جستاری در نقد و بررسی مجموعه سخنرانی‌های سروش دباغ تحت عنوان: (چشم‌انداز سکولاریسم در ایران)

حسین پورفرج

من در اینجا می‌خواهم (چنانچه در بالا آوردم) به طرح نکاتی در باب سخنرانی و مواضع اخیر سروش دباغ در باب «سکولاریزم و چشم‌انداز آن در ایران» بپردازم. پرداختنی که بیشتر صبغهٔ جامعه‌شناختی-فرهنگی دارد تا صبغهٔ تاریخی-موقعیتی. البته در سوابق کاری این نواندیش دینی سخنرانی‌ها و آثار این‌چنینی کم نیست و نویسنده خوب به یاد دارد که سخنرانی‌های «مسلمان سکولار»، «دین، اخلاق و سکولاریسم»، مقدمهٔ کتاب «سنت و سکولاریسم»، مقالهٔ «بازرگان متأخر در برابر بازرگان متقدم» و همانا بسیاری از منقولات و مکتوبات دیگر از سوی این اندیشمند ارائه گردیده، و همه دربردارندهٔ دیدگاه‌های ایشان در باب مسئلهٔ سکولاریسم و ربط و نسبت آن با دین و مسائل مربوط به جامعهٔ ایران بوده. او در طی چندین سال فعالیت حقیقتاً در این باب تلاش‌های فراوان نموده و آثار متنوعی را به بارنشانده.

در کشور ما گاهی آن (سکولاریسم) را به‌منزلهٔ یک دشنام و واژه‌ای برای غیرخودی‌ها و بیگانگان به کار می‌برند[1].
(عبدالکریم سروش)
 
 
اخیراً چهار فایل سخنرانی از "دکتر سروش دباغ" در کانال تلگرامی او منتشر شده است. «چشم‌انداز سکولاریسم در ایران» نام این سخنرانی‌هاست[2]. البته از میان این چهار فایل سخنرانی دو فایل آن مربوط می‌شود به جلسهٔ پرسش و پاسخ میان این متفکر ارزنده و مخاطبانش. در این سلسله جلسات این فیلسوف اخلاق برآن شده است تا میان دو مسئلهٔ کاملاً متأخر و جدید نوعی رابطهٔ عقلانی برقرار کند و به‌نوعی درک ما هم از «سکولاریسم» و هم از «اسلام‌گرایی» را تغییر دهد.

آن‌ها که با آثار و افکار این صاحب‌نظر گرامی آشنایند حتماً تصدیق می‌کنند که سروش دباغ حقیقتاً یکی از پرکارترین صاحب‌نظران سرزمین ماست. او با هنرمندی خاصی ـــ علاوه بر تعلّقات و تعمّقات فلسفی، ـــ به آبتنی در حوضچهٔ عرفان و خصوصاً «عرفان مدرن» هم مشغول است. او همچنین یکی از مهم‌ترین روشنفکران دینی روزگار کنونی است. حرکت در شکاف میان سنت و مدرنیته او را مبدل به یکی از پرچم‌داران اصلی این نحله کرده است. هکذا، او هم‌اینک کتابِ «ورقِ روشنِ وقت/جستارهایی در باب نواندیشی دینی، فلسفه و فیلم» را نیز در مرحلهٔ انتشار دارد که (همانا) چاپ این اثر می‌تواند کارنامهٔ او را قویاً پرباتر و غنی‌تر نماید[3].

مع‌هذا، من در اینجا می‌خواهم (چنانچه در بالا آوردم) به طرح نکاتی در باب سخنرانی و مواضع اخیر سروش دباغ در باب «سکولاریزم و چشم‌انداز آن در ایران» بپردازم. پرداختنی که بیشتر صبغهٔ جامعه‌شناختی-فرهنگی دارد تا صبغهٔ تاریخی-موقعیتی. البته در سوابق کاری این نواندیش دینی سخنرانی‌ها و آثار این‌چنینی کم نیست و نویسنده خوب به یاد دارد که سخنرانی‌های «مسلمان سکولار»، «دین، اخلاق و سکولاریسم»، مقدمهٔ کتاب «سنت و سکولاریسم»، مقالهٔ «بازرگان متأخر در برابر بازرگان متقدم» و همانا بسیاری از منقولات و مکتوبات دیگر از سوی این اندیشمند ارائه گردیده، و همه دربردارندهٔ دیدگاه‌های ایشان در باب مسئلهٔ سکولاریسم و ربط و نسبت آن با دین و مسائل مربوط به جامعهٔ ایران بوده. او در طی چندین سال فعالیت حقیقتاً در این باب تلاش‌های فراوان نموده و آثار متنوعی را به بارنشانده.

