جلوه‌های اسطوره‌ای در واقعه عاشورا

حسن احمدی‌فرد

ایرانی‌ها در واقعه عاشورا چه دیده‌اند و این دیده‌ها چه روایت‌های کهنی را در ذهن تاریخی‌شان بازآفرینی کرده است، تا این واقعه را نه صرفاً حادثه‌ای در پهنه تاریخ، که رخدادی ازلی و ابدی بینگارند؟
نگاهی به اسطوره‌ها و آیین‌های ایرانی، احتمالاً می‌تواند به فهم این نگرش کمک کند.

سال شصت و یک هجری، حضرت حسین بن علی (ع)، در اعتراض به حکومت نابحق یزید بن معاویه، حج خود را ناتمام می‌گذارد و از مکه راهی کوفه می‌شود تا هم تن به بیعت با خلیفه غاصب ندهد و هم نامه‌های فراوان اهالی کوفه را برای بیعت، بی‌پاسخ نگذاشته باشد. پیش از رسیدن حسین بن علی (ع) به کوفه، اما سپاه عبیدالله بن زیاد، به فرماندهی حر بن یزید ریاحی (و پس از او به فرماندهی عمر بن سعد) راه را بر او و همراهان اندکش می‌بندند. آن‌ها نه اجازه می‌دهند او وارد کوفه شود و نه اجازه می‌دهند به مقصد دیگری سفر کند. حضرت حسین بن علی (ع) همچنان از بیعت با یزید بن معاویه تن می‌زند تا سرانجام نبردی نابرابر بین او و سپاهیان کوفه در می‌گیرد. در این نبرد، حضرت حسین بن علی (ع)، پسرانش، برادرانش و همه مردان همراهش، به جز حضرت زین‌العابدین (ع) به شهادت می‌رسند و پیکرشان همانجا به خاک سپرده می‌شوند؛ جایی که کربلا نام دارد…

این خلاصه‌ای از واقعه عاشوراست؛ واقعه‌ای که احتمالاً پس از غدیر خم و حادثه خلافت، مهم‌ترین و تاثیرگذارترین رخداد در فرهنگ شیعه است. در ایران اما این واقعه، با همه عظمت تاریخی و دینی، رنگ و بویی دیگر هم دارد. نهضت عاشورا نگرش ما را به زندگی و زیست مؤمنانه نشان می‌دهد؛ از این منظر، نگاه ما به واقعه عاشورا، نه نگاه به رخدادی تاریخی و تراژیک، بلکه تماشای مسیر رستگاری است. گویی حسین بن علی و نحوه رفتار او در واقعه عاشورا برای ما، کهن‌الگوی دین‌داری و زیست مؤمنانه بر پهنه زمین است.

عاشورا؛ تجلی نبرد اساطیری خیر و شر

در متون مزد یسنا، پهنه آفرینش، عرصه صف‌آرایی دو نیروی خیر و شر است. دو نیروی خیر و شر در پهنه گیتی همواره در حال نبرد با یکدیگرند. نیروی خیر، سپنتامینو، به یاری ایزدان و امشاسپندان همواره در برابر نیروی شر، انگره‌مینو، و دیوهایی که آفریده، قرار دارد؛ در این میان، به رغم تازش نخستین قوای شر، پیروزی نهایی با قوای خیر و روشنی است.

این نبرد ازلی و ابدی اساس جهان‌بینی کهن ایرانی را تشکیل می‌دهد و آثار این نگرش را می‌توان در بسیاری از باورهای ایرانی دید.

دوگانگی حاصل از این نبرد، بستر شکل‌گیری جهان‌بینی کهن ایرانی است.

واقعه عاشورا در نخستین گام، یادآور این نبرد ازلی و ابدی است. در صحنه کربلا همه سپاه خیر در برابر همه سپاه شر، صف‌آرایی می‌کنند. به شکل بارز، آن‌ها که در سپاه حضرت امام حسین (ع) قرار دارند، عصاره فضیلت و اسوه‌های اخلاق هستند؛ و رفتار و گفتار و پندارشان، خیر و خیرخواهی برای بشریت است. آن‌ها پرهیزگار، مهربان، امانت‌دار و جوان‌مرد هستند. اما آن‌هایی که مقابل این قوای خیر صف بسته‌اند، به شکل بارز شرورند و شخصیت‌شان فاقد عناصر اخلاقی است. آن‌ها آلوده‌دامن، سنگدل، پیمان‌شکن و ناجوانمرد هستند.

