
امکان ملاقات سعدی و مولانا؛ در سایه تطابق زمانی و مکانی سفرهای سعدی و مهاجرت مولانا
در میان افسانهها و روایتهای دلنشین ادبیات فارسی، داستان ملاقات دو غول بیهمتای شعر و عرفان، سعدی شیرازی و مولانا جلالالدین رومی، همواره جایگاهی رازآلود و الهامبخش داشته است. فرهاد مشکور در این مقاله با رویکردی تاریخی-هرمنوتیکی و با بررسی دقیق تطابقهای زمانی و مکانی سفرهای سعدی و مهاجرت مولانا، در پی واکاوی این پرسش دیرینه است: آیا این دو چهرهٔ ماندگار، که جهانبینیشان ادبیات فارسی را متحول کرد، هرگز روی در روی یکدیگر دیدند؟ فرهاد مشکور در این جستار، با عبور از لایههای اسطورهای روایتهای متأخر، به بازخوانی انتقادی منابع دست اول میپردازد و سرانجام به پاسخی روشن و مستند میرسد.
تقدیم به مادرم
که نخستین راز سفر را با نگاهش آموختم،
مقدمه
پس از روزهای دشوار جنگ دوازده روزهٔ اسرائیل علیه کشورمان، روی آوردن به گنجینههای فرهنگی برای التیام خاطر و بازیابی هویت امری ضروری مینمود. در همین راستا و به پیشنهاد دکتر سروش دباغ، سلسله درسگفتارهایی با عنوان «در هوای بوستان» شکل گرفت که محور آن بازخوانی هرمنوتیکی مفاهیم اصیل و بیبدیل ادب فارسی با تکیه بر کتاب حکمتآمیز بوستان سعدی است. این درسگفتار با بهرهگیری از رویکرد هرمنوتیک فلسفی گادامر در پی آن است تا مفاهیم گوناگون و ماندگار بوستان را در گفتگو با زمانهٔ خود بازتفسیر و بازآفرینی کند. به بیان دیگر، کوشش بر این است که میان افق معنایی متون کلاسیک و افق فکری انسان معاصر نوعی همآمیزی افقها شکل گیرد و از دل آن معنایی تازه و کارآمد سر برآورد. در این مسیر، بررسیهای تطبیقی، تاریخی و زبانی از اهمیت بسزایی برخوردارند و برای فهم عمیقتر مضامین بوستان، گاه به مقایسهٔ مفاهیم با متون دیگر، واکاوی بستر تاریخی حوادث و دقت در ظرایف زبانی پرداخته میشود.
در منزلگاههای متعدد این سفر دلنشین که هر بار نسیمی روحنواز از بوستان سعدی به مشام جان میرسد، دری گشوده میشود تا با بازاندیشی در یک مفهوم، گلی از این بوستان چیده و پیش چشم خوانندگان علاقهمند قرار داده شود. در فرهنگ عرفانی و ادبی ما سفر نقش مهمی در تکامل انسان دارد. سعدی خود اهمیت سفر را چنین گوشزد کرده است:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
این بیت گواه آن است که پختگی انسان در گرو تجربهاندوزی و طی طریق حاصل میشود و کسی که قدم در راه معرفت میگذارد، بیشک از آزمون سفر بهرهها میبرد. بدین سان، بازخوانی حکایات و آموزههای بوستان با تکیه بر تأملات فلسفی و تطبیقی، همچون سفری فکری، فرصتی فراهم میآورد تا درسهای فراموشنشدنی آن در روزگار ما دوباره جان بگیرند.
