
ثروت یا قابلیت؟ نگاهی به ریشههای تخاصم میان ما و ایالات متحده امریکا با عنایت به آموزهای از سقراط حکیم آتن
عظیم محمودآبادی با الهام از آموزه سقراط در دادگاه آتن که «قابلیت، سرچشمه ثروت است نه نتیجه آن»، در این نوشتار به واکاوی یکی از عمیقترین دلایل تقابل ایران و آمریکا میپردازد: تلاش ایران برای کسب «قابلیت» در فناوریهای راهبردی مانند غنیسازی اورانیوم، در برابر سیاست قدرتهای سلطهگری که ثروت را برای ملتها میپسندند، اما قابلیت را انحصاری خود میدانند. تحلیل حاضر با مقایسهای تاریخی میان عصر سقراط و جهان امروز، نشان میدهد که چرا تمرکز ایران بر توسعه توانمندیهای بومی، علیرغم همه فشارها، اصلیترین خط قرمز هژمونی غرب محسوب میشود.
عظیم محمودآبادی: «خدمتی که از من بر میآید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه تن و مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند، و آشکار سازم که قابلیت [در چاپ دیگری از همین ترجمه، واژه «فضلیت» به جای «قابلیت» آمده است] از ثروت نمیزاید بلکه ثروت و همه نعمتهای بشری اعم از شخصی و اجتماعی از قابلیت به دست میآید.»(رساله آپولوژی، دوره آثار افلاطون، جلد اول، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ص 27)
عبارت فوق بخشی از دفاعیه سقراط در دادگاهی است که برای رسیدگی به جرم «فاسد کردن جوانان» و «بی اعتقادی به خدایان شهر» برپا شده بود.
سقراط در دفاعیهاش برای رفع اتهام «فاسد کردن جوانان» میگوید هدفش آشکار ساختن این مهم بوده که اصل، «قابلیت» است و نه «ثروت». او درصدد آن بوده که به جوانان آتن بیاموزاند که باید تواناییهای خود را تقویت کنند که یکی از نتایج طبیعی آن البته کسب ثروت است و نه بالعکس. در واقع حکیم آتن در پی نشان دادن منبع اصلی ثروت و هر خیر بشری دیگری به آتنیان بوده است که آن منبعِ خیر، همانا قابلیت و توانایی بوده است. لذا پس از بیان عبارت فوق بلافاصله اضافه میکند: «اگر این سخنان مایه فساد جوانان شوند، البته باید آنها را زیان آور شمرد. ولی اگر کسی ادعا کند که جز این سخنی از من شیده است، دروغ میگوید».
-
حیثیت ملی
سخن سقراط البته ناظر به دو جنبه است؛ هم جنبه شخصی و فردی و هم چنانکه بعدتر اشاره میکند به ابعاد جمعی و اجتماعی آن نیز توجه دارد چنانکه بر مساله «حیثیت ملی» تاکید میکند. (همان، ص 33)
سقراط میگوید درصدد آن بوده که به جوانان نشان دهد به جای آنکه به پول فکر کنید به آن توانایی بیندیشید که میتواند برایتان تولید ثروت کند. در واقع او میگفت به جای یافتن ماهی باید به دنبال آموختن فن ماهی گیری بود.
ثروت پایدار که دارای دوام و ماندگاری است از علم، خلاقیت، هنر، ابتکار و فن میزاید. اما ثروتی که مبتنی بر این مبانی نباشد تضمینی برای بقا و دوام آن وجود ندارد.
اما این آموزههای سقراط به مذاق هیات حاکمه دولت شهر او خوش نمیآمد و دموکراسی آتنی، تاب و تحمل پندهای او به جوانان شهر را نداشت.
-
دوران ما و عصر سقراط
دنیای امروز ما نیز بی شباهت به وضعیت آتن چهار قرن پیش از میلاد نیست با این تفاوت که برخلاف حاکمان آتن در عصر سقراط، دولتهای استعمارگر امروزی، احساس ادعای فرمانروایی بر جهان دارند و تمام قابلیتها و تواناییهای خود را به کار میبرند برای از بین بردن قابلیتها و تواناییهای ملتهای دیگر! به ویژه آن ملتهایی که به لحاظ گفتمانی در برابر آنها قرار دارند.
از جمله مهمترین مؤلفههای قدرت و ثروت و بلکه مهمترین آن، «علم» است. دانش، همان «جامِ جَمی» است که اگر جامعهای از آن برخوردار باشد میتواند قابلیت تولید ثروت، قدرت، امنیت و رفاه را برای خود بیافریند وگرنه مجبور است این مواهب را از بیگانه طلب بلکه دریوزگی کند.
