طنز الهیاتی و اعتراض الهیاتی

سروش دباغ

پس از انتشار مقاله «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ»، سؤالات و ملاحظات متعددی دریافت کردم؛ ازاین‌رو بر آن شدم تا جهت ایضاح بیشتر، نوشتاری تکمیلی در این باب به رشته تحریر درآورم.

در سه جستار «می‌شود به سراغ “خدا” رفت»، «بحران کرونا، مسئله شر و فلسفه اسلامی» و «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ»، جهت مواجهه جامع‌الاطراف با مسئله شرّ، سویه منطقی- معرفتی آن از سویه اگزیستانسیل تفکیک شده است. عموم الهی‌دانان سنتی، برای پرداختن به مسئله، از الهیات ایجابیِ متعارف بهره برده‌اند. افزون بر این، الهیات تنزیهیِ مبتنی بر آراء عرفای مسلمان که تلقیِ تنزیهی- سلبی از ساحت قدسی دارد و خداوند را بی‌رنگ و بی‌صورت و فوق مقوله می‌انگارد؛ به نحو دیگری مسئله شرّ را توضیح داده است.

جهت صورت‌بندی و تبیین مسئله شرّ، این دو نگاه را کنار نهاده و از موضع الهیاتی سینوی- مشایی بهره برده‌ام؛ که به نزد من این موضع، موجه‌تر است و ارزش معرفتی بیشتری دارد. الهیات سینوی- مشایی، با فاصله گرفتن از الهیات ارتدوکس و به دست دادن قرائتی دیگر از قدرت و علم خداوند و قید زدن بر آنها، آنچه می‌توان از آن به «هزینه الهیاتی» تعبیر کرد و برکشیدن خدایی که واضع قوانین و قواعد کلیِ هستی است، رابطه میان رخدادها و خداوند را به نحوی دیگر تبیین می‌کند. مطابق با این تلقی، خداوند از طریق قوانینِ صُلب و سختِ هستی، با جهان پیرامون ارتباط برقرار می‌کند؛ آنچه از آن تحت عنوان «سنن الهی» در متن مقدس و سنت دینی یاد شده است.

افزون بر سویه منطقی، در دو جستار «می‌شود به سراغ خدا رفت» و «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ»، با بکار بستن مفهوم «طنز الهیاتی»، راهکاری روان‌شناختی- اگزیستانسیل در مواجهه با شرور اقامه شده؛ مواجهه‌ای که پیشینه‌ای در سنت ایرانی-اسلامی دارد؛ هرچند تحت این عنوان از آن یاد نشده است.

چنانکه در مقاله «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ» آمد، مفهوم «طنز»[1] در این ترکیب، طنین فرویدی دارد و ناظر به یکی از «مکانیسم‌های دفاعی بالغانه»[2] است که از ضمیر ناخودآگاه سر بر می‌آورد و از میزان پریشانی و پاشانی در روانِ انسان می‌کاهد. طنز گویی و تسخر زدن در امور پیرامونی، ازاین‌دست رفتارها و کنش‌های بالغانه است. می‌توان این نگاه طنازانه به هستی را از منظر یونگی و با وام کردن مفهوم «کهن‌الگو»[3] و چنانکه کارول پیرسونِ یونگی آورده، «کهن‌الگوی دلقک» نیز توضیح داد.[4]

ضمیر ناخودآگاه جمعیِ[5] یونگی، مشحون از کهن‌الگوهایی است که خاطره و حافظه جمعی ما را آکنده است. از منظر یونگ، برای فهم بهتر آنچه در روان ما انسان‌های پیرامونی می‌گذرد، بهره بردنِ از این کهن‌الگوها نقش فراوانی دارد. کهن‌الگوی دلقک، به روایت پیرسونِ یونگی از مواجهه دلقکِ معنوی با جهان پیرامون و فراتر رفتنِ از قالب اندیشی و تسخر زدن در امور پیرامونی و جهان و آنچه را در آن می‌گذرد، جدّی نگرفتن پرده برمی‌گیرد؛ امری که به بلوغ روانی و شکوفایی باطنیِ انسان مدد می‌رساند.

