شناخت جمعیت علمای مسلمان الجزایر

جمعیت قدیمی علمای مسلمان الجزایر خود را اصلاح‌طلب می‌دانند اما عقایدشان وابسته به عقاید وهابیان است و کتب منتشر شده در عربستان به‌وفور در مراکز این جمعیت در الجزایر وجود دارد.

شناخت و معرفی جریان‌های فکری دینی در الجزایر، هدف این سلسله گزارش‌های تحلیلی بود که از طریق معرفی نمادهای فکری آنان اعم از افراد، جمعیت‌ها، کتب، پایان نامه‌ها، نشریات و مؤسسات این کشور انجام پذیرفت.

این نمایندگی در تازه‌ترین گزارش ارسالی خود به معرفی اصلی‌ترین و قدیمی‌ترین مؤسسه طرفدار اسلام سلفی یعنی جمعیت علمای مسلمان الجزایر که خود را از زمره اصلاح گران جهان اسلام معرفی می‌کند، پرداخته است.

این جمعیت یکی از با سابقه‌ترین تشکل‌های دینی در جهان اسلام است که خود را در سلسله اصلاح گران فکر دینی تعریف می‌کند.

این جمعیت ادعای میانه روی و اعتدال دارد. به اسلام سیاسی معتقد است و علاوه بر مساجد و محافل دینی، بیشتر در زمینه‌های آموزشی و تربیتی در مدارس و دانشگاه‌ها فعالیت می‌کند.

به گفته دکتر ابوالقاسم سعدالله مورخ بزرگ تاریخ الجزایر: «در حقیقت هیچ سازمان دیگری به اندازه جمعیت علمای مسلمان، در حیات فکری الجزایر و افکار مردمش اثر گذار نبوده است.» نخستین قسمت از گزارش معرفی این جمعیت را در ادامه بخوانید:

جمعیت علمای مسلمان الجزایر

جمعیت علمای مسلمان الجزایر قدیمی‌ترین و وسیع‌ترین تشکل دینی نیمه رسمی در کشور الجزایر است که به سال ۱۹۳۱ میلادی / ۱۳۰۹ شمسی، همزمان با یکصدمین سال اشغال این کشور به دست دولت فرانسه توسط جمعی از علمای الجزایر و به ریاست شیخ عبدالحمید بن بادیس (۱۸۸۹_۱۹۴۰) تأسیس شد و تا به حال و با عبور از فراز و نشیب‌های مختلف ۹۰ سال از فعالیت آن می‌گذرد.

پیش‌تر در قرن ۱۹ میلادی جهان اسلام در یکی از تاریک‌ترین برهه‌های تاریخی خود قرار داشت، حاکمیت استبداد، عقب ماندگی علمی، فقر، بیماری، اختلاف‌های دینی و قومی و ضعف اقتصادی بلای فراگیر در سراسر دنیای اسلام بود.

در مقابل دنیای غرب و اروپای آن زمان که در اثر توسعه امکانات ارتباطی، رفت و آمدهای سیاسی و تجاری در حال گسترشی با جهان اسلام شروع کرده بود؛ به برکت انقلاب صنعتی، غرب از نظر مادی گام در راه تمدن و پیشرفت گذاشت و بسیاری از نقاط جهان اسلام را نیز تحت سیطره خود قرار داد.

وقوع جنگ جهانی اول و فروپاشی حکومت عثمانی که تبلور قدرت سیاسی و نظامی دنیای اسلام در برابر غرب بود و پس از آن جنگ جهانی دوم و تقسیم کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به واحدهای کوچک و ضعیف سیاسی تحت سلطه و قیمومیت غرب، اشغال سرزمین فلسطین و قبله اول مسلمانان به دست قوم یهود و با حمایت قدرت‌های غربی و به دنبال آن تأسیس رژیم اشغالگر قدس، همگی آثار و نشانه‌های انحطاط و ضعف مفرطی است که دنیای اسلام را فرا گرفته بود.

در بستر این تحولات اندیشمندان جهان اسلام دنبال چاره‌جویی و اصلاح امور افتاده با تحلیل اوضاع نابسامان فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسلمانان و مقایسه آن از یک سو با تمدن با شکوه بر باد رفته گذشته، که تحت تأثیر تعالیم عالیه اسلام حاصل شده بود و نیز پیشرفت خیره کننده و برتری علمی، سیاسی و اقتصادی دنیای غرب از دیگر سو، به تحلیل اوضاع نشسته و راه‌هایی برای برون رفت از آن وضعیت رقت بار پیشنهاد می‌دادند.

سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمد اقبال لاهوری، سید احمدخان هندی، عبدالرحمن کواکبی، محمد عبده، رشید رضا، آخوند خراسانی، میرزای شیرازی، نائینی و… از جمله رجال علمی و اندیشمند دنیای اسلام بودند که هر یک در نظریه پردازی اصلاح و بیداری صاحب فکر بودند.

از نگاه دیگر این نکته قابل توجه است که تهاجم غربی‌ها به دنیای اسلام در قرن ۱۹ و آغاز قرن بیستم فقط در لشکرکشی نظامی و تهاجم مسلحانه خلاصه نمی‌شد، بلکه آنان سپاهی از شرق شناسان و اندیشمندان خود را نیز در این راستا به کار گرفته با تهاجم فکری و فرهنگی و صدور مکاتب سیاسی غربی، نسلی از غربزدگان بومی را در کشورهای اسلامی تربیت کرده به عنوان مروج اندیشه، ایدئولوژی و منویات خود به کار گرفتند تا ضامن تداوم منافع نامشروع غرب در دنیای اسلام باشند.

پیروزی انقلاب بلشویکی در اتحاد جماهیر شوروی در اکتبر ۱۹۱۷ و گسترش ایدئولوژی چپ گرایانه سوسیالیستی هم در دنیای اسلام این بازار مکاره اندیشه‌ها و عقاید فکری را آشفته‌تر کرده بود.

از بین متفکران اسلامی، سید جمال‌الدین اسدآبادی اندیشه اتحاد اسلام را سر می‌داد، اقبال لاهوری به احیای تفکر اسلامی و روی‌آوری به اصالت‌های شرقی فرا می‌خواند، جمعی دنبال ایدئولوژی قومی و ناسیونالیسم عربی یا ترکی و یا ایرانی بودند، محمد عبده و رشید رضا نیز دعوت به سلفی‌گری روشنفکرانه و احیای خلافت می‌کردند و زدودن خرافات از اسلام و بازگشت به قرآن سرلوحه تعالیم آنان بود.

در این فضای آشفته شمال غرب آفریقا، الجزایر، تونس و… ده‌ها سال بود که تحت اشغال و سلطه استعمار فرانسه قرار داشت.

فرانسوی‌ها این منطقه را به بهانه‌ای کوچک (حادثه بادبزن) تحت اشغال در آورده بودند و بر جان و مال و نوامیس مسلمانان سلطه پیدا کرده و تلاش می‌کردند ضمن غارت سرمایه‌های این سرزمین‌ها به گسترش مسیحیت در آن بپردازند.

بلکه بالاتر الجزایر را سکوی پرشی برای گسترش مسیحیت در سراسر آفریقا قرار دهند. آن‌ها بسیاری از مساجد را تبدیل به کلیسا کرده و یا درب آن را به روی نمازگزاران بستند، زبان و خط عربی را از رسمیت انداخته، زبان و خط فرانسه را جایگزین آن کردند و کلیساها و مدارس بسیاری را در شهرهای مختلف این منطقه ساختند.

از جمله این مدارس و مهمترین آن مدرسه «شارل لاوژری» بود که برای تربیت کشیشان مسیحی و اعزام آنها به سراسر آفریقا در مرکز الجزایر دایر کردند.

فضای دینی الجزایر در دوران استعمار

مردم منطقه شمال آفریقا و غرب آفریقا از قرون اولیه اسلام، به طور عمده تحت نفوذ مذهب فقهی مالک ابن انس، یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت و مذهب کلامی ابوالحسن اشعری قرار داشت.

پس از آن حکومت سیصد ساله فاطمیان اسماعیلی مذهب هم آثار فرهنگی خود را بر عواطف و احساسات مردم منطقه بر جای گذاشته بود.

جمعی از اباضیه هم در سرزمین الجزایر و تونس زندگی می‌کردند. در سراسر این منطقه طریقت‌های صوفی به طور گسترده حضور داشته و با همه ضعف و قوت‌هایی که داشتند و آداب و رسوم و اعتقادات احیاناً خرافی که به آن آلوده بودند، هویت دینی، زبان عربی و شعائر معنوی اسلام را پاسداری کرده فضایی از برادری، اخوت، اخلاق و معنویت را بر این سرزمین حاکم کرده بودند.