امّا حال به اصل داستان بپردازم. نقد و بررسی سخنرانی‌های «چشم‌انداز سکولاریسم در ایران». پیش از بسط کلام جا دارد بگویم که شیوهٔ طرح بحث سروش دباغ در این مجال شیوه‌ای نظری-تاریخی-تحلیلی‌ست. سخنرانی او در این باب از دو مفهوم بنیادین «پساسکولاریسم» و «پسااسلام‌گرایی» نشئت می‌گیرد. او چه در مورد هر اصطلاح و چه در مورد ربط و نسبت‌ها آنها با یکدیگر هم (در حد امکان) نظریاتِ مندرج و مربوطه را ارائه می‌دهد، هم به شواهد و ادله‌ تاریخی اشاره می‌کند و هم نظرگاه و نظر‌گاه شخصی خود را مطرح می‌سازد. او در این سخنرانی‌ها در کسوت متخصص فعالی است که در لابه‌لای مباحث مطروح نقشِ مثبت و تأثیرگذار خود را به‌جای می‌گذارد و هیچ‌گاه نقش روایت‌گری خنثی را برعهده نمی‌گیرد.

لاجرم، در پرانتز جهت تسهیل بحث این را نیز بگویم که مفهوم «پساسکولاریسم» برساختهٔ «یورگن هابر ماس[4]»، جامعه‌شناس انتقادی شهیر آلمانی[5]، بدین معناست: «وضعیتی که در آن مذهب نفوذ و مناسبت عمومی خود را حفظ می‌کند، درحالی‌که این یقین سکولاریستی که مذهب در فرایند مدرنیزاسیون در سرتاسر جهان ناپدید خواهد شد، بنیادش را از دست می‌دهد[6]». و مفهوم «پسااسلام‌گرایی» برساختهٔ «دکتر آصف بیات[7]»، جامعه‌شناس ایرانی دانشگاه «دانشگاه ایلینویز شیکاگو»، بدین معنا: «پسااسلام‌گرایی نتیجه به رسمیت شناختن الزامات سکولاریسم، رهایی از تعصب و شکستن انحصار حقیقت دینی است. به‌طور خلاصه، همان‌قدر که می‌توان اسلام‌گرایی را ترکیب دین و مسئولیت دانست، پسااسلام‌گرایی ترکیب دین و حقوق فردی است[8]».

و اینک طرح نکاتی در باب سخنرانی‌های سروش دباغ تحت عنوان «چشم‌انداز سکولاریسم در ایران»:

اولین نکته‌ای که می‌باید به آن بپردازم و می‌دانم سروش دباغ نیز بدان اشراف کامل دارد، «ناتمام‌انگاری پروژهٔ مدرنیته» است. هابر ماس (تا آنجا که من می‌دانم) هنوز باور دارد که پروژهٔ مدرنیته گشوده است و می‌توان در آن دست به بازبینی زد. مدرنیته قادر به بازسازی و بازنگری است. «هابرماس در طرح پروژه ناتمام خود این پرسش اساسی را به میان می‌گذارد که چگونه می‌توان علی‌رغم تسلط عقلانیت ابزاری گام در دنیای اجتماعی بهتر نهاد؟![9]». چگونه می‌توان «آن را بازسازی مجدد نمود؟![10]». می‌باید بدانیم که تمامِ این بحث و فحص‌ها در دل پروژهٔ مدرنیته و ادامه‌داری آن معنا پیدا می‌کند و از دل چنین موقعیتی برمی‌خیزد. امکان دست‌یابی به «حوزهٔ عمومی[11]» و کنش ارتباطی-ای که در آن نهاد دیانت هم بتواند در کنار سایر نهادها نفس بکشد، تنها در پروژه یا دوران مدرنیته امکان‌پذیر است. پساسکولاریسمی که ماس و «پساسکولاریست‌های بی‌نام» بدان معتقدند تنها اقتضای دوران مدرنیته است. نه دوران پیشامدرن و نه پسامدرن هیچ‌کدام نمی‌توانند مروج «پساسکولاریسم» باشند. جهان ماقبل‌ِ مدرن جهان تک‌نظری و جهان پسامدرن جهان «آنارشیسم» است. حصول به «پساسکولاریسم» تنها از دل گشودگیِ دوران مدرنیته سر برمی‌آورد و آنگاه طنین خود را درمی‌اندازد. پیشامدرنیسم نمی‌تواند دین را با دوستانِ غیرخودی ببیند و پسامدرنیسم هم نمی‌تواند با دین و اندیشه‌های مابعدطبیعی کنار بیاید.

