تقریری بر مطالعات دین و مدیریت در غرب

حسن عابدی‌جعفری، مدیرمسئول فصلنامه علوم مدیریت ایران، ضمن ارائه توضیحاتی درباره دین و دانش مدیریت، به طرح بحث در مورد مطالعات دین و مدیریت در غرب پرداخت.

کنفرانس بین‌المللی نقش معرفت دینی در علوم انسانی، از گفت‌وگو تا تأسیس علم دینی، امروز، ۲۹ مهرماه، به صورت مجازی و با سخنرانی جمعی از صاحب‌نظران برگزار شد.

در ادامه متن صحبت‌های حسن عابدی‌جعفری، وزیر اسبق بازرگانی و مدیرمسئول فصلنامه علوم مدیریت ایران، را می‌خوانید که درباره موضوع «مطالعات دین و مدیریت در غرب» ایراد شده است.

نکته‌ای که در بحث دین و مدیریت مطرح است، به دو طرف قضیه برمی‌گردد؛ یعنی یک طرف در مورد دین حرف می‌زنیم و یک طرف نیز در مورد مدیریت. بنابر این، مقدم بر این سؤال که ما کیفیت رابطه بین این دو پدیده را چگونه می‌بینیم؟

این است که این دو پدیده را چطور می‌بینیم. بنابر این، بسته به اینکه دین و مدیریت را چه چیزی می‌بینیم، پاسخ ما به سؤالاتی که می‌تواند مطرح شود متفاوت خواهد بود.

مثلاً اگر مدیریت را اینطور ببینیم که هر علمی موضوعی دارد و مدیریت نیز موضوع خودش را دارد و اگر موضوع دانش مدیریت را سازمان بدانیم، خود مدیریت، چگونگی مداخله در این قلمرو خواهد بود.

مانند طب که به منظور پیشگیری از آسیب‌ها و رفع اختلالات سازمان، بهبود کارکردهای سازمان و رساندن سازمان به نقطه بهینه تلقی می‌شود. لذا در مدیریت، دو مطلب کلیدی داریم؛ یکی مطلب شناختی به نام سازمان و یکی مطلب مداخله‌ای که مدیریت باشد.

اگر مدیریت را در این حد توافق کنیم، بخش عمده‌ای از مطالب که در مورد دینداری و نسبت بین دین و مدیریت ترسیم شده، در مورد سازمانی است که به روش دینی ارائه می‌شود.

بنابر این نگاه نسبت به مدیریت، آغازِ کار است که مدیریت را چطور می‌بینیم. در پرتو این نگاه باید بدانیم دو دسته تئوری در مدیریت داریم؛ یکی تئوری ناظر به سازمان و یکی ناظر به طرز اداره و یا هدایت در موضوع سازمان.

نوع نگاه ما می‌تواند چگونگی سازمان‌دهی یک تحقیق را روشن کند و چون مبنای نگاه افراد نسبت به دانش مدیریت متفاوت است. بنابر این نوع برداشت‌های دینی آنها نیز متفاوت خواهد شد.

لذا لازم است سؤال کنیم که چطور به مدیریت نگاه می‌کنید و مدیریت از نظر شما چیست؟ بخشی از تحقیقات دین در مورد مدیریت، به همین دلیل تفاوت میان دیدگاه‌ها و یا نشناختن موضوع دانش مدیریت، تحقیقاتی است که به موضوع مدیریت ارتباطی ندارد و در حوزه سیاست و آموزش صورت گرفته است. لذا این نکته معطوف به نگاه به مدیریت است.

نکته دوم این است که دانش مدیریت در طول عمر خود، توسعه یافته است؛ یعنی یک روزی نظریه‌های «وِبر» جزو نظریه‌های غالب بودند، اما امروزه حرف‌های جدیدتری در این حوزه وجود دارد و اینکه این توسعه دانش مدیریت از کجا نشات گرفته، کمک می‌کند که نسبت بین دین و دانشِ مدیریت را کشف کنیم.

سه مجموعه در تغییر دانش و یا توسعه دانشِ مدیریت مؤثر هستند؛ اول، سایر دانش‌هایی که به نوعی به مدیریت مربوط می‌شوند.

حتی دانش‌هایی که ممکن است به نظر ما مستقیماً به مدیریت مربوط نشوند. توسعه این دانش‌ها، توسعه دانش مدیریت را پدید آورده است.

دوم، مربوط به فناوری و پیشرفت‌هایی است که در فناوری رخ داده است که این تغییرات، زمینه را برای تغییرات در مدیریت فراهم کرده است و سوم، تغییرات محیطی است که در تعامل با این دو تغییر است.

بنابراین سه حوزه دانش فناوری و تغییرات محیطی، بسترهای توسعه مدیریت را به معنای اعم، از سازمان و مدیریت فراهم می‌کنند. این تغییرات، مانند تغییرات محیط‌زیستی، تأثیرات تعیین‌کننده دارد.

همچنان که تغییرات اقتصادی، سیاسی و یا ناشی از ویروس کرونا، هم نوعی سازمان‌دهی و هم روش مدیریت را متفاوت می‌کند، بنابراین کاملاً تأثیرگذار است.

اما در طول فرایند توسعه مدیریت، اتفاقاتی افتاده که به پیشرفت مدیریت منجر شده و توسعه در مدیریت دو نقطه عطف را در خود داشته است؛ اولین مورد اینکه اندیشمندانی به مفهوم‌پردازی پرداخته‌اند، یعنی مفاهیم جدید را وارد دانش مدیریت کرده‌اند و از آنجا که مفاهیم جدید، تحقیقات جدید را به دنبال می‌آورد، موجب توسعه دانش مدیریت می‌شود.