یکی از موضوعات جالب و کمترکاویدهشده در خلال این درسگفتارها، امکان تاریخی دیدار دو قلهٔ ادب فارسی، یعنی سعدی شیرازی و مولانا جلالالدین رومی است. سعدی و مولانا هر دو در سدهٔ هفتم هجری میزیستهاند و روزگار پرتلاطمی را پشت سر گذاشتهاند. پرسش این است که آیا این دو چهرهٔ همعصر که یکی مروج عشق و معرفت در روم و دیگری حکمت و اخلاق در فارس بود، هرگز ملاقات رودررویی داشتهاند؟ این نوشتار بر آن است تا با نگاهی تاریخی به زندگی و سفرهای سعدی و مولانا، احتمال وقوع چنین دیداری را بررسی کند[1]. برای این منظور، مسیرهای سفر و تقویم زمانی زندگانی هر دو شاعر بزرگ بازسازی شده است تا مشخص شود آیا تقاطع زمانی–مکانی بین آنها رخ داده است یا خیر. گزارشهای کهن حاکی از آن است که دستکم یک بار این دو سخنور توانا با هم روبهرو شدهاند. در منابع قدیمی، از جمله مناقبالعارفین تألیف افلاکی و کتاب عجایبالبلدان، روایاتی آمده که حکایت از ملاقات سعدی و مولانا در طی سفرهای سعدی به روم (آسیای صغیر) دارد. بنا به این روایات، سعدی در سالهایی پس از بازگشت به شیراز، عازم دیار روم شده و به قونیه – شهر اقامت مولانا – رسیده است. افلاکی حتی شرحی داستانی آورده است از نامهنگاری حاکم فارس با سعدی و فرستادن غزل مولانا برای او، که شوق دیدار مولانا را در دل شیخ شیراز برمیانگیزد و سرانجام سعید شیرازی را به بوسهزدن بر دست مولانا مفتخر میسازد. همچنین روایت شده که سعدی در مجلس سماع مولانا حضور مییابد و فیالبداهه ادامهٔ بیتی را که سعدی در سرودن آن درمانده بود، از زبان مولانا میشنود و بدینسان به صفای باطن مولانا پی میبرد. چنین حکایاتی، اگرچه رنگآمیز اسطورهای دارند، نشاندهندهٔ اعتقاد نسلهای بعد به پیوند معنوی این دو شاعر سترگ است.
با این حال، در میان پژوهشگران معاصر اتفاق نظر کامل در این باره وجود ندارد. برخی محققان با تردید به این روایات مینگرند و حتی ماجرای ارادت سعدی به مولانا را برخاسته از خیالپردازی مریدان دانستهاند که نباید چندان آن را جدی گرفت[2]. تفاوت مشرب فکری و سبک زندگی سعدی و مولانا نیز بر این تردیدها افزوده است؛ یکی دنیاگردی درویشمسلک بود و دیگری دانشوری وارسته که پس از لقاء شمس تبریزی، دنیا را در سماع و شعر خلاصه کرد. یکی از حکمت سرد و عقلانیت میگفت و دیگر از حکمت گرم و عشق. از منظر تاریخی نیز عدم قطعیتهایی وجود دارد: سال دقیق دیدار معلوم نیست و روایت افلاکی از لحاظ زمانی با زندگی سعدی کاملاً منطبق به نظر نمیرسد. با این همه، همسویی کلی روایتهای افلاکی و عجایبالبلدان باعث شده است که نتوان اصل وقوع این ملاقات را به آسانی انکار کرد. به بیان دیگر، هرچند جزئیات داستان محل گفتگوست، اصل دیدار سعدی و مولانا از دید برخی صاحبنظران امری محتمل و حتی محتوم در سنت ادب عرفانی ما جلوه میکند.