از این منظر واقعه عاشورا تجلی روشن همان باور اسطوره‌ای است که در پس‌زمینه اندیشه هر ایرانی جای گرفته است؛ و اگر نبرد سپنتامینو و انگره‌مینو در زمان و مکانی دور از دسترس واقع شده، واقعه عاشورا می‌تواند جلوه‌ای حقیقی از آن رخداد اسطوره‌ای باشد.

افزون بر این، در باور ایرانی‌ها، نبرد سپنتامینو و انگره‌مینو رخدادی نیست که تنها در صبح‌گاه آفرینش جهان رخ داده باشد؛ بلکه این نبرد، نبردی همیشگی است و جلوه‌ای از آن می‌تواند در هر لحظه و در هر مکان، پیش روی آدمی قرار بگیرد. گستره این نبرد دایمی تا آن جاست که می‌توان از سپنتامینو و انگیره‌مینو نه فقط به عنوان دو نیروی قدرتمند در پهنه گیتی، بلکه نیروهایی در نهاد بشر یاد کرد که گرایش به هر کدام، سمت و سوی شخصیت ما را تعیین می‌کند…

جلوه‌ای از این گونه نگرش را در تفسیر واقعه عاشورا هم می‌توان دید. ما واقعه عاشورا را رخدادی می‌دانیم که شکلی از آن، هر روز پیش روی هر کدام از ما رخ می‌دهد و ما را وا می‌دارد تا در یک سوی این نبرد دایمی بایستیم؛ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»1 نشان‌دهنده همین باور است. برای ما هر روز، روز عاشوراست و هر جای زمین، زمین کربلاست. و این ماییم که انتخاب می‌کنیم تا در رخدادهایی که پیش روی‌مان قرار می‌گیرد، در کدام سوی این نبرد ازلی و ابدی بایستیم؛ زنده بمانیم و با ننگ، زندگی کنیم و یا به شهادت برسیم و حیات حقیقی را تجربه کنیم.

 

شهادت مفهومی مقدس در ایران کهن

شهادت، به معنی مرگ در راه هدفی متعالی، مفهومی کهن در فرهنگ ایرانی است و اگر چه این مفهوم پس از اسلام، جلوه‌ای حقیقی و مصادیقی بارز پیدا کرده است اما ریشه این باور را و نیز ریشه تقدس آن را در نزد ایرانیان، باید در اعصار کهن جست‌وجو کرد.

«مفهوم شهادت، مهم‌ترین مضمون اسطوره‌ای پس از اسلام}به جا مانده از جهان اسطوره‌ای ایران کهن{ است؛ شهادت به خاطر عشق، عقیده، قیام اجتماعی و غیره رخ می‌دهد و به همین دلیل در این دوره به دیگر مضامین اسطوره‌ای افزوده می‌شود و گرنه ممکن بود که در حد یک تمثیل باقی بماند.»

فرهنگ و زندگی روزمره/ گفت‌وگوی ناصر فکوهی با جلال ستاری/ نشر فرهنگ جاوید/ 1391/ صفحه 49

 

اما این مضمون اسطوره‌ای چگونه در ایران کهن پا گرفته و تقدس یافته است؟

در سرزمین حاصلخیز فلات ایران، آیین‌های کشاورزی بستر شکل‌گیری بسیاری از باورهاست. پدران و مادران باستانی ما که سال پنهان شدن دانه در زیر خاک، و رویش دوباره آن به کمک باران را می‌دیده‌اند و بر همین اساس، جهان هستی را تفسیر می‌کرده‌اند؛ تفسیری که هنوز هم در پس‌زمینه باورهای ایرانی وجود دارد.

«حیات گیاهی در به خاک سپردن و پنهان گشتن دانه به زیر زمین است. دانه تا نیست نشود، رستاخیزی و تولدی دیگر نمی‌یابد این تجربه عینی اقوام کشاورز اعصار باستان که از امر کشاورزی حاصل شده بود، امری که بنیان تولید و مایه زندگی ایشان بود، نمی‌توانست بر دیدگاه و جهان شناخت ایشان بی‌تأثیر بماند.»

پژوهشی در اساطیر ایران زمین؛ پاره دویم/ مهرداد بهار/ نشر آگه/ بهار 75/ صفحه 427

 

باور اساطیری «ایزد شهیدشونده» است، دقیقاً از همین منظر شکل گرفته است؛ ایزدی نباتی که هر سال با رویش دوباره زمین حیات می‌یابد و با قطع باران و فرارسیدن گرما و خشکی زمین می‌میرد؛ و انسان که وظیفه دارد، در عزای این ایزد بگرید تا زمینه حیات دوباره او را فراهم آورد.

در این باور، باران‌خواهی و جلب توجه ایزد برای بارش بیشتر باران، جلوه‌ای آیینی داشته و «گریه مقدس» نیز از همین منظر شکل گرفته است؛ آدمی در جلب توجه ایزدان، اشک می‌ریخته، تا اشک‌های ایزدان در قالب باران، بیشتر شود و زمین را بارآورتر کند.

در این میان، این مرگ یا شهادت، عزاداری‌های عظیمی را هم هر ساله در پی داشته است.

«باور اساسی در پس این گونه مرگ و رستاخیز این بود که چنین مرگی، هرچند اندوهبار و سوگ‌آور، می‌توانست سبب گشایش، گستردگی و نیروگرفتن بیش از پیش امری در آینده شود که خدا، قهرمان میرنده یا شهیدشونده، حافظ و حامی آن بوده و به سبب آن جان باخته است. در عزاداری بر این خدایان، مراسم عظیمی برپا می‌شد و معمولاً به صورت راهپیمایی‌های عزادارانه بزرگی درمی‌آمد که در طی آن، دسته‌های عزادار به سوی بیابان‌ها و کشتزارها اطراف شهر راه می‌افتادند تا مگر خدای شهیدشونده را با اندام‌های از هم دریده‌اش، بازیابند…»

همان/ صفحه 429

 

ایزد شهیدشونده در ادامه با تطور اسطوره‌ها و آیین‌ها، جای خود را به قهرمان شهیدشونده می‌دهد. قهرمانی که می‌میرد تا مرگش موجبات گشایش و برکت را فراهم آورد. آیین‌های سوگ سیاوش در ایران کهن، حاصل همین تحول است.

«سیاوش درواقع یک ایزد نباتی است که وقتی کشته می‌شود، از خونش برگ سیاوشان سبز می‌شود. سیاوش یا سیاوخش یا در اوستا سیاواَرشَن یعنی مرد سیاه. به این‌ها می‌گفتند مرد سیاه چون اینها می‌مردند و دوباره زنده می‌شدند. این سیاه بودن دلیل بازگشت از جهان مردگان است برای آوردن باران و برکت….»

از اسطوره تا تاریخ/ مهرداد بهار/ نشر چشمه/ 1390/ صفحه 264

 

در اعصار متأخر عزاداری‌های سیاوشی در ایران به عزاداری‌های عمومی تبدیل می‌شود. از این منظر، شهادت در نگاه مردم ایران‌زمین نه مرگ، بلکه پیوند خوردن به حیات دوباره است. آن‌ها شهادت را اتفاقی مقدس و زمینه‌ساز برکت می‌دانند. سیاوش می‌میرد، اما فرزندش کیخسرو، که می‌توان آن را حیات دوباره سیاوش دانست، برمی‌گردد و برکت و نعمت و استقلال می‌آورد و افراسیاب را که دیو خشکی است از بین می‌برد و سبزی و خرمی و رفاه و آسایش را رقم می‌زند.

