پیدا و پنهان طالبانیسم: واقعیت امروز و داوری فردا

اصغر میرفردی

چهره بیرونی و پیدای طالبان اینگونه وانمود می‌کند که گروهی مخالف حضور بیگانگان در سرزمین‌شان‌اند و در ویژگی کشورداری نیز می‌خواهند «اسلام و موازین اسلامی» را در این سرزمین پیاده کنند. ورای چنین ادعاهایی، ناسازواره‌هایی در بین ادعا و واقعیت امر وجود دارد.

طالبان یا به گفته مردم افغانستان «طالب­‌ها» به سرعت بر سرزمین افغانستان مسلط می­‌شوند و روز به روز گام‌های خود به سمت تشکیل «امارت اسلامی» را تندتر برمی‌دارند. به قدرت رسیدن طالبان یا هر گروه دیگری در همسایگی سرزمین ما، خواسته و یا ناخواسته برای کشور ما نیز پیامدهایی دربر خواهد داشت. با توجه به سطح توسعه نیافتگی افغانستان و مسائل مزمن و تاریخی آن، به گونه معمول پیامدهای ناخوشایندی پس از به قدرت رسیدن جریان‌های افراطی و خشونت­گرا چون طالبان در افغانستان متوجه کشور ما خواهد بود؛ از سرازیر شدن مهاجرین و پناهندگان تا قدرت گرفتن فرقه‌های خطرناک- همنوا با جریان فکری طالبان- در مرزهای شرقی کشور، نمونه‌هایی از پیامدهای زیانبار قدرت‌­یابی چنین گروه‌هایی برای سرزمین ما هستند.
چهره بیرونی و پیدای طالبان اینگونه وانمود می‌کند که گروهی مخالف حضور بیگانگان در سرزمین‌شان‌اند و در ویژگی کشورداری نیز می‌خواهند «اسلام و موازین اسلامی» را در این سرزمین پیاده کنند. ورای چنین ادعاهایی، ناسازواره‌هایی در بین ادعا و واقعیت امر وجود دارد. یکی از ناسازواره‌ها این است که خود طالبان دست پروردگان مدارس مذهبی در پاکستانند، از نظر امنیتی و سیاسی توسط این کشور حمایت می­شوند و از نظر اقتصادی نیز توسط کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس (عربستان، قطر و امارات متحده عربی) تامین و پشتیبانی می­‌شوند. اگر غیر از این بود، در سرزمین افغانستان که در شاخص‌های توسعه اقتصادی جزو ضعیف‌­ترین کشورهای جهان است و بیش از چهار دهه جنگ و اختلافات درونی توان از آن ستانده است، طالبان چگونه به صورت خوداتکا می‌­توانستند به تجهیز خود بپردازند و اینگونه برق‌­آسا بخش زیادی از سرزمین افغانستان را از دست دولت برگزیده افغانی­‌ها (دولت جمهوری اسلامی افغانستان) خارج سازند؟ در بعد روابط با کشورهای دیگر، سویه دیگری از ارتباط طالبان با قطب شرقی قدرت بین‌الملل یعنی روسیه نمایان است. بیراه نیست اگر بگوییم گونه­ دیگری از «نمودهای جنگ سرد جدید» بین شرق (به رهبری روسیه) و غرب (به رهبری امریکا) را در افغانستان می‌­توانیم ببینیم. موضع‌گیری‌­های روسیه و مراودات طالبان با آنها در هنگامه‌­ای که ولسوالی­‌ها و ولایات افغانستان یکی پس از دیگری به اشغال طالبان درمی‌­آید، نشانگان روشن جنگ سرد بین امریکا و روسیه در این منطقه از آسیا است. شاید روسیه و رهبر آن پوتین، این بار با سیاست دیگری متفاوت از سال 1979 میلادی بر آن است تا در پرتو تعامل و هماهنگی با طالبانی که بر خروج خارجی­‌ها به ویژه امریکایی­‌ها از افغانستان پافشاری می‌کرد، حضور سیاسی خود را در افغانستان پررنگ کند. با این وضعیت، این گروه خشونت‌­طلب که ادعای متفاوت بودن از طالبان دو دهه پیش را مطرح می‌کنند، گروه مستقلی نیستند و در نتیجه بر خلاف ادعای‌­شان به دلیل ساز و کار شکل­‌گیری، سازماندهی و قدرت­‌یابی‌­شان نه از نظر سیاسی و نه از نظر اقتصادی در صورت مسلط شدن بر همه افغانستان نمی‌­توانند به گونه یک حکومت مستقل و خوداتکا به مدیریت داخلی و مراودات سیاسی بین‌المللی بپردازند. در عمل، جامعه افغانستان برگشت به عقب خواهد داشت و آشکارترین نمود برگشت به عقب حذف جمهوریت به بهانه امارت اسلامی خواهد بود. در این صورت، «جمهور» نقشی در مدیریت کشور نخواهند داشت و «نیروهای طالبان» با قوانین و تفسیرهای به ظاهر اسلامی ولی خودساخته با رویکرد وهابی بر کشور افغانستان حاکمیت خواهند داشت. در بعد داخلی در سیاست‌­ها و ارزش‌های مورد ادعای آنها نیز گونه‌­ای از ناسازواره وجود دارد. فرقه طالبان، اسلامی را ترویج می‌کند که با اسلام پیامبر رحمت و ختمی مرتبت (ص) نسبت و سازگاری ندارد. تفسیری متحجرانه، خشونت­‌مدار و تحکمی از اسلام را تبلیغ، ترویج و پیاده می‌کند و به غیریت‌­سازی افراطی و خشونت‌­مدارانه نسبت به کسانی می‌­پردازد که برداشت­‌های آنها را نپذیرند و از موازین آنها پیروی نکنند.
در این برهه، جامعه ما که بیش از یک قرن مبارزه برای گسترش مردمسالاری را در کارنامه تاریخی خود دارد، در مسیر دشوار تصمیم‌­گیری برای تعیین سیاست خود در قبال طالبان قرار دارد. به یاد داشته باشیم که در حاکمیت دو دهه پیش طالبان تنها حکومت­‌هایی که طالبان را شکل داده و یا از آن حمایت می‌کردند، آن را به رسمیت شناختند و «امارت طالبانی» هیچگاه نتوانست وجهه مشروع جهانی بیابد و اکنون نیز بنا به همان قاعده این فرقه حتی اگر به قدرت برسد، نیز از مشروعیت جهانی برخوردار نخواهد بود. بی­توجهی به رای و نظر مردم، خشونت و روش جزمی در اداره جامعه بدیهی­ترین دلایل ناموجه بودن جهانی حاکمیت این فرقه در افغانستان است. آیندگان ما را ارزیابی و قضاوت خواهند کرد، گو اینکه قضاوت امروزین مردم افغانستان و جامعه جهانی از نوع جهت­‌گیری کشورهای جهان نسبت به طالبان اهمیت بیشتری نسبت به قضاوت آیندگان خواهد داشت. برای تعیین سیاست ملی کشورمان درباره طالبان، می­توان به این واقعیت توجه کرد که طالبان، از یک سو برخلاف ظاهر و ادعاهایی که مطرح می‌کند، مستقل و درونزای افغانستان نیست و بنابراین نمی‌­تواند نماینده خواست مردم آن کشور باشد و از سوی دیگر، خوانش واقع‌­بینانه­‌ای از دین اسلام ندارد بلکه ایدئولوژی­‌های رادیکالی – وهابی را به نام اسلام ترویج می‌دهد و به بدترین شکل آن را پیاده­ می‌­سازد. ارزیابی واقع­‌بینانه از رخدادهای سیاسی امروز، چراغ راه فردای بهتر و سربلندی کشور در عرصه جهانی و منطقه‌­ای است.

منبع: روزنامه اعتماد

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.