گزارشی از کتاب تاریخ تحریف‌باوری در اسلام

در گزارش فاطمه توفیقی از کتاب «تاریخ تحریف‌باوری در اسلام» اثر محمدعلی طباطبایی، این اثر پژوهشیِ عمیق، به چالشی جسورانه با یکی از باورهای رایج اما کم‌بررسی‌شده در تاریخ اسلامی تبدیل شده است. توفیقی در گزارش خود بر این نکته تأکید می‌کند که طباطبایی با روشی تحلیلی و با استناد به معناشناسی قرآنی، این نظریه را رد می‌کند که قرآن، تورات و انجیل موجود را تحریف‌شده می‌داند. به گزارش او، نویسنده کتاب استدلال می‌کند که قرآن کتاب‌های پیشین را تصدیق کرده و مفهوم «تحریف» در آیات، نه به متن نوشتاری، که به تفسیر و کج‌فهمی شفاهی آن اشاره دارد. این گزارش، مسیر پیچیده تبدیل این انگاره از یک ابزار کلامی در مجادلات به یک باور تثبیت‌شده در سنت اسلامی را نیز دنبال می‌کند.

تاریخ تحریف باوری در اسلام
محمدعلی طباطبایی. تاریخ تحریف‌باوری در اسلام. تهران: نشر نی، ۱۴۰۱. ۵۵۵ صفحه.

 

گزارش از فاطمه توفیقی:

کتاب تاریخ تحریف‌باوری در اسلام برگرفته از رساله دکتری محمدعلی طباطبایی پژوهشی در تاریخ انگاره تحریف است. مسلمانان ضمن آن که می‌دیدند قرآن کتاب‌های پیشین را تصدیق کرده است (بقره ۴۱، ۸۹، ۱۰۱؛ ماٌئده ۴۸؛ یونس ۳۷؛ سبأ ۳۱) و هم تاب تناقض‌های آنها با قرآن و نبود بشارت پیامبر در آنها  را نداشتند. از این رو گویی آنها دوگانه‌ای ساخته بودند میان تورات و انجیل غیرمحرف و ناموجود یا تورات و انجیل محرف موجود. نویسنده در پی آن است که ببیند انگارهٔ تحریف کی شکل گرفته و چگونه تغییر یافته و تغییرات در این انگاره چگونه در بافت رخدادهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی قابل تبیین است؟

یکی از امتیازات کتاب این است که فصل کلیات علاوه بر تشریح دقیق پرسش نویسنده، توضیح اصطلاحات کلیدی را دربردارد. این اصطلاحات در مسیر کار به خواننده کمک می‌کند که مرزهای میان مفاهیم گوناگون را بشناسد. همچنین نویسنده روش تاریخ انگاره و فراز و فرودها و پرسش‌های مهمی را که با آن درگیر بوده است، شرح می‌دهد. این فصل نه تنها به درد فهم کتاب می‌خورد، بلکه برای پژوهشگرانی که می‌خواهند از روش تاریخ انگاره استفاده کنند یا دربارهٔ آن بیشتر بدانند، بسیار سودمند است. به‌علاوه، همانطور که نویسنده در بخش پیشینه به اختصار توضیح می‌دهد، گرچه موضوع تحریف برجسته‌ترین شیوهٔ مواجههٔ مسلمانان با کتاب مقدس در قرون اخیر بوده است، فقط در آثار خاورشناسان می‌توان به پژوهش‌هایی در واکاوی این مفهوم در قرآن، متون پیشااسلامی و پس از ظهور اسلام آن هم به صورت پراکنده اشاره کرد. این امر از اهمیت پرداختن به پرسشی داغ حکایت می‌کند.