در پایان این پژوهش، با فرض پذیرش صحت این دیدار، محل و زمان آن بر اساس شواهد تاریخی مشخص شده است. بر پایهٔ قرائن، محتملترین مکان قونیه – مرکز فعالیت مولانا – بوده است، چرا که مولانا پس از کوچ از بلخ عمدتاً در قونیه اقامت داشت[3] و سعدی نیز در واپسین سالهای سیاحت خود گذرش به آسیای صغیر افتاده بود. زمان دیدار را میتوان در دههٔ ۶۶۰ هجری قمری حدس زد که هر دو شاعر در اوج پختگی فکری بودند. بر این اساس، مثلاً اگر دیدار در حدود سال ۶۶۵ قمری روی داده باشد، مولانا در میانهٔ دههٔ شصت زندگی و شیخ اجل در اوایل دههٔ پنجاه عمر خویش بوده است[4]. تصویری که از این ملاقات میتوان ترسیم کرد، دیدار دو روح بزرگ است که هر یک سرمایهای عظیم از تجربه، معرفت و عشق را با خود به ارمغان آورده بودند. تلاقی این دو افق فکری، بیگمان گفتوگویی شگفتانگیز را رقم زده است؛ گویی گلستانی از معانی در مقابل دیدگانشان شکفته باشد.
امید است رهآورد این تحقیق و تأملات مطرحشده در آن برای علاقهمندان به میراث ادبی و فرهنگی سودمند واقع شود. با بازخوانی انتقادی روایات و بهرهگیری از روش هرمنوتیکی، کوشیدیم پلی میان گذشتهٔ پرافتخار ادب فارسی و نیازهای فکری امروزین بزنیم. اگر توانسته باشیم گوشهای از ابهامات تاریخی را روشن کرده و فهمی نو از آثار بزرگان ادب به دست دهیم، تلاش ما به ثمر نشسته است. پایانبخش این مقدمه را کلام سعدی قرار میدهیم که خود نشانگر پیوند دلهای صاحبدلان است:
بنیآدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
در روزگاری که نیازمند همبستگی و گفتوگوی فرهنگی هستیم، درسآموزی از دوستی و دیدار بزرگان گذشته میتواند الهامبخش راه آینده باشد. این در هوای بوستان نشستن، فرصتی برای تأمل در باغ پرگل معرفت زبان فارسی است تا شاید عطر دلانگیز آن مرهمی بر زخمهای امروزمان گردد.

سفرهای سعدی سالها و مکانها
سعدی شیرازی زادهٔ حدود ۶۰۷–۶۱۰ ق/۱۲۰۹–۱۲۱۳ م بخش عمدهٔ جوانی خود را در سفر گذراند. پس از فوت پدر، وی در حدود سالهای ۶۲۰ تا ۶۲۳ قمری ۱۲۲۳–۱۲۲۶ م از شیراز رهسپار بغداد شد تا در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد به تحصیل علوم دینی و ادبی بپردازد[5]. سعدی در نظامیهٔ بغداد از محضر استادانی چون امام محمد غزالی، شهابالدین سهروردی و احتمالاً ابوالفرج ابنجوزی بهره گرفت. وی پس از اتمام تحصیل در بغداد، به مدت حدود ۳۰ سال سراسر سرزمینهای اسلامی را سیاحت کرد[6]. براساس پژوهشهای جدید، سفرهای سعدی با اطمینان شامل مناطق عراق بینالنهرین، شام و سوریه و لبنان امروزی، حجاز مکه و مدینه و احتمالاً فلسطین بوده است.
سعدی خود در بوستان تصریح میکند که در طی این سالها «بسیار گشتم» و حتی از روم آناتولی هم دیدن کرده است. برخی منابع به ملاقات او با غازیان در نزدیکی قونیه و سفر به شهر ادنه در آسیای صغیر اشاره کردهاند. همچنین خود سعدی ماجرای اسارت خویش به دست صلیبیون در شام و نیز سفرهایی خیالی به هند و کاشغر را حکایت کرده که صحت تاریخی آنها محل تردید پژوهشگران است.