 

ز خاور بشد نامه تا باختر

بجایی که بد مهتری با گهر

 

که روی زمین از بدِ اژدها

به شمشیر کیخسرو آمد رها

 

روان سیاووش را زنده کرد

جهان را بداد و دهش بنده کرد

 

همی چیز بخشید درویش را

پرستنده و مردم خویش را

 

ازان پس چنین گفت شاه جهان

که‌ای نامداران فرخ مهان

 

زن و کودک خُرد بیرون برید

خورش‌ها و رامش به هامون برید…

 

مفهوم شهادت البته بعدها در دوره اسلامی، مصادیقی تازه پیدا می‌کند که یکی از مهم‌ترین این مصادیق، شهادت حسین بن علی (ع) در سرزمین کربلاست. عزاداری‌های کهن ایرانی، آن عزاداری‌های آیینی و مقدس، این بار مصداقی حقیقی پیدا می‌کنند؛ عزای نواده رسول خدا (ص) و امام سوم شیعیان. روح حاکم بر این عزاداری‌ها اما یادآور همان عزاداری‌های آیینی کهن است و حتا در برخی موارد، مناسک همان عزاداری‌ها هم بازتولید می‌شود.

«مفاهیم عوض می‌شوند و به جای آن مفهوم ابتدایی برکت مادی، اکنون برکت معنوی حاصل می‌شود. هر شهیدی با مرگ خودش دین را رشد می‌بخشد ولی در مراسم عزاداری مذهبی عیناً همان کارها تکرار می‌شود. حتا در مراسم عزاداری نخل حمل می‌کنند. این نخل یک چیز نمادین است و اصلاً به درخت نخل مربوط نیست ولی نامش بیانگر ارتباط با جهان نباتی است…»

(همان/ صفحه 267)

 

نهضت عاشورا؛ قیامی اساطیری در برابر ستم

علاوه بر این‌ها درباور ایرانی‌ها قیام حضرت امام حسین (ع) بر علیه یزید، شکلی آیینی از قیام بر علیه پادشاه ظالم هم هست؛ قیامی که در اسطوره‌های ایرانی، جایگاهی ارجمند دارد.

«در فرهنگ ایرانی، شاه باید در خدمت اهورا و خیر باشد و هرگاه از این وظیفه سرکشی کند، قهرمان یا مردم، علیه این شاه ظالم شورش کرده و او را نابود می‌کنند. بعد از اسلام هم این اندیشه در میان مردم وجود دارد. مانند قیام امام حسین (ع) در برابر شر. و می‌بینیم که مردم ایران به این شخصیت تاریخی-دینی تعلق خاطر زیادی دارند. این حماسه، علاوه بر ابعاد تاریخی و مذهبی، بار اسطوره‌ای هم دارد.»

فرهنگ و زندگی روزمره/ گفت‌وگوی ناصر فکوهی با جلال ستاری/ نشر فرهنگ جاوید/ 1391/ صفحه 49

 

به باور ایرانی‌ها فره ایزدی همیشه همراه پادشاه دادگر است و اگر پادشاهی بیداد کند، فره ایزدی از او دور خواهد شد. در این میان یزید حاکم ظالمی است که به شکلی بارز، فاقد صفات پسندیده است و به هیچ روی نمی‌تواند دارای فره ایزدی باشد. اما در سپاه مقابل، حضرت امام حسین (ع) چون در سوی خیر ایستاده و تجلی بارز همه خیرخواهی‌هاست، پس فره ایزدی همراه اوست. در ذهن و ضمیر ایرانی‌ها حضرت امام حسین (ع) پادشاهی است که می‌خواهد خوبی را بر جهان حاکم کند و مردمان را از بدی، برهاند. اطلاق عناوین «شاه»، «شاهزاده» و… به ایشان و فرزندان و خانواده‌اش (نیز آیین‌هایی همچون تاج‌گذاری و…) هم از این منظر معنا می‌یابد.

در شاهنامه، جمشید پادشاه ایرانی پس از آن که بنیان مدنیت را بنا می‌نهد، گرفتار خودبینی شده و از سر همین ناسپاسی به یزدان، فره ایزدی از دور می‌شود.