از آنجا که پژوهش در تاریخ انگارهٔ تحریف تنها سیری در تحول این انگار نیست، بلکه علت پیدایی و تحول آن را هم بررسی می‌کند، طباطبایی به سراغ ادعای اتان کلبرگ و محمدعلی امیرمعزی می‌رود که باور به تحریف کتب پیشین در قرآن را برگرفته از نزاع‌های پیشااسلامی دربارهٔ تحریف بایبل می‌دانند. نویسنده برای بررسی این مدعا، نخست گزارشی از اشاره به تحریف معنوی، تحریف ترجمانی (بدگردانی) و تحریف لفظی در نزاع‌های پیشااسلامی در میان گروه‌های یهودی و مسیحی و ملحد راست‌پندار یا دگراندیش ارائه می‌کند. او نشان می‌دهد که تحریف معنوی فراگیرترین انگاره راجع به تحریف بایبل است که در همهٔ زمان‌ها و در تمام فرقه‌ها و جریان‌های فکری رواج داشته است؛ ادعای تحریف ترجمانی عمدتاَ در میان فرقه‌های غالب رسمی یهودی و مسیحی به چشم می‌خورد و دعوای وقوع تحریف لفظی در آثار دگراندیشان (یعنی دگراندیشان یهودی مانند سامریان، دگراندیشان مسیحی مانند مارکیون و تاتیانوس و والنتینوس، دگراندیشان مسیهودی چون ابیونیان،‌دگراندیشان گنوسی شامل مانویان و مندائیان و دگراندیشان ملحد چون فیلسوفانی مانند کلسوس، پورفورسیوس و ژولیان) دیده می‌شود.

پس از این گزارش تفصیلی، در فصل دوم طباطبایی به سراغ تحلیل تاریخی ادعای تأثیرپذیری قرآن از تحریف‌باوران پیشین می‌رود. او برای اثبات مدعای خود، نخست این فرض خلف را پذیرفته می‌گیرد که قرآن قائل به وقوع تحریف لفظی در بایبل است. سپس می‌گوید تنها در صورتی می‌توان وجود یک باور در دو گروه را حاصل تأثیر یکی بر دیگری دانست که هر دو حاصل از اعتقاد مشترک دیگری باشد. بنابراین تحریف‌باوری در قرآن تنها در صورتی می‌تواند از انگاره مشابهی در متون پیشااسلامی تأثیر پذیرفته باشد که علت واحدی داشته باشند. در متون پیشااسلامی تحریف‌باوری ناشی از انکار الوهیت (در میان مشرکان و ملحدان)، انکار توحید (در میان باورمندان به ثنویت)، انکار نبوت پساموسایی (در میان سامریان) و انکار فروع دینی مانند قربانی (در میان ابیونیان) است. اما علت تحریف‌باوری در میان گروه‌های فوق (غیر از ابیونیان) با مبانی قرآنی از اساس در تضاد است. حتی در میان ابیونیان هم نمی توان مطمئن بود که اساساً به تحریف لفظی باور داشته‌اند، علت این باور آنها با آموزه‌های قرآنی در تضاد است. نویسنده پس از اینکه توانست تأثیرپذیری قرآن از انگاره‌های پیشااسلامی در باور به تحریف لفظی را رد کند، به سراغ این پرسش می‌رود که آیا اصولاً باور به تحریف در قرآن وجود دارد. در اینجا طباطبایی از معناشناسی ایزوتسو بهره می‌گیرد تا کندوکاوی نو در فهم قرآن داشته باشد. معناشناسی ایزوتسو چند مرحله دارد: یافتن میدان معنایی (جغرافیای واژه)، سیر تحول واژه در گذر تاریخ، بررسی روابط معنایی میان عناصر میدان و روابط آن عناصر با دیگر میدان‌های معنایی. نویسنده در این مسیر راهی طولانی را در پیش می‌گیرد بررسی میدان معنایی «کتاب» در قرآن و نیز معنای آن در متون (از جمله سنگ‌نوشته‌های) پیشااسلامی و زبان‌های سامی به این نتیجه می‌رسد که در دوران پیشااسلامی معنای پایهٔ کتاب «نوشته و نامهٔ ملموس و عینی» استقرآن هنگامی که لفظ کتاب را برای کراسه‌های پیشین (به معنای تورات و انجیل موجود) به کار می‌برد، ترازی یکسان با قرآن برای آنها قائل است و آنها را تصدیق می‌کند. یعنی قرآن تورات و انجیل موجود را تورات و انجیل اصیل می‌داند. در عین حال، ناخشنودی قرآن از بدرفتاری یهودیان و مسیحیان با کراسه‌های پیشین آشکار است. ولی «تنها بدرفتاری اهل کتاب با کتاب این بوده است کهمهمان توراتی را که در اختیار داشته‌اند و مورد تأیید قرآن هم بوده است، آشکارا به میان نمی‌آورده و بشارت‌های آن به پیامبر جدید را برای مردم علنی نمی‌کرده‌اند. جز این، سایر بدرفتاری‌های ذکرشده برای یهودیان در قرآن، هیچ‌کدام مرتبط با موضوع „کتاب“ نیستند: تحریف سخنان (الکَلِم) از جایگاهشان (نساء: ۴۶)، ظلم (نساء: ۱۶۰)، خبرچینی و تحریف سخنان (الکَلِم) از جایگاهشان (مائده: ۴۱)، بغی (انعام: ۱۴۶)، ظلم به نفس (نحل: ۱۱۸)، پندار اولیاء خدا بودن (جمعه: ۶) و …» (ص ۲۹۷). بنابراین نه تنها هیچ اشاره‌ای به تحریف در قرآن نیست، بلکه قرآن کاملاً تورات و انجیل مکتوب در روزگار خود را تصدیق می‌کند. سپس طباطبایی برای تکمیل پژوهش معناشناسانهٔ خود به سراغ کاربردهای «تحریف» و واژه‌های مرتبط چون «کلام»، «تبدیل» و «لیّ لسان» می‌رود تا نشان دهد که قرآن مدعی تغییرات در گفتار شفاهی غیرالاهی در میان یهودیان و مسیحیان است و حتی اگر هم مربوط به سخنان شفاهی خدا بوده باشد، ناظر به قرآن است و نه کراسه‌های پیشین.