امّا دومین نکته مربوط می‌شود به مفهوم «پسااسلام‌گرایی» و ربط و نسبت آن با «ماهیت دین» و نهایتاً درک و تلقی تقریباً مشابه سروش دباغ با «آصف بیات». استاد دانشگاه لایدن هلند برآن است که «پسااسلام‌گرایی» خواهان مدرنیته‌ای بومی است. چنین امری یعنی بالا زدن آستین همت و خصوصی‌سازی جریان مدرنیته برای خود و مطابق با دین و دیانتی که بدان معتقدیم: «تلاش پسااسلام‌گرایان معطوف به تزویج اسلام با آزادی، انتخاب فردی، دموکراسی و مدرنیته است و غایتشان رسیدن به چیزی است که برخی آن را «مدرنیته بومی» می‌نامند[12]». ازنظر نظریه‌پرداز مفهوم «پسااسلام‌گرایی» «پسااسلام‌گرایان» اولاً وجنات دوران مدرن را می‌شناسند و آنگاه مسئولانه با دست خود اسلام را با آزادی، انتخاب فردی، دموکراسی و… درمی‌آمیزند. او برآن است که اسلام به‌خودی‌خود هیچ رأیی در باب سیاست و نحوهٔ حکمرانی ندارد و لذا این خود مسلمانان‌اند که می‌توانند جامعهٔ خود را یا دموکراتیک بسازند یا ایدئولوژیک: «هیچ‌چیز نیست که اسلام یا هر دین دیگری را ذاتاً دموکراتیک یا غیردموکراتیک کند. سؤال درست این است که بپرسیم: «در چه شرایطی، مسلمانان می‌توانند دینشان را دموکراتیک کنند؟» چون این به مسلمانان بستگی دارد که چه کسی با یک قرائت «دموکراتیک» از دینشان، آن را به‌گونه‌ای ارائه کند که قواعد و اصول دموکراتیک را پوشش دهد و با آن سازگار باشد[13]».

مع‌هذا، سروش دباغ نیز در طرح این نظر با «آصف بیات» هم‌رأی است. او هم دین را ذاتاً واجد یا مروج فلان نظام حکومتی یا رژیم سیاسی نمی‌داند و لذا وفق اقتضاء دوران شیوهٔ مناسبی را به آن تزریق می‌کند. این نواندیش دینی برآن است که اسلام در برابر مسئلهٔ حکومت و حکمرانی سکوت اختیار کرده و تعین مصداق ننموده: «عموم رفرمیست‌های دینی معاصر، سیاست‌ورزی را در زمرهٔ امور عرفی و عقلایی انگاشته و با مدنظر قرار دادن تفکیک رابطهٔ میان «دین و سیاست» از رابطهٔ میان «دین و حکومت»؛ بر رابطهٔ وثیق و بنیادینِ میان دیانت و سیاست در جوامع مختلف انگشت تأکید می‌نهند، ارتباطی که نه به میل کسی به وجود می‌آید و نه از بین می‌رود. از سوی دیگر، رفرمیست‌های دینی به رابطهٔ میان «دین و حکومت» که رابطه‌ای حقوقی است، باور ندارند و معتقدند حکومت، مشروعیت سیاسیِ خود را از دین نمی‌گیرد. ازاین‌رو می‌توان جامعه‌ای دینی داشت، همراه با دولتی سکولار. پاسداشت حقوق بشر و دفاع از سازوکار دموکراتیک و تفکیک میانِ «سکولاریسم فلسفی» و «سکولاریسم سیاسی» و برساختن مفاهیمی چون «مسلم سکولار» توسط رفرمیست‌های دینی در دهه‌های اخیر در این راستاست. به نزد ایشان، کسی می‌تواند قائل به ساحت قدسیِ هستی باشد و باورمند به دین اسلام، درعین‌حال به سکولاریسم سیاسی و تفکیکِ نهادِ دین از نهاد حکومت  معتقد باشد.  به نزد ایشان، برگرفتن سازوکار دموکراتیک، در قیاس با دیگر شیوه‌های حکومتی، اخلاقی‌تر و انسانی‌تر است و ازاین‌رو موجه و برگرفتنی[14]».

البته نمی‌باید از نظر دور داشت که متفکران اسلام‌شناس سلف نیز بر چنین رأیی پافشاری کرده‌اند و هزینه‌های فراوان داده‌اند؛ ازجمله «محمّد عبدالرزاق» نویسندهٔ کتاب جنجالی «اسلام و مبانی حکومت»: «پیامبر امی بود و رسولی بود برای امیون. او در زندگی فردی و اجتماعی‌اش و هم در شریعتی که ارائه کرد، از اصولی که‌امی بودن ایجاب می‌کرده، و از اصول ساده و فطرت سلیمی که خداوند به مردم داده، به‌هیچ‌وجه خارج نشده است. شاید به همین خاطر است که مشخصه اصلی نظام سیاسی زمان نبی، سادگی فطری بوده است. هیچ تردیدی نیست که اکثر نظام‌های حکومتی فعلی برآمده از قراردادها، تکلفات و تجملاتی است که با نمایش دادنشان به آنها انس می‌بندیم و حتی آنها را به‌عنوان ارکان حکومت و اصول نظام تلقی می‌کنیم[15]».

اما نکته سوم مربوط به این حقیقت است که سروش دباغ در سخنرانی‌های «چشم‌انداز سکولاریسم در ایران» تنها به وجه سیاسی مفهوم «پسااسلام‌گرایی» اشاره می‌کند، نه همهٔ وجوه آن. او به وجوه دیگر این مفهوم همچون وجه اجتماعی-فرهنگی و وجه اقتصادی-عملی کمتر اشاره کرده. آن چنانکه ازنظر سروش دباغ برمی‌آید او «پسااسلام‌گرایی» را به معنای جدا-انگاری نهاد دین از نهاد حکومت (/نه سیاست) می‌داند و ازاین‌روی، همدلانه با «دکتر میثم بادامچی» ـــ استادِ فلسفهٔ سیاسی‌ـــ قائلان چنین باوری را ذیل عنوان «پسااسلام‌گرایان ایرانی» نام‌گذاری می‌کند. او در مقالهٔ «بازرگان متأخر در برابر بازرگان متقدم» در تشریح مفهوم «سکولاریسم سیاسی» می‌آورد: «سکولاریسم سیاسی قائل به تفکیک نهاد دین از نهاد حکومت است و تأکید می‌کند که نمی‌توان مشروعیت سیاسی را از دل آموزه‌ها و احکام ادیان استخراج کرد. حکومت باید نسبت به همه ادیان بی‌طرف باشد و به‌قدر میسور بکوشد تا تبعیض‌های دینی که در میان احکام دینی همه ادیان یافت می‌شود به‌صورت قانون درنیاید و در سطح جامعه نهادینه نشود. درواقع، حکومت باید تمام هم خود را بکار گیرد تا نسبت به ادیان مختلف بی‌طرفی پیشه کند[16]».