آن‌ها همچون سدی بلند در برابر نفوذ فرهنگی استعمارگر فرانسوی به جامعه الجزایری بودند. مراکز اصلی علمی برای آموزش علوم اسلامی صوفی و غیر صوفی، دانشگاه‌های زیتونه در تونس، قرویین در فاس مغرب و الازهر در قاهره بود و برخی نیز برای فراگیری علوم به مکه و مدینه یا شام مسافرت می‌کردند.

این مراکز علاوه بر مساجد، مدارس و زوایای محلی بود که در شهرهای قسنطینه، تلمسان، الجزیره و… به آموزش‌های سنتی دینی می‌پرداختند.

در عهد استعمار، دولت اشغالگر فرانسه نیز که هم با اسلام و علوم اسلامی مخالف بود و هم برای برخی امور حکومتی نیازمند برخورداری از خدمات برخی از علمای دین بود، اقدام به تأسیس مدارس دینی تحت نظارت حاکمیت خود کرده و به تربیت جمعی از علمای رسمی برای تصدی امامت جماعت و قضاوت در دادگاه‌ها پرداخته بود. این دسته از روحانیان علمای دولتی و حقوق بگیر فرانسه در الجزایر به شمار می‌رفتند.

به طور خلاصه می‌توان فعالان دینی مسلمانان در صد سال پیش در سرزمین الجزایر در گروه‌های زیر دسته‌بندی کرد: ۱. فرقه‌های اهل تصوف ۲. علمای مالکی مذهب غیر صوفی و دوست‌دار اهل بیت ۳. سلفی مذهبان پیرو شیخ محمد عبده و رشید رضا ۴. وهابیان (فارغ‌التحصیلان سرزمین نجد) ۵. اباضی مذهبان ۶. روحانیون دولتی تربیت شده توسط حاکمیت استعمار.

تأسیس جمعیت علمای مسلمان

در این زمان جمعی از علمای مسلمان الجزایری که در الجزایر، تونس، مغرب، مصر و حجاز تحصیل کرده و تحت تأثیر تحولات فکری جهان عرب بعد از جنگ جهانی قرار گرفته بودند و دستی هم در مجلات و روزنامه نگاری داشتند، به فکر تأسیس تشکیلاتی دینی جهت سامان دادن به آموزش علوم دینی و تبلیغات مذهبی افتادند.

این جمع پس از همفکری با یکدیگر، بیانیه‌ای را در نشریه «الشهاب» منتشر کردند و از همه ائمه جماعات، روحانیون و طلاب علوم دینی در دسته‌های ذکر شده، دعوت کردند تا به این منظور در اجتماعی در باشگاه «ترقی» شرکت کنند.

دعوت کنندگان به این جلسه که نام خود را در ذیل بیانیه ذکر نکرده بودند عبارت بودند از:

۱. شیخ عبدالحمید بن بادیس ۲. شیخ محمد بشیر الابراهیمی ۳. الامین العموری ۴. الطیب العقبی ۵. مبارک میلی ۶. ابراهیم بیوض.

افراد فوق در حقیقت هیأت مؤسس جمعیت علمای مسلمان الجزایر هستند.

در اجلاس تأسیسی جمعیت ۷۰۲ نفر از علما، روحانیون و طلاب از تمامی گرایش‌های اسلامی موجود (صوفیه، سلفی‌ها، دولتی‌ها و…) شرکت کرده ولی شیخ عبدالحمید بن بادیس، که خود مبتکر این طرح بود؛ طی نقشه‌ای از قبل طراحی شده در این اجلاس حضور نیافت.

در این اجلاس که به مدت دو روز ادامه یافت اعضای شورای مرکزی جمعیت، رئیس جمعیت (به طور غیابی) و اساسنامه آن به تصویب رسید. عبدالحمید بن بادیس رئیس منتخب جمعیت از نظر علمی جایگاه ممتازی در جامعه الجزایر برخوردار بود.

شرکت کنندگان در اجلاس تأسیسی علاوه بر افراد فوق (اعضای هیئت مؤسس) افراد دیگری را نیز به جمع شورای مرکزی جمعیت افزودند که عبارت بودند از:

۱. مولای بن شریف ۲. الطیب المهاجی ۳. السعید الباجوری ۴. حسن الطرابلسی ۵. عبدالقادر القاسمی ۶. محمد الفضیل الورتیلانی.