گوردون آلپورت، از روانشناسان مشهور قرن بیستمی که چند صباحی تحت تأثیر فروید بود و در ادامه از او فاصله گرفت، در توصیف انسان بالغ و پرورش شخصیت سالم، بر شوخ‌طبعی و توانایی خندیدن به خود و جهان پیرامون تأکید کرده؛ نگاه طنازانه ای که حکیمانه است و با هزلِ عاری از ظرافت فاصله دارد.[6] افزون بر این، طنزی که رواقیانی چون سِنِکا از آن سخن می‌گفتند و آن را برمی‌کشیدند، کنشی که می‌توان آن را «طنز رواقی» انگاشت؛ قرابتی با این مضمون دارد و بر جدّی نگرفتنِ امور این جهانی تأکید می‌کند، که: «حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست» و «مستور و مست هر دو از یک قبیله‌اند» و «ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست» و «پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست». افزون بر سنکا، طنز رواقی و تسخر زدن در امور پیرامونی در نگرش متفکرانِ پسا رنسانسی نظیر مونتنی و دیگر نو رواقیون نیز ریزش کرده است[7]:

«یقین دارم حرف سنکا درست بود که می‌گفت بهترین راه برای مواجهه با چیزهایی که «اشکمان را در می‌آورد»، خنده است. سنکا می‌گفت آن کس که جلوی خنده‌اش را نمی‌گیرد حکیم‌تر از آنی است که جلوی گریه‌اش را نمی‌گیرد. خنده لطیف‌ترین احساسات آدمی را بیان می‌کند و گویی هیچ چیز زندگی را آنقدرها جدی و مهم یا حتی مصیبت بار و رنج آور نمی‌داند.» [8]

نگاه طنازانه به جهان پیرامون، این‌گونه رقم می‌خورد؛ نگرشی که بسته به موضوع و متعلّق آن، انواعی دارد: طنز سیاسی، طنز اجتماعی، طنز رواقی…. بر همین سیاق می‌توان از طنز الهیاتی سراغ گرفت؛ نگرش طنازانه‌ای که موضوعش الهیات است. جهت ایضاح بیشتر مفهوم «طنز الهیاتی»، به مصداق «تعرف الاشیاء باضدادها»، با تفکیک میان «اعتراض الهیاتی» و «طنز الهیاتی»، مفاهیمی که مابه‌الاشتراک و مابه‌الافتراقی با هم دارند و به تعبیر منطقیون با یکدیگر رابطه «عموم خصوص من وجه» دارند»، می‌توان هر یک را بهتر فهمید.

اعتراض الهیاتی، از سنخ شکایت و اعتراض به خداوند است و امری ذو مراتب و طیفی است. برخی از فقرات انجیل که متضمن شکایت مسیح به خداوند از رها شدن و به خود وانهاده شدن است، همچنین آیاتی از قرآن که متضمنِ اعتراض و خشمِ یونس پیامبر است، از این دست است:

«بنا بر آنچه در انجیل آمده است، عیسی (ع) را در کنار دو دزد به دار زدند و به صلیب کشیدند. هنگامی‌که خون از بدن عیسی (ع) رفته بود و آخرین نفس‌های خود را می‌کشید و دقایقی آخر حیات را به سر می‌برد، ناگهان به صدای بلند گفت: «ایلی ایلی، سبقتنی؟»: خدایا! چرا مرا وانهادی؟ چرا مرا ترک گفتی؟ چرا به من اعتنا نمی‌کنی؟ …حتی پیامبر خدا، که به اعتقاد مسیحیان پسر خدا بود و در آن مرتبه بلند نشسته بود، در آخرین لحظات عمرش می‌گوید: خدایا انتظار من این نبود. رفتار تو اینچنین نبود. تا به حال خودت را اینطور نشان نداده بودی. حالا داری یک پرده دیگر بازی می‌کنی….

قرآن (سوره انبیاء، آیات 87-88)، در مورد حضرت یونس (ع) که نام ذالنّون یا صاحب الحوت برایش کار رفته، بدون آنکه ذکر کند که یونس بر چه کسی خشم گرفته بود، می‌گوید یونس (ع) در حالی که خشمگین بود رفت و فکر می‌کرد که ما بر او قدرت نداریم و نمی‌توانیم بر او سخت بگیریم. با خدا قهر کرده بود و به حال قهر و خشم رفت. بعد از آن به خود آمد و به خطای خود پی برد.»[9]

آنچه بر زبان عیسی (ع) جاری شد و در احوال یونسِ پیامبر ریزش کرد، از سنخ اعتراض الهیاتی است؛ اعتراض و خشمی که مخاطبش خداوند است و متضمن گله و شکایت از جانِ جهان.

