اخلاق اظهارنظر و مطالعهٔ موردی آن در جنگ اسرائیل علیه ایران

میثم مولایی (دکترای فلسفهٔ اخلاق): در روزگار ما، اظهار نظر به یک کنش روزمره بدل شده است؛ از گفت‌وگوهای خانوادگی گرفته تا شبکه‌های اجتماعی، ما تقریباً دائماً در حال گفتن «نظر» هستیم. اما آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم که آیا این «اظهارنظر»‌ها هم مشمول اخلاق می‌شوند؟ آیا می‌توان گفت که برخی از اظهارنظرها اخلاقاً نادرست هستند؟ یا ما در این زمینه آزادی مطلق داریم؟
من در تأملی که در پی یک رخداد تلخ – جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران – انجام دادم، با این پرسش مواجه شدم که آیا بیان برخی باورها، حتی اگر ناظر به یک واقعیت باشند، می‌تواند اخلاقاً ناروا تلقی شود؟ مثلاً وقتی کسی می‌گوید: «حملۀ اسرائیل به غیرنظامیان اجتناب‌ناپذیر بود»، آیا صرفِ این اظهارنظر، بدون در نظر گرفتن انگیزه یا واقع‌نمایی‌اش، می‌تواند اخلاقاً زیر سؤال برود؟
به باور من، پاسخ مثبت است. اظهارنظر یک «فعل» است، نه صرفاً انتقال اطلاعات. وقتی فردی چنین جمله‌ای را به زبان می‌آورد، نه‌فقط باوری را بیان می‌کند، بلکه نوعی جهت‌گیری نسبت به رنج دیگران از خود نشان می‌دهد. اگر این گفتار با بی‌توجهی کامل به درد و مصیبت قربانیان همراه باشد، می‌توان آن را از منظر اخلاقی، مورد پرسش قرار داد.
بنا بر این دیدگاه، اظهارنظر صرفاً یک حق بی‌قید و شرط نیست. همان‌طور که زمان، مکان و لحن در گفتار اهمیت دارند، محتوا و زمینه نیز تعیین‌کننده هستند. در شرایطی که جامعه‌ای دچار بحران است، یا در موقعیتی که گفتار ما می‌تواند به رنج دیگران دامن بزند، سکوت یا بازنگری در نحوه اظهارنظر، نه نشانه ترس، بلکه نشانه بلوغ اخلاقی ماست.
آنچه آمد چکیده ای از یک بررسی گسترده‌تر دربارۀ «اخلاق اظهارنظر» است که در ادامه خواهد آمد.

بررسی اتفاقات تلخ معلول عمل انسان از منظر فلسفهٔ اخلاق، تنها محدود به بررسی علل آنها یا خود آن اتفاق نیست. گاهی لازم است که پیامدهای آنها، حتی اگر پیامد غیر ارادی باشد، مورد بررسی فلاسفهٔ اخلاق قرار گیرد. به طور معمول، «فعل اظهارنظر» (The act of commenting) یکی از پیامدهای ارادی/غیرارادی رخدادهای انسانی است.

من در این یاداشت سه هدف عمده را دنبال می‌کنم: اولین هدف من این است که به اختصار نشان دهم، آنچه را که «فعل اظهارنظر» نامیدم، به چه معناست و چرا صحبت از اخلاق اظهارنظر ممکن است. بخش‌های اول و دوم به این اختصاص دارد. هدف دوم من که در بخش سوم دنبال می‌شود، به بررسی اخلاقیِ نمونه‌ای از فعل اظهارنظر در شرایط جنگی، با تمرکز بر جنگ دوازده روزه اسرائیل علیه ایران، اختصاص خواهد داشت. هدف سوم من که در بخش چهارم به آن اشاره خواهم کرد، این است که نشان دهم اگر چه ما از جهت برخی ملاحظات، آزادی انجام فعل اظهارنظر را داریم، ملاحظات اخلاقی، قید و بندهایی بر این آزادی الحاق می‌کنند. بنابراین ما آزادی مطلق برای انجام فعل اظهارنظر نداریم.

تحلیل فعل اظهارنظر

برای شروع فرض کنید S صبحی ساعت 10 از خواب بیدار می‌شود. سپس:

(1) مادر او می‌گوید که: «خیلی دیرت شده است».

