس (Horus)، خدای مصر باستان حدود سه هزار سال پیش از میلاد، و کریشنا (Krishna) خدای هندوان نهصد سال پیش از میلاد، را روایت می‌کند تا نشان دهد که چگونه عناصر کلیدی داستان مسیح قرن‌ها پیش از او وجود داشته است. با این حال، فیلم این استدلال را بدون پاسخ نمی‌گذارد و از زبان خواهر پاکستون ضعف‌های آن را به رخ می‌کشد:

«شما به تمام شباهت‌های این خدایان اسطوره‌ای با عیسی اشاره می‌کنید، اما به راحتی از کنار تفاوت‌های فاحش آن‌ها می‌گذرید. […] حتی اشاره نمی‌کنید که مسلمان‌ها و اسلام به رستاخیز مسیح باور ندارند».

در تبارشناسی رید همهٔ ادیان گرته‌برداریِ رقیق‌شده و پنهان‌کارانه‌ای از اسطوره‌ها و ادیان پیش از خود اند. اما در این تبارشناسی نه تنها تفاوت‌های ادیان نادیده گرفته می‌شود که ادیان جنوب شرق آسیا هم غایب‌اند.

وحشت وجودی و جست‌وجوی پوچ

شخصیت رید صرفاً هیولایی دیگرآزار (سادیست) نیست؛ او محصول جست‌وجوی طولانی، طاقت‌فرسا و وسواسی برای حقیقت است که به سرخوردگیِ پوچ انجامیده است. جایی که علم فرد بیش از عقل او باشد نتیجهٔ علم‌جویی همانا درخشان از کار در نخواهد آمد. همه‌چیزخوانی و هرجاسرک‌کشی بدون داشتن معیار انتقادی و هاضمهٔ قوی برای فهم تناقض‌ها و یافتن افق‌ها نتیجهٔ فکری مثبتی در بر نخواهد داشت، بلکه سردرگمی و داوری پوچ خواهد آورد. در همین راستا، رید سفر فکری خود را به چشیدن «فست‌فود دینی» تشبیه می‌کند:

«وقتی پا به دنیای الهیات گذاشتم شروع به بررسی ژانرهای آن کردم: مک‌دونالد، برگر کینگ—منظورم مورمونیسم، ساینتولوژی، اسلام، بودیسم و دیگر ادیان است… در آستانهٔ پنجاه سالگی دریافتم که از این همه فست‌فودِ دینی که در ذهنم تل‌انبار کرده بودم دچار سوءتغذیهٔ عمیقِ روحی شده‌ام.»

این جست‌وجوی ناکام او را به دوراهی وحشتناک وجودی می‌رساند که هستهٔ اصلی هراس فلسفی فیلم را شکل می‌دهد:

«اگر خدا واقعی باشد… او چنان ذات شکننده‌ای دارد که فقط وقتی به او التماس می‌کنیم به ما کمک می‌کند… خب، وحشتناک است این. اگر هم خدایی وجود نداشته باشد و ما فقط مورچه‌های میکروسکوپی شهوت‌رانی باشیم که روی سنگی در فضا شناوریم … خب، این هم وحشتناک است.»

از هر طرف که رفت او جز وحشت‌اش نیفزود.

 

دین‌ستیزی: رهایی‌بخش یا دام‌چالهٔ جدید؟

نقطهٔ کانونی فیلم در همین نقطهٔ وحشت وجودی‌ای شکل می‌گیرد که بنیاد پوچ‌انگاری است. فیلم «مرتد» با هنرمندی نشان می‌دهد که چگونه نقد دین لزوماً به رهایی‌بخشی نمی‌انجامد و چه بسا اساساً به رهایی‌بخشی نینجامد. فیلم به شکلی نفس‌گیر و میخ‌کوب‌کننده نشان می‌دهد که حتی اگر دین در بن‌وبنیاد فرضاً چیزی جز مهارگری نقابدار نباشد نقد دین نیز می‌تواند به مهارگری نقابدار جدیدی بدل شود. به هر جا پا نهم وحشت کمین کرده‌ست بر راه‌ام.

اوج این ایده در معمای نهایی رید تجلی می‌یابد. او مبلغان جوان را برای خروج از منزل در برابر دو در، در بخش کلیساگونهٔ پشت خانه‌اش قرار می‌دهد که ظاهراً تنها یکی از آن‌ها راه خروج از زندانِ خانه است: دری با عنوان «باور» (Belief) و دری دیگر با عنوان «بی‌باوری» (Disbelief). انتخاب ظاهراً ساده است: بازگشت به ایمان یا پذیرش پوچی. کدام یک دری به رهایی است؟ اما تلهٔ وحشتناک رید همین‌جا کار گذاشته شده است: هر دو در به یک زیرزمینِ تاریک، مسدود و نمور ختم می‌شوند، به یک سرنوشت بن‌بست. درِ «باور» به معنای بازگشت به همان نظام مهارگر دینی است که رید آن را به باد نقادی گرفته بود و درِ «بی‌باوری» به معنای تسلیم شدن به جهان‌بینی پوچ‌انگار مهارگر جدید، یعنی فلسفهٔ خود رید است. گریزراهی در کار نیست. انتخاب میان این دو در همانا توهم آزادی است. این صحنه به شکل درخشانی نشان می‌دهد که گریز از ساختار سلطه صرفاً منجر به ورود به ساختاری دیگرگونه نمی‌شود. هر دو باب به یک جا ختم می‌شدند: به هزارتوی مهارگری با رنگ‌ولعابی متفاوت.

