
نکاتی درباره مسئله وحدت و لوازم آن در جوامع مسلمان؛ وحدت عقاید یا اتحاد معتقدان؟
عظیم محمودآبادی: ماجرایی که چندی پیش در یکی از برنامههای صداوسیما واقع شد و وحدت امت اسلام را تهدید کرد از هر نظر کاری غیرمعقول، ناپسند و خلاف سنت اهلبیت پیامبر (ص) و حتی علمای بزرگ شیعه بود.
اساساً راز ماندگاری امامیه و دوام و قوام آن در دورههای بهغایت پرآشوب و خطیر در همین عقلانیت توأم باادب اسلامی و متانت علوی بوده است.
از قضا اگر میبینیم سایر گروههای شیعی در طول تاریخ یا ازمیانرفتهاند یا به لحاظ یک نیروی مذهبی قابلاعتنا قدرتشان را ازدستدادهاند، تردید نکنید که در دوره یا دورههایی از حیاتشان نوعی افراطگرایی منفک از خرد را پیشه خویش کردهاند.
چنانکه میدانیم برای نمونه در میان شیعیان، اسماعیلیه زمانی در مبارزه با حکام جور چنان عنان از کف داده بودند که با تهور و بیباکی بینظیرشان توانسته بودند حقیقتاً خلافت عباسی را به چالشی عمیق مبتلا کنند اما نهایتاً، سرانجامِ آنها به کجا انجامید؟ گذشته از سیره عملی اسماعیلیه حتی در مبانی نظری نیز راه افراط پیموده بود و اعقابش به غلات شیعه میرسید که در مورد محبت و ولایت اهلبیت (ع) زیادهروی میکردند و گاه این زیادهرویها با عقاید توحیدی مسلّم در تعارض قرار میگرفت. برای همین بود که ائمه حکم به تکفیر سران آنها میدادند ولو اینکه فردی از آنها یا نیروی اصلیشان زمانی از شاگردان و اصحاب ائمه بوده باشد.
مورد ابوالخطاب کوفی
چنانکه در مورد ابوالخطاب از غلات کوفه دقیقاً همین اتفاق افتاد. وی از شاگردان امام صادق (ع) بود اما در مورد جایگاه امامت زیادهروی کرد تا جایی که خود امام صادق (ع) وی را تکفیر کرد. این افراط در نظر و عقاید نهایتاً به گروهی همچون اسماعیلیه ختم شد که از قبول امامت حضرت کاظم (ع) سر باز زدند و راهی را پیش گرفتند که جز بیراهه و تباهی نبود. اما حتی اگر ما در نظر و عقیده جانب اعتدال را رعایت و عقایدمان را بر مدار حق تنظیم کنیم باز هم معاف از اعتدال در روش و تعامل با سایر گروههای اجتماعی – و در اینجا متدینان به مذاهب مختلف – نیستیم.
اساساً هیچ عقیدهای بهصرف حقانیت نمیتواند به توفیقی عینی و بیرونی نائل شود مادامی که قواعد و التزامات آن را مورد توجه قرار ندهد.
لذا در امامیه علیرغم باور به حقانیت علیالاطلاق مذهب جعفری، اما در عمل مسیری اعتدالی و عملگرایانه پیموده شد بهطوریکه در عین حفظ اصول، اما تشیع همچنان از قدرت تعامل و همزیستی مسالمتآمیز با پیروان سایر مذاهب اسلامی یا حتی ادیان غیراسلامی برخوردار بود.
اصل برائت
لذا علیرغم اینکه اصل برائت یکی از مبانی عقیدتی شیعه بود و بر اساس آن مسببان ظلم و جور به خاندان پیامبر (ص) مورد برائت شیعیان قرار میگرفتند اما آنها مجاز نبودند در عمل به این فریضه بهگونهای رفتار کنند که پیروان سایر مذاهب از آن اهانت به مقدساتشان را برداشت کنند.