 

یکایک به تخت مهی بنگرید

به گیتی جز از خویشتن را ندید

 

چنین گفت با سالخورده مهان

که جز خویشتن را ندانم جهان…

 

چو این گفته شد فر یزدان ازوی

بگشت و جهان شد پر از گفت‌وگوی

 

در این میان، ضحاک پسر مرداسِ عرب، که به همدستی اهریمن، پدرش را از میان برداشته، بر ایران‌زمین حاکم می‌شود و ستم‌کاری پیشه می‌کند. نیز جوانان را می‌کشد تا از مغز سرشان، مارهایی که از دوشش سر بر کرده‌اند را خوراک بدهد. حکومت ظلم او هزار سال به درازی می‌کشد اما سرانجام کاوه آهنگر که از ستم ضحاک به ستوه آمده، چرم‌پاره پیشکاری‌اش را بیرق قیام بر علیه پادشاه سمتکار می‌کند

 

یکی بی‌زیان مرد آهنگرم

ز شاه آتش آید همی بر سرم

 

تو شاهی و گر اژدهاپیکری

بباید بدین داستان داوری

 

که گر هفت کشور به شاهی تراست

چرا رنج و سختی همه بهر ماست؟

 

کاوه به همدستی مردم، سرانجام فریدون جوان را بر جای ضحاک بر تخت می‌نشاند.

قیام کاوه آهنگر و درفش کاویانی که او بر می‌فرازد، جایگاهی ویژه در جهان‌بینی ایرانی دارد؛ از این منظر، در باور ما مردم، حکومت ظلم، هر چه هم درازدامن، سرانجام به یاری مردم، و به دست پهلوانی رادمرد سرنگون خواهد شد.

واقعه عاشورا از این منظر هم، تجلی اسطوره‌های ایرانی است. جامعه ایرانی با ذهنیت اسطوره‌ای، حضرت امام حسین (ع) را در جایگاه جوانمردی می‌نشاند که بر علیه حکومت ظلم به پا خواسته است و البته در این نبرد نابرابر، به شهادت رسیده است؛ اما پرچم عدالت‌خواهی و جوانمردی را بر زمین نگذاشته است.

نیز از همین منظر است که در تطبیق واقعه عاشورا با اساطیر، عناصر خیر، هویتی ایرانی و عناصر شر، هویتی غیرایرانی می‌یابند.

«معاویه (و یزید) در اندیشه مردم به ضحاکی نو بدل می‌شود که محکوم به فناست. از سوی دیگر، ضحاک سامی‌نژاد است و برای ایرانیان نماد قوم عرب محسوب می‌شود. به همین دلیل هم در اندیشه ایرانی، امام حسین (ع) که مظهر خیر است، به نوعی تبار ایرانی می‌یابد و معاویه (و یزید) تبار عرب.»

همان/ صفحه 48

 

به باور عامه، حضرت حسین بن علی (ع)، داماد ایرانی‌هاست. او کسی است شهربانو دختر یزدگرد سوم را به همسری درآورده است. درست از همین منظر است که حضرت علی بن حسین (ع) زین‌العابدین هم «ابن خیرتین» خوانده می‌شود.2

 

نقش عنصر اسطوره‌ای «زن» در واقعه کربلا

عناصر دیگری هم هست که به این‌همانی واقعه عاشورا و روایات کهن، کمک می‌کند؛ از آن جمله، پیوند این عزاداری‌ها با عنصر اساطیری «زن» است.

می‌دانیم که در اعصار کهن، و در جهان‌بینی اساطیری، زن و زمین به خاطر قدرت زادآوری، از جایگاهی ویژه برخوردار بوده‌اند؛ مفهوم برکت‌بخشی، به عنوان مبنایی‌ترین مفهوم در ایجاد آیین‌های ایران کهن، همچنان که درباره زمین معنا و مفهوم می‌یافته، درباره زن و زایایی آن نیز معنا داشته است. از این رو، میان ایزد شهیدشونده که عاملی برای برکت‌بخشی به زمین دانسته می‌شده، و مام‌ایزد بزرگ (که احتمالاً کهن‌ترین ایزد در ایران‌زمین است) نیز پیوندی عمیق وجود داشته است؛ پیوندی که شکل نمادین آن را می‌توان در ازدواج‌های کهن آیینی، دید…

همچنان که زمین در نبود ایزد شهیدشونده دچار خشکی می‌شود، و مردم باید در عزای او بگریند تا زمینه بازگشت او و سرسبزی دوباره را فراهم آورند، مام‌ایزد نیز سوگوار اوست که زمینه زایندگی را فراهم می‌آورد. از این منظر، زنان در همه تاریخ کهن ایران‌زمین، میراثداران عزاداری‌های آیینی بوده‌اند و در برگزاری آن، نه تنها دوشادوش که پیشاپیش دیگران قرارداشته‌اند.