 

چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد

بدین سان، شخصیت «مرتد» با افشای سازوکار مهارگری دین، خود به مهارگر بی‌رحم جدیدی بدل می‌شود. او زندانیان خود را از «توهم» ایمان رها می‌کند تا آن‌ها را در زندانِ «حقیقتِ» پوچ‌انگارانه‌یِ انسان‌ستیزِ خود اسیر کند. او «نقاب خدا» را برمی‌دارد تا «نقاب خود» را در قامت ارباب جدید به چهره بزند. پیام تکان‌دهندهٔ فیلم این است که انسان از ساختار مهارگر فاش‌شدهٔ خاصی به ساختار مهارگر نقابدار دیگری پناه می‌برد و شورش علیه زندانبان اغلب ــــ اگر نه همیشه ـــــ تنها به ظهور زندانبانی جدید می‌انجامد. در نهایت، «مرتد» نه فیلمی صرفاً دربارهٔ «پیروزی کفر بر ایمان» که دربارهٔ این حقیقت تلخ است که عطش مهارگری شاید رایج‌ترین دین بشر باشد، چه در ردای روحانیت و چه در لباس «مرتد» روشنفکر.

در نهایت، «مرتد» تنها نقد ریشه‌ایِ (رادیکالِ) ادیان ابراهیمی نیست بلکه هشداری است دربارهٔ نتیجهٔ چنین نقدی: اگر مهارگریِ نقابدار فرضاً یگانه‌جوهر دین باشد، آیا نقد دین می‌تواند رهایی‌بخش باشد یا خود بدل به صورت جدیدی از مهارگری نقابدار می‌شود؟ فیلم با ترسیم عاقبت کار رید، که نظام سلطهٔ جدیدی تحت عنوان «حقیقت» و «رهایی» بنا می‌کند، نشان می‌دهد که حتی ویران‌کردن دین به‌عنوان نهادی فرضاً سراسر مهارگر می‌تواند همان ساختار مهارگر را این بار با نقاب دیگری، این نوبت فی المثل با نقاب «آزادی» بازسازی کند.

این تأمل ژرف، فیلم را به اثری فراتر از نمایش هولناکی روان‌شناختی بدل می‌کند. «مرتد» اثری در باب چرخهٔ بی‌پایان کیش مهار است که دین و پاددین، هر دو به‌یکسان، در چنبرهٔ آن گرفتار توانند بود؛ و راه رهایی از آن، خود اگر ممکن باشد، به‌سادگی نشان‌دادنی نیست انگاری.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. مرادی

    “اگر خدا واقعی باشد… او چنان ذات شکننده‌ای دارد که فقط وقتی به او التماس می‌کنیم به ما کمک می‌کند… خب، وحشتناک است این…..”

    انسان قدرتمند باید فروتنی کند…التماس یک موجود ضعیف برازنده خدا نیست…آنهم انسان قدرتمندی که به علم خویش مغرور شده ولی وقتی که فساد و گرفتاری برای خود ایجاد نموده است آهسته التماس میکند…

    فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَهً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ ﴿۴۴﴾انعام
    فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۵﴾انعام
    قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۶۳﴾انعام

    اما التماس اجتماعی از انسانها ، همان خواندن قلبی افراد آن جامعه است برای یافتن نیکی و هدایت و نه مرتکب شدن فساد در زمین :

    ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿۵۵﴾اعراف
    وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۶﴾اعراف

    التماس انسانهای فاسد ، باعث و بانی جامعه ای فاسد ، هنگامه نابودی ، اثری ندارد…انسانها باید با عدم غرور و نیکی به یکدیگر و خوف و رجا از خدا زندگی کنند…

    سایت : میزان در میزان

  2. سحر

    جالب و قابل تأمل بود
    بار اول که فیلم رو دیدم، بخاطر پرسش هایی که درون ذهنم کاشته بود رفتم شخصا درمورد داستانهای درون فیلم خوندم و متوجه شدم بین اونا تفاوت های زیادی هست که شخصیت رید سعی در تحریف اونا برای رسیدن به نتیجه دلخواهش داشت تا بتونه ایمان دو دختر رو متزلزل کنه

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.