برخی از سخنان عطار از زبانِ مجانین در مصیبت نامه که به تعبیر نوید کرمانی در اثر خواندنیِ وحشت از خدا؛ عطار،‌ ایوب و شورش متافیزیکی، متضمنِ سرکشی کردن و شورش بر خداست نیز از جنس اعتراض الهیاتی است.[10] هلموت ریتر، عطار پژوه برجسته نیز در اثر دریای جان، احوال این مجانین را به نیکی به تصویر کشیده و روایت کرده است.[11]

از سوی دیگر، «طنز الهیاتی»، از جنس سرکشی و شورش نیست؛ بلکه از مواجهه‌ای طنازانه با رنجی حکایت می‌کند که گریز و گزیری از آن نیست؛ هرچند این رنج‌های برآمده از شرور پیرامونی، تلخ و تکان دهنده و جانکاه‌اند و از میان رخت بر نابستنی، اما می‌توان بدانها تسخر زد و از منظری دیگر در آنها نگریست، که «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید»؛ منظری که می‌توان با وام کردن مفهوم طنز، به روایتی که آمد، آن را تبیین کرد.

افزون بر این، در طنز الهیاتی که از جمله مفاهیم برساخته اجتماعی[12] است و در نبود ذات، مؤلفه‌ها و مقوماتِ چندی دارد، می‌توان دو شقّ را از یکدیگر تفکیک کرد: طنز توام با اعتراض، طنزی که اعتراضی چاشنیِ آن گشته و طنزی که عاری از اعتراض است و از سنخ تسخر زدن و شوخی کردنِ صرف است. استشهادات به فقراتی از عطار، حافظ، فروغ و اخوان در جستار «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ»، از جنس مواجهه طنازانه با جهان پیرامون‌اند؛ طنزی توام با اعتراض. عطار که می‌گوید: «گفت ای دارنده دنیا و دین/ چون نداری رزق کمترین آفرین!» و «گفت: تا کی کوس سلطانی زدن/ زین نکوتر خشت نتوانی زدن؟»؛ حافظ که می‌سراید: «پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد»؛ فروغ که بانگ برمی آورد: «سال‌ها ما آدمک‌ها بندگان تو/ با هزاران نغمه ساز تو رقصیدیم/ عاقبت هم ز آتش خشم تو می‌سوزیم/ معنی عدل تو را هم خوب فهمیدیم»؛ اخوان که می‌گوید: «با تو دارد گفت و گو شوریده مستی/ مستم و دانم که هستم من/ ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟» و حسین پناهی که این‌گونه لب به سخن می‌گشاید: «دیوونه کیه؟/ عاقل کیه؟…کفر نمی‌گم، سؤال دارم/یک تریلی محال دارم/ تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام/… جواب زنده بودنم مرگ نبود؛ جون شما بود؟/ مردن من مردن یک برگ نبود؛ تو رو به خدا بود؟ اون همه افسانه و افسون ولش؟/این دل پر خون ولش؟/… آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟ نه والله!/ مات و پریشونم کنی که چی بشه؟ نه بالله!»[13]، از طنز و تسخر زدنی بهره برده‌اند که طنین اعتراضی نیز دارد.

علاوه بر این، می‌توان از طنز الهیاتی ای سراغ گرفت که بر خلاف موارد فوق، متضمن اعتراض نیست و مشحون از شوخی و طنزِ صرف است. فی المثل، کسی که به الهیات پویشی[14] باور دارد و بر خلاف الهیات راست کیشانه، علم و قدرت خداوند را مطلق نمی‌داند و از پی وایتهد، قائل به ضیق و سعه در این اوصاف خداوند است؛ وقتی درباره علم و قدرت امر متعالی سخن می‌گوید و با آن شوخی می‌کند؛ شوخی و طنزش، لزوماً صبغه اعتراضی ندارد و از لون دیگری است. افزون بر این، الاهیدانی که به الهیات ارتدوکس باور دارد و طنازانه می‌گوید: «خدا بزرگ است و بزرگتر هم می‌شود!»، طنزش صبغه اعتراضی ندارد و از مفهوم طنز به معنای فرویدی- یونگی- رواقیِ کلمه استفاده می‌کند.

