روحانیت حداقلی

مرتضی آقامحمدی

مهمترین تکلیف روحانیت شیعی در طول تاریخ، تبلیغ و ترویج آموزه‌های دین و مذهب تشیع بوده و توفیق و تاثیرگذاری آن‌ها، در شرایط و زمان‌های مختلف بسته به عوامل مختلف، با فراز و فرودهایی همراه است.
در گذشته حوزه‌های علمیه تنها نهاد عمومی آموزش عالی قلمداد می‌شد و از همین روی مردم در امور و شئون مختلف زندگی خود به روحانیت مراجعه می‌کردند؛ از عقد و ازدواج گرفته تا ثبت اسناد املاک و مشاوره و حل اختلاف و دیگر امور.
همین امر سبب گره‌خوردگی زندگی روزمره مردم به روحانیت بوده و اصناف و اقشار مختلف مردم با هر نوع گرایش فکری و هر سطحی از اعتقاد مذهبی در تعامل با روحانیت بودند و ضرورت وجود روحانی در بین خود را احساس می‌کردند. اگر کسی اهل نماز و مسجد هم نبود دست‌کم برای نوشتن سند انتقال منزل یا عقد ازدواج و امثال این امور به روحانیت مراجعه و ارتباطی برقرار می‌کرد. همین ارتباط‌ها می‌توانست تأثیر بسیاری بر مخاطب داشته باشد و فرصت‌های مناسب برای ارشاد و هدایت را فراهم سازد و دست‌کم نگاه واقع‌بینانه‌تری را در ذهن مخاطب نسبت به نهاد روحانیت و مرجعیت دینی ایجاد نماید.
امروزه به‌خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ایجا فرصت‌های بیشتر برای حضور فعال روحانیت در عرصه‌های مختلفِ اجتماع، در نگاه اول چنین به نظر می‌رسد که شرایطی ایده‌آل برای روحانیت رقم خورده تا بهتر از هر زمان دیگر به تبلیغ دین بپردازد. اما واقعیت میدانی چیز دیگری را نشان می‌دهد. امروزه روحانیت می‌تواند در مشاغل مختلف حکومتی از رهبری گرفته تا ریاست جمهوری و وزارت و نمایندگی مجلس و سایر سمت‌های دیگر فعال باشد اما آن دسته از طلابی که بخواهند به تبلیغ و ترویج مذهب بپردازند و به طور مستقیم در عرصه فرهنگ خدمت نمایند با چند چالش جدی مواجهند. البته ما در صدد بیان همه آن موارد نیستیم و به اختصار دو نکته را یادآور می‌شویم:
یکی از این مشکلات، نوع تلقی است که در ذهن عموم مردم نسبت به روحانیت پیدا شده و شکل می‌گیرد. این استدلال که روحانیت در رأس امور کشور است پس مسئولیت هر کاستی و نقص در کشور بر عهده آن‌هاست، چنین ذهنیتی به تدریج نوعی بدبینی را در اذهان جامعه متمرکز نموده و به همان نسبت کار یک مبلغ را برای فتح قلب‌ها و هدایت افکار دشوار می‌سازد.
از طرف دیگر گرچه در فضای کنونی جامعه، فرصت‌های شغلی متعددی برای یک روحانی مهیاست، ولی آن دسته از روحانیت که در امور اجرایی وارد شوند به علل مختلف از رسالت تبلیغی خود فاصله می‌گیرند. این دسته اگر هم به تبلیغِ دین همت بورزند به عنوان یک کار فرعی و در حاشیه است.
اما آن طلبه و روحانی که خود را وقف عرصه تبلیغ و فرهنگ می‌نماید، بیش از سخنرانی یا اقامه نماز جماعت در مساجد، هیئات، مدارس، دانشگاه‌ها یا دیگر نهادها ابزار ارتباطی دیگری ندارد. در نتیجه نقش روحانیت در زندگی اجتماعی به یک سخنران و امام جماعت تقلیل داده شده است. اگر روزی هم امام جماعت در مسجد غایب شود یکی از متدینان به جای او اقامه جماعت می‌کند و اگر هم سخنرانِ روحانی نباشد می‌توان از یک تحصیلکرده دانشگاهی استفاده کرد. بگذریم از اینکه گاهی مداحان و روضه‌خوانان هم در قالب یک سخنران ظاهر می‌شوند.
غرض مخالفت با سخنرانیِ مذهبیِ غیر روحانی یا اقامه جماعت توسط غیر روحانی نیست بلکه نکته مورد نظر این است که در مقام عمل، فعالیت و تأثیرگذاری یک روحانی در زندگی روزمره مردم چنان کمرنگ شده که چه بسا در نگاه سطحیِ مردم، فقدان این نهاد خلل چندانی به زندگی آن‌ها وارد نمی‌سازد.
همین کاهش نقش و تأثیر روحانیت در زندگی مردم و داشتن جایگاه حداقلی سبب می‌شود تا بسیاری از جوانان حتی تجربه یک گفتگوی ساده با یک طلبه و روحانی را نداشته باشند و به همین سبب قضاوت‌های نادرست در مورد آموزه‌های دین و یا خود روحانیت داشته باشند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.