طباطبایی پس از اینکه در بخش اول ضمن گزارش باور پیشااسلامی به تحریف تورات و انجیل، تأثیر آن بر انگارهٔ قرآنی یا اسلامی تحریف را رد می‌کند و در بخش دوم نشان می‌دهد که اصولاً چنین باوری در قرآن وجود ندارد، در بخش سوم به سراغ پیدایی و تحول تحریف‌باوری در دوران اسلامی می‌رود. منابع او مجادلات اسلامی و مسیحی به قلم مخالفان اسلام و بعداً خود مسلمانان، احادیث و تفاسیر است. از آنجا که منابع یهودی مربوط به سه قرن اول اسلامی در اختیار نیست، بر رساله‌های جدلی مسیحیان تمرکز می‌شود و دیده می‌شود (حتی با فرض وجود اتهام تحریف کراسه‌های پیشین در قرآن) مسیحیان هیچ لزومی نمی‌دیدند به آن پاسخ بگویند (دوران سکوت). در دوران هارون الرشید به‌تدریج اتهام تحریف در آثار جدلی ظهور می‌یابد  (دوران زمزمه) و سپس از دوران مأمون، انگاره تحریف لفظی در مجادلات اسلامی-مسیحی بسیار جدی می‌شود (دوران همهمه)، گرچه تا دو قرن تحریف معنوی بسیار جدی‌تر گرفته می‌شود. پژوهش در این دوران‌ها هم مطالعهٔ دقیق آثار مسیحیان را دربردارد و هم واکاوی حدیث‌پژوهانهٔ متون اسلامی بر مبنای روش جدید isnad-cum-matn (تحلیل هم‌زمان سندی و متنی) و هم بررسی چگونگی شکل‌گیری سنت‌های تفسیری در رابطه با مسئلهٔ تحریف لفظی. در همهٔ این موارد نوعی هماهنگی دربارهٔ سکوت و همهمه و زمزمه دربارهٔ تحریف لفظی دیده می‌شود. از آن جالب‌تر اینکه، در احادیث تمرکز چندانی بر تحریف لفظی نیست یا اگر هم هست، در میان مجموع روایات دربارهٔ تورات و انجیل چندان نیست، در منابع شیعی باز هم کمتر است و آن هم در میان کسانی بیشتر دیده می‌شود که به تحریف قرآن هم باور داشتند. در سنت تفسیری در حالی‌که در قرن اول سخنی از تحریف نیست، در قرن دوم سخن از جعل کتابی در کنار بایبل دیده می‌شود تا اینکه در قرن سوم و چهارم تحریف‌باوری به برخی تفاسیر راه می‌یابد و در قرن پنجم به دیدگاهی غالب تبدیل می‌شود. در دوران وزیر مغربی و پس از وی ابن حزم مسلمانان این باور را داشتند که کراسه‌های پیشین نه پس از پیامبر بلکه قرن‌ها پیش از اسلام دچار دست‌برد شده است.

اما در این ضمن پاسخی به این پرسش مهم هم یافت می‌شود که انگارهٔ تحریف لفظی در چه بافتاری و برای برآوردن چه نیازی پیدا شد. در روزگاری که مسلمانان در پی آن بودند که توجیهی برای منع نوشتن حدیث بیابند، به اشتباهِ یهودیان در نگارش سنت شفاهی‌شان (میشنا) اشاره می‌کردند که به معنای جعل کتابی در کنار تورات (و نه دست‌برد در آن) بوده است. با ظهور معتزله استدلال عقلی رشد می‌کند و از این رو اثری از نزاع دربارهٔ اصالت متن دیده نمی‌شود. پس از آن که مسیحیان هم به اصالت قرآن حمله کردند و هم وجود بشارت پیامبر در کراسه‌های خود را نفی کردند، دو رویکرد ایجاد شد: تلاش برای یافتن بشارت پیامبر در آن کراسه‌ها و پافشاری بر محرف بودن آنها. رویکرد دوم را معتزله که بیشتر به دنبال استدلال عقلی (و نه استشهاد به قرآن یا کراسه‌های پیشین) بودند، پی گرفتند. ترجمهٔ بایبل به عربی باعث آشکارتر شدن تعارضات قرآن و بایبل شد و به پرورش انگارهٔ تحریف لفظی در آثار ابن‌حزم دامن زد، گرچه این امر باعث نشد که تلاش‌های مسلمانان برای یافتن بشارت پیامبر در بایبل کم‌رنگ شود.

من ضمن اینکه از استدلال‌های نویسنده قانع شده‌ام، در جایگاه وکیل مدافع شیطان (و صرفاً با هدف پیچیده کردن بازی استدلالی) نکاتی را طرح می‌کنم. نخست اینکه نویسنده ادعای کلبرگ و امیرمعزی را مبنی بر اینکه تحریف‌باوری در اسلام ناشی از تحریف‌باوری در متون پیشااسلامی باشد، رد می‌کند و مهم‌ترین دلیل او این است که دلمشغولی تحریف در بایبل باید برخاسته از علت واحدی در میان مسلمانان و گروه‌های دیگری باشد. ممکن است که یهودیان در باور به زندگی پس از مرگ از زرتشتیان تأثیر گرفته باشند، چون هر دو برخاسته از باور به عدالت الاهی (و نبود امکان جبران تا پیش از مرگ) است. اما از باب مثال نقض می‌توان به عقل‌گرایی «کلام‌» یهودی از جریان اعتزالی اشاره کرد که احتمالاً فقط ناشی از زیست در محیط فرهنگی یکسانی بوده است. در ضمن آیا نمی‌توان گفت که تحریف‌باوری در میان مسلمانان فقط ناشی از متون پیشااسلامی نبوده باشد، اما زمانی که مسلمانان به دلیل نیازهای فکری درونی دنبال راه حلی بودند، چیزی دم دستشان یافتند و آن هم تحریف‌باوری در میان گروه‌های دگراندیش مسیحی یا فیلسوفان بوده است؟

دوم طباطبایی در بررسی مجادلات مسیحی-اسلامی در قرون نخستین اسلامی این پیش‌فرض را دارد که اگر تحریف چیزی مهم می‌بود، نمی‌شد که مسیحیان دربارهٔ آن سکوت کرده باشند، چنان که در قرون بعد خود مسیحیان با شعله‌ور شدن چنین اتهامی دغدغهٔ دفاع از کتابشان را پیدا می‌کنند. یعنی اگر مسلمانان چنین اتهامی را مطرح کرده باشند، نمی‌شود طرف مقابل به‌سادگی از کنار آن گذشته باشد. اما آیا احتمالی دیگر را نمی‌توان مطرح کرد؟ و آن این که چنین باوری نخست در میان جریان‌های حدیث‌گراتر که در آن دوران غالب‌تر بودند، شکل گرفته باشد (چنان که در بررسی احادیث و پذیرش اصالت آنها چنین احتمالی هم می‌شود داد) و به همین جهت کمتر به گوش مخاطب مسیحی رسیده باشد که درصدد پاسخ به آن بربیاید.