یا:

(2) می‌گوید که: «نباید تا دیر وقت بخوابی».

اجازه دهید چند نکته را که دانستن آن برای ادامهٔ بحث لازم است، بیان کنم:

الف) هر یک از 1 و 2 را من واقعیتی از نوع «فعل اظهارنظر» می‌نامم. من با گفتن «فعل اظهارنظر»، قصد تاکید بر فعلیت اظهارنظر را دارم.

ب) ‘ اظهار’نظر یا ‘گفتن نظر’ یک فعل یا عمل است. آن‌ها را از آن جهت «فعل یا عمل» می‌نامم چون فاعلی دارند که رخدادن آن‌ها را ضرورت می‌دهد.

پ) آن‌ها را «اظهارنظر» می‌نامم چون فاعلیتِ فاعل آنها (در اینجا مادر S) بر بیان/گفتن/اظهارِ یک نظر تعلق گرفته است. گفتن اینکه «کسی “نظری” را بیان می‌کند» گفتن این است که «وی “باوری” را بیان می‌کند». به عبارت دیگر محتوا یا متعلَق یک اظهارنظر، یک باور است. اگر بخواهم دقیق‌تر این ادعا را نشان دهم اینگونه است:

(`1) مادر S می‌گوید که: «باور داردکه: “ S دیرش شده است”».

(`2) مادر S می‌گوید که: «باور دارد که: “نباید S تا دیر وقت بخوابد”».

همانطور که مشاهده می‌کنید آنچه در `1 و `2، به عنوان محتوای فعل اظهارنظر داخل «» است از جنس باور است. البته محتوای فعل اظهارنظر، همیشه از جنس باور نیست. کسی ممکن است با فعل اظهارسوال، سوالی را به عنوان محتوای اظهار خود، فعلیت ببخشد.

ت) علی رغم شباهت‌های ذکر شده میان 1 و 2، با توجه به توضیحات الف تا پ، تفاوتی هم میان آن دو از جهت نوع محتوای آنها وجود دارد. با توجه به تحلیلی که از 1 و 2 به صورت `1 و `2، انجام دادم و نیز با توجه به اینکه باورهای ما گاهی باوری نظری و معطوف به واقعیتی از واقعیت‌های جهان است و گاهی باوری عملی و معطوف به قصد تغییر در جهان، پس متعلق یا محتوای 1 با 2 متفاوت است. متعلق فعل اظهارنظر 1 از جنس باورهای نظری است و متعلق اظهار نظر 2، از جنس باورهای عملی. می‌توانید 1 را «فعل اظهارنظرِ معطوف به واقعیت» بنامید و 2 را «فعل اظهار نظر معطوف به هنجار». در واقع، 1 ‘بیانِ’ واقعیتی را که، آن بیان، پیامد رخداد دیر بیدار شدن S است بازنمایی می‌کند و 2 ‘بیانِ’ هنجاری را که، آن بیان، پیامد رخداد دیر بیدار شدن S است، بازنمایی می‌کند. به عبارت روشن‌تر 1، نشان می‌دهد که مادر S، واقعیت «خیلی دیر شدن S» را در نتیجهٔ رخداد بیدار شدن S در ساعت 10 بیان می‌کند. همچنین 2، نشان می‌دهد که مادر S، «نقض هنجار زود بیدار شدن از سوی S» را در نتیجهٔ رخداد بیدار شدن S در ساعت 10 بیان می‌کند.

ث) اما دو نکته دربارهٔ فعل اظهار نظر معطوف به هنجار بگویم. اول اینکه هنجارها انواعی دارند که عبارت‌اند از: هنجارهای عرفی، هنجارهای اخلاقی و هنجارهای قانونی. به اختصار، تمایز این سه نوع هنجار در این است که هنجارهای عرفی، مانند آنچه که متعلق اظهارنظر در 2 است، باور به الزام‌هایی هستند که محصول قراردادهای بینا ـ فردی در یک جامعهٔ فرهنگی هستند که طبق یافته‌های روانشناختی، نسبیت رفتاری، تغییرپذیری و وابستگی به قوانین و مراجع اقتدار از جمله ویژگی‌های بارز آنها است. اما هنجارهای اخلاقی، باور به الزام‌هایی هستند نقض آنها واکنش‌های شدیدتری را به همراه دارد و از جمله ویژگی‌های بارز آنها عبارت است از: قابلیت تعمیم، احساس الزام، تغییرناپذیری و استقلال از قوانین و تأیید مراجع اقتدار. هنجارهای قانونی، باور به الزام‌های برآمده از نهادهای قانون گذاری‌اند که نقض آنها مجازات‌های کیفری و حقوقی به همراه دارد.