در منابع کهن سنّتی، مقاصد دوردستتری نیز به سعدی نسبت داده شده – از هند و ترکستان تا یمن و شمال آفریقا – اما پژوهشگران معاصر بسیاری از این روایتها را اغراقآمیز میدانند. هدف سعدی از این سیاحت طولانی، همانطور که از آثارش پیداست، کسب تجربه، معرفتاندوزی، وعظ و آموختن حکمت عملی از هر گوشهٔ جهان اسلام بود. او سرانجام حدود سال ۶۵۵ ق/۱۲۵۷ م پس از سه دهه دوری به زادگاه خود شیراز بازگشت. در بازگشت، امیر فارس اتابک سعد بن ابیبکر از او استقبال کرد و سعدی شاهکارهای خود بوستان اتمام در ۱۲۵۷ م و گلستان اتمام در ۱۲۵۸ م را در همین دوران تألیف نمود. سعدی تا پایان عمر وفات در ۶۹۱ ق/۱۲۹۲ م عمدتاً در شیراز ماند و همانجا به تدریس و شاعری پرداخت. گفتنی است که سعدی علیرغم همعصر بودن با مولانا، بنا بر هیچ منبع معتبری ملاقاتی با او نداشته است. برای بررسی این امکان، باید به تطابق زمانی–مکانی زندگانی این دو چهرهٔ بزرگ توجه کنیم[7].
مسیر مهاجرت مولانا از بلخ تا قونیه
مولانا جلالالدین محمد بلخی مولوی رومی در سال ۶۰۴ قمری/۱۲۰۷ میلادی در بلخ زاده شد. هنوز کودکی خردسال بود که خانوادهاش به دلیل اختلاف پدرش بهاءالدین ولد با دربار خوارزمشاهی و نیز بیم از هجوم مغول، تصمیم به ترک بلخ گرفتند[8]. در حدود سال ۶۱۲ ق/۱۲۱۵ م مطابق برخی روایات، ۶۱۰ ق/۱۲۱۳ م، در حالی که مولانا حدود پنج سال داشت، خاندان او بلخ را به مقصد بغداد ترک کردند. آنان پس از عبور از نیشابور و دیدار تاریخی مولانای خردسال با عطار نیشابوری در آنجا راهی بغداد شدند. در بغداد احتمالاً تنها چند روزی در مدرسهٔ مستنصریه توقف کردند و سپس رهسپار حجاز شدند. بهاءالدین ولد و خانوادهاش در سال ۱۲۱۷ م مراسم حج را در مکه به جا آوردند. آنگاه از مسیر مدینه به سمت شام حرکت کرده و مدتی طولانی در دمشق اقامت گزیدند. بنابر گزارشی، مولانا در این زمان حدود هشت سال داشت که از بغداد رهسپار مکه و سپس شام شد. خانوادهٔ مولانا حوالی سال ۱۲۱۷–۱۲۱۸ م از شام وارد قلمرو سلاجقهٔ روم آسیای صغیر شدند و نخست در شهر ملطیه در جنوب آناتولی سکونت کردند. در مراحل بعد، میان سالهای ۱۲۱۹ تا ۱۲۲۲ م در شهر آقشهر نزدیک قونیه و سپس طی سالهای ۱۲۲۲ تا ۱۲۲۸ م در لارنده قرامان کنونی در ترکیه اقامت داشتند. در این دوران، مولانا به سن نوجوانی رسیده و تحت تعالیم پدر و اساتید دیگر علوم دینی را فرامیگرفت.
سرانجام با دعوت رسمی سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی، بهاءالدین ولد و خاندانش در ۳ مه ۱۲۲۸ م وارد قونیه شدند و در این شهر رحل اقامت افکندند. بدین ترتیب، مولانا از حدود ۲۱ سالگی به بعد در قونیه ساکن شد و پس از درگذشت پدر در ۱۲۳۱ م، به جای او شیخ و مدرس خانقاه گردید. وی در دههٔ ۱۲۳۰ م برای تکمیل دانش خود مدتی در مدارس حلب و دمشق به تحصیل علوم اسلامی پرداخت بین سالهای ۱۲۳۲ تا ۱۲۳۷ م.[9] ich مولانا سپس به قونیه بازگشت و باقی عمر را در همانجا سپری کرد. او در سال ۱۲۴۴ م با شمس تبریزی در قونیه دیدار کرد که زندگیاش را دستخوش تحول روحانی ساخت. مولانا سرانجام در ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ ق ۱۷ دسامبر ۱۲۷۳ م در قونیه درگذشت.[10]
مقایسهٔ تطبیقی حضور سعدی و مولانا امکان دیدار
با نگاهی به زمانبندی سفرهای سعدی و مهاجرت مولانا، روشن میشود که تقاطع زمانی و مکانی مشخصی میان آنان ثبت نشده است. جدول زیر مهمترین مراحل سفر هر دو را در کنار هم نشان میدهد تا امکان ملاقات احتمالی بررسی شود:
| سال میلادی | سعدی شیرازی | مولانا جلالالدین |
| ۱۲۰۷ م | تولد: شیراز تقریباً ۶۰۷–۶۰۹ ق. | تولد: بلخ ۶۰۴ ق |
| ۱۲۱۳–۱۲۱۶ م | کودکی در شیراز؛ آغاز تحصیل مقدماتی. | کودکی در بلخ؛ خروج خانواده از بلخ حدود ۱۲۱۳–۱۶ ۵–۶ سالگی |
| ۱۲۱۶–۱۲۱۷ م | ـ | هجرت از خراسان: سفر خانوادهٔ مولانا به بغداد اقامت کوتاه و انجام حج در مکه |
| ۱۲۱۷–۱۲۲۰ م | ـ | شام: اقامت در دمشق و حوالی آن پس از حج |
| ۱۲۱۸–۱۲۲۲ م | ـ | آسیای صغیر: سکونت در ملطیه تا حدود ۱۲۱۹ سپس آقشهر |
| ۱۲۲۲–۱۲۲۸ م | ـ | آسیای صغیر: اقامت در لارنده/قرامان مولانا در این سالها وارد نوجوانی و جوانی شد. |
| ۱۲۲۳–۱۲۲۶ م | بغداد: تحصیل در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد در دوران نوجوانی همزمان با اواخر حضور مولانا در آناتولی. | ـ |
| ۱۲۲۸ م | ـ | قونیه: استقرار دائم خانوادهٔ مولانا در قونیه دعوت سلطان کیقباد مولانا ~21 ساله وارد قونیه شد. |
| ۱۲۲۶–۱۲۵۵ م تقریبی | سیاحت طولانی: سفر سعدی به شام، حجاز، عراق عرب، perhaps فلسطین و دیگر بلادجزئیات زمانی دقیق در منابع مشخص نیست. این دوره همزمان با میانسالی مولانا در قونیه است. احتمال حضور سعدی در آناتولی روم نیز مطرح شده است | قونیه: مولانا عمدتاً مقیم قونیه فعالیت علمی و معنوی. سفرهای کوتاه آموزشی به حلب و دمشق ~۱۲۳۲–۱۲۳۷ م. دیدار با شمس تبریزی ۱۲۴۴ م و سفر کوتاه به دمشق در پی او حدود ۱۲۴۷ م. |
| ۱۲۵۷–۱۲۵۸ م | بازگشت به فارس: پایان سفرهای سعدی و بازگشت به شیراز حدود ۶۵۵ ق/۱۲۵۷ م. تألیف بوستان ۱۲۵۷ و گلستان ۱۲۵۸ در شیراز. سعدی در این دوران واقعهٔ حملهٔ مغول به بغداد ۱۲۵۸ م را با اندوه در اشعارش بازتاب داده است. | قونیه: مولانا همچنان در قونیه به سر میبرد و مشغول تربیت مریدان و سرودن اشعار مثنوی از ۱۲۶۰ م به بعد. |