لکن، آنچه در اینجا مسئلهٔ من است نگاه غیرانتقادی سروش دباغ نسبت به لیستِ میثم بادامچی است. در لیست ارائه شده از سوی میثم بادامچی نام دو روحانی همچون «آیت‌الله حائری یزدی» و «علامه محمدحسین طباطبایی» نیز در کنار روشنفکرانی همچون «محمد مجتهد شبستری»، «عبدالکریم سروش»، «مصطفی ملکیان» و… به چشم می‌خورد، و البته کمی در ذوق می‌زند. من برآنم که معنای «پسااسلام‌گرایی» تنها در جدا-انگاری نهاد دین از نهاد حکومت خلاصه نمی‌شود و خلاصه این‌گونه تقلیل معنایی پیدا نمی‌کند. خوب بود سروش دباغ به این ذوالوجهی مفهوم «پسااسلام‌گرایی» نیز می‌پرداخت و علاوه شباهت‌ها به تفاوت‌ها نیز اشاره می‌کرد. «پسااسلام‌گرایان» باورمند به الزامات مثبت سکولاریسم در وجوه مختلفند و نسبت به اموری مانند تکثرگرایی فرهنگی، حقوق اقلیت‌های اجتماعی، عدم انحصارگرایی دینی و… باور مثبت دارند.

لذا، بعید می‌دانم حتی با قبول دیدگاه افرادی همچون «آیت‌الله حائری یزدی» و یا «علامه محمدحسین طباطبایی» در باب جدایی نهاد دیانت از نهاد حکومت باز بشود آنها را «پسااسلام‌گرای تمام عیار» نامید. من بهتر می‌دانم که آنها را «پسااسلام‌گرایان تقریباً سیاسی» بنامم. آن‌ها و به‌ویژه «علامه محمدحسین طباطبایی» چندان در باب مسائل اجتماعی و فرهنگی، و حتی مباحث اقتصادی «پسااسلام‌گرا» نبوده‌اند. تا آنجا که من درمی‌یابم این دو اندیشمند هیچ‌کدام ـــ به علل مختلف ازجمله اقتضای زمانی‌ـــ نظر متمایزی در باب دیگر مسائل «پسااسلام‌گرایانه» ارائه نداده‌اند و تقریباً اسلام‌گرای کلاسیک باقی مانده‌اند. خوب به یاد دارم وقتی که در باب «پلورالیسم دینی» مطالعه می‌کردم تماماً نظر مفسر «المیزان» را نوعی «انحصارگرایی دینی» می‌یافتم و پی می‌بردم که او چندان با تکثرگرایی دینی همدل نیست.

نتیجتاً، من در این نکته بر آنم که مفهوم «پسااسلام‌گرایی» مفهومی ذوالوجه است و تنها در وجه سیاسی خلاصه نمی‌شود. دو روحانی برشمرده اگر در این وجه پسااسلام‌گرا باشند، در وجوه دیگر اسلام‌گرایانِ سنتی‌اند. این امر حقیقتی است که البته در مورد مابقی متفکران چندان صدق نمی‌کند و چندان نمونه ندارد. می‌باید بپذیریم که در اینجا تفاوتی اساسی در کار است و این تفاوت را نمی‌باید پشتِ گوش انداخت.

