
آیا اخلاق دینی، اخلاق جهانی است؟ بازخوانی سنت قانون طبیعی برای آشتی دین و مدرنیته
ایوب افضلی، پژوهشگر فلسفه اخلاق، در بازخوانی سنت «قانون طبیعی» استدلال میکند که اخلاق دینی در گوهر خود، چیزی جز تجلیِ همان «اخلاق جهانی» و فطری نیست که پیش از هر متن مقدّس، در نهاد بشر به ودیعه گذاشته شده است. از نگاه او، این خوانش حداکثری از قانون طبیعی—که ریشه در اندیشهی فیلسوفانی چون آکوئیناس دارد—میتواند پلی میان حکمت الهی و طبیعت عقلانی انسان ایجاد کند و افقهای تازهای برای آشتی دادن دین با عقلانیت مدرن، حقوق بشر و گفتوگوی بینالادیان بگشاید. این رویکرد نهتنها چالشهای درونی سنت فقهی را پاسخ میگوید، بلکه اخلاق دینی را از انجماد در احکام جزئی رهانده، به پشتوانهای برای صلح و ارزشهای جهانشمول انسانی بدل میسازد.
ایوب افضلی (کاندیدای دکتری فلسفه تطبیقی؛ پژوهشگر و مؤلف در مطالعات فلسفه اخلاق)*: بازخوانی سنت «قانون طبیعی» در فلسفه اخلاق میتواند ظرفیتهای آن را برای اخلاق دینی معاصر آشکار کند. قانون طبیعی میتواند پلی میان «حکمت الهی» و «طبیعت انسان» برقرار کند و از این رهگذر، افقی تازه در نسبت میان اخلاق دینی و اخلاق جهانی بگشاید. نویسنده بر این نکته تأکید دارد که اگرچه در ادبیات فلسفی غرب، قانون طبیعی جایگاهی دیرینه یافته، اما در سنت اسلامی کمتر بدان توجه شده است و همین امر یکی از دلایل بحران اخلاق دینی و فقهی معاصر به شمار میآید.
قانون طبیعی مجموعهای از نظریههای متنوع است که در فلسفه سیاسی، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق و الاهیات حضور داشته است. تعریفی واحد و اجماعی از قانون طبیعی وجود ندارد، اما میتوان برخی ویژگیهای مشترک را استخراج کرد:
۱. واقعیتهای اخلاقی مستقل از قراردادهای انسانی یا اراده قدرت سیاسیاند.
۲. اخلاقیات ریشه در طبیعت عقلانی و اجتماعی بشر دارند. در بعضی دیدگاهها (افلاطونی) این حقیقت حتی فراتر از انسان و در خود عالم موجود است.
۳. قانون طبیعی بر این پیشفرض استوار است که ارزشها و هنجارهای اخلاقی نه ساخته انسان، بلکه کشفپذیر و جهانیاند.
ریشههای تاریخی
نویسنده با مرور تاریخ نشان میدهد که اشاره به نوعی قانون برتر و فراتر از اراده انسان از متون اسطورهای یونان (مانند آنتیگونه سوفوکل) تا سنت هندو-ایرانی قابل ردیابی است. در کیهانشناسی زرتشتی، مفهوم «راستی» یا «اشه» به عنوان نظمی کیهانی، معادل همان حقیقت بنیادین قانون طبیعی مطرح بوده است.
اما صورتبندی فلسفی این ایده به یونان باستان و بهویژه سقراط، افلاطون و ارسطو بازمیگردد. سقراط دو پرسش بنیادین را طرح کرد: آیا یک فعل، اخلاقی است چون خدایان بدان فرمان دادهاند؟ یا خدایان چون آن فعل خوب است، بدان فرمان دادهاند؟ از اینجا دو سنت بزرگ شکل گرفت: «نظریه فرمان الهی» و «نظریه قانون طبیعی». افلاطون و ارسطو هر یک کوشیدند مبنای مستقلی برای اخلاق بیابند. سیسرو نیز با تفکیک میان «فوزیس» (طبیعت) و «نوموس» (قانون وضعی) به این سنت غنا بخشید.
در سنت اسلامی نیز میتوان نشانههایی از این رویکرد یافت: در قرآن و حدیث، فطرت انسانی به عنوان مبنای دین معرفی شده است («فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ «استفت قلبک»). فیلسوفان و فقیه-متکلمانی چون خواجه نصیرالدین طوسی و سپس علامه حلی نیز به تمایز میان «قانون طبیعی» و «قانون وضعی» اشاره کردهاند. با این حال، غلبه سنت افلاطونی-اشعری سبب شد این بحث بهطور گسترده در میراث فقهی جا نیفتد.
آکوئیناس بهعنوان پارادایم قانون طبیعی
آکوئیناس نخستین فیلسوفی بود که نظامی منسجم از این نظریه ارائه داد. در نظر آکوئیناس:
۱. اصل بنیادین قانون طبیعی این است که «خیر باید انجام شود و شر باید پرهیز گردد»؛
۲. مفهوم «خیر» مقدم بر «درستی» است؛ درستی تنها در نسبت با تحقق خیر معنا مییابد؛
۳. خیرات طبیعی انسان شامل امیالی چون زندگی، دانایی، دوستی، تولید مثل و تجربه زیبایی است.
مؤلفههای اصلی نظریه قانون طبیعی
نویسنده هفت مؤلفه اصلی نظریه آکوئیناس را چنین خلاصه میکند:
صدور از جانب خداوند؛
اعتبار و حجیت جهانی برای همه انسانها؛
قابلیت فهم برای همگان؛
تقدم خیر بر درستی؛
عمل اخلاقی همان تحقق بینقص خیرات طبیعی است؛
امکان تحقق خیرات از طرق مختلف؛
تدوین قواعد کلی بر مبنای خیرات.