| ۱۲۷۳ م | سعدی در شیراز، سالخورده و مشهور به استادی و وعظ. | وفات مولانا: در ۶۷۲ ق/۱۲۷۳ م در قونیه سعدی در این زمان در قید حیات و مقیم شیراز بود. |
| ۱۲۹۲ م | وفات سعدی: در شیراز ۶۹۱ ق | ـ |
تحلیل امکان ملاقات
با توجه به جدول بالا، محتملترین محل تقاطع مسیر دو اندیشمند، شهر بغداد یا شام بوده است. اما بررسی دقیق نشان میدهد که زمان حضور آنان تطابق ندارد: مولانا در کودکی ۱۲۱۶–۱۲۱۷ م گذراً در بغداد بود، در حالیکه سعدی چند سال بعد احتمالاً ۱۲۲۳ م به بعد به بغداد آمد. مولانا پس از ۱۲۱۷ دیگر به بغداد بازنگشت. در شام دمشق، مولانا حدود ۱۲۳۰–۱۲۳۷ م حضور داشت و سعدی ممکن است در طی سفرهای خود در دهههای ۱۲۳۰ یا ۱۲۴۰ م گذارش به شام افتاده باشد. با این حال هیچ مدرک معتبری دال بر برخورد یا آشنایی این دو در شام وجود ندارد. مولانا پس از ۱۲۲۸ ساکن قونیه بود و سعدی نیز اگرچه بنا بر برخی روایات به آناتولی سفر کرده، اما سال دقیق و مدت حضورش روشن نیست. حتی اگر سعدی در دهههای میانی قرن هفتم قمری به قونیه یا حوالی آن رفته باشد، در منابع تاریخی اشارهای به دیدارش با مولانا نشده است.
از سوی دیگر، سبک زندگی و علایق آنها نیز متفاوت بود: مولانا پس از استقرار در قونیه بیشتر عمر را به تربیت سالکان و خلق آثار عرفانی گذراند، در حالیکه سعدی در همان سالها در سفر و سیاحت بود و سپس به شیراز بازگشت و به وعظ و نویسندگی پرداخت. اگر ملاقات یا مکاتبهای میان این دو رخ داده بود، احتمالاً در تذکرهها یا آثارشان بازتاب مییافت. بنا بر شواهد تاریخی موجود، دیدار مستقیم سعدی و مولانا بسیار بعید به نظر میرسد و تطابق زمانی–مکانی روشنی که مؤید ملاقات آنها باشد، در منابع ثبت نشده است. به بیان دیگر، هرچند هر دو در یک قرن میزیستند و برخی مسیرهای جغرافیاییشان مانند سفر به بغداد، شام یا حجاز از نظر نقشه نزدیک بوده است، اما تفاوت چند ساله در زمان حضورشان در این مکانها عملاً فرصت ملاقات را از میان برده است.
سخن پایانی
در پرتو بررسی تطبیقی مسیرهای زندگی سعدی شیرازی و مولانا جلالالدین، و با استناد به منابع تاریخی معتبر و مطالعات معاصر، روشن شد که هرچند این دو شاعر سترگ در یک سده میزیستند و افقهای معناییشان در ساحت عرفان، اخلاق و ادب انسانی همپوشانیهایی دارد، اما هیچ شاهد مستندی دال بر دیدار یا مکاتبهای مستقیم میان ایشان در دست نیست. سعدی، بنا به قرائن تاریخی، از حدود سال ۱۲۲۵ میلادی به سفر در خاورمیانه پرداخت، در حالیکه مولانا تا سال ۱۲۲۸ میلادی مسیر مهاجرت خود را به قونیه به پایان رسانده بود. تقاطعهای جغرافیاییِ ممکن – مانند بغداد، شام یا حجاز – نیز از نظر زمانی با یکدیگر تلاقی ندارند: سعدی در جوانی خود رهسپار بغداد شد، حال آنکه مولانا در کودکی بهصورت گذرا از آنجا عبور کرده بود. دیگر مناطق مشترک نیز با اختلاف سالهای قابلتوجهی همراه بودند.
با این حال، همانگونه که در مقدمهٔ این مقاله طرح شد، فرض پذیرش دیدار میان این دو، که در برخی روایات مریدانه و منابع متأخر نقل شده است چشماندازی تخیلی اما الهامبخش از گفتوگوی دو روح بزرگ ترسیم میکند؛ دیداری که اگر رخ داده بود، قاعدتاً باید در قونیه و حوالی دههٔ ۶۶۰ هجری و در میانهٔ پختگی فکری هر دو صورت پذیرفته باشد. تأمل در این امکان چه واقعی، چه اسطورهای بیش از آنکه پرسش از صحت تاریخی آن باشد، دعوتی است به درنگ در امکان همنشینی دو افق معرفتی: یکی در مقام عاشق بیقرار حقیقت، و دیگری در مقام واعظ و حکیم جهاندیدهٔ اخلاق و تجربه.
اما بر بنیاد روششناسی تاریخی–هرمنوتیکی، نتیجهٔ نهایی این پژوهش آن است که هیچ شاهد قطعی و قابل اتکایی برای وقوع چنین دیداری در منابع معتبر موجود نیست. بنابراین، اگرچه سنت ادبی و ذهن خیالپرور ایرانی، تلاقی سعدی و مولوی را ممکن، بل آرمانی میداند، نگاه تحلیلی به دادههای تاریخی ما را به احتیاط و تردید رهنمون میسازد. این نکته، نه در جهت بیاعتبارسازی آرمان فرهنگی، بلکه برای تأکید بر اهمیت روش، دقت، و تطبیق دقیق شواهد تاریخی با روایتها مطرح شده است؛ امری که برای هرمنوتیکی مسئولانه و درگیر با افق حقیقت، اجتنابناپذیر است.
امید آنکه این جستار، در کنار درسگفتار «در هوای بوستان» به همت دکتر دباغ، سهمی هرچند اندک در روشنتر کردن زوایای کمتر شناختهشدهٔ پیوندهای فکری در تاریخ ادب فارسی داشته باشد. در روزگاری که گسستهای تاریخی، سیاسی و فرهنگی سایه افکندهاند، رجوع به چنین گفتوگوهای نادیدنی، خواه واقعی خواه رمزی، شاید ما را به درکی ژرفتر از «گفتوگو» و «همافقی» رهنمون سازد؛ همانگونه که گادامر بر آن تأکید میورزید. گفتوگویی که نه صرفاً میان اشخاص، بلکه میان جهانها و امکانهای معنا در جریان است. مولانا میگوید:
نیست اندر بحر شرک و پیچ پیچ / لیک با احول چه گویم هیچ هیچ
در این معنا، اگر سعدی و مولانا دیدار نکرده باشند، اندیشههایشان بیشک دیدار کردهاند؛ و همین کافی است برای آنکه ما، وارثان آن اندیشهها، به این گفتوگو ادامه دهیم.
منابع تاریخی و پژوهشی
این بررسی بر پایهٔ تلفیقی از منابع تاریخی، تذکرهای، و تحلیلهای معاصر نگاشته شده و کوشیده است تا با اتکاء به معیارهای علمیِ نقد تاریخی، امکان یا عدم امکان دیدار میان سعدی شیرازی و مولانا جلالالدین را از منظر زمانی و مکانی ارزیابی کند. در این راستا، از منابع دستاول و آثار مرجع در حوزهٔ ادبیات کلاسیک فارسی بهره گرفته شده است. از جمله منابع بنیادین این پژوهش، میتوان به کلیات سعدی و بوستان به تصحیح محمدعلی فروغی (تهران: انتشارات هرمس) اشاره کرد که شالودهٔ تحلیل متنی بر پایهٔ آثار خود سعدی را فراهم میآورد. در کنار آن، مثنوی معنوی مولانا به تصحیح رینولد نیکلسون، منبعی اساسی برای واکاوی زبان، سبک، و جهانبینی مولوی بوده است.