از اسطوره تا تاریخ/ مهرداد بهار/ نشر چشمه/ صفحه 266

 

نقش پررنگ زنان در عزاداری‌ها، که میراثی از آن باور کهن است را به اشکال گوناگون، حتا امروزه‌روز هم می‌توانیم. چنان که مثلاً همین حالا هم، در روزگاری که می‌پنداریم اسطوره‌ها فراموش شده‌اند، در فرهنگ عامه، دخترهای خانواده، «گریه‌کُن» مزار پدر و مادر دانسته می‌شوند.

در تصویری که از واقعه عاشورا در ذهن ایرانی‌ها نقش بسته، و عموماً در روضه‌هایی انعکاس می‌یابد که بر منابر و در محافل خوانده می‌شود، حضرت زینب (س) نخستین کسی است که بر شهادت حضرت حسین بن علی (ع)، مویه می‌کند. نیز بنا به نقلی تاریخی، وجود مقدس حضرت صدیقه اطهر (س) هم در واقعه کربلا حاضر بوده و بر شهادت فرزندشان، سوگواری کرده‌اند 3 و 4 و 5

اساساً حضور اسطوره «مادر» در کربلا، حضوری نقش‌آفرین است؛ چنان‌که در بسیاری روایت‌ها که از آن واقعه نقل می‌شود، حضرت زینب (س) نه در جایگاه خواهر که در جایگاه مادر، ظاهر می‌شود…

توجه به نقش «زن» در واقعه کربلا، نقش‌آفرینی دیگر عنصر اساطیری یعنی «آب» را هم یادآوری می‌کند. اساساً زن، در ایران‌کهن پیوندی ناگسستنی با عنصر آب دارد.6 در باور ما مردم، آب، پاک و پاک‌کننده است. آب، روشنایی است و موجب برکت و خرمی است. ما بر خاک درگذشتگان و پشت سر مسافران، آب می‌پاشیم. از این منظر هر که پاس‌دار حرمت آب است، در سوی خیر قرار دارد و هر که پاس‌دار آن نیست، در سوی شر قرار می‌گیرد.

در باور اساطیری ایران‌زمین، قوای شر، که اژدها یکی از مظاهر آن است، زندانی‌کننده آب‌ها هستند و پهلوان ایرانی کسی است با زندانی‌کننده آب‌ها نبرد می‌کند و سرسبزی را به ارمغان می‌آورد؛ چنانکه در داستان سیاوش، سرسبزی و طراوت و آسودگی زمانی به ایران‌زمین برمی‌گردد که کی‌خسرو در نبردی بزرگ با افراسیاب تورانی، که نماد خشکی و خشکسالی است، او را از میان برمی‌دارد.

«پهلوان با اژدها می‌جنگد. اژدها مظهر خشکی است و پهلوان مظهر آوردن آب و برکت است. اژدها چطور مظهر خشکی است؟ اژدها زندانی‌کننده آب‌هاست.»

همان/ صفحه 309

 

بسته شدن آب بر کاروان حضرت سیدالشهدا (ع) و وقایع مرتبط با آن، یادآور همین روایت‌های کهن نیست؟

 

قربانی کردن، کهن‌الگوی آمرزش‌خواهی و برکت‌طلبی

روایت‌های کهن‌تری هم وجود دارد که واقعه عاشورا، آن را در ذهن و ضمیر ما مردم، یادآور می‌شود؛ شاید کهن‌ترین‌شان، اسطوره قربانی کردن و قربانی شدن باشد.

آیین قربانی، یکی از کهن‌ترین آیین‌های بشری است. در ایران‌زمین هم قربانی کردن، با کهن‌ترین آیین‌ها در هم آمیخته است.