دوم اینکه، مواردی مانند “2 را می‌توان «فعل اظهار نظر معطوف به ارزش» نامید:

(“2) مادر S می‌گوید که: «تا دیر وقت بخوابیدن، بد است».

زیرا برخی از فلاسفه اعتقاد دارند می‌توان باید/نباید را به مفاهیم ارزشناختیِ خوب/بد تقلیل داد.

ج) فاعل فعل اظهارنظر از چشم انداز فاعل رخدادهای انسانی همراه سوم شخص است. حتی آنجایی که فاعل رخدادی انسانی، در حدیث نفس با خود، فاعل فعل اظهارنظر نسبت به رخدادی است که خود انجام داده، گویی خود را در مقام سوم شخص قرار داده است.

امکان اخلاق اظهارنظر

پس از آنکه منظور خود را از «فعل اظهارنظر» روشن ساختم، البته امیدوارم که چنین کرده باشم، لازم است سوالی را مربوط است به امکان بررسی اخلاقی آن مطرح کنم:

(Q) آیا صحبت از «اخلاق اظهارنظر صحیح است؟» یا «آیا قضاوت اخلاقی دربارهٔ فعل اظهارنظر ممکن است؟»

در واقع Q می‌پرسد: آیا می‌توان کسی را بخاطر اظهارنظر کردن، فارغ از اینکه محتوای آن چیست، مورد قضاوت اخلاقی قرار داد؟ در توضیح دیگر از معنای Q، گزاره‌های 3 و 4 را در نظر بگیرید:

(3) انجام فعل اظهارنظر 1، از سوی مادر S، اخلاقاً درست/نادرست است.

یا متناظر با 3:

(`3) مادر S، اخلاقاباید/ نباید فعل اظهارنظر 1 را انجام می‌داد.

یا مجدد متناظر با 3 و `3:

(“3) انجام فعل اظهارنظر 1، از سوی مادر S، اخلاقاً خوب/بد است.

و:

(4) انجام فعل اظهارنظر 2، از سوی مادر ‌S، اخلاقاً درست/نادرست است.‌

یا متناظر با 4:

(`4) مادر S، اخلاقاً باید/نباید فعل اظهارنظر 2 را انجام می‌داد.

یا متناظر با 4 و `4:

(“4) انجام فعل اظهارنظر 2، از سوی مادر S، اخلاقاً خوب/ بد است.

پرسش من این است: آیا گفتن 3 و 4، و نیز گزاره‌های متناظر با آنها، ممکن است؟ پرسش من این نیست که محتوای اظهارنظر در 1 و 2 چه حکم اخلاقی‌ای دارند. می‌توان فارغ از خود اظهارنظر، در «افعال اظهارنظر معطوف به هنجار (ارزش)»، مانند 2، حکم اخلاقیِ مستقلی دربارهٔ محتوای آن داد یا اصلاً مانند 1، امکان قضاوت اخلاقی در مورد محتوای آن را منتفی دانست. زیرا طبق توضیحات قسمت «ت» در بخش اول، محتوای آن باوری نظری و معطوف به واقعیت است و قضایای ناظر به واقعیت (وضعیت امور)، متعلق قضاوت اخلاقی قرار نمی‌گیرند. اینگونه محتواها، متعلق قضاوت معرفت شناختی از نوع صدق و کذب هستند.