در همین اجلاس اساسنامه جمعیت هم که قبلاً توسط اعضای هیأت مؤسس پیش‌نویس آن تهیه شده بود، به تصویب شرکت کنندگان رسید.

در این اجلاس آقای شیخ عبدالحمید بن بادیس به طور غیابی به عنوان رئیس و آقایان محمد بشیر ابراهیم (نایب رئیس) محمد الامین العموری (دبیر) الطیب العقبی (معاون دبیر) مبارک المیلی (صندوق دار) و ابراهیم بیوض به عنوان معاون صندوق دار انتخاب شدند.

شعار جمعیت العلما

از ابتدای تأسیس، این جمعیت اهداف و آرمان‌های خود را در شعار «اسلام دین ماست، عربی زبان ما و الجزایر وطن ما است» خلاصه کرده است و آن را در آرم جمعیت آورده است.

از این گذشته این جمعیت مدعی اصلاح‌گری است. از نظر این جمعیت مهمترین جنبش‌های اصلاح طلبانه اسلامی و دینی در جهان اسلام، که جمعیت خود را وفادار به شیوه آن‌ها می‌داند، عبارتند از:

۱- جنبش محمد ابن عبدالوهاب

۲- جنبش سید جمال الدین اسدآبادی

۳- جنبش شیخ محمد عبده

۴- جنبش عبدالحمید بن بادیس

اهداف جمعیت العلماء

بر اساس اصل ۴ اساسنامه جمعیت العلماء، اهداف این مؤسسه به شرح زیر است:

۱- نشر فهم صحیح از آموزه‌های اسلام بر اساس کتاب، سنت و فهم سلف صالح همراه با اعتدال و میانه روی.

۲- مشارکت در تربیت نسل جوان و پاسداری از اندیشه، اخلاق و تمدن آنها.

۳- تلاش برای آگاه سازی مسلمان جزایری به پایبندی به ارزش‌های میهنی و تمدنی و همراهی با زمان.

۴- پاسداری از مرجعیت فقهی مورد قبول در کشور.

۵- مبارزه با آفت‌های اجتماعی و اخلاقی در تمامی اشکال و بهره‌گیری از بهترین‌ها و ترویج فضیلت‌ها و ارزش‌های پسندیده.

۶- مبارزه با بدعت‌ها و تمامی کارهایی که در شرع به صراحت حرام شمرده شده است، از راه آگاه‌سازی، اقناع، حکمت و موعظه حسنه.

۷- ارائه نصیحت، خیرخواهی و مشورت به افراد و گروه‌ها در راه خدمت به مصالح کشور و مردم.

ابزار جمعیت برای رسیدن به اهداف فوق

این جمعیت برای رسیدن به اهداف خود از ابزار و وسایل زیر بهره می‌برد:

۱- راه اندازی فعالیت‌های دینی، تربیتی، فرهنگی و علمی در مساجد و سایر فضاهای تربیتی، فرهنگی و تبلیغاتی.

۲- تنظیم گردهمایی‌ها، کنفرانس‌ها، سفرها و دوره‌های آموزشی و اردوها در داخل و خارج کشور.

۳- تأسیس مؤسسات تربیتی و آموزشی در تمامی اشکال آن از ابتدایی تا مراکز عالی دانشگاهی بر اساس قوانین دولتی.

۴- تأسیس مدارس آموزش قرآن و علوم آن.

۵- تلاش برای تأسیس نمازخانه‌ها در مؤسسات وابسته به جمعیت.

۶- تأسیس و حمایت از باشگاه‌های فرهنگی، علمی، ورزشی، حرفه‌ای و پیشاهنگی و مراکز نگهداری از کودکان دختر و پسر.

۷- تأسیس رسانه‌های تبلیغاتی سمعی، بصری، مکتوب و الکترونیک.

۸- فراهم سازی ابزار چاپ، نشر و توزیع جهت تحقق اهداف جمعیت.

۹- تلاش برای ایجاد ارتباط و پیوند بین جمعیت و افراد و مؤسسات همسو در داخل و خارج کشور.

۱۰- حمایت از قضایای عادلانه، دفاع از مؤسسات و کمک رسانی انسانی در داخل و خارج کشور.

جایگاه علمی جمعیت العلما

جمعیت علمای مسلمان الجزایر، نهادی دینی، فرهنگی، تربیتی و تبلیغی است. در مساجد، مدارس و دانشگاه‌ها فعالیت می‌کند. با این‌همه به خاطر حاکمیت ظاهرگرایی سلفی و وهابی بر بسیاری از شخصیت‌های آن، از بنیه فقهی و علمی بالایی برخوردار نیست.