واقعیت این است که استعمار با ثروتمند شدن ملتها مشکلی ندارد – مادامی که ثروت و قابلیتهای انحصاری آنها را تهدید نکند – اما با قابلیت یافتن ملتها، البته مساله ای جدی دارد. در واقع دولتهای استعماری که در گذشته سهمی از ثروت و قدرت برای ملتهای مختلف قائل نبودند، در عصر جدید وانمود میکنند که برخورداری آنها از ثروت را میتوانند تحمل کنند اما قابلیت و تواناییشان را مطلقاً!
این همان چیزی که این روزها در اظهارات سران کاخ سفید نیز به روشنی مشهود است. بارها تکرار کرده و میکنند که با ثروتمند شدن ایران یا حتی انتقال اورانیوم غنی شده به کشور ما مشکلی ندارند اما غنی سازی – حتی با درصدی ناچیز – در خاک ایران خط قرمز آنها است. تفاوت خریداری اروانیوم غنی سازی شده با اقدام به غنی سازی آن در کشور، همان تفاوت ثروت است با قابلیت!
-
هدف از منع غنیسازی
حال همان خوی سلطه جو که روزگاری در آتن، سقراط را متهم به «فاسد کردن جوانان» میکرد، امروز ایران ما را متهم به رفتار غیر عادی و تهدید برای امنیت جهانی میکند. اما واقعیت این است که قابلیت غنی سازی اورانیوم تنها برای دولتهای زیاده خواهی تهدید است که میخواهند این توانایی مهم، حیاتی و بی نظیر را در انحصار خود نگه دارند. آنها نیک میدانند که از نتایج این قابلیت برای کشوری چون ایران – با آن وسعت کم نظیر، نیروی انسانی توانمند، موقعیت منحصر به فرد جغرافیایی، منابع ارزشمند طبیعی و نفوذ فرهنگی در منطقه و قدرت گفتمانی در عرصه جهانی- میتواند قابلیتهای متعددی شکل بگیرد که تضمین کننده ثروت، امنیت، رفاه و قدرتی پایدار باشد؛ قدرتی که با تهدید و تحریم نیز نتوان آن را مهار کرد.
لذا ایران با وجود اینکه در طول نزدیک به نیم قرن گذشته متحمل انواع سختترین توطئههای سیاسی، بین المللی، نظامی، امنیتی، اقتصادی، رسانهای و … بوده است اما همچنان برای قدرتهای جهانی تهدیدی جدی محسوب میشود. چراکه ایران، علی رغم همه فشارها و توطئهها و از دست دادن بسیاری از فرصتهای ثروت ساز، همچنان توانسته قابلیتهای اصلی خود در عرصههای مختلف – و البته شاید از همه مهمتر و حساسیت برانگیزتر انرژی بی بدیل هستهای – را حفظ کند. لذا آنها تصور میکنند دستیابی ایران به این قابلیت در کنار سایر قابلیتهای دیگرش میتواند منافع امپریالیستی و استعماری غرب را با چالشی اساسی مواجه کند. به همین جهت در دولتهای مختلف با انواع تهدید و تطمیع سعی کردند ایرانیان را از دست یابی به این «قابلیت» بازدارند هرچند به موازات آن همواره تلاش میکنند تا نشان دهند که راه کسب ثروت باز است اما ثروت منهای «قابلیت»!
-
نمونه کشورهای حاشیه خلیج فارس
تجربه برخی کشورهای منطقه – به ویژه در حاشیه خلیج فارس – میتواند مویدی بر رویکرد دولتهای سلطه جو باشد. چنانکه به آنها اجازه داده شده منابع نفت و گاز خود را در بازارهای جهانی بفروشند و از قضا غربیها مشتریان مشتاقی برای خرید از آنها هستند. این کشورها همچنان از حق مصرف منابع مالی حاصل از فروش این ذخایر برخوردارند و میتوانند به آباد کردن شهرهای خود با ساختن برجهای بلند و مراکز خرید و تفریحی پر زرق و برق بپردازند اما کوچکترین حقی به آنها داده نشده تا به ایجاد «قابلیت» های بومی، اساسی و ساختاری بپردازند تا بلکه بتوانند پس از ته کشیدن منابع موجود – اما به هرحال محدودشان – همچنان امکان تولید ثروت خود را تضمین کنند.
-
کشورهای مجلل یا شهرکهای سینمایی؟
بر همین اساس است که میبینیم ظاهر برخی از این کشورها حتی از پیشرفتهترین کشورهای غربی نیز جذابتر و پیشرفتهتر است. دلیل این امر باز هم به تفاوت قابلیت و ثروت باز میگردد. کشورهای پیشرفته غربی، خوب میدانند که همه داشتههای خود را نباید صرف آسایش و رفاه امروز کرد بلکه بخش بسیار مهمی از آن لازم است صرف اساسیترین زیرساختهایی شود که به حفظ و توسعه قابلیتها اختصاص دارد.