پس از این‌ها، سازندگان مقیاس‌ها و ابزارهای سنجش وارد می‌شوند و کمک می‌کنند، این مفاهیم قابل سنجش شوند.

بنابر این، دانش مدیریت، مانند دیگر دانش‌ها دستخوش تحولات گوناگون شده که اینها خُرد و یا کلان بوده‌اند. تغییرات خُرد آن است که در کنار دیگر تئوری‌هایی که در مدیریت موجود است، این مفهوم‌پردازی‌ها کمک کند که این مدیریت را به پیش ببرند.

بنابر این، ادعایی نسبت به پیش‌فرض‌های مدیریت جاری ندارد، ولو اینکه خیلی هم دنبال تحول باشیم.

یکی از پیش‌فرض‌های مهم، پیش‌فرض اپیستمولوژیک است که بر بنیان تغییرات معرفت‌شناختی استوار است که اگر این معرفت‌شناسی در ابعاد مختلف تغییر یابد، دانش مدیریت دستخوش تحول می‌شود.

یعنی آنچه در دهه‌های اخیر به ویژه در هزاره سوم، مدیریت را دستخوش تغییر کرده که بخش کمی در تغییرات عملیاتی و تغییرات خرد بوده و بخشی نیز در تحولات اساسی بوده است.

یکی از این موج‌ها که پیش‌فرض‌های مدیریت را دگرگون می‌کند، موجی است که توسط دین وارد بحث مدیریت شده و دین را نیز باید تعریف کرد که مجموعه‌ای از باورها و احکام و اخلاقیات با محوریت خداوند است.

در غرب، دین به این صورت که امروز عرض اندام می‌کند، امکان ظهور و بروز نداشت و برای ورود به این بحث، از معبری عاقلانه به نام معنویت استفاده کرد که بر اساس سابقه گذشته بحث‌های دین، که در اروپا و آمریکا در سده‌های گذشته به صورت ناموزونی در ذهن مردم بود، معنویت این واکنش را نداشت و ملایم طبع مردمی بود که چنان سابقه‌ای داشتند و زمینه را برای این تحول اساسی در دانش مدیریت پدید آورد.

بخش اعظمی از ادبیات دینی مدیریت، به معنویت اختصاص یافت و اندیشمندان زیادی به این مسئله پرداختند و همانطور که معنویت در سایر ابعاد جامعه وارد شد، در حوزه مدیریت نیز وارد شد و ادبیات مدیریت را به ادبیات دینی نزدیک کرد، اما منشأ تحول اساسی نشد.

این زمینه که فراهم آمد، این امکان را پدید آورد که معبری برای این درست کند که چند دهه بعد، دین نیز بتواند وارد بحث‌های نظری مدیریت شود. دین با ورود خود در مباحث مدیریت، دو نوع تغییر را به وجود آورد.

یکی اینکه همپای مدیریت موجود حرکت کند و توجیه‌هایی را برای مدیریت موجود بپردازد. مدیریت موجود مبنا قرار گرفته و کمک‌های نگاه دینی نیز به تقویت تئوری‌های مدیریت آمده است که این تحولی اساسی نیست و به صورت جزئی تغییراتی ایجاد می‌کند و پایدار بودن پارادایم گذشته مدیریت را محفوظ نگه می‌دارد.

در بخش دوم که محققان به منابع اصلی، یعنی کتب وحی مراجعه کردند، زمینه برای تحول اساسی و بنیادی در مدیریت پدید آمد. جز با مراجعه به منابع اصلی دین نمی‌توان تحول اساسی در مدیریت پدید آورد.

بنابر این، دو جریان تغییر، توسط موج دینداری در حوزه مدیریت اتفاق افتاده است؛ یکی تغییر و موجی است که به توضیح بیشتر با رویکرد دینی مدیریت جاری کمک می‌کند، اما موج دوم که قوی‌تر است، کل پیش‌فرض‌های مدیریت موجود را زیر سؤال می‌برد.

لذا آن بخش از این تحول که بر کتب مقدس و نصوص پایدار است، آن چیزی است که می‌تواند در مدیریت، تغییر اساسی ایجاد کند.

بنابر این، پارادایم جدید مبتنی بر نصوص اصلی ادیان است که چند کار را باید انجام دهند؛ یکی اینکه تردیدها و ابهام‌ها در مورد ضرورت وجود چنین دیدگاهی را بزداید.

بخش دیگر، رویارویی با پارادایم جاری است و از این مطلبِ ابهام‌زدایی و رفع موانع ذهنی فراتر است و مقابل پاراداریم جاری می‌ایستد و پیش‌فرض‌های آن را از بین می‌برد و به صورت جامع نگاه می‌کند.

لذا زمینه جایگزینی پارادایم جدید را این برخوردها فراهم می‌کنند. سؤال این است که کدام قسمت از دین و چگونه با کدام بخش از مدیریت ارتباط برقرار می‌کند؟ تحقیقات دین و مدیریت در غرب، چارچوبشان چنین ساختاری است که دین را چطور و مدیریت را چطور دیدند؟

و از کدام جزء مدیریت به کدام جزء دین مرتبط شدند؟ در این ادبیات، نسبت میان دین و مدیریت که باید برقرار شود، بخش اعظم این ادبیات نسبت میان دین و مدیریت را برقرار کرد و بخش کمی از آن، نسبت میان مدیریت و دین را برقرار کرد.

یعنی مدیریت دینی در دنیا، چگونگی تأثیر دین بر سازمان‌ها و فرایندها و مدیریت آنها است و کمترین ادبیات مربوط به چگونگی تأثیر مدیریت بر دین است.

منبع خبرگزاری ایکنا
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.