
از معمای صلح گمشده در غزه و اوکراین تا نسبیگرایی اخلاقی
سایمون تیزدال (تحلیلگر امور بینالمللی گاردین): کشتار و قتل عام بیگناهان توجیهناپذیر است. پس چرا این جنایات ادامه مییابند؟ پاسخ در «نسبیگرایی اخلاقی» نهفته است.
تلاش برای صلح در مناقشات بزرگ به ندرت تا این حد ناامیدکننده و بیثمر بوده است. در غزه، گفتگوهای آتشبس معمولاً به بنبست میرسد. در اوکراین، جنگ وارد چهارمین سال خود شده است. سوریه بار دیگر شعلهور شده و فجایع سودان پایان نمییابد. سال گذشته، تعداد درگیریهای دولتی به اوج خود رسید – ۶۱ درگیری در ۳۶ کشور. این بالاترین رقم ثبتشده از سال ۱۹۴۶ تاکنون است و امسال ممکن است وضعیت بدتر شود.
مقیاس و شقاوت جنایات جنگی و خشونتها در مناطق درگیری فوقالعاده است: هدفگیری عمدی غیرقانونی غیرنظامیان، کشتار و آزار کودکان، استفاده از گرسنگی، خشونت جنسی، شکنجه و کوچ اجباری به عنوان سلاح جنگی تقریباً به امری عادی تبدیل شده است. کشتار کودکان در صف دریافت آب در غزه توسط اسرائیل هفته گذشته تکاندهنده بود – به ویژه با توجه به عادیشدن چنین صحنههایی.

نسبیگرایی اخلاقی: بلای عصر ما
«خوشا به حال صلحسازان» (سنت متی)، اما امروز میانجیان بیطرف به شدت کمیاب هستند. همه موافقند که کشتار بیگناهان از نظر اخلاقی غیرقابل دفاع است. پس چرا این جنایات ادامه مییابند؟ این پرسشی است که والدین داغدیده در رفح، کییف و دارفور، کارکنان سازمان ملل، وعاظ، نمایندگان پارلمانها و معترضان خیابانی فریاد میزنند: چرا؟!
پاسخ را باید در «نسبیگرایی اخلاقی» جستجو کرد. در واقع، همه در این مورد اتفاق نظر ندارند. آنچه برای یک گروه کاملاً غیراخلاقی است، برای گروهی دیگر قابل توجیه یا حتی مجاز شمرده میشود. این مسئله در طول تاریخ بشری همواره وجود داشته، اما امروز جهانِ تقسیمشده از نظر ژئوپلیتیک و اقتصادی، از نظر اخلاقی نیز به میزانی بیسابقه قطبی شده است. ما فاقد استانداردهای اخلاقی مورد توافق جهانی – آنچه «دیوید بروکس» نویسنده آمریکایی «نظم اخلاقی پایدار» مینامد – هستیم.
فروپاشی نظم اخلاقی در سایه نسبیگرایی
فروپاشی نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین، بازتابی از این بحران نظم اخلاقی است. بدون اصول جهانشمول مورد پذیرش همگان، حلوفصل مسالمتآمیز مناقشات – چه داخلی و چه بینالمللی – به امری ناممکن بدل میشود. دیوید بروکس استدلال میکند: «ما فاقد معیاری عینی برای تشخیص درست یا نادرست بودن دیدگاهها هستیم. بنابراین مجادلات عمومی با سطح فزایندهای از خشم و قطبیسازی تا ابد ادامه مییابد». آنچه باقی میماند، زورگویی و دستکاری است.