اصولاً سلفی مذهبان وهابی در نظریه پردازی فقهی در موضوع‌های نو پیدای عصر حاضر، دستاوردی ندارند. علم کلام را بدعت می‌دانند، با فلسفه، عرفان و تصوف مخالفند و در تفسیر قرآن نیز فقط به ذکر شأن نزول و روایات وارده در تحت هر سوره و آیه می‌پردازند.

از این روی جمعیت علمای مسلمان الجزایر هم در زمینه علوم اجتماعی، موضوعات کلامی جدید، نظام‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اسلام و نیز تفسیر قرآن حرفی برای ارائه به جامعه ندارند.

هیچ تألیف علمی فاخری در زمینه‌های فوق از آنها انتشار نیافته است. در مورد نظام سیاسی اسلامی بر اساس دیدگاه‌های خود هیچ پژوهشی ارائه نکرده‌اند.

فعالیت آنها بیشتر در روزنامه نگاری، متون ادبی، قواعد عربی و تدریس علوم اسلامی بر اساس منابع روایی و کتاب‌هایی است که از سوی عربستان سعودی به وفور در الجزایر توزیع می‌شود، انجام می‌پذیرد.

البته در حال حاضر هم رئیس و هم نایب رئیس جمعیت دانش آموخته فلسفه در آمریکا و فرانسه هستند. اما همچنان بر دیدگاه‌های سلفی خود اصرار می‌ورزند.

جناح بندی درونی جمعیت العلما

از ابتدای تأسیس جمعیت العلما و در بین اعضای مرکزی و فعالان اصلی آن دو خط فکری حضور داشت:

۱- سلفی مذهبان که خود را اصلاح طلب می‌نامیدند و در پی آن بودند که با تأسیس این جمعیت در فضای دینی این کشور و آداب، رسوم و اعتقادات مردم اصلاحاتی انجام دهند.

آن‌ها معتقد بودند طرق صوفیه با همه سوابقی که در تاریخ الجزایر دارند و در حقیقت بدنه اصلی دینداران این سرزمین را پیروان صوفیه تشکیل می‌دهند؛ دچار انحرافات و خرافاتی از اصول اولیه دین شده‌اند و باید به اصلاح آن پرداخت.

۲- اهل طریقت یا محافظه کاران که با همه مشکلاتی که در شیوه دینداری آن‌ها وجود داشت، پاسدار هویت ملی، زبان عربی و آداب مسلمانی در این کشور بوده و خواهان به رسمیت شناختن تصوف، به عنوان سلوکی دینی و مشروع، همراه برخی اصلاحات در آداب و رسوم خرافی رایج در برخی فرقه‌ها یا پیروان آنها بودند.

البته مصلحت هر دو گروه اصلاح طلب و محافظه‌کار و نیز مصلحت کشور الجزایر تحت سلطه استعمار نیز حکم می‌کرد که این دو دسته اتحاد خود را حفظ کرده و با یکدیگر همکاری کنند.

اضافه بر این بسیاری از اصلاح طلب‌ها خود دانش آموخته زوایای صوفیانه بوده و یا اینکه تمایلات صوفیانه در اندیشه و عمل آنان وجود داشت، حتی خود بن بادیس، تمایلاتی صوفیانه داشت و روابط دوستانه شخصی بین او و شیوخ اهل تصوف سابقه داشت.

شیوخ اهل تصوف و اصحاب زوایا هم، در تاریخ انقلابی الجزایر و مبارزه با استعمار فرانسه از سوابق درخشانی برخوردار بودند. از جمله اینکه امیر عبدالقادر الجزایری پیشتاز مبارزات ضد استعماری این کشور خود از شیوخ طریقت قادریه بود. از این روی در اجتماع تأسیسی جمعیت علمای مسلمان، شیوخ اهل تصوف هم حضور داشته و در تأسیس جمعیت با اصلاح طلبان سلفی مذهب همکاری کردند.

اما این همکاری دیری نپایید تا اینکه بعد از یک سال کشمکش و رقابت، در سال ۱۹۳۲ طرق صوفیه به طور کلی از جمعیت علمای الجزایر اخراج شدند و دعواهای تبلیغاتی بین آنها در مطبوعات و محافل و مجالس مذهبی بالا گرفت، روز به روز بر شدت آن افزوده شد.

منبع خبرگزاری مهر
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.