تفاوت امامان در گزینش صلح یا قیام به شخصیت ایشان برمی‌گردد یا شرایط؟

درگفت‌وگو با مصطفی صادقی

محمدعلی خرمی: مصطفی صادقی، عضو هیئت علمی گروه تاریخ تشیع پژوهشکده تاریخ و سیره اهل‌بیت معتقد است بیعت امام حسن با معاویه را که نتیجه صلح آن حضرت بود نباید به معنای متعارف سیاسی معنا کرد.
او می‌گوید بیعت ائمه با خلفا به معنای سکوت سیاسی در برابر آنهاست و حتی بنابه برخی نظرات، امام حسین علیه‌السلام نیز که در بین ائمه به قیام پرداخت، در آخرین لحظات مانند دیدار حر و گفت‌وگو با ابن‌سعد حاضر به ترک مخاصمه شد ولی اصرار عبیدالله به تسلیم جنگ خونین کربلا را رقم زد. همزمان با سالروز صلح امام حسن علیه‌السلام با معاویه با این پژوهشگر تاریخ اسلام به گفت‌وگو نشستیم و از نظر او را درباره این رویداد مهم تاریخی جویا شدیم.

فهرست عناوین

آنچه میان امام حسن علیه‌السلام گذشت، صلح بود یا توافق؟

منابع شیعه و سنی از این حادثه با واژه صلح یاد می‌کنند هر چند توافق‌نامه‌ای هم برای آن نوشته شد. بنابراین هر دو تعبیر درست است و از نظر اینکه صلح غالباً پس از جنگ یا پیش از وقوع آن اتفاق می‌افتد می‌توان چنین تعبیر داشت. البته برخی تعابیر درست نیست مانند واگذاری خلافت.

 

چرا تعبیر واگذاری خلافت درست نیست؟

حکومت حق امام حسن علیه‌السلام است و چیزی نیست که بتواند واگذار کند. ما اعتقاد داریم امام از طرف خدا منصوب می‌شود. این‌ها یک سری بحث‌های کلامی است.

 

چه شد که حضرت تن به صلح داد؟

زمینه صلح امام حسن (ع) در داستان صفین و حکمیت است. عده‌ای از مردم از جنگ خسته شده بودند و معاویه به این موضوع دامن می‌زد. از این رو تبلیغاتی صورت گرفت که عرب در حال نابودی است و باید جنگ را تمام کنیم. این زمینه به اضافه مشکلات دیگری مانند اختلاف یاران امام با خوارج در زمان امام مجتبی علیه‌السلام تشدید شد و حرف شیخ مفید به خوبی نشانگر اوضاع است که یاران امام چندین دسته بودند و تنها یک دسته آنان مطیع آن حضرت. با چنین وضعی امام نمی‌توانست به جنگ معاویه‌ای برود که شام را با جهالت مطیع خود کرده بود.

 

چرا حضرت با علم به شرایط موجود برای جنگ با معاویه لشکر را تجهیز کرد؟

حرکت امام علیه‌السلام دقیقاً ادامه حرکت پدر در اواخر عمرش بود. امیرمؤمنان علی علیه‌السلام بعد از آنکه حکمین نتوانستند از عهده وظیفه‌ای که بر عهده‌شان مقرر شده بود برآیند، آماده ادامه مبارزه با معاویه می‌شد که فتنه خوارج پیش آمد و بعد هم به شهادت رسید.

پس از آن حضرت، فرزند و جانشین او باید کاری را که بر زمین مانده بود انجام می‌داد و آن هم برداشتن غده فساد از شام بود. بنابراین امام حسن علیه‌السلام کار غیر معمولی از نظر فضای جامعه انجام نداد؛ حتی آمادگی اجمالی برای مقابله با شام وجود داشت.

اما واقعیت این است که بخشی از این آمادگی ـ همان‌طور که شیخ مفید اشاره می‌کند ـ برای قطع ریشه فساد اموی و عدم شایستگی معاویه نبود بلکه اهداف سیاسی و اجتماعی مانند دشمنی دیرینه شام و عراق در ضمیر برخی وجود داشت که امام با چنین تفکراتی نمی‌توانست به نبردی عقیدتی اقدام کند.

 

گروهی معتقدند انتخاب عبیدالله بن عباس به عنوان فرمانده سپاه نشان دهنده این است که حضرت از اول تمایل به صلح داشته است.

امام از اول بنابر صلح نداشت. می‌خواست حرکت پدرش را ادامه بدهد و با معاویه جنگ کند. حضرت پیش‌قراول فرستاد چون بنایی بر صلح نداشت. بعد شرایط عوض شد مانند شرایط در زمان خود امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در جنگ صفین که تا مرز پیروزی کامل پیش رفت ولی با حیله معاویه شرایط عوض شد.

عبیدالله بن عباس کسی است که معاویه دو فرزندش را کشته است. چه قیس فرمانده باشد و چه عبیدالله، هیچ کدام با معاویه خوب نیستند. معاویه فرزندان عبیدالله بن عباس را در یمن کشته است. قیس هم بر عکس پدرش فردی انقلابی و پرشور بود و تا لحظات آخر هم بیعت نمی‌کرد. این‌ها آدم‌های محکمی هستند. اما سیاست‌ها و بدجنس‌گری‌های معاویه مؤثر واقع شد. حتی معاویه در جریان عزل قیس بن سعد از فرمانروایی مصر معاویه مؤثر بود. یعنی معاویه با مکرهای خود شرایط را به گونه‌ای رقم زد که حضرت امیر ناچار شد قیس را از مصر فرا بخواند.

 

وقتی امام می‌داند که یارانش از نظر عقیدتی سازمانی ندارند چرا همان ابتدا که معاویه پیشنهاد کرد، صلح را نمی‌پذیرد؟

شاید امام می‌خواست اتمام حجت کند. ضمن اینکه خواست مردم این بود. برخی با علی علیه‌السلام مشکل داشتند ولی با امام حسن علیه‌السلام خوب بودند. حتی در جنگ صفین عبیدالله بن عمر که مخالف امام علی علیه‌السلام است به امام حسن علیه‌السلام می‌گوید بیا پدرت را کنار بزنیم و با تو بیعت کنیم.

بعد از امیرالمؤمنین هم عده‌ای برای جنگ شور برداشتند. امام خواست آشکار شود که اینها محکم نیستند. شور و نشاطی که در مردم بعد از جنگ با معاویه ایجاد شده بود توسط مکر و فریب خود معاویه فرو نشست. اما امام اگر می‌خواست در آن شرایط شور و نشاط صلح را بپذیرد قطعاً متهم می‌شد.

یکی از مواردی که حضرت به عنوان علل صلح مطرح می‌کند «حقنا لدماء المسلمین» است. با این توجیه طبیعتاً باید حضرت امیر و امام حسین هم صلح را می‌پذیرفتند. علت این رویکرد متفاوت چیست؟

به نظر می‌رسد تفاوت به دوره‌هاست و هر معصومی دوره‌ای از صلح و قیام را داشته است. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله در مکه اقدام خاصی نداشت و مبارزه او با دشمن از زمان ورود به مدینه آغاز می‌شود. امیرمؤمنان علی علیه‌السلام هم دوره‌ای 25 ساله که چندین برابر دوران خلافت است، در صلح و سکوت بود. امام حسین علیه‌السلام بیست سال معاویه را تحمل کرد و در صلح بودند. ده سال در زمان برادرش و ده سال در امامت خودش. بنابراین آنچه تفاوت در شیوه هر یک از این بزرگواران به چشم می‌خورد تقدم و تأخر زمانی در صلح و جنگ است. البته اهل سنت و مستشرقان این تفاوت‌ها را به شخصیت ائمه هم می‌دانند ولی شیعه معتقد به واحد بودن شخصیت ائمه و تفاوت شرایط است.