ترامپ: تجسم آشفتگی اخلاقی عصر حاضر
هیچکس بهتر از دونالد ترامپ – استاد زورگویی و دستکاری – نماینده این آشفتگی اخلاقی حاکم بر زندگی مدرن نیست. برای مثال، او باور دارد شایسته دریافت جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵ است. حال آنکه ترامپ اخیراً با همدستی اسرائیل به ایران حمله کرد و دهها غیرنظامی را به کام مرگ فرستاد. در دیدگاه مغشوش اخلاقی او، این اقدام تجاوزکارانه غیرقانونی توجیهپذیر بود چون «صلحی» را که خودش نقض کرده بود، احیا کرد!
جایزه صلح نوبل: از اعتبار تا ابتذال
در جهانی اسیر جنگ، جایزه صلح نوبل بیش از پیش غریب و سیاسی به نظر میرسد. باراک اوباما در ۲۰۰۹ این جایزه را برای «هیچکاری» دریافت کرد. کاش ترامپ هم چهار سال آینده «هیچکاری» نکند! اما طنز تلخ ماجرا اینجاست که نامزدکننده او بنیامین نتانیاهو – دشمن شماره یک صلح و اخلاق – بوده است. شاید بهتر باشد این جایزه با عنوان «جنگسالار سال» اعطا شود – و سپس برای سر برنده جایزه تعیین شد!
اخلاقیات: از فریضه جهانی تا کالای شخصی
دفاع اخلاقی از صلح امروز به امری پیچیده و حتی بحثبرانگیز بدل شده است – از هر روحانی مسجد یا کشیشی بپرسید! برای بسیاری، اخلاقیات تبدیل به واژهای منفور شده؛ کالایی قابل معامله، احساسی و وابسته به انتخاب فردی و هویت فرهنگی – نه تکلیفی جهانشمول یا وفاداری به قانونی والا. چگونه میتوان توضیح داد که چرا بسیاری از آمریکاییها بر فساد اخلاقی حیرتآور ترامپ – که پرونده جفری اپستین بار دیگر آن را اثبات کرد – چشم میبندند؟ هویتجمعی، وجدان جمعی را به حاشیه رانده است.
جامعه روسیه: قربانی نقص اخلاقی مزمن
اکثر روسها نیز از همین نقص اخلاقی رنج میبرند وقتی پای ویرانیهای پوتین در اوکراین به میان میآید. معترضان مرعوب سکوت اختیار کردهاند. برخی دیگر افسانههای رسانههای حکومتی را باور دارند. اکثریت جامعه در جهلی عمیق درباره جنایاتی که به نامشان انجام میشود به سر میبرند. وقتی جنگ پایان یابد، روسها هم مانند آلمانیها در ۱۹۴۵ ادعا خواهند کرد که «از هیچچیز خبر نداشتند». بیاخلاقی با دروغپردازی توجیه میشود.

هزینه اخلاقی سیاستهای اسرائیل در فلسطین
امتناع اسرائیل از برقراری صلح در فلسطین نیز بهایی گزاف بر اخلاقیات جهانی تحمیل کرده است. وجهه بینالمللی این کشور در معرض فروپاشی است، نخستوزیرش تحت تعقیب دادگاه جنایی بینالمللی قرار گرفته و موج ضدیت با یهودیان به دنبال این رویدادها در جهان تشدید شده است. چگونه بسیاری از شهروندان اسرائیلی با وحشیگریهای ارتش خود در غزه و سایه شوم ۵۸ هزار کشته کنار میآیند؟
برخی میگویند با آزادی آخرین گروگانها همه چیز پایان مییابد؛ برخی دیگر تمام فلسطینیان را حماس میپندارند. افراطیون راستگرا – با فراموشی تاریخ کشور خود – حتی وجود ملت فلسطین را افسانه میخوانند و خواهان حبس ۲ میلیون ساکن غزه در اردوگاههای عظیم کار اجباری هستند.

صدای مخالفانِ خاموش
بسیاری از اسرائیلیها به شدت با این رویکرد مخالفند و خواستار صلح هستند. ناتوانی آنان در تغییر سیاستهای دولت، شکستی هم اخلاقی و هم سیاسی است. اما مقصر اصلی تنها آنان نیستند: آمریکاییها، روسها، سیاستمداران و شهروندان اروپایی و بریتانیایی که سکوت اختیار کردهاند، به دیگر سو نگاه میکنند، یا با توجیهات دولتی و شخصی، نابخشودنیها را میبخشایند – کسانی که همانند تومیست آکویناس معتقدند قتل و ویرانی در «جنگ عادلانه» از نظر اخلاقی قابل تحمل است.
بازگشت به اخلاقیات جهانشمول
این شکست مدرن بشریت – این عقبنشینی به اخلاقیات سلیقهای و انکار مسئولیت جمعی – قابل جبران است. استانداردهای اخلاقی جهانشمول هنوز پابرجا هستند: در کنوانسیونهای ژنو، در قوانین بینالمللی، در باورهای دینی و قراردادهای اجتماعی. این اصول باید محترم شمرده و تقویت شوند؛ حقیقتهایی ضروری اگرچه گاه ناخوشایند.
فراخوانی به صلح جمعی
مردم عادی در شرایط عادی شاید بتوانند نبردهای اخلاقی خود را با سلیقه شخصی انتخاب کنند. اما پایان دادن به مناقشات بزرگ و کاهش رنج میلیونها انسان، یک ضرورت اخلاقی مطلق است که نیازمند پاسخی جمعی و قاطع از سوی همه ذینفعان است. این راه، مسیر صلح واقعی است. این راه، مسیر نجات بشریت است.
منبع: گاردین