لذا اگر در برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس برجهای سربه فلک کشیده و شهرهای مجللی میبینیم که شاید در پیشرفتهترین کشورهای غربی نیز نظیر نداشته باشد به این دلیل است که در واقع این کشورها مانند شهرکهای سینمایی از تزییناتی بهره مندند که پشت آنها واقعیتی نهفته نیست؛ همانطور که در شهرکهای سینمایی ماکتهایی از بناهای تاریخی و برجهایی میبینیم که در ظاهر بسیار جذاب و حتی خیره کنندهاند اما پشت آنها واقعیتی وجود ندارد و جز تقلیدی مقوایی از شهرهای امپراتوریهای گذشته نیستند!
لذا دولتهای استعمارگر در دوران ما هرچند در ظاهر هچون گذشته به مصادره منابع کشورهای استعمار شده نمیپردازند اما به آنها فقط اجازه میدهند که درآمد حاصل از حراج منابعشان را صرف ساختن شهرهایی کنند که بیشتر شبیه همان شهرکهای سینمایی هستند. همچنین آنها میتوانند آن را برای رفاه جامعه خود هزینه کنند مادامی که در فکر ایجاد قابلیتهای موثری نباشند که میتواند به تولید قدرت واقعی و با دوام برای کشورها منجر شود.
ایجاد «قابلیت» البته هزینه بالایی دارد؛ هم به واسطه اینکه اساساً ایجاد آن کاری به مراتب دشوارتر، حساستر و طاقت فرساتر است تا اینکه بخواهیم به سادگی منابع محدود کشور را به فروش برسانیم و پول آن را خرج رفاه و آسایش کوتاه مدت – یا در بهترین حالت میان مدت- کنیم.
اما دشواری مضاعف آن بر میگردد به اراده دولتهای زیاده خواهی که ایجاد هر نوع قابلیتی در سایر کشورها را برای خود نوعی تهدید محسوب میکنند و حاضرند با هزینههای گزاف به هر قیمتی از به وجود آمدن آن جلوگیری کنند.
-
نمونه فروپاشی امپراتوری عثمانی
این مساله را شواهد تاریخی نیز تأیید میکند. چنانکه علت فروپاشی امپراتوری عثمانی، فقر نبود. امپراتوری عثمانی با وجود ثروت عظیم (از طریق تجارت و مالیات) و گستردگی جغرافیایی، به دلیل فساد حکومتی، عدم نوآوری، و وابستگی به ساختارهای سنتی، نتوانست قابلیت ملی خود را حفظ کند.
شکستهای نظامی مکرر عثمانیها در برابر قدرتهای اروپایی و ناتوانیشان در صنعتیسازی، منجر به فروپاشی تدریجی این امپراتوری شد. بنابراین فروپاشی دولت عثمانی نه به خاطر کاهش ارزش پول ملی رخ داد و نه اینکه پاسپورت عثمانی در سایر کشورها ارج و قرب نداشت!!! آن چیزی که منجر به اضمحلال امپراتوری بزرگ عثمانی شد، فقدان خلاقیت و انسجام حاکمیتی از سویی و مفتخواری و وادادگی در برابر قدرتهای اروپایی از سوی دیگر بود.
این همان نسخهای است که دولتهای استعماری برای کشورهای امروز نیز میپسندند. وقتی امپراتوری عثمانی با آن وسعت و ثروت سترگ دربرابر چند کشور اروپایی خود را باخت، آینده کشورهای وابستهای که در حاشیه خلیج فارس سرگرم مصرف زدگی منحط با تکنولوژی و کالاهای غربی هستند از پیش معلوم است. البته تا این کشورها منابعی دارند که میتوانند منافع دولتهای قدرتمند را تأمین کنند احتمالاً میتوانند به حیات خود ادامه دهند اما امان از روزی که این منابع ته کشد و دیگر نتوانند پایگاهی امن برای تأمین انرژی قدرتهای بزرگ محسوب شوند. این کشورها مصداق ثروت بدون قابلیت هستند که به تنپروری اقتصادی و وابستگیشان به قدرتهای جهانی منجر شده است. جالب اینکه دونالد ترامپ در دور قبلی ریاست جمهوری خود با اظهاراتی سخیف در مورد برخی از این کشورها سخن گفت و جایگاه واقعیشان را به آنها گوشزد کرد اما کوچکترین صدای اعتراضی – نه از جوامع آنها و نه از دولتهای پلیسیشان – برنیامد!
آری سقراط گفته بود قابلیت از ثروت به وجود نمیآید بلکه این ثروت است که زاییده قابلیت است. لذا میزان تاب آوری جوامع و درایت حاکمانشان در تحقق قابلیت، میتواند تعیین کننده وضعیت کشورها در آینده جهان باشد.