پس، طنز الهیاتی اعمّ از طنز توام با اعتراض است و طنزِ عاری از اعتراض. مدلول این سخن این است که رابطه میان «طنز الهیاتی» و «اعتراض الهیاتی»، «عموم خصوص من وجه» است؛ که با یکدیگر فصل مشترک و فصل مفترقی دارند. هم «اعتراض الهیاتی» از جمله مفاهیم برساخته اجتماعی است، هم «طنز الهیاتی». لازمه این مدعا این است که میان مصادیق این مفاهیم، به تعبیر ویتگنشتاین، «شباهت خانوادگی»[15] برقرار است، شباهتی از سنخ شباهتِ میان اعضای یک خانواده.[16] در «اعتراض الهیاتی»، مؤلفه اعتراض و گله و شکایت محوریت دارد، هرچند میان این اعتراضات و شکایات طیفی دیده می‌شود و شدت و حدّت آنها با یکدیگر متفاوت است. آنچه از قرآن و انجیل و مصیبت نامه عطار نقل شد، از سنخ اعتراض الهیاتی است. فقرات یاد شده از تذکره الاولیاء عطار، حافظ، فروغ، اخوان و پناهی از جنس طنز الهیاتی توام با اعتراض است؛ طنزی که متضمنِ اعتراض به خداوند هم هست. افزون بر این، طنز از منظر باورمندان به الهیات پویشی و دیندارانِ متعارفی که نه اعتراض گونه بلکه از سر مطایبه به سر وقت خدا می‌روند، از سنخ طنز الهیاتی غیر اعتراضی است، طنزی که گریبان خداوند را نمی‌گیرد و در پی محاجّه کردن و اعتراض نیست.

بنابرآنچه به روایت نگارنده در جستارهای چهارگانه اخیر آمد؛ در ادبیات نواندیشی دینی معاصر، در بحث از مسئله شرّ، مفاهیمِ «الهیات سینوی» و «طنز الهیاتی»، کمتر به بحث گذاشته شده است. دراین نوشتار، جهت ایضاح بیشتر «طنز الهیاتی»، از طریق نسبت سنجیِ آن با «اعتراض الهیاتی»، حدود و ثغور آن به بحث گذاشته شد. هرچند این مقولات، نامتعارف و غیر راست کیشانه اند، اما پرداختن بدانها، آثار و برکات نکویی دارد و چنانکه در می‌یابم، بر غنای دین اندیشی در میان ما می‌افزاید.

 

* در نهایی شدن مقاله، از گفتگوی با دوستان عزیزم حسین کاجی و محمد منصور هاشمی، همچنین برادرم حسین دباغ، بهره بردم. از ایشان سپاس‌گزارم.

 

* پیشینه این مطلب:

بحران کرونا، فلسفه اسلامی و معضل شر؛ در گفت‌وگو با سروش دباغ

الاهیات سینوی، طنز الاهیاتی و معضلِ شرّ*

ارجاعات:

[1] humor

[2] mature defense mechanisms

[3] archetype

[4] کارول پیرسون، هیو. کی مار، زندگی برازنده من، ترجمه کاوه نیری، تهران، بنیاد فرهنگ زندگی، 1395، صفحه 126.

[5] collective unconscious

[6] دوان شولتس، روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، تهران، 1393، فصل دوم.

[7] جهت آشنایی با نگاه و نگرش مونتنی، نگاه کنید به:

مونتنی، تتبعات: همراه با شرح احوال و آثار نویسنده، ترجمه احمد سمیعی، تهران، نیلوفر، 1383.

[8] ویلیام آروین، فلسفه‌ای برای زندگی: رواقی زیستن در دنیای امروز، ترجمه محمود مقدسی، تهران، نشر گمان، 1393، صفحه 340.

[9] عبدالکریم سروش، «مسیح در اسلام»، نشریه آبان، تابستان 1381، نقل از: سروش دباغ، آئین در آیینه: مروری بر آراء دین شناسانه عبدالکریم سروش، تهران، صراط، 1387، چاپ سوم، صفحات 134-135.

[10] برای آشنایی بیشتر با این اثر محققانه، نگاه کنید به مقاله نیکوی ذیل:

نعیمه پورمحمدی، «شورش متافیزیکی: پاسخی مدرن به مسئله شرّ»، سایت «دین آنلاین»:

https://www.dinonline.com/6699/

[11] هلموت ریتر، دریای جان، ترجمه عباس زریاب خویی و مهرآفاق بایوری، تهران، الهدی، 1388.

[12] socially- constructed concepts

[13] محسن چاووشی، این شعر حسین پناهی را به زیبایی و با صدایی حزین و تاثیرگذار خوانده است. نگاه کنید به کلیپ زیر:

https://www.youtube.com/watch?v=qJZr8GNARf0

[14] process theology

[15] family resemblance

[16] برای آشنایی با روایت نگارنده از مفهوم «شباهت خانوادگی»، به عنوان نمونه، نگاه کنید به:

سروش دباغ، «معناها و بازیها»، در سکوت و معنا: جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، 1393، چاپ سوم.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.