در باور ما مردم، قربانی کردن، همیشه زمینه‌ساز برکت‌گرفتن و شکوفایی بوده و هست. قربانی کردن، خشکی و خشکسالی را برطرف کرده و سبزی و خرمی را به بار می‌آورد.

در کیش مهر، به عنوان یکی از کهن‌ترین آیین‌های بشری که تأثیری انکارناپذیر بر بسیاری از آیین‌ها و ادیان پس از خود گذاشته 7 قربانی کردن، اساس اسطوره خلقت است. نیز در مناسک مهرپرستی، قربانی کردن جایگاهی ویژه دارد. قربانی کردن البته در همه آیین‌های پس از آن هم جایگاهی بلند دارد. حتا در آیین زرتشت که گفته می‌شود در آن سنت قربانی کردن نکوهیده شده، بنظر می‌رسد این نکوهش، بیشتر محصول آموزه‌هایی است که پس از زرتشت، به این آیین راه یافت.

با این همه سنت قربانی کردن، فراتر از یک آیین کهن ایرانی، بلکه آیینی بشری است و اگر چه در نخستین آیین‌های ایرانی هم حضور دارد، اما این حضور محدود به فرهنگ کهن ایران‌زمین نیست؛ بلکه در همه آیین‌ها و ادیان دیگر هم به چشم می‌آید. از این منظر می‌توان از قربانی کردن، به عنوان کهن‌الگوی آمرزش‌خواهی و برکت‌طلبی یاد کرد؛ کهن‌الگویی که حتا تا امروزه‌روز هم می‌توان آن را پی گرفت…

در فرهنگ ایرانی و اسلامی اما از حضرت امام حسین (ع) هم به عنوان قربانی یاد می‌شود؛ قربانی‌ای که با نثار خون خود و فرزندان و یارانش، درخت دینداری و خداباوری را اصلاح کرده و رشد داده است.

با این همه، واقعیت آن است اطلاق لقب ذبیح‌الله به حضرت امام حسین (ع) بیشتر از آن که برگرفته از آیین کهن قربانی کردن باشد، ریشه در باورها و مناسک ادیان ابراهیمی، بویژه باورهای اسلامی و فرهنگ عرفانی برگرفته از آن دارد.

در آیین عیسوی، مسیح، قربانی‌ای است که می‌خواهد با فدا کردن جان خود در ازای بخشش گناهان بشر، بشریت را همچون بره‌ای گمشده به ملکوت رهنمون شود.

اساساً در همه ادیان ابراهیمی، قربانی کردن، سنتی دینی و امری الهی است. ریشه این سنت، به آیین حنیف می‌رسد؛ آنجا که حضرت ابراهیم خلیل (ع)، وظیفه یافت تا فرزندش اسماعیل (یا اسحاق) را قربانی کند. قربانی‌ای که البته بی ذبح فرزند، از سوی پروردگار پذیرفته شده و گوسفندی جایگزین آن شد تا سر بریده شود.

این روایت بی‌اشاره به نام اسماعیل یا اسحاق، در کلام‌الله مجید هم آمده است.8 قرآن کریم به انجام مأموریت از سوی خلیل‌الله اشاره کرده و یادآور می‌شود که ما ذبح عظیمی را جایگزین آن کردیم. هم از همین روی به حضرت اسماعیل (ع) ذبیح‌الله گفته می‌شود.

در فرهنگ اسلامی اما لقب ذبیح‌الله نه فقط به حضرت اسماعیل (ع) که به «عبدالله» فرزند «عبدالمطلب» و پدر رسول خاتم (ص) نیز اطلاق می‌شود که بنا به نذر پدر، قرار بود قربانی شود اما به اصرار سران قریش، این قربانی با صد رأس شتر، جایگزین شد و هم از این روست که رسول اکرم (ع) خود را «ابن ذبیحین» یعنی فرزند دو ذبیح خوانده‌اند.9

