رقصی بر مزار مولانا

پنجاه سال است که آمریکائیها بند کرده‌اند به تصوّف. کتاب «صوفیان» ادریس شاه بود که اولین بار نام صوفی و تصوف را زبانزد هیپی‌ها کرد. بعد هم نام مولانا را. امّا مولانا از حدود سی سال پیش بود که کریستف کلمبِ صوفیان شد و آمریکا را کشف یا فتح کرد.

 تصوف چیز خوبی بود، با حال بود، و یک چیز خوب و با حال هم نمی‌تواند بدون رقص و پایکوبی باشد. یکی از دلائل موفقیت مولانا در آمریکا هم شاید رقص کسانی بود که خود را پیرو مولانا می‌دانستند. جوانانی که در قونیه در سالنی بزرگ جمع می‌شدند و دستهای خود را بالا می‌بردند و هی می‌چرخیدند، هی می‌چرخیدند. پیروان مولانا رومی هم اینطور وانمود کرده‌اند که این اشخاص دارند از افلاک تقلید می‌کنند و رقص آنها هم رقص فلکی ست. اگر موسیقی افلاک داریم، چرا رقص فلکی نداشته باشیم؟
 

امّا واقعیّت این است که این چرخیدنها و رقصیدنها همه تصنّعی است و هر ساله برای جلب توریست انجام می‌گیرد. پنجاه سال پیش هم که خود من در این مراسم شرکت کردم سیلی بود از توریستهایی که اغلب با اتوبوسهای قراضه از استانبول و آنکارا و شهرهای دیگر می آمدند تا به خیال خود رقص افلاکیان را تماشا کنند.

 

ژان دورینگ که متخصص موسیقی در تصوف است می‌گفت این جوانهای چرخ‌زن را در خیابان پیدا می کنند، یا آگهی می دهند و استخدامشان می کنند و سپس یادشان می دهند بچرخند طوری که سرشان گیج نرود و به زمین نیفتند. روزهای خاص هم که به اندازۀ کافی تماشاچی دارند آنها را می آورند توی تکیه یا خانقاه، و آخر شب هم پولی می گذارند به کف دستشان.

 

ما از لحاظ تاریخی درست نمی دانیم که رقصیدن در زمان مولانا به این صورت متداول بوده است یا نه. آنچه دکانداران و توریست‌بازها می گویند این است که این نوع رقصیدن باعث می‌شود که روح یا جان آدمی مانند افلاک به دوران بیاید و آزادی را در عالم برین احساس کند. در حالی که چنین چیزی درست خلاف نظر مشایخ بزرگ تصوف است. شیخ اشراق شهاب‌الدّین سهروردی معتقد بود که در هنگام رقصیدن مرغ جان می‌خواهد از قفس تن پرواز کند و لذا قفس را به حرکت درمی‌آورد و از زمین بلند می‌کند. از نظر او رقصنده اوّل باید به حال و وجد بیاید و بعد به رقص و پایکوبی و دست‌افشانی بپردازد، نه این که این حرکات را انجام دهد تا به وجد در آید. «رقص بر حالت است نه حالت بر رقص». رقصنده های مزار مولانا تصوّر کرده‌اند که حالت بر رقص است نه رقص بر حالت. این رقصندگان بیچاره نه قبل از رقص حالت پیدا می کنند و به وجد در می آیند و نه بعد از آن. اما مهم نیست. آنها با پولی که از خلق الله می گیرند به اندازۀ کافی حال می کنند.

برگرفته از صفحه فیسبوک نویسنده
پنجاه سال است که آمریکائیها بند کرده‌اند به تصوّف. کتاب «صوفیان» ادریس شاه بود که اولین بار نام صوفی و تصوف را زبانزد هیپی‌ها کرد. بعد هم نام مولانا را. امّا مولانا از حدود سی سال پیش بود که کریستف کلمبِ صوفیان شد و آمریکا را کشف یا فتح کرد.نصرالله پورجوادی

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.