لذا وقتی شیخ طوسی زیارت عاشورا را در کتاب خود آورد و مورد خشم اهلسنت بغداد قرار گرفت – به دلیل عباراتی که در آن چهار نفر با مرجع ضمیر مبهم لعن شدهاند – تا جایی که به منزل شیخ طوسی ریختند و خانهاش را آتش زدند و ایشان مجبور به ترک بغداد و مهاجرت به نجف شد تفسیر جالبی از آن عبارات زیارت عاشورا ارائه داد.
هنگامی که خلیفه عباسی از او پرسید منظور از «الهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد (ص)… چه کسانی هستند؟» شیخ طوسی جواب داد اولین ظالم، قابیل بود که هابیل را به قتل رساند.
دومین لعن مربوط به آن کسی است که ناقه صالح نبی (ع) را نحر کرد و سومین آن ناظر به قاتل حضرت یحیی و چهارمین لعن هم البته به ابن ملجم مرادی قاتل امیرالمؤمنین (ع) اختصاص دارد.
هشام بن حکم و عبدالله بن یزید فزازی
بنابراین شیعیان امامی با تاسی به بزرگان خود – چه در عصر ائمه و چه پس از آن – به نیکی اقتضائات زندگی در جامعهای چندفرهنگی با عقاید بعضاً متضاد را آموخته بودند و میدانستند در عین پایبندی به اصول تغییرناپذیر در مذهب خویش، چطور باید عمل کنند تا با پیروان مذاهب دیگر هم زیستی مسالمتآمیزی داشته باشند. آنها تا آنجا به این هنر آراسته بودهاند که میبینیم در تاریخ نوشتهاند شخصیتی همچون هشام بن حکم – از اصحاب و شاگردان بسیار مهم و مشهور امام صادق (ع) با عبدالله بن یزید فزازی – که اباضی مذهب و از بزرگان یکی از فرق خوارج – بود کسب و تجارت مشترکی داشت و هم حجره وی بود. یعنی هشام از متکلمین برجسته امامی با عبدالله بن یزید فزازی که او هم از علما و متکلمین برجسته اباضی بود و طبیعتاً عقاید و باورهای دینیشان با یکدیگر تفاوت و حتی اختلافات بسیار عمیقی داشت اما از چنان وسعت مشربی برخوردار بودند که میتوانستند با یکدیگر فعالیت تجاری مشترک داشته باشند هرچند در عقاید البته هر یک ملتزم به اصول و مبانی مذهب خود بود.
هاضمه فراخ اسلام
اساساً در فرهنگی اسلامی بر اساس آموزههای اصیل پیامبر اکرم (ص) مسلمانان از چنان هاضمه فراخی برخوردارند که حتی با بروز اختلافات عمیق – که بههرحال از اقتضائات ادراک بشری است – فرصت زندگی توأم با احترام متقابل و امنیت روانی عقیدتی از پیروان مذاهبی که بههرحال با یکدیگر اختلافاتی تاریخی و اعتقادی دارند نباید سلب شود.
این اصل در اسلام تنها محدود به پیروان مذاهب اسلامی و پیروان سایر ادیان را نیز شامل میشود. تا جایی که قرآن کریم، مسلمانان را حتی از بدگویی به مقدسات مشرکان نیز برحذر میدارد؛ چراکه در این صورت بیم آن میرود که آنها نیز به خدای مسلمین توهین کنند و این چرخه خشونت لسانی همچنان ادامه یابد. لذا قرآن از مسلمانان میخواهد که «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ؛ و آنهایی را که جز خدا میخوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی خدا را دشنام خواهند داد این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم». (انعام/۱۰۸)
دوران محنه و حدیث سلسلهالذهب
لذا در آموزههای اصیل شیعی هرچند برائت از همه کسانی که در حق خاندان رسول خدا (ص) ظلم کردهاند، اصل است اما التزام به این اصل بههیچوجه به معنای ناسزاگویی به مقدسات سایر مذاهب اسلامی و تشدید اختلافات مسلمین نیست.
چنانکه در متون شیعی معمولاً از تعیین علنی مصادیق پرهیز شده و به عباراتی نظیر «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاککمْ» بسنده شده تا حتی الامکان از بروز حساسیت پیروان سایر مذاهب جلوگیری شود.
این در حالی است که ما در دورههایی شاهد آن هستیم (از جمله قرن پنجم قمری) که اعاظم هر یک از مذاهب اهل سنت پیروان مذهب دیگر – که آنها هم در شمار اهل سنت بودند – را تکفیر میکردند! و فراتر از آن حتی نحلههای مختلف از قبیل اشاعره و معتزله یا طرفین ماجرای محنه القرآن یکدیگر را تکفیر میکردند. اما ائمه شیعه در این میان صراط دیگری را پیش گرفته بودند که از جمله آن میتوان به دوران محنه و روایت مهم امام رضا (ع) مشهور به حدیث سلسله الذهب درست در همان دوران اشاره کرد.
آری در زمانه ای که هر گروه مذهبی علیه پیروان سایر مذاهب عَلَمِ تکفیر بلند کرده بود امام رضا در روایتی که مستند به قول پدر و اجداد طاهرشان بود و در نهایت به پیامبر (ص) میرسید که از قول جبراییل و او از جانب خدا فرموده بود: «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی». بر اساس این حدیث از امام رضا (ع) قائلان به کلمه «لا اله الا الله» به دژ و قلعه محکم ربوبی راه یافته اند و هر کس در این قلعه مستحکم وارد شود از عذاب الهی مصون خواهد بود.
مسئله نجات و مظهر توحید محض
کسانی که با مساله «نجات» در الهیات مسیحیت آشنا هستند میدانند که این مفهوم چه پیچیدگیهایی دارد و برخورداری از نعمت نجات چه شرایط و مضایقی دارد اما در اسلام بر اساس روایت فوق نجات صرفاً در گروی قائل بودن به «لااله الا الله» است. هرچند این روایت صرفاً به اقرار لسانی آن دلالت ندارد و احتمالاً معنای بسیار عمیقتری از آن را مراد میکند. اینجا «لااله الا الله» مظهر توحید محض است و توحید لوازمی دارد که التزام به آنها میتواند موجب مصونیت از عذاب الهی و فلاح و رستگاری شود.
حال در شرایطی که این آموزههای اصیل شیعی چنین چارچوب رفتاری را برای پیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) ترسیم کرده است بیان برخی مسائل تفرقه برانگیز آن هم در شرایط فعلی جهان اسلام و به ویژه مساله غزه میتواند محل سوال و تامل جدی باشد.
مساله وحدت از مهمترین اصول اسلامی است و مسلمانان جهان امروز بیش از هر زمان دیگری به این اصل اصیل محتاج اند هرچند التزام به آن به معنای دست کشیدن از عقاید و سایر اصولی نیست که آنها را درست و بر حق میدانیم.
اساساً وحدت به معنای وحدت اعتقادات نیست بلکه به اتحاد معتقدان دلالت دارد. به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی وحدت میان تشیع و تسنن نه اما وحدت میان شیعه و سنی آری.
باسلام
حدیث سلسله الذهب رو اگر کامل نقل میکردید متوجه میشدید اتفاقا معناش اینه که توحید برای هیچ غیرشیعه ای نجات بخش نیست. اون قسشمت که میگه به شرطها و شروطها رو جا انداختید. و دوم اینکه شیخ طوسی هم واقعا دروغ گوی بزرگی بوده. واقعا معنایی که شیعه از اول و ثانی مراد میکنه اینهاییه که گفته؟
باسلام
سوال من اینه که سال شهادت امام رضا(ع)، 203 هجری قمری است و حدیث سلسله الذهب را قبل از این سالها نقل کرده اند، ولی سال شروع محنه توسط مامون در سال 218 هجری قمری است، پس شاید این دو ربطی به هم نداشته باشد. نظر استاد را در این مورد جویا هستم.