بر این اساس، تئوریهای قانون طبیعی فهرستی از خیرات طبیعی ارائه میدهند. جان فینیس در قرن بیستم هفت خیر پایه را برمیشمارد: زندگی، دانش، تجربه زیباییشناختی، بازی و تفریح، دوستی، عقلانیت عملی و دین.
خوانش کلاسیک و مدرن
افضلی تفاوت میان خوانش کلاسیک و مدرن از قانون طبیعی را چنین بیان میکند:
کلاسیک: آغاز از تکالیف و غایت اجتماعی انسان؛ منبع آن حقیقتی کیهانی یا اراده خداوند؛ هدف، جلب رضایت الهی.
مدرن: آغاز از حقوق فردی؛ منبع آن انسانشناسی و طبیعت انسانی؛ هدف، نظم سیاسی و اخلاقی.
پس از جنگهای جهانی و شکست ایدئولوژیهای مدرن، موجی تازه بهسوی قانون طبیعی شکل گرفت که بر کرامت انسانی و حقوق بشر تأکید میکرد.
جایگاه در سنت اسلامی و چالشهای آن
در جهان اسلام، قانون طبیعی کمتر بهمثابه سنتی فلسفی مورد توجه قرار گرفت. یکی از علل آن (نه تنها علّت)، تمرکز فیلسوفان مسلمان (مانند فارابی) بر افلاطون و همچنین ترجمه نشدن سیاست ارسطو (از سوی دستگاه خلافت و به دلائل سیاسی) بود. نتیجه، غلبه نگاه اشعری و لفظگرایی فقهی شد که اخلاق را به احکام جزئی شریعت تقلیل داد. نویسنده معتقد است که انجماد سنت فقهی، بحران اخلاق دینی و بیاعتمادی نسلهای جدید به دین را تشدید کرده است.
او بر ضرورت بازخوانی تاریخ تکوّن فقه تأکید میکند و یادآور میشود که در صدر اسلام، «فقیه» کسی بود که فهمی روشن از دین داشت، نه متخصص احکام جزئی. فقه تاریخی و پیدایش آن، ضرورتی فلسفی نداشته و میتوانست مسیر دیگری در تاریخ بپیماید که به جای لیترالیسم آن، عقلانیت قانون طبیعی و اخلاق فطری محور قرار گیرد.
اخلاق دینی و اخلاق جهانی دو روی یک سکه
تز اصلی نویسنده «خوانش حداکثری از قانون طبیعی» است. بر اساس این دیدگاه:
۱. فهم توصیههای اخلاقی خداوند نیازمند متون نقلی نیست، بلکه از رهگذر خرد طبیعی انسان ممکن است؛
۲. خداوند نمیتواند فرمانی خلاف قانون طبیعی دهد؛ زیرا خود انسان را بر اساس آن آفریده است؛
۳. اخلاق دینی و اخلاق جهانی در نهایت یک چیزند: هر دو نسخهای از همان قانون طبیعیاند که مشترک میان همه انسانهاست.
از این منظر، متون مقدس یا باید در پرتو قانون طبیعی بازخوانی شوند یا در موارد تعارض، اجتهادی تازه صورت گیرد تا صفات الهی چون حکمت و عدالت زیر سؤال نرود.
افقها و دستاوردها
نویسنده در پایان، افقهای تازهای را که پذیرش قانون طبیعی در اخلاق دینی میگشاید، چنین برمیشمارد:
۱. انعطافپذیری اخلاق دینی: امکان سازگاری با همه فرهنگها و اعصار؛
۲. پیوند اخلاق دینی و اخلاق جهانی: اخلاق دینی نه عامل تفرقه، بلکه پشتوانه صلح و ارزشهای انسانی است؛
۳. حل تعارض دین و حقوق بشر: چون حقوق بشر ریشه در سنت قانون طبیعی دارد، اخلاق دینی نیز میتواند پشتیبان آن باشد.
۴. گفتوگوی بینالادیانی و جهانی: قانون طبیعی زبان مشترکی میان ادیان ابراهیمی و نیز میان سنت دینی و عقلانیت مدرن فراهم میآورد؛
۵. حل معضل زمانپریشی: قانون طبیعی به دلیل پیوند با فطرت ثابت انسانی، پلی میان سنت و مدرنیته ایجاد میکند.
جمعبندی
نویسنده چنین میاندیشد که بحران اخلاق دینی معاصر ناشی از غفلت از ظرفیتهای نظریه قانون طبیعی است. اگر اخلاق دینی در گوهر خود چیزی جز اخلاق طبیعی نباشد، میتوان میان دین، عقلانیت مدرن، حقوق بشر و اخلاق جهانی آشتی برقرار کرد. این دیدگاه، علاوه بر حل چالشهای درونی سنت فقهی و معضلات نوگرایان فقهی، با عبور از لفظگرایی و متنگرایی، اولویت را به اخلاق خردبنیاد میبخشد و افقهای تازهای برای گفتوگوهای جهانی و تحقق صلح میان ادیان میگشاید.
* متن پیشرو خلاصهای از متن سخنرانی ایوب افضلی، با عنوان “نگاهی به سنت قانون طبیعی در فلسفه اخلاق و افقهای تازه آن در اخلاق دینی معاصر” ایراد شده در تیرماه 1402 در خانه اندیشوران است، متن کامل این سخنرانی به همراه و پرسشها و پاسخها در دفتر دوم از کتاب آینده دینداری در ایران صفحات 141-182 منتشر شده است.