 

در بین لشکریان امام حسن علیه‌السلام انسان‌هایی بودند که حتی از عدم استمرار جنگ ناراحت شدند و حضرت را ملامت کردند. چرا حضرت برای ادامه جنگ به این افراد تکیه نکرد؟

عدد آنان زیاد نبود و اتفاقاً افرادی بودند که سوابقی در این باره داشتند مثلاً برخی از آنان قبلاً در نبرد جمل با امیرمؤمنان علی علیه‌السلام شرکت نکرده بودند و بعداً عذرخواهی کردند. با امام حسین علیه‌السلام بیعت کردند ولی دوباره با او همراه نشدند. پیداست امام شناخت خوبی از این افراد داشت.

 

یکی از مواردی که در سخنرانی اعلام صلح انجام می‌شود این است که امام بیعت با معاویه را می‌پذیرد. حضرت می‌توانست این بیعت را نپذیرد و فقط حکومت را واگذار کند. چرا چنین کرد؟

بیعت در اینجا به معنای سکوت و عدم مقابله است که همه امامان با حاکمان وقتِ خود داشته‌اند. اصل بیعت به معنای آن است که بیعت‌کننده در موارد نیاز مانند جنگ به حاکمی که با او بیعت می‌کند کمک کند و خود را در اختیار او بگذارد. چون اصل این واژه از «بیع» است. اینکه مردم و حاکم همانند خریدار و فروشنده دست خود را در دست یکدیگر قرار می‌دهند یعنی دو طرف در برقراری امنیت و ادای حقوق شهروندی به یکدیگر کمک کنند. اما در واقع بیعت ائمه با رقبای سیاسی خود چنین نیست. شاهدش آنکه امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در هیچ‌یک از جنگ‌های زمان خلفای نخست شرکت نکرد. امام حسن علیه‌السلام هم دعوت معاویه برای شرکت در جنگ با خوارج را ردّ کرد.

خود خلفا می‌دانستند ائمه رقیب آنها هستند و بیش از سکوت از آنها نمی‌خواستند. تحلیل ما این است که بیعت به معنای سیاسی و ادبیات سیاسی نبود. بیعت به معنای سکوت بود. اگر امیرمؤمنان با خلفا همکاری فرهنگی هم دارد ولی حرکتی در برابر آنها نمی‌کند در مورد امام حسن هم همین است. حضرت سکوت می‌کند و همکاری سیاسی با معاویه ندارد. بعد از صلح معاویه به او گفت به جنگ خوارج برو، امام نمی‌پذیرد. اگر بنا به این بود که بیعت به معنای سیاسی باشد معاویه امام را مجبور می‌کرد که به جنگ برود.

 

اگر بیعت به این معناست پس چرا امام حسین علیه‌السلام این‌گونه بیعت نکرد؟

یک نظریه‌ای هم هست که امام حسین علیه‌السلام هم در لحظات آخر همین رویکرد را پذیرفت. یعنی حاضر به متارکه شده بود نه به معنای بیعت. گفت‌وگوهایی در کربلا با عمر سعد شد. امام به دنبال سکوت بود. امام مقاومت کرد چون ابن زیاد می‌گفت تسلیم خواسته‌های من بشوید. اگر امام این کار را می‌کرد با ذلت کشته می‌شد و لذا گفت «هیهات من الذله».

 

اما در نامه‌ای که یزید به فرماندار مدینه می‌نویسد همین بیعت را طلب می‌کند تا بتواند برای خود مشروعیت بگیرد.

نظر مشهور اینجا این است که شخصیت معاویه با یزید تفاوت داشت و حقیقتاً هم این تفاوت وجود داشت. معاویه حدااقل ظاهر را رعایت می‌کرد. اما یزید حتی اهل رعایت ظواهر هم نبود.

 

دست‌آورد صلح امام حسن چه بود؟

همان‌طور که خود آن حضرت فرمود با این صلح از قتل عام شیعیان بلکه مسلمانان جلوگیری شد و در آن شرایط که معاویه با هر حربه‌ای حاضر بود حکومت را به چنگ آورد و چه بسا مردم را به حزب‌گرایی پیش از اسلام برگرداند، امام مانع این بازگشت به جاهلیت گردید.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.