 

به‌طور کلی خواندن کتاب تحریف‌باوری در اسلام را به همهٔ دین‌پژوهان و قرآن‌پژوهان توصیه می‌کنم و به‌ویژه به چند دلیل زیر تصور می‌کنم الگوی کتاب را بسیاری از پژوهشگران ایرانی می‌توانند دنبال کنند:

۱) نثر شیوا و روان فارسی تخصصی کتاب. نثر دانشگاهی نباید پیچیده و مبهم باشد یا چون معمایی باشد که خواننده باید حل کند. همه چیز باید روشن طرح شود. از وارد کردن اصطلاحات یا رسم‌الخط ناآشنا باید پرهیز شود. تمام متن دربارهٔ موضوع باشد و از چیزی جز خود موضوع سخن نگوید. نه سره‌نویسی بی‌رویه باعث نامفهوم بودن متن شود و نه بی‌مبالاتی در کاربست عربی و انگلیسی و فرانسوی. متون ترجمه‌شده به همان شیوایی است که متون تألیفی. حتی در جایی که طباطبایی از واژهٔ فارسی «کراسه» به معنای scripture استفاده می‌کند (ص. ۲۱۶) یا به جای ‌Bible بایبل می‌گذارد، آن را توضیح می‌دهد و توجیه می‌کند (صص. ۵۲۵-۵۲۶).

۲) نویسنده در بررسی جوانب مختلف موضوع دچار خستگی و بی‌حوصلگی نشده و در قالب فصل‌های گوناگون همهٔ جوانب را بررسی کرده است. حتی در جاهایی که تصور شده است که پرداخت طولانی موجب اطناب می‌شود، خلاصه‌هایی از مقاله‌های دیگر نویسنده در این پژوهش داده شده و به آنها ارجاع شده است. درست است که یک اثر تک‌نگاری (monograph) فقط و فقط باید یک موضوع یا پرسش را بررسی کند، آن موضوع یا پرسش جوانب گوناگونی دارد که باید مستقلاً واکاویده شوند.

۳) کل پژوهش اصیل است. پرسش و دغدغهٔ نویسنده بوده که او نه با اقتباس از اندیشه‌ها و آثار دیگر، بلکه مستقلاً واکاویده است.

۴) نویسنده از همهٔ منابع اولیه و پژوهش‌های درجه دوم در منابع و مفاهیم آگاه است و از روش‌های قدیم و جدید چیره‌دستانه بهره می‌جوید. زبان‌های گوناگون را آموخته و کوشیده از تمامی منابع هر جا و به هر زبانی باشند، استفاده کند.

۵) نویسنده هم اتقان و دقت پژوهشی را رعایت کرده و استدلال را با قوت بیان می‌کند، هم فروتنی پژوهشی را رعایت می‌کند. مثلاً در توضیح برهان سکوت، گرچه با قوت تمامی منابع را می‌کاود، آماده است که با یافتن منبعی نو دست از ادعای خود بکشد. در ارزیابی منابع مانند روایت سلیم بن قیس، گرچه به‌طور کلی در اصالت آن تردید دارد، مدعای خود را به صورتی اثبات می‌کند که حتی در صورت جعلی نبودن منبع، مخاطب در بررسی دلالت با نویسنده همراه شود.

۵) نویسنده اثر خود را فقط در تراز یک گروه از مخاطبان ندیده است. بلکه آن را به‌گونه‌ای ترتیب داده که برای همهٔ مخاطبان چه دانشجوی سال اول قرآن‌پژوهی و چه یک عالم دینی حوزوی و چه یک خاورشناس بنام در دانشگاه‌های بین‌المللی قابل استفاده است. زبان و توضیحات به‌قاعدهٔ او هم به این امر کمک می‌کند. نه حوصلهٔ متخصص را سر می‌برد و نه دانشجو را دست‌خالی می‌گذارد. همهٔ فصل‌ها اطلاعات و آورده‌هایی دارد و بر شانهٔ همهٔ پژوهش‌های پیشین سوار شده است. از این جهت ترجمهٔ آن به زبان‌های دیگر و انتشارش در انتشارات رده‌بالای بین‌المللی توصیه می‌شود.

۶) طرح پرسش و سپس حل گام‌به‌گام آن یک الگوی خوب برای چگونگی پژوهش در دین‌پژوهی است.

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.