در فرهنگ شیعه اما این حضرت امام حسین (ع) است که «ذبیح‌الله الاعظم» دانسته می‌شود. در روایتی به نقل از حضرت رضا (ع) و در تفسیر آیه‌ای که به قربانی کردن فرزند توسط ابراهیم (ع) اشاره شده، از حضرت امام حسین (ع)(و فرزندان و یارانش) به عنوان ذبح عظیمی یاد می‌شود که جایگزین ذبح اسماعیل (ع) شدند. بر این اساس اگر چه خداوند قربانی ابراهیم (ع) را بی‌ذبح فرزندش از او پذیرفت اما مقدر فرمود تا فرزند رسول خاتم (ص) ذبیح‌الله‌الاعظمی باشد که سرانجام سربریده می‌شود…

این باور به فرهنگ عرفانی هم راه یافته است؛ چنانکه در برخی تفاسیر ذوقی از اشعار حافظ، گفته می‌شود این بیت هم اشاره به همین باور دارد:

مرید پیر مغانم، ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد 10

 

 

ارجاعات:

 

1- این عبارت و شماری دیگر از این دست عبارات، ظاهراً ریشه روایی ندارد؛ اما ریشه روایی نداشتن، دست‌کم از این منظر که به آن پرداختم، تغییری در ماهیت آن بوجود نمی‌آورد؛ چرا که رونق و رواج این عبارات، به تنهایی، کافی است تا نشان بدهد که این عبارات و کنایات، در جهان ذهنی مردمانی که آن‌ها را بیان می‌کنند و باور دارند، آشناست.

 

2- ادله مختلفی درباره درستی یا نادرستی روایت تاریخی ازدواج حضرت حسین بن علی (ع) و شهربانو، دختر یزدگرد سوم بیان شده. در استناد به درستی این روایت نگاه کنید به کتاب «شاهدخت والاتبار» نوشته احمد مهدوی دامغانی، و در رد آن، نگاه کنید به کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» نوشته استاد شهید مرتضی مطهری

 

3- در کتاب شریف «کامل‌الزیارات» ابن‌قولویه قمی، به حضور وجود مقدس حضرات معصومین (ع) در واقعه کربلا اشاره شده. نیز در برخی کتاب‌ها، برگرفته از مقاتل، روایت‌هایی از حضور وجود مقدس حضرت صدیقه اطهر (س) در روز عاشورا هم آمده. با این وجود، حضور ایشان در واقعه کربلا، صرفاً یک نقل تاریخی است و ریشه روایی ندارد. اما همچنان که نوشتم، نداشتن ریشه روایی، نه تنها از اهمیت آن نمی‌کاهد که حتا بر آن می‌افزاید؛ چرا که نشان می‌دهد چگونه ذهن و ضمیر ایرانی‌ها، حوادث تاریخی را به کمک کهن‌الگوهایی که عمدتاً برگرفته از اساطیر هستند، درمی‌یابد، فهم می‌کند و صورت بازآفرینی شده آن را در حافظه خود، جاودانه می‌کند.

 

4 – جلوه‌ای دیگر از عزاداری آیینی زنان را در نقل تاریخی «زنان نوغان» می‌بینیم. گفته می‌شود پس از شهادت حضرت رضا (ع) زنان نوغان، با بخشیدن مهریه‌های خود، بر پیکر مطهر آن حضرت حاضر شدند و به عزاداری پرداختند. این روایت هم سند تاریخی ندارد و البته به روشنی، یادآور باور کهن عزاداری آیینی زنان در فرهنگ ایرانی است.

 

5- در تابلوی «عصر عاشورا» اثر استاد فرشچیان، به عنوان یکی از زیباترین جلوه‌های هنر عاشورایی در روزگار معاصر، غروب غمبار این روز، صرفاً از منظر عزاداری زنان بر گرداگرد ذوالجناح تصویر شده است.

 

6- در فرهنگ شیعی هم به استناد منابع حدیثی، آب، مهریه حضرت صدیقه اطهر (س) دانسته می‌شود.

 

7- نگاه کنید به کتاب «آیین مهر» نوشته هاشم رضی، نشر بهجت

 

8- سوره صافات آیه 107

 

9- نگاه کنید به کتاب «تاریخ تحلیلی اسلام» جلد یک، نوشته سید هاشم رسولی محلاتی، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صفحه 320

 

10- نگاه کنید به کتاب «روح مجرد» نوشته سید محمد حسین حسینی طهرانی، چاپخانه دانشگاه مشهد، صفحه 482

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.