از میان منابع تاریخی و تذکرهنویسان، گزارشهای افلاکی در مناقبالعارفین و نیز اشارههای حاشیهای در برخی از متون متأخر از جمله عجایبالبلدانمورد توجه قرار گرفتهاند، هرچند اعتبار تاریخی آنها محل مناقشه است. در بررسی این گزارشها، از دیدگاه بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «شیخ سعدی» در شرح احوال مولانا جلالالدین (تهران: انتشارات دانشگاه تهران) نیز بهره گرفته شده است. فروزانفر، با تکیه بر شواهد تاریخی، دیدگاه محتاطانهای در باب امکان دیدار این دو متفکر ارائه میدهد و نسبت به اعتبار برخی روایات متأخر تردید دارد.
در حوزهٔ پژوهشهای معاصر، مقالهٔ جهانبخش نوروزی با عنوان «دیدار سعدی از مولوی در قونیه و حاصل این دیدار» در نشریهٔ تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی (دوره ۴، شماره ۱۳، ۱۳۹۱) بهطور مستقیم به این مسئله پرداخته است. وی تلاش کرده با بازخوانی روایات و تحلیل متنی، امکان دیدار سعدی و مولانا را از چشمانداز تاریخی و ادبی بررسی کند.
همچنین در گفتوگوی تفصیلی دکتر اصغر نوری با خبرگزاری مهر (۲۸ شهریور ۱۳۹۶)، برخی روایات و افسانههای رایج دربارهٔ این دیدار نقد شده و بر فقدان مدرک قطعی در منابع معتبر تأکید شده است. این گفتوگو نگاهی روشمند به تفاوت میان سنتهای روایی و پژوهش تاریخی دارد و نقش حافظهٔ فرهنگی در شکلدادن به چنین باورهایی را برجسته میسازد.
در کنار این منابع، از مطالب تحلیلی ارائهشده در پایگاههای تخصصی چون shamsrumi.com و adabiatekhallag.ir نیز برای بررسی دیدگاههای معاصر و واکاوی مقالات مستقل بهره گرفته شده است.
از مجموعهٔ این دادهها و رویکردها چنین برمیآید که در میان پژوهشگران جدیِ تاریخ ادب فارسی، اجماعی ضمنی بر نبود شواهد مستند دربارهٔ دیدار سعدی و مولوی وجود دارد. چنین نتیجهای، نه از موضع انکار مطلق، بلکه از درون رویکردی تاریخی–تحلیلی برآمده که بر لزوم تطبیق دقیق زمان و مکان حیات شخصیتها با روایتهای منقول تأکید دارد. این دیدگاه با روششناسی هرمنوتیکی نیز سازگار است، زیرا فهم ما از متون و وقایع تاریخی را همواره در افق پرسش و تحلیل قرار میدهد و از پذیرش آسان روایتهای افسانهگون، ولو محبوب، پرهیز میکند.
در نهایت، انتخاب منابع در این پژوهش به گونهای انجام شده که هم اتکای آن به دادههای تاریخی معتبر حفظ شود و هم امکان تفسیرهای معنایی و تأویلی از سنت روایی در فرهنگ ایرانی فراهم بماند. تلاقی این دو افق، نقطهٔ مرکزی فهم هرمنوتیکی ما از امکان یا امتناع دیدار سعدی و مولانا را شکل میدهد.
پایان
فرهاد مشکور
جولای 2025 هامبورگ
ارجاعات:
[1] سعدی، بوستان و کلیات اشعار. تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: انتشارات هرمس
[2] گفتگوی مهر با دکتر اصغر نوری (خبرگزاری مهر، ۲۸ شهریور ۱۳۹۶)
[3] فروزانفر، بدیعالزمان. «شیخ سعدی». در شرح احوال مولانا جلالالدین
[4] نوروزی، جهانبخش. «دیدار سعدی از مولوی در قونیه و حاصل این دیدار». تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی، دوره ۴، شماره ۱۳ ۱۳۹۱
[6] آخرین مسافر معروف به ترکیه، روزنامه روزانه صباح، ترکیه
[8] مرکز مطالعات و تحقیقات تاریخی – جغرافیائی و مردم شناسی شاه محمود محمود