علی‌ای‌حال، در پرانتز پیش از بررسی نکته چهار فریضه است بگویم که سروش دباغ «بازرگان متأخر» را نیز از قائلان «پساسکولاریسم» به معنایی که بدان پایبند است، می‌داند و او را این‌گونه درمی‌یابد. این نواندیش دینی نه در این سخنرانی بلکه در مقالهٔ «بازرگان متأخر در برابر بازرگان متقدم» از این مهم پرده‌برداری می‌کند و البته (به‌درستی) شریعتی را نقطهٔ مقابل «بازرگان متأخر» و همانا مخالف پساسکولاریسم می‌انگارد: «پس همان‌طور که می‌توان گفت مرحوم طباطبایی قائل به اخلاق سکولار بود، می‌توان چنین انگاشت که بازرگان متأخر، برخلاف مرحوم شریعتی که تمام کوشش‌ها و جدوجهدهای فکری او معطوف به ارائه قرائتی انقلابی از اسلام بود و مهم‌ترین و مؤثرین نماینده این طرز فکر در دهه پنجاه شمسی بود و نه به سکولاریسم اعتقادی باور داشت و نه به سکولاریسم سیاسی، به سکولاریسم سیاسی باور داشت. بازرگان متقدم قرابت بیشتری با شریعتی دارد، چراکه نه سکولار اعتقادی است و نه سکولار سیاسی (هرچند اساساً بازرگان مسالمت‌جو بود و غیرانقلابی و به سیاست گام‌به‌گام اعتقاد داشت و شریعتی عصیانگر بود و انقلابی و آرمان‌گرا)؛ اما بازرگان متأخر بر نهج دیگری سیر می‌کند و انتظار حداقلی از دین دارد و بار چندانی بر دوش آن نمی‌نهد و به سکولاریسم سیاسی آری می‌گوید. تلقی و انتظار بازرگان متأخر از دیانت و رابطه میان دیانت و سیاست با روشنفکران دینی متأخر (عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری) قرابت قابل‌توجهی دارد، هرچند مبدأ عزیمت و چگونگی ورود و خروج بازرگان به این مبحث با روشنفکران دینی متأخر تفاوت محسوسی دارد. فراورده‌های نظری ایشان کم‌وبیش با یکدیگر یکسان است، اما فرایندهای متفاوتی را طی کرده‌اند[17]».

حال نکتهٔ چهارم؛ سروش دباغ در این سخنرانی‌ها به‌خوبی واقف است که مخاطبانِ کلامِ او نمی‌توانند از هر قشر مسلمانی باشند. به گمان من یکی از مهم‌ترین خصایص این متفکر برجسته «مخاطب‌شناسی» دقیق اوست. روی سخن این نواندیش دینی نه سنت‌گرایان تک‌بعدی‌اند، و نه ضدِّ سنت‌گرایان افراطی. او در مرز میان سنت و مدرنیته حرکت می‌کند و تیزهوشانه حرف خود را تئوریزه می‌سازد. کاروبار او در باب سکولاریسم و دیگر مباحث مطروح همچون «حجاب اجباری» و «سبِ نبی» به‌خوبی از این حقیقت سخن می‌گوید و لب‌کلام را به بیرون میفکند. مباحث مطرح شده در گفتارهای «چشم‌انداز سکولاریسم در ایران» کاملاً از عنایت سروش دباغ به ویژگی‌های مخاطبان خود خبر می‌دهد و این‌گونه مسیر او را هموار می‌سازد. این فیلسوف اخلاق (اگرچه در سخنرانی دوم/بخش پرسش و پاسخ) تأکید دارد که بازیگران «پسااسلام‌گرایی» بازیگرانی عام و البته فراگیرند؛ امّا بااین‌حال او خوب می‌داند که مخاطبانِ این مباحث نه عام، بلکه خاص‌اند. شما با یک انسان خشک‌مقدس نمی‌توانید از «پسااسلام‌گرایی» یا «سکولاریسم» بگویید و یا توقع داشته باشید یک بنیادگرای دینی در برابر این حرف‌ها شما را به یک فنجان قهوهٔ ترک دعوت کند.

اما آخرین نکته مهم‌ترین نکته و به گمان من مربوط‌ترین نکته در مورد این سخنرانی‌های حدوداً چهار ساعته است. چنانچه گفتم این گفتارها ذیل دو مفهوم فربهٔ «پساسکولاریسم» و «پسااسلام‌گرایی» ایراد گردیده؛ و کاملاً دارای جنبه‌های روش‌شناختی و معرفت‌شناختی است.

مع‌الوصف، در نکتهٔ پیشین آوردم که سروش دباغ در شکاف میانِ سنت و مدرنیته گام برمی‌دارد و خواهان «همنشینی برد-برد» هر دو طرف این شکاف است. او نه خواهان از دست دادنِ سنت ستبر بازمانده است، و نه خواهان دور انداختن ارزش‌های سازندهٔ دوران جدید. او مایل است به‌گونه‌ای نواندیشانه "خصوصاً" دین را با مواهب دنیای مدرن دربیامیزد، و لذا، به قول خود «مسلمانی سکولار[18]» بیافریند: «اما روشنفکران دینی چطور؟ چنانکه دیدیم عموم این روشنفکران گسست معرفتی میان سنّت و مدرنیته را جدی انگاشته و از ربط و نسبت میان مقومات و مؤلفه‌های این دو سراغ می‌گیرند[19]».