در مورد Q، به نظر می‌رسد پاسخ به آن مثبت است. به طور کلی ما «افعال اظهارنظر» را از جهت ملاحضات پیامدگرایانه مورد قضاوت قرار می‌دهیم. حتماً این بیت حافظ را، که مصرع دوم آن به ضرب المثلی معروف تبدیل شده است، شنیده‌اید:

با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

آنطور که من مصرع دوم را می‌فهمم، حافظ امکان قضاوت دربارهٔ فعل اظهارنظر را برحسب پیامدهای آن مجاز می‌داند. به این معنا که، طبق نظر او، «هر فعل اظهارنظری را نباید در هر جایی و در هر وقتی انجام داد». همچین زمانی که دربارهٔ حلاج می‌گوید:

گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند

جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

گویا انجامِ فعل اظهارنظر دربارهٔ اسرار الهی را نادرست می‌داند. این دو مثال نشان می‌دهد، قضاوت دربارهٔ فعل اظهارنظر، لااقل در عرف فرهنگی ما، رواج دارد. اما این برای پاسخ مثبت به Q کافی نیست. اینکه می‌توان افعال اظهارنظر را قضاوت کرد لزوماً به معنای آن نیست که این قضاوت از نوع قضاوت اخلاقی است. برای اینکه افعال اظهارنظر شأنیت تعلق به قضاوت اخلاقی را داشته باشند، لازم است فعلی اخلاقی باشند.

در باب فعل بودن اظهارنظر پیش از این در قسمت «ب» از بخش اول سخن گفتم. حال سؤال این است: آیا فعل اظهارنظر، فعلی از نوع اخلاقی است؟ اگر افعال اخلاقی را افعالی بدانیم که در حالت استاندارد: «ارادی و قصدمندانه اند و در فرد دیگر احساسی از درست/نادرست یا تأیید/عدم تأیید یا واکنش‌هایی هیجانی مانند خشم، شرم، انزجار و غیره را ایجاد می‌کنند که در نهایت به تحسین یا تقبیح آن فعل منجر می‌شود»، آنگاه به نظر می‌رسد افعال اظهارنظر، افعالی اخلاقی باشند. در حالت عادی و استاندارد ما به شکل ارادی اظهار نظر انجام می‌دهیم. همچنین از فعل اظهارنظر، از آن جهت که در قالب سخن گفتن است، قصد انتقال پیامی را داریم. این پیام در مورد فعل اظهارنظر، همانطور که آمد، بازنمایانندهٔ باورهای ماست. با دقت در زندگی روزمره مشخص می‌شود که ما اظهارنظرهای دیگران را درست/نادرست برچسب گذاری یا تأیید/رد می‌کنیم. با توجه به متعلق اظهارنظرها، از شنیدن برخی اظهارنظرها خشمگین یا منزجر می‌شویم. از گفتن برخی از اظهارنظرها ممکن است شرمنده شویم. این‌ها نشان می‌دهد ما به واقع انجام فعل اظهارنظر را تقبیح یا تحسین می‌کنیم. اگر این توضیحات برای نشان دادن اینکه افعال اظهارنظر، فعلی اخلاقی هستند، پس توجیه لازم برای پاسخ مثبت من به Q فراهم شده است. اما اگر در نظر شما، این‌ها برای توجیه پاسخ مثبت به Q کافی نیست، شما فردی هستید که از انجام هیچ فعل اظهارنظری ابای اخلاقی ندارید و این می‌تواند پیامد طردشدگی از گروه‌هایی که در آن عضویت دارید را به همراه داشته باشد. پس راه من و شما از اینجا جدا می‌شود و لازم نیست ادامهٔ این یاداشت را بخوانید. اما اگر قانع شده‌اید یا فرض را بر درستی استدلال من می‌گذارید، شما را دعوت می‌کنم تا ادامه این یاداشت را که دربردارندهٔ توجیه من برای قضاوت اخلاقی دربارهٔ یکی از اظهارنظرهای ضداخلاقی پس از حملهٔ اسرائیل به ایران است را دنبال کنید.

نمونهٔ موردی اخلاق اظهارنظر در جنگ اسرائیل علیه ایران

با هر رخداد انسانی، تنور اظهارنظر پیرامون آن گرم می‌شود. این گرما زمانی بیشتر می‌شود که این رخداد، به لحاظ ابعاد وجودی، اتفاقی بزرگ و تلخ باشد. گاهی اجماعی از اظهارنظر له یا علیه آن رخداد شکل می‌گیرد و گاهی شاهد تکثری از اظهارنظر هستیم. طبق توضیحاتی که آمد، این اظهارنظرها، به هرشکلی که باشند، پیامدهای غیرارادی‌ای از جنس فعل هستند که پیرامون آن رخداد ایجاد می‌شوند.

حملهٔ رژیم اشغالگر اسرائیل علیه ایران نمونه‌ای از این رخدادهای به لحاظ وجودی بزرگ و تلخ است. تا زمان نگارش این یاداشت هیچ آمار رسمی و دقیقی از میزان تلفات انسانی ایران اعلام نشده است. اما طبق آنچه به نقل از حسین کرمانپور (رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت بهداشت) در تارنمای اطلاع رسانی دولت به تاریخ 4 تیرماه 1404 منتشر شده است، تلفات انسانی ایران در جنگ 12 روزه بالغ بر 610 نفر بوده است و طبق برخی گزارشات غیررسمی دیگر به بیش 1000 نفر می‌رسد. بطوری که اغلب کشته شدگان بیشتر از میان غیرنظامیان بخصوص زنان و کودکان بوده‌اند.

از میان تمام اظهارنظرهایی که پیرامون این رخداد تلخ ایجاد شد، من یک مورد را که برایم تلخ‌تر و ضداخلاقی‌تر می‌نمود، به عنوان مطالعهٔ موردی «اخلاق اظهارنظر» در اینجا انتخاب کردم. منبع اطلاع من از این اظهارنظرها دو پلتفرم شبکه ایکس (توئیتر سابق) و کلاب هاوس بوده است. این افراد ضمن اینکه حملهٔ اسرائیل به ایران را محکوم نمی‌کردند، اظهارنظری عجیب و ناخوشایند از این ماجرا ارائه می‌دادند که جمع بندی من از تمام آنها تحقق اظهارنظری به شکل زیر است:

(AC) S می‌گوید که: «حملهٔ اسرائیل به غیرنظامیان در جنگ 12 روزه علیه ایران، اجتناب ناپذیر بود».

اجاز دهید با توجه به تحلیل‌هایی که در بخش‌های قبل آوردم، توضیحاتی دربارهٔ اظهارنظر اخیر، که از این پس آن را AC می‌خوانم، ارائه کنم.

طبق تحلیل‌های من، AC یک فعل است. به این معنا که S، رخداد دادن یا ایجاد آن را ضرورت داده است. از سوی دیگر محتوای AC، این است که:

(B) S باور دارد که: «حملهٔ اسرائیل به غیرنظامیان در جنگ 12 روزه علیه ایران، اجتناب ناپذیر بود».

B از جمله باورهای نظری است به این معنا که وضعیتی از امور دربارهٔ جهان خارج را که همانا «اجتناب ناپذیر بودن حملهٔ اسرائیل به غیرنظامیان در جنگ 12 روزه علیه ایران» را بازنمایی می‌کند. بنابراین AC را باید «فعل اظهارنظرِ معطوف به واقعیت» دانست. از سوی دیگر فاعل AC، یعنی در اینجا S، از منظر دیگرانی که رخداد جنگ 12 روزه بر آنها اتفاق افتاده است، سوم شخص است.

حالا بیایید پرسش Q را برای AC بازنویسی کنیم:

(Q*) آیا قضاوت اخلاقی دربارهٔ AC ممکن است؟

طبق توضیحات بخش دوم، پاسخ من به Q* مجدد مثبت است. اولاً موضوع قضاوت اخلاقی در Q* متعلق آن یعنی B نیست. B از آن جهت که خود وضعیتی از امور «باور داشتن S به اجتناب ناپذیر بودن حملهٔ اسرائیل به غیرنظامیان در جنگ 12 روزه علیه ایران» است باید با قضاوتی از نوع ارزش‌های معرفت شناختی صدق/کذب داوری شود. به این معنا که می‌توان پرسید «آیا S باوری مانند B را دارد یا خیر» یا «آیا گفتن اینکه S” باور B را دارد”، صادق است یا کاذب؟». پرسش Q* ناظر به خود فعل اظهارنظر در AC است، نه بیشتر و نه کمتر.

