گئورگ گادامر؛ دشواری‌های تفسیر متن

هانس گئورگ گادامر (1900-2002) فیلسوفی آلمانی و از شاگردان مارتین هایدگر بود. وی با تئوری هرمنوتیک فلسفی شناخته شده است. او منظومه‌ای را طرح کرد که بر اساس آن، دