دغدغه‌های اجتماعی محمدسعید اردوبادی در «تبریز مه‌آلود»

سیدجواد رفیعی

در این سال‌های سنگی و روزگار سیمانی که سرمای زمستان تا عمق استخوان را می‌سوزاند و بهارش طراوتی ندارد و در روزهایی که سرها در گریبان رفته و مجال صحبت کوتاه گردیده، فرصتی دست داد تا رمان ترکی «تبریز مه‌آلود» (دومانلی تبریز) را در مطالعه گیرم. محمدسعید اردوبادی نویسنده این رمان، اثری بسیار خواندنی و جذاب درباره وقایع تبریز سال‌های مشروطه فراهم آورده است؛ مشروطه‌ای که خواهان آزادی و مساوات و سبک نوین و دموکرات حکمرانی و سیاست داری بود و هواداران و مروّجینش در این راه جان و مالشان را به میان آوردند و از خودگذشتگی ها نشان دادند و خون دل‌ها خوردند و طُرفه آنکه بعد از صدواندی سال از آن روزها، هنوز هم مهم‌ترین دغدغه و خواسته ما ایرانیان، حرّیت و عدالت و دمکراسی و دغدغه حقوق بشر است.

در این سال‌های طولانی ِ افزون از یک عصر و در این راهِ رسیدن به خواسته‌های اولیّه و اساسی، متأسفانه چندان که باید هنوز هم نتوانسته‌ایم طی طریق نماییم و به جای مطلوب و درخور توجهی برسیم و همچنان خواسته‌ها و مطالبات دوران مشروطه، خواسته و مطالبات دوران معاصر ما نیز هست و حکایت همچنان باقی است و با مطالعه اجتماع امروزی و بررسی وضعیت آن و عدم نهادینه شدن بسیاری از بدیهیات، مشخص می‌شود که این قصه سری دراز دارد. حکایت آن روزهای مشروطه، امروزه هم چندان غریب و ناآشنا نیست و این قصه برای ما همچنان تازگی دارد.

محمد سعید اردوبادی در منطقه اردوباد در کناره رود ارس و در نزدیکی شهر جلفا به دنیا آمده است. منطقه جلفا هم از آن مناطقی است که سرنوشتش چون سرنوشت آذربایجان پاره – پاره بوده است. چند شهر مرزی ما از جمله جلفا، بیله سوار، آستارا، مغان (پارس آباد) متأسفانه طی این دویست سال اخیر چون خود آذربایجان، بازیچه دست همسایگان و بیگانگان بوده و زیر تیغ تیز آنان زخم‌ها برداشته و در کشاکش جدال‌ها و رقابت‌ها، شرحه‌شرحه و تکّه‌تکّه شده‌اند؛ تکّه‌ای در شمال رود ارس و تکّه‌ای دیگر در جنوب آن و پاره‌هایی هم در مناطق اطراف، تحت حاکمیت‌های جداگانه افتاده‌اند.

تبریز مه‌آلود

این جدایی‌ها برای ادیبان و متفکران آذربایجان سخت و سنگین تمام شده و باعث خلق ادبیاتی با عنوان «ادبیات حسرت» گردیده است. سرگذشت و شرح حال و مرور این ادبیات خود می‌تواند بسیار جالب و در عین حال بسیار هم غم انگیز باشد.

به نظر من مرحوم بختیار وهابزاده را یکی از مهم‌ترین شاعران این ادبیات می‌توان نامید. در ژانر رمان هم محمدسعید اردوبادی را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین سوخته‌دلان این جدایی و آثارش را پیوند دهنده این مناطق جدا افتاده دانست.

رمان «دومانلی تبریز»(تبریز مه‌آلود) مهم‌ترین اثر اردوبادی است که اصل آن در چهار جلد منتشر گردیده و دو بار هم به فارسی ترجمه شده است. ابتدا توسط سعید منیری و بعدها توسط استاد و محقق پرتلاش رحیم رئیس نیا، که هر دو اثر بارها توسط انتشارات علمی و نگاه در تهران منتشر شده است. متن ترکی آن را هم انتشارات آذرتورک و نباتی در تبریز چاپ نموده‌اند.

سیدجعفر پیشه‌وری که علاوه بر سیاست پیشگی، خالق تألیفاتی و از جمله چندین رمان است، مؤلف «دومانلی تبریز» را وجدان بیدار زمانه و اثرش را ادبیات بیداری مشرق دانسته است.

اردوبادی آن‌گونه که در خاطراتش آورده، خود با ستارخان «آشنایی دیرینه» داشته و در زمان جنبش مشروطه، سال‌های جوانی و میان سالی خود را طی می‌کرده است و از نزدیک شاهد وقایع و جنبش مشروطه خواهی بوده و کاملاً اوضاع و احوال و محیط آذربایجان را زیر نظر داشته است. از این روی با کمک قوه تخیل و قدرت قلم، توصیفات جاندار و زیبایی از دوران مشروطه و احوال مردم آذربایجان ارائه داده است. این توصیفات زیبا از همان کلمات ابتدایی رمان به چشم می‌خورد و به خواننده نوید خواندن یک رمان زیبا و دلنشین را می‌دهد.

نویسنده مخالفان حرکت‌های آزادی‌خواهی را در کنار جهل عوام، عمدتاً در سه گروه «پادشاه، روحانی، ملک‌دار» جا می‌دهد. همان سه گروه و تثلیثی که بعدها علی شریعتی از آنها با نام مثلث زر و زور و تزویر یاد می‌کرد. و دین زدگی و خرافات (موهومات) نزد توده‌ها را که توسط خادمان دین ترویج می‌شد، یکی از بزرگترین موانع در مقابل پیشرفت ممالک اسلامی می‌داند. سخنان بسیاری که بر افواه توده انداخته بودند از اینکه اگر مشروطه خوب است چرا در قرآن چیزی در این باره نیامده است؟ و سخنان سست و سبک این چنینی!

به نظر اردوبادی، یکی از دلایلی که عامه روحانیون از مشروطه بدگویی می‌کردند، ملک‌دار و زمین‌دار بودن خود آخوندها بود و آنان از ترس اینکه مشروطه باعث از بین رفتن زمین‌ها و اعتبار آنان شود، ساز مخالفت با آن را کوک کرده بودند. آنان در نزد عوام چنین شایع نموده بودند که مشروطه خواهان بابی و مخالف دین اسلام هستند و قصد نابودی این دین را دارند و از این طریق، خلق را بر علیه آزادی خواهان می‌شورانیدند. در این بین حساب تنی چند از روحانیت آگاه که دوشادوش روشنفکران به حمایت از مشروطه خواهی در مقابل استبداد و مشروعه، شجاعانه قد برافراشتند و به حمایت از توده‌ها برخاستند، جداست و آن اقدامات و کوشش‌ها را نباید با قبض عام و دید محدود این جرگه یکسان دانست و بر همه قلم بطلان کشید و حکم همسان نوشت، بل حساب هر یک را بایستی جداگانه رسید و اقدام هر یک را مستقل از دیگری دید.

این دین بیش از آنکه به معتقدانش ابراز بندگی به درگاه الهی را بیاموزد، ابزار زندگی دنیایی را فراهم می‌آورد و در خدمت آباد کردن دنیای باورمندان آن قرار می‌گیرد. انتقاد اردوبادی هم به همین نوع از دین‌داری است. چنین انتقاداتی در دوران مشروطه و مواجهه ایرانیان با غرب سکولار در بین اکثر روشنفکران آن دوران متداول بوده و امری عادی محسوب می‌شود.

 

اردوبادی در «تبریز مه‌آلود» علاوه بر اینکه سعی نموده اوضاع و احوال آذربایجان و مخصوصاً تبریز را در سال‌های مشروطه توصیف نماید و خط حوادث و اتقاقات و وقایع سال‌های بعد را پی بگیرد، در عین حال تنها در تاریخ و حوادث مشروطه توقف نکرده، بل با قدرت قلم خود توصیفات جان‌داری از اجتماع آن روز مردم و گرفتاری‌های آنان بیان نموده است.

نویسنده، دین نزد عوام را که به انواع موهومات و خرافات آغشته بود، عامل استثمار دانسته و از صحبت‌ها و بحث‌های بیهوده‌ای که در این باره در بین توده‌ها در جریان بوده ابراز نارضایتی کرده و راضی نبوده حتی دقیقه‌ای وقت خود را صرف این مباحث نماید.

او معتقد است که دین، مربوط به دوران ماقبل مدنیت است و اصولاً برای همان دوران هم ایجاد شده است و مردمان مدنی نیازی به دین ندارند و از صحبت‌های بیهوده خسته شده‌اند و به نسبتی که مدنی و مدرن می‌شوند، از دین روی برمی‌گردانند.

نویسنده معتقد است بخش‌های مدنی و پیشرفته جهان مسیحیت آن روز، چندان توجه و التفاتی به دین ندارند و دین صرفاً در بین اقشار ضعیف طرفدار دارد.

از متن کتاب و توصیفات اردوبادی از مباحث دینی آن دوران، مشخص می‌شود که منظور نویسنده از دین در اینجا بحث‌ها و دغدغه‌هایی است که در افواه خلق به عنوان مباحث دینی در جریان بوده و در نزد روشنفکران معاصر با نام دین معیشت‌اندیش (عوامانه) و هویتی شناخته می‌شود.

این دین بیش از آنکه به معتقدانش ابراز بندگی به درگاه الهی را بیاموزد، ابزار زندگی دنیایی را فراهم می‌آورد و در خدمت آباد کردن دنیای باورمندان آن قرار می‌گیرد. انتقاد اردوبادی هم به همین نوع از دین‌داری است. چنین انتقاداتی در دوران مشروطه و مواجهه ایرانیان با غرب سکولار در بین اکثر روشنفکران آن دوران متداول بوده و امری عادی محسوب می‌شود.

خوشبختانه روشنفکران معاصر ما و در رأس همه آنها عبدالکریم سروش، به تفکیک انواع دین‌داری پرداخته‌اند و همه را به یک چوب نمی رانند و حساب هر یک را جداگانه بررسی می‌کنند و بیشتر انتقادات را به دین معیشت‌اندیش عوامانه وارد می‌آورند.

در این نوع از دین‌داری معتقدان به دین، به صورت کلی دین را برای آباد کردن دنیایشان می‌خواهند و بیش از آنکه به فلسفه و لبّ دین بپردازند و از آن معرفت‌جویی کنند و معنای زندگی را بهبود بخشند و آرامش یابند، با پوسته و قشر آن سر و کار دارند و دینشان به آفات خرافات و موهومات آکنده است.

این نوع دین‌داری بیش از آنکه راهبری نماید، راه‌زنی می‌کند و مردم را به بحث‌ها و اشتغالات بیهوده می‌کشاند.

اردوبادی از مجلسی یاد می‌کند که در آن بساط قمار پهن بوده و صاحب‌خانه ورق‌های قمار را با انبر برمی‌داشته و دلیل آن هم این بوده که وی بعد از اینکه به حج می‌رود، توبه می‌کند و از آن روز هر وقت قماربازی می‌کرده ورق‌ها را به جای دست با انبر جابه‌جا می‌کرده تا دستش به آن آلوده نشود. یا از حوادثی نام می‌برد که در آن مجتهدی به نام شیخ عبدالازل مؤید که خود را نماینده و پیام‌رسان امام غایب شیعیان می‌خواند، ادعا می‌کرده در شهر سامرا به هنگام نماز صبح امام به او متجلی می‌شود و او را مورد تأیید قرار داده، لقب «مؤید» به او می‌دهد و از او می‌خواهد که به نزد شیعیان رفته و آنان را از اشتغالات دنیایی برحذر داشته و نوید ظهور وی را ابلاغ نماید.

طبق نوشته اردوبادی این مجتهد، نوه شیخ احمد بحرینی معروف به شیخ احسایی بوده ولی توسط تشکیلات مخفی انقلابیان هویت واقعی وی افشا و مشخص می‌شود که وی فردی جاسوس و پرورش یافته بیگانگان بوده که قصد داشته فکر و ذهن مردم را از روحیه انقلابی گری و مشروطه خواهی منحرف و با اوهام و خرافات درگیر نماید. مردم ساده‌لوح بسیاری هم کار و بار خود را رها کرده و در اطراف مسجد صاحب‌الزمان تبریز اجتماع کرده و با این پندار که امام غایبشان به زودی ظهور خواهد کرد، خواهان آمدن همین مجتهد به تبریز می‌شوند و نمایندگانی را برای آوردن وی راهی عراق عرب می‌نمایند. اردوبادی از این اشتغالات و باورهای کاذب مردم سخت ناراحت است و به همین دلیل حملات زیادی به دین‌داری عوامانه نموده است.

نویسنده از ایام محرم و روز عاشورایی یاد می‌کند که مردم اجتماعات بزرگی برپا و تمام مغازه‌ها و بازار را تعطیل کرده بودند. سر و روی خود را گِل‌مالی کرده و با زنجیر و آهن، بدن خود را قفل نموده و با سنگ به سینه خود می‌کوفتند و برای مظلومیت امام حسین عزاداری می‌کردند. در این روز در سوی دیگر، حکومت خون‌ریز صمدخان شجاع‌الدوله به اعدام هفت رهبر مشروطه اقدام می‌کند. درست در همان زمانی که هفت آزادی‌خواه مخالف ظلم پادشاهان به چوبه دار سپرده می‌شدند، مردم تبریز در ماتم امام حسین فریاد بر می‌آوردند و افسوس می‌خوردند که چرا در کربلا نبودند تا امام را یاری دهند و با ظالم بستیزند.

اردوبادی با قلم قهار خود این دو صحنه را به زیبایی با هم تطبیق داده و به صورت غیرمستقیم به نقد غفلت مردم و بی توجهی‌شان به ظلم‌هایی که در اطراف خود در جریان بوده، پرداخته است.

وی چنین می‌اندیشد که حکومت روسیه و فئودال‌های محلی به دلیل اینکه می‌خواستند در جلو رشد فکر انقلابی و شعور سیاسی مردم مانع ایجاد نمایند، از این روی به ترویج مناسک مذهبی و آیین‌ها و عزاداری‌های محلی می‌پرداختند. در این راه حتی قزاق‌های روسی هم به عزاداری و مدیحه‌سرایی برای ائمه می‌پرداختند و عامه مردم هم، همین را نشانه حق بودن مذهب خود پنداشته و به انتقاد از دیگراندیشان و ناباوران به آیین‌های دینی می‌پرداختند.

نباید این نکته را از قلم انداخت که اگر در دوران مشروطه، سیر انتقادات از دین شدت می‌گیرد و روشنفکران و نویسندگانی به نقد دین می‌پردازند، در اکثر جاها و با نمونه‌هایی که می‌آورند، منظور و مقصودشان نقد دین‌داری عوامانه و معیشت اندیش، که آمیخته با انواع خرافات است، بوده و چون چندان به تفکیک انواع دین‌داری نپرداخته بودند، نقدها و انتقاداتشان هم گوئیا تمامی کارکردهای دین را شامل می‌شده است.

اگر ما این گزاره را بپذیریم که خداجویی و دین‌خواهی امری فطری است و بشریت به واسطه بشر بودن و طبع کنجکاو و جستجوگر خویش دنبال امر متعالی است و به‌راحتی دست از طلب برنمی‌دارد؛ در آن صورت باید بپذیریم که به جز مغرضان و منفعت‌طلبان، دیگر روشنفکران و جستجوگران و انسان‌های مستقل و آزاد، دلیلی بر ضدیت با کلیات دین و مخصوصاٌ کارکردهای اخروی و معنوی آن ندارند و پروژه‌های فکری خود را در تقابل با آن طرح‌ ریزی نمی‌کنند.

اگر آنان به دین و دین‌داران انتقاد دارند، باید دید انتقادشان دقیقاً به چه چیزی است و مرادشان از دین و موضوع انتقادشان چیست و چه کارکردهایی از آن را قبول ندارند.

در یک نگاه کلی وقتی دین‌داری دوران مشروطه را بررسی می‌کنیم، مشخص می‌گردد که مراد از دین، بیش از هر چیز، اشتغالات به احکام فقهی بوده و فقه‌گرایی مفرط و اشتغال توده‌ها به مباحث بیهوده ذیل عنوان مباحث دینی و کم‌توجهی به مباحث اخلاقی و علم روز، باعث انتقادات روشنفکران آن دوران می‌شده است و آن مباحث را باعث عقب‌ماندگی جوامع می‌دانستند و از سوی دیگر چون روشنفکریِ دینی، که هم درد دین داشته باشد و هم دل در گرو علم و پیشرفته جوامع نهاده باشد، هنوز چندان رشد مطلوبی نیافته بود، از این روی انواع تفکیک‌ها و جداسازی‌ها و انتظارات از دین که امروزه به درستی مورد عنایت و توجه روشنفکری دینی است، موضوع بحث نبوده و انکار و تصدیق امری، در بسیاری موارد به انکار و تصدیق کلیات آن می‌انجامیده است.

با این توصیفات میشخص می‌شود که انتقادات روشنفکران دوران مشروطه از دین، بیش از هر چیزی به دین عوامانه معیشت‌اندیش هویتی بوده است و نه دین‌ورزی متعال و مینیمال و معرفت‌اندیش دوران معاصر که نزد ارباب معنا و خِرد جاری است.

بگذریم از روشنفکرانی که با کلّیت دین و با هر کارکردی از آن، مخالف بوده و به معنویت و امرمتعالی عنایتی نداشته و ای بسا سر دشمنی و ناسازگاری هم داشتند. این دسته از روشنفکران بیش از مباحث دینی، علاقه‌مند ملی‌گرایی و در بعد افراطی آن نژادگرایی و نژادپرستی بوده و با عقب‌گرد از هزار و اندی سال تمدن کشورهای مسلمان، دوران بعد از اسلام را دوران فترت و عسرت و سکوت می‌دانستند و دل در گرو ایّام باستان قبل از اسلام می‌نهادند و متأسفانه در بعضی مواقع به دلیل ویژگی عرب‌ستیزی، خصومت و نفرت عجیبی به دین اسلام ابراز کرده و این دین را به دلیل اینکه در ذیل زبان و فرهنگ عربی تأسیس و رشد یافته بود، حقیر شمرده و از این طریق مباحث دینی را با مباحث سیاسی و بحث‌های ناسیونالیستی ادغام کرده و به التقاط می‌کشاندند.

این گروه امروزه هم اگر به دین باستان و زرتشت‌گرایی علاقه‌ای نشان می‌دهند؛ بیش از آنکه از توجهات دینی آنان برخاسته باشد، از علایق ملی و نژادی‌شان نشئت می‌گیرد و جالب آنکه وقتی از دین باستانی و به اصطلاح ملی و بومی خود دم می‌زنند، منظورشان دین زرتشتی است ولی پیامبرشان بیش از آنکه زرتشت باشد و او را تقدیس نمایند، التفاتشان به کوروش و داریوش بوده و کتاب و مُصحفشان هم پیش از آنکه اوستا و گاتاها و هر ورجاوندنامه دیگری باشد، محل توجهشان به شاهنامه فردوسی است و آن را مقدس می‌دارند و افسانه‌هایش را ارج می‌نهند!

به جز این دسته از روشنفکران که حکایت و دغدغه‌شان چیزی دیگری بوده و فعلاً محل بحث نیست، دیگر روشنفکران دغدغه‌های موجه و مطالباتی منطقی داشتند. منتها چگونگی مواجه آنان با اجتماع آن روز در مواردی، مواجهه‌ای اصولی و تفکیک و طبقه بندی شده نبود.

یکی از دلایل آن امر هم این بود که اصولاً در آن دوران، همانگونه که پیشتر هم آوردیم، امور دینی و علمی و سیاسی در هم تنیده و انتظارات و کارکردهایشان در هم ادغام شده بود. آن انتظاری که بشر امروز در مواجه با انواع بیماری بر گرده طب و پزشکی نهاده، در روزگاران نه چندان دور بر عهده دین گذاشته شده بود.

آن مسائلی که در روزگار ما از نهاد قدرت و سیاست سرچشمه می‌گیرد و در راه زندگی مردم مانع و معضل ایجاد می‌کند، در روزگاران گذشته به تقدیر و امر الهی و خواست شریعت نسبت داده می‌شد. مسائل اجتماعی کلانی، همچون مسائل مربوط به زنان و چگونگی ستر و پوشش و حضور آنان در اجتماع، بیش از آنکه امری دینی باشد، مسائلی است که ریشه در قدرت‌ها و حاکمان و عرف جوامع دارد و بر اساس سلایق آنان قبض و بسط می‌یابد. اما به دلیل اینکه چنین القاء شده بود که این محدودیت‌های اجتماعی، خواست و امر شارع مقدس است و منشأ این قبض و بسط‌ها از شریعت سرچشمه می‌گیرد، روشنفکرانی که ذهنشان تفکیک نشده بود، راه نقد این محدودیت‌ها را در نقد کلّیت دین می‌دانستند و برای رهایی از این محدودیت‌های بشری، به تخفیف دین می‌پرداختند.

از آن سوی دین‌داران سنتی و زعمایشان هم برای مقابله با این روشنفکران، به جای مواجهه فکری، راه سهل‌تری را انتخاب کرده بودند و با ایجاد چند اصطلاحی که از قبل در نزد عوام منفور نموده بودند، به تقابل با آنان می‌پرداختند.

اصطلاحات ماسونی، یهودی، غرب زده، فرنگی‌مأب، بابی، بهایی و وهابی از انواع این اصطلاحات و برچسب‌ها بود. این‌گونه بود که اگر چنین برچسبی به چنان روشنفکر و محققی زده می‌شد، گوییا دیگر از کار سخت نقد علمی و فکری پروژه ایشان رهایی و فراغتی حاصل می‌شد و همین چند اصطلاح کافی بود تا تمام پروژه فکری وی بی‌اعتبار جلوه داده شود و نیازی به نقد بیشتر و بهتر نباشد. نتیجه این برچسب‌ها، استفاده از دو ابزار تکفیر و تفسیقی بود که برای خاموشی منتقدان توسط روحانیت عوام به کار برده می‌شد.

در روزگار ما و با تجربه عبور از دوران و مقاطع حساس بسیاری و با درس گرفتن از تجارب مغرب زمین، بر آگاهان روشن و مبرهن گردیده که نه دین از صحنه اجتماع خارج شدنی است و نه توجه به مسائل علمی و فکری و روشنفکری منع شدنی. بشر امروزی اگر چه پای محکمی در زمین‌دارد ولی سری و چشمی هم به آسمان دوخته و یوسف‌وار علاقه‌مند است که برای رهایی از زندگی مادی و سنگی زمینی، روزنه‌ای بر آسمان بیابد و رخنه‌ای در آن بگشاید و با طناب معنویت از چاه دنیا و گرفتاری‌های آن تا حدودی رهایی یابد.

اگر هر چیزی و هر امری سر جای خود بنشیند و آن انتظاری که از علم می‌رود، بر گردن دین گذاشته نشود و بلعکس و پیام پیامبران به درستی دریافت شود، در آن صورت علم را با دین، وحی را با عقل و زمین را با آسمان سر ستیز نیست. بگذریم از اینکه راز جهان و گره گشایی از کار جهان تا همیشه با بشریت خواهد بود و هیچ درکی و برداشتی از اسرار نهان و جان جهان آخرین و کاملترین آن نخواهد بود و طلب را پایانی و معنا را انتهایی نیست!

آوردیم که اردوبادی در «تبریز مه‌آلود» علاوه بر اینکه به تاریخ و سیر جریان مشروطه پرداخته، از پرداختن به مسائل اجتماعی و مشکلات آن روز آذربایجان و ایران هم غفلت نکرده است. در کنار قهرمان داستان، دو دختر روس و آمریکایی – اتریشی وجود دارد که نماد زن متجدد و آگاه زمان خود هستند و زنان دیگر در انطباق با این دو سنجیده می‌شوند.

اردوبادی مخالف پوشش سنتی زنان است و در جای جای رمان بلند خود به انتقاد از رفتارهای سنتی و پستونشینی زنان می‌پردازد. و در عین حال از زن‌بارگی مردان مشرق‌زمین و بی‌احترامی‌شان به زنان شِکوه می‌کند.

می‌بیند که مردان آن روزگار حتی اسم نان‌های محلی را که شکل خاصی دارند، «ناف عروس» و «لب دختر» نام نهاده‌اند. وی از اینکه حتی نام زنان مرحوم شده بر روی سنگ قبرشان نوشته نمی‌شود، انتقاد دارد و توضیح می‌دهد که بر روی سنگ قبر بانوان شکلی شبیه شانه دو دندانه حک می‌کردند تا مشخص شود قبر مربوط به یک زن است.

اردوبادی مشکل زنان مشرق‌زمین را اساسی‌تر و عمیق‌تر می‌داند و از اینکه می‌بیند زنان مشرقی از خود صاحب هیچ اراده و نیرویی نیستند، ناراحت است و حتی به نقد کتاب‌های «هزار و یک شب» و «چهار درویش» که در آن زنان هر روز بازیچه دست مردی هستند، می‌پردازد.

وی می‌آورد در تبریز آن روز بعضی از اتاق‌های خانه‌های مشرف به کوچه که در آن اهل خانه و زنان ساکن بودند، بدون پنجره ساخته می‌شد تا نامحرم از بیرون درون خانه را نبیند و از این روی محوطه کوچه‌ها شب‌ها همیشه تاریک بود.

اردوبادی همچنین از کثرت مجالس روضه و ماتم بانوان تبریز سخت گله‌مند است و این را توطئه‌ای از طرف بیگانگان و هراس آنان از حضور زنان دوشادوش مردان در مبارزات انقلابی دوران صدر مشروطه می‌داند. زنانی که در سنگرهای ستارخان در کنار مردان اسلحه می‌گرفتند و با مرتجعان و عوامل خارجی به مبارزه می‌پرداختند. بیگانگان و مخصوصاً انگلیسی‌ها با سرگرم شدن زنان به مجالس روضه و تعزیه و تبلیغ موهومات قصد داشتند تا روحیه انقلابی و آزادی خواهی را از آنان سلب نمایند.

در روزگار حیات اردوبادی یعنی سال‌های مشروطه، ایرانیان به تأسی و با الگوبرداری از مغرب زمین مشتاق بودند زندگی نوینی را بنا نهند. به روزنامه، رمان و فیلم علاقه نشان می‌دادند.

نویسنده از ایام محرم و روز عاشورایی یاد می‌کند که مردم اجتماعات بزرگی برپا و تمام مغازه‌ها و بازار را تعطیل کرده بودند. سر و روی خود را گِل‌مالی کرده و با زنجیر و آهن، بدن خود را قفل نموده و با سنگ به سینه خود می‌کوفتند و برای مظلومیت امام حسین عزاداری می‌کردند. در این روز در سوی دیگر، حکومت خون‌ریز صمدخان شجاع‌الدوله به اعدام هفت رهبر مشروطه اقدام می‌کند. درست در همان زمانی که هفت آزادی‌خواه مخالف ظلم پادشاهان به چوبه دار سپرده می‌شدند، مردم تبریز در ماتم امام حسین فریاد بر می‌آوردند و افسوس می‌خوردند که چرا در کربلا نبودند تا امام را یاری دهند و با ظالم بستیزند.

 

اردوبادی نیز یکی از رهبران تجدد در آذربایجان بود. او خود خالق چندین رمان مهم و تاثیرگذار است. می‌توان گفت با نوشتن «دومانلی تبریز» اولین رمان تاریخی ترکی را خلق کرده است.

در دوران وی سینماها اولین بار گشایش می‌یابند. او هم بسیار مشتاق است مردمان سرزمینش مخصوصاً زنان آذربایجان به جای شرکت در مراسمات روضه و تعزیه و وقت گذرانی های بیهوده، به سینما حسن رغبت نشان دهند و کم‌کم با سبک زندگی نوین و مدرن آشنا شوند. از پستوها بیرون بیایند و در اجتماع حضور یابند. چیزی که مخالفان مشروطه چندان رغبتی به آن ندارند و علمایشان سینما را همچون بسیاری چیزهای دیگر حرام می‌دانند.

البته اردوبادی همیشه به ستایش نقش زنان قهرمان آذربایجان در همراهی با جنبش مشروطه و جنبش‌های آزادی‌خواهی قبل و بعد از آن پرداخته است ولی وی مشتاق است تا اکثریت زنان که تا آن روز جنس دوم و نقش ضعیفه را داشتند و زینت آرای مجلس مردان بودند، به ارزش واقعی خود پی برند و به فعالیت‌های اجتماعی بپردازند.

در رمان دومانلی تبریز هم زنانی چون «نینا» «میس هانّا» و «ماهرو» الگوی مورد نظر اردوبادی هستند که به جای اشتغال به کارهای بیهوده و وقت‌گذرانی‌های عبث و شرکت در مراسمات بی سرانجام، به مسائل مهم‌تر و سرنوشت‌ساز می‌اندیشند و در جریان وقایع مشروطه بوده و با آنان همراهی می‌کنند.

اردوبادی در متن رمان از دیدار با شخصی به نام حاج محمد مجتهدزاده یاد می‌کند که گویا همکار حاج زین‌العابدین مراغه‌ای در تألیف «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» بوده است و در تأمین هزینه‌ها و مصارف چاپ این اثر در مصر با حاج زین‌العابدین مشارکت نموده است و نیز در انتشار روزنامه «پرورش» همکاری داشته است.

نویسنده به تحسین سیاحتنامه می‌پردازد و آن را اثری بزرگ می‌داند که در عین خنداندن، آدمی را می‌گریاند! اردوبادی خود با تألیف رمان تاریخی «تبریز مه‌آلود»، که بر حسب رمان بودن، دارای مطالب و دیالوگ‌های غیرواقعی و تخیلی است، اثری فراهم کرده است است مشتمل بر واقعیت‌های آن روزگار آذربایجان و قفقاز و ایران و علاوه بر نقل داستان وار تاریخ مشروطه به بسیاری از آسیب‌ها و معضلات اجتماعی آن روزها اشاره و به نقد و تقبیح برخی فعالیت‌ها و باور و تحسین برخی دیگر از اقدامات پرداخته است.

قهرمان رمان که داستان و روایت‌ها از زبان وی نقل می‌شود، دارای هویتی نامشخص و مستعار به نام «ابوالحسن بیگ» است. ولی در آخر داستان مشخص می‌گردد که قهرمان مورد نظر نویسنده، شخصی تبریزی به نام «نصرت حسین اوف» است که در سال 1300 به دلیل مشارکت در قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز دستگیر و اعدام می‌گردد.

خواننده رمان البته می‌داند که در کنار قهرمان داستان، در اصل نقش اول را خود مؤلف کتاب برعهده دارد و مسائل و انتقاداتی که در رمان مطرح گردیده متعلق به مؤلف رمان و از زبان وی است.

اردوبادی با پرداختن به مشکلات آن روز آذربایجان و ایران و آسیب شناسی جامعه آن روز، طبیعی است که نمی‌توانست از پرداختن به مشکلات پیش روی زبان ترکی خودداری کند و در این رابطه دیالوگی را بین دختر آمریکایی و خود که در مجلسی ادبی بودند، ترتیب داده و در آنجا دختر آمریکایی از قهرمان داستان می‌پرسد اگر مردم آذربایجان و تبریز ترک هستند پس چرا ادبیات ترک در این خطه چندان مورد التفات و حمایت نیست؟

خالق دومانلی تبریز این سؤال را یک سؤال مهم و ریشه‌ای می‌داند که جوابی طولانی را طلب می‌کند ولی برای اینکه سؤال دختر آمریکایی را بی پاسخ نگذارد به توضیحاتی در این باره می‌پردازد و به نقد سیاست‌های زبانی خاندان قاجار می‌پردازد که در عین ترک بودن و تحت تأثیر تبلیغات دروغین مرکزگرایان و ترویج اندیشه‌های فارس‌گرایی، متأسفانه توجه چندانی به زبان اجدادی و مادری خود ننموده‌اند و با اینکه مالک قدرت نظامی و دولتی بودند ولی به خاطر فقدان بینش سیاسی و ملّی، پشت به هویت ترکی خود کرده و برای رقابت با امپراطوری ترک عثمانی و جدا نمودن شیعیان ترک آذربایجان از ترکان اهل سنت آناتولی، به حمایت از زبان فارسی پرداخته‌اند تا ارتباط ترکان دو کشور مسلمان همسایه را محدود نمایند.

گفتنی است این سیاست ترک ستیزی با خلع سلسله قاجار و بر سر کار آمدن حکومت پهلوی، شکلی سیستماتیک و جدی به خود گرفت و اگر در زمان قاجار صرفاً اقدامات سلیقه‌ای خاصی در پیش گرفته می‌شد، در زمان حکومت پهلوی کمر به نابودی هدفمند و برنامه‌ریزی شده زبان ترکی گرفته شد و این زبان به صورت رسمی از مکاتبات و مدارس و مراکز آموزشی رانده شده و چاپ و ترویج زبان ترکی به صورت رسمی و علنی قدغن و ممنوع اعلام گردید.

اردوبادی از اینکه شرح حال شعرای ترک در تذکره نامه‌ها و از آن جمله در تذکره نامه آتشکده آذر بیگدلی نیامده، گله‌مند است و در دومانلی تبریز از شعرهای ترکی عباس میرزا ولیعهد قاجار یاد می‌کند که به دلیل ترک بودن جایی در کتابهای تاریخ ادبیات نداشته است.

وی انقلاب مشروطه ایران را فرزند و اخگری از انقلاب 1905 روسیه می‌داند و معتقد است انقلاب روسیه جنب‌وجوشی در ایران فراهم آورد تا مردم بتوانند در مقابل شاه بایستند و خواسته‌های خود را ابراز نمایند.

در این راه روشنفکران و فعالان زیادی هم از منطقه قفقاز در کنار برادران خود در جنوب رود ارس قرار گرفتند. قهرمان داستان، خود اگر چه اصالتاً تبریزی است ولی مدتی در باکو در شرکت استخراج نفت به شغل مکانیکی مشغول بوده و از سوسیال دموکرات‌های قفقاز محسوب می‌شود که در جریان جنبش مشروطه از طریق جلفا به تبریز آمده و با تأسیس تشکیلات مخفی در کنار انقلابیان به فعالیت می‌پردازد.

این روشنفکران قفقازی در کنار مبارزه با عوامل دولتی و بیگانه، قصد داشتند این خیزش مردمی را از آفات دین‌زدگی به دور دارند و اصول و هدف‌های راستین انقلاب را برای مردم تشریح و از انحراف آن جلوگیری نمایند.

آنان و بسیاری از روشنفکران، با تمام احترامی که به ستارخان و باقرخان داشتند و به حمایت از کوشش‌های آنان برخاسته و ارجمندی آن را به دیده داشتند، اما به درستی می‌دانستند که این دو متأسفانه چندان سواد و بصیرت سیاسی نداشته و ای بسا از خواسته‌های اصیل انقلاب آگاه نباشند.

اردوبادی مخصوصاً از باقرخان یاد می‌کند که در ابتدای خیزش، تک روی و خودسری نشان می‌داد و در محله «خیابان» تبریز مستقلاً برای خودش فدائیانی فراهم آورده بود و گاه‌گاهی هم در راه آرمان‌های مشروطه تردد و تشتّت نشان می‌داد و حتی به ستارخان و مجاهدان محله «امیرخیز» بی اعتنایی نشان می‌داد.

گویا باقر خان کمتر اشتباهات خود را قبول می‌کرد و چندان به مشورت با دیگران اعتقادی نداشت. در حالی که ستارخان اکثراً اشتباهات خود را می‌پذیرفت و رفتارهایش به‌گونه‌ای نبود که ضرری به مبانی و آرمان‌های انقلاب برساند. ترس اردوبادی که از نزدیک با ستارخان آشنا بود این بود که نکند ستارخان به دلیل آشنا نبودن با مبانی سیاست، فریب دیپلمات‌ها و سیاستمداران روبه صفت را بخورد و نتواند به درستی آرمان‌های انقلاب را تشریح و در راه آن ایستادگی نماید.

با این همه، ستارخان و باقرخان این دو مجاهد محبوب و نستوه تا پایان در راه آرمان‌های انقلاب جانفشانی و مقاومت کردند و از خواسته‌های مردمی عقب‌نشینی نکردند.

اردوبادی این جانفشانی های مشروطه‌خواهان را در قالب رمانی دلکش به تصویر کشیده است. همزمان با وی دیگر هم‌وطنش، سیداحمد کسروی هم وقایع مشروطه را به قلم آورده است با این تفاوت که کسروی از رمان بیزار بود و آنچه نوشته کاملاً واقعگرایانه و تاریخی و با قلمی صریح و بدون روتوش بوده است.

در کنار رمان‌های اردوبادی باید یادی کرد از عباس ماکویی پناهی دیگر رمان‌نویس آذربایجانی که رمان‌های «ستارخان» و «شیخ محمدخیابانی» را به زبان ترکی تألیف کرده است.

امیدوارم همان‌گونه که متن ترکی رمان‌های اردوبادی در این سوی ارس آهسته آهسته منتشر می‌گردد، متن اصلی(ترکی) رمان‌های پناهی ماکویی و یوسف وزیر چمن زمینلی و دیگران نویسندگان ترک هم، با کیفیت بهتر و پخش گسترده‌تر منتشر شود.

فعالان و هویت‌طلبان آذربایجان به درستی دریافته‌اند که برای حفاظت از زبان اجدادی‌شان، بایستی علاوه بر شعر به نثر ترکی هم اهمیت دهند و در کنار آثار کثیر نظم ترکی که منتشر می‌نمایند، به چاپ و نشر رمان‌ها و داستان‌های ترکی هم همت گمارند.

خوشبختانه در این سال‌های اخیر به همت دوستداران و علاقمندان زبان ترکی، رمان‌ها و داستان‌های بسیاری در قالب تألیف و ترجمه به این زبان منتشر می‌گردد.

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.