لاجرم، چنانچه من درمی‌یابم تمامِ مباحث سروش دباغ در باب «سکولاریسم» و خصوصاً در گفتارهای مذکور در دل همین «شکاف» جای می‌گیرد. او در این سخنرانی‌ها نیز می‌خواهد هم از سویی اسلام را در کنار مدرنیته ببیند، و هم از سویِ دیگر مدرنیته را در کنار اسلام. هر دو را در کنار هم هم‌نشین و با طراوت. او به‌گونه‌ای کاملاً مدبرانه دو مفهوم «پساسکولاریسم» و «پسااسلام‌گرایی» را به استخدام پروژهٔ روشنفکری دینی خود درمی‌آورد و این‌گونه همه‌چیز را معنادار می‌سازد. او برای حصول به «هم‌نشینی و درآمیزی برد-بردِ دین و مدرنیته» این‌بار از طریق ایضاح و پرداختن به مفهوم «پساسکولاریسم» اسلام و دیانت را به فضای عمومی و صلح‌طلب جهان مدرن می‌آورد، و از طریق مفهوم «پسااسلام‌گرایی» ارزش‌ها و مواهب دنیای مدرن و خصوصاً ویژگی‌های مثبت و سازندهٔ سکولاریسم را به حوزهٔ دینات و اسلام‌ورزی. او از طریق پتانسیل‌های مثبت مفهوم «پساسکولاریسم» اسلام و سنت ستبر دینی را از دست سکولاریسم ستیزه‌جو و دین‌ناشناس نجات می‌دهد، و (همچنین) از طریق پتانسیل‌های مثبت مفهوم «پسااسلام‌گرایی» سکولاریسم و خوبی‌های امتحان پس‌دادهٔ آن را از چنگِ اسلام‌مداری خشکِ مذهب و نامنعطف. بله، سروش دباغ این‌گونه با هنرمندی و درایت ممتاز خود دو «موهبت یا حوزهٔ رها و آزاد» را اوّلاً به وجود می‌آورد، و دوماً به هم پیوند می‌‌دهد. اگرچه می‌دانیم که هیچ‌کدام از مفاهیم برشمرده برساخته این فیلسوف اخلاق نیست، اما نحوهٔ به‌کارگیری این مفاهیم نوآوری اوست. مدلی که او ارائه می‌دهد هم اسلام را از تفکر «دائی‌جان ناپلئونی» رها می‌سازد و هم مدرنیته را از خیالاتِ نادرست و ناآزموده.
 
این پنج نکته بخشی از مواردی بود که توانستم در باب اندیشهٔ سروش دباغ در خصوص ربط و نسبت سکولاریسم و اسلام، و خصوصاً سخنرانی‌های او تحت عنوان «چشم‌انداز سکولاریسم در ایران» بگویم. در پایان همهٔ خوانندگان این جستار را به شنیدن فایل‌های صوتی این سخنرانی‌ها دعوت می‌کنم. من خود با شنیدن این فایل‌ها چیزهای فراوانی آموختم. پرداختن به پیشینهٔ نظری مفهوم «پساسکولاریسم» و آشنایی با افکار متفکرانی همچون «چالز تیلور[20]»، «طلال أسد[21]»، «کارن آرمسترانگ[22]» و همچنین «هابر ماس»، برسازندهٔ این مفهوم، مهم‌ترین دستاورد شنوندگان قسمت اول از این سخنرانی‌هاست. البته شنوندگان بخش دوم از این سخنرانی‌ها نیز با افکار «آصف بیات» و همچنین نظرات «پسااسلام‌گرایان سیاسیِ ایران» آشنا خواهند شد و سپس به تحلیل‌های تاریخی- فرهنگی سروش دباغ پی خواهند برد. حقیقتاً این نواندیش دینی در این مجموعه بار سنگین و قیمتی-ای را برداشته و مدلی شایان توجه و عملی-ای را ارائه نموده.
 
 
شانزدهم مرداد ماه هزار و سیصد و نود و شش
آدرس کانل تلگرام نویسنده:
https://t.me/hosseinpourfaraj
 
 
 ارجاعات:

 
[1] -بنگرید در: سنت و سکولاریسم، جستار سکولاریسم، به قلم عبدالکریم سروش، نشر صراط.
[3] – آن‌ها که با دکتر سروش دباغ در معاشرتند می‌پذیرند که او (در کنار همهٔ اینها) دردسترس‌ترین و گشاده‌ترین متفکر سرزمین ما نیز به حساب می‌آید. منش علمی او هم بلند است و هم غنی. من خود چنین بار در باب آثار و افکار او دست به قلم شده‌ام و هر بار که چنین کرده‌ام مبهوت روحیهٔ بلند علمی او گشته‌ام. دو مقالهٔ من در این راستا یکی «نقبی بر طرح‌وارهٔ سروش دباغ از عرفان مدرن» نام داشت، و دیگری «عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد (نقدی بر کتاب فلسفه لاجوردی سپهری)».
[4] – Habermas, Jürgen
[5] – معروف به مکتب فرانکفورت (به آلمانی: Frankfurter Schule) یا نظریهٔ انتقادی (Critical theory)
[6] – Habermas, Jürgen. 2008b. "Notes on a post-secular society." Signandsight.com.
[7] – Asef Bayat
[8] -بنگرید در: پسا اسلام‌گرایی چیست؟! (مهرنامه) به قلم دکتر آصف بیات، برگردان متین غفاریان.
[9] – بنگرید در: «مدرنیته پروژه‌ای ناتمام»، در مدرنیته و پست مدرنیسم، اثر یورگن هابرماس، برگردان حسینعلی نوذری، تهران: انتشارات نقش جهان.
[10] – بنگرید در: نظریه جامعه‌شناسی دوران معاصر، نوشته جرج ریتزر، برگردان محسن ثلاثی، نشر علمی.
[11] – Public sphere
[12] – بنگرید در: پسا اسلام‌گرایی چیست؟! (مهرنامه) به قلم آصف بیات، برگردان متین غفاریان
[13] – بنگرید در: روشنفکری دینی و پُست اسلام گرایی، گفتگو با آصف بیات، برگردان متین غفاریان. منبع: روزنامه کارگزاران.
[14] – بنگرید در: رفرم دینی و فرایند دموکراتیزاسیون، سروش دباغ، نشریه میهن.
[15] -برای مطالعه بیشتر بنگرید در: اسلام و مبانی حکومت، محمدعبدالرزاق، ترجمهٔ محمدتقی رحمانی. نشر سرایی.
[16] – بنگرید در: بازرگان متأخر در برابر بازرگان متقدم/تأملی در باب بازرگان متأخر و انتظار از دین؛ به قلم سروش دباغ، مهرنامه.
[17] -همان.
[18] – گوش فرا دهید به: فایل صوتی سخنرانی «مسلمان سکولار«/(1 و 2)، ایراد شده توسط سروش دباغ.
[19] -بنگرید در: عرفان و میراث روشنفکری دینی، به قلم سروش دباغ، چاپ شده در پایگاه «جماعت و دعوت و اصلاح»؛ در آدرس:
http://www.islahweb.org/node/3512
[20] -Charles taylor
[21] – Talal Asad
[22] – Karen Armstrong
مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. در متن بالا تنها چیزی که وجود ندارد ” دلیل بر ادعا ها” است. در عوض تا توانسته است به اصطلاحات مبهم و چند وجهی مانند ” مدرنیته” ویا ” پسا اسلامگرایی” و…..به دلخواه بارهای مثبت ویا منفی داده و بدون فهمیدن دین میخواهد با بکار بردن اصطلاح مبهم دیگری چون “نو اندیشی دینی” ویا “تکثر گرایی دینی” معجونی از دین و ضد دین بسازد ولی هرگز درست و غلط باهم جمع نمی شوند. مدعیان جمع هیچ دلیل قابل دفاعی ارایه نداده اند و نمونه ان متن مورد بحث است.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.