با توجه به توضیح بالا، از نظر من، پاسخ به Q* مثبت است. زیرا از نگاه من، AC یک فعل اخلاقی است و چون فعل اخلاقی است می‌تواند مورد قضاوت اخلاقی قرار گیرد. فعل اخلاقی بودن AC به این دلیل است که ایجاد آن در شرایط استاندارد از سوی S از روی اراده و قصد بوده است. از سوی دیگر AC در ناظران سوم شخصی، چون من و یا شاید شما، حسی از عدم تأیید تحقق آن، همراه با احساسی از خشم نسبت به S را برمی انگیزاند. این‌ها باعث می‌شود که من، همانطور که در ادامه خواهد آمد، تحقق AC از سوی S را بر اساس داوری اخلاقی‌ام، تقبیح کنم.

حالا که مشخص شد: 1) AC به چه معنا فعل اظهارنظر است و 2) پرسش از قضاوت اخلاقی نسبت به آن، ممکن است، لازم است داوری یا قضاوت اخلاقی خود نسبت به آن را اعلام و مستدل کنم. داوری اخلاقی من نسبت به AC چنین است:

(MJAC) انجام AC از سوی S، اخلاقاً نادرست است.

صورت بندی استدلال من بر درستی MJAC از این قرار است:

(AC) S می‌گوید که: «حملهٔ اسرائیل به غیرنظامیان در جنگ 12 روزه علیه ایران، اجتناب ناپذیر بود».

(P1) AC مستلزم واقعاً بی توجه بودن S نسبت به رنج قربانیان اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران است.

(P2) واقعاً بی توجه بودن S نسبت به رنج قربانیان اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران، اخلاقاً نادرست است.

(P3) اگر واقعاً بی توجه بودن S نسبت به رنج قربانیان اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران، اخلاقاً نادرست باشد آن‌گاه انجام AC از سوی S هم اخلاقاً نادرست است.

نتیجه اینکه: (MJAC) انجام AC از سوی S، اخلاقاً نادرست است.

گمان نمی‌کنم این استدلال از جهت صورت بندی منطقی، نامعتبر باشد. در نتیجه لازم است بکوشم که آن را موجه کنم. در مورد AC که به طور مفصل صحبت کردم و از آن می‌گذرم. بار توجیه در استدلال اخلاقی من بر روی دوش مقدمات P1 تا P3 است.

کار را با P1 آغاز می‌کنم. چرا انجام AC، بی توجهی S نسبت به رنج قربانیان اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران را به همراه دارد؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است منظور از «بی توجهی نسبت به رنج دیگری» را روشن کنیم. چه زمانی می‌توان گفت کسی نسبت به رنج دیگری بی توجه است؟ به نظر من شرایط استناد واقعاً بی توجه بودن نسبت به رنج دیگری از سوی کسی در تعریف زیر قرار می‌گیرد:

(D) S نسبت به رنج S` واقعاً بی توجه است اگر و تنها اگر:1) S هیچ کوششی برای کاهش یا جلوگیری از افزایش رنج S` نمی‌کند، 2) عدم کوشش S برای کاهش یا جلوگیری از افزایش رنج S`: الف) آگاهانه، ب) با اراده و ج) بدون دلیل یا به دلیل/دلایل ناموجه صورت می‌گیرد.

باید فرقی گذاشت میان «بی توجهی در نگاه اول» و «واقعاً بی توجه بودن». ممکن است کسی آگاهانه و با اراده کوششی برای کاهش یا جلوگیری از افزایش رنج دیگری نکند، اما واقعاً بی توجه نباشد. کودکی را فرض کنید که بخاطر آنکه مادرش عروسکی را برای او نخریده است در حال گریه است و مادرش بدون توجه به گریه‌های او به راه خود ادامه می‌دهد. آیا این به معنای آن است که مادرش واقعاً به رنج او توجه نمی‌کند؟ خیر این‌طور نیست. اگر چه مادر آگاهانه و ارادی هیچ کوششی برای کاهش یا جلوگیری از افزایش رنج کودک نمی‌کند اما ممکن است این کار را به دلیلی موجه انجام داده باشد. با این توضیح و برای طولانی‌تر نشدن بحث، فرض کنید D تحلیل درستی از «واقعاً بی توجه بودن نسبت به رنج دیگری» است. پس بیایید بررسی کنیم آیا انجام AC مصداقی از آنچه D در اختیار ما قرار می‌دهد است یا خیر. شرط 2 از D را در نظر بگیرید. واضح است که S، AC را آگاهانه و با اراده انجام داده است. بعید است کسی ناآگاهانه و بی اراده سخنی را بیان کند. پس می‌ماند قید «ج» در شرط 2. منظور از دلیل/ دلایل در «ج»، دلایل عمل‌اند. فلاسفه اعتقاد دارند هر عملی، از جمله AC، بنا بر ملاحظاتی صورت می‌گیرند که حکم دلایل آن را دارند. دلایل عمل یا دلایل هنجاری هستند یا دلایل انگیزشی. دلایل هنجاری، ملاحظاتی هستند به سود یا ضرر خود عمل ولی دلایل انگیزشی، ملاحظاتی هستند در پاسخ به این سؤال که چرا فاعل چنین عملی را انجام داد. با این توضیح پرسش من این است که S با کدام ملاحظه/ملاحظاتی AC را انجام داده است؟ به عبارت دیگر دلیل/دلایل هنجاری/انگیزشی S برای انجام AC چیست؟ به گمانم مهترین دلیل آنها از نوع انگیزشی و به قصد رد این ادعا بوده است که «اسرائیل با حمله به ایران و کشتار غیرنظامیان، عملی ضداخلاقی انجام داده است». اگر اینطور است این قصد، به عنوان دلیل انگیزشی، ناموجه است. به تازگی حسین دباغ در یاداشتی در الجزیره، استدلال می‌کند که حملهٔ نظامی اسرائیل به ایران و به تبع آن کشتار غیرنظامیان، اخلاقاً نادرست است. اگر استدلال‌های دباغ درست باشند، پس AC قید ملحوظ در شرط 2 را احراز می‌کند.

اما آیا این توضیحات به معنای آن است که S هیچ کوششی برای کاهش یا جلوگیری از افزایش رنج قربانیان نکرده است؟ در پاسخ به این سؤال، اولاً منظور از قربانیان در P1، تنها کشته شدگان در حملهٔ نظامی اسرائیل به ایران نیست. قربانی هر آن کسی است که به علت حملهٔ نظامی اسرائیل به ایران مستقیم یا غیرمستقیم متحمل رنج شده است. پس خانواده‌های داغدار و دیگرانی که از شنیدن مرگ غیرنظامیان رنج کشیده‌اند هم غیر مستقیم قربانی هستند. از سوی دیگر انجام AC، نه تنها هیچ حسی از همدلی را منتقل نمی‌کند، برعکس رنج قربانیان را هم افزایش می‌دهد. بنابراین انجام آن هیچ کوششی برای کاهش یا جلوگیری از افزایش رنج قربانیان را با خود ندارد. با این توضیحات واضح است که چرا P1 صادق و موجه است.

توجیه P2 مبتنی بر ملاحظه‌ای اخلاقی است که می‌توان آن را «اصل توجه به رنج دیگری» (The principle of attention to the suffering of others) نامید. این اصل هم از جنس ملاحظات وظیفه گرایانه است و هم پیامدنگرانه و فضیلت گرایانه. این اصل می‌گوید:

(PASO) توجه واقعی به رنج دیگری، اخلاقاً درست است.

طبق نظر کانت هر فاعل عاقلی از آن جهت که فاعل عاقل است این PASO را می‌پذیرد. زیرا طبق یکی از تقریرهای امر مطلق، هر فاعل عاقلی مایل است عمل به این اصل تبدیل به یک قانون جهانشمول شود. به طوری که اگر خود وی هم زمانی دچار رنج شد، دیگران به رنج او توجه کنند. طبق ملاحظات پیامدگرایانه، عمل به این قاعده با افزایش خیر عمومی یا کاهش رنج عمومی برای بیشترین افراد ارتباط دارد. توجه به رنج دیگری با تحریک حس همدلی باعث می‌شود که در پی کاهش رنج دیگران برآییم و یا با افزایش خیر عمومی، رنج دیگری را علاج کنیم. در نتیجه عمل به آن اصل خیر عمومی را بیشنه می‌کند و از شر عمومی می‌کاهد. اگر درست باشد که توجه به رنج دیگری مستلزم همدلی کردن است آنگاه نزد غالب باورمندان به اخلاق فضیلت، مانند ارسطو، همدلی کردن فضیلت انسان سعادتمند است. حال اگر طبق PASO، توجه به رنج دیگری اخلاقاً درست باشد پس:

(∼PASO) واقعاً توجه نکردن به رنج دیگری، اخلاقاً نادرست است.

برای قبول این نتیجه گیری کافی است توضیحاتی که برای درستی PASO آمد را عکس کنید. برای جلوگیری از بی حوصلگی بخاطر خواندن مطالب بیشتر، این کار را به خود شما واگذار می‌کنم. اگر ∼PASO درست باشد پس «بی توجهی S نسبت به رنج قربانیان اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران» به عنوان مصداقی از بی توجهی نسبت به رنج دیگران هم اخلاقاً نادرست خواهد. این یعنی P2 موجه است.

P3 روشن است. وقتی عملی مؤثر در تبعات اخلاقاً نادرستی باشد، خود آن عمل هم، از آن جهت که فرض عدم انجام آن مانع از چنین تبعاتی می‌شد، به حکم اخلاقاً نادرست بودن متصف می‌شود.

اگر توضیحات و دلایل درستی مقدمات استدلال من برای شما کافی باشد، نتیجه این خواهد بود که بگوییم صدق MJAC، مبنی بر اینکه انجام AC از سوی S، اخلاقاً نادرست است، موجه است.

اخلاق، محدودکنندهٔ آزادی مطلق اظهارنظر

تحلیل‌ها و استدلال‌های من، علی‌رغم پیچیدگی و شاید حوصله سر بر بودن، نشان می‌دهد فعل اظهارنظر چرا و چگونه می‌تواند به قلمرو اخلاق وارد شود. قرارگیری فعلی در قلمرو اخلاق ما را فرا می‌خواند در انجام آن فعل، سنجیده و با دقت نظر عمل کنیم تا آنچه را که اخلاقاً صحیح است انجام داده و از آنچه اخلاقاً نادرست است، دوری کنیم. این موضوع دربارهٔ فعل اظهارنظر هم صادق است. پس ما آزادی مطلق برای انجام فعل اظهارنظر نداریم زیرا با ورود این فعل به قلمرو اخلاق، به رعایت برخی ملاحظات اخلاقی ملزم هستیم. این حساسیت در موقعیت‌هایی، مانند موقعیت فعلی پس از جنگ تا حتی حین جنگ، بیشتر است.

من سعی کردم نشان دهم صحبت از اخلاق اظهارنظر، نه تنها در حد امکان نیست بلکه فعل اظهارنظر تماماً بی قید و شرط هم نیست. البته نتیجه گیری من توجیه کننده و جواز دهنده به سایر محدودیت‌ها بر فعل اظهارنظر نیست. در نظر من، محدودیت اخلاق بر اظهارنظر، اولاً از منظر فردگرایانه است. یعنی هر فاعل عاقلی از آن جهت که خود را فردی اخلاقی در نظر می‌گیرد، لازم است فعل اظهارنظر خود به ملاحظات اخلاقی مقید کند.

در آخر، من کتمان نمی‌کنم که ممکن است انجام برخی از گونه‌های فعل اظهارنظر، تابع زمان و مکان باشند. ممکن است اگر AC در زمانی دورتر از امروز انجام می‌گرفت به دلیلی که من برای اخلاقاً نادرست بودن آن آوردم، نادرست نبود. بنابراین شاید بخواهید نتیجه گیری من دربارهٔ آن را تنها محدود به زمانهٔ فعلی کنید. اما این به معنای آن نیست که در آن زمان، AC از حکم اخلاقاً نادرست بودن رها شده است. زیرا بعید نیست که بتوان ملاحظه‌ای عام و جهانشمول تر برای اتصاف حکم اخلاقاً نادرست بر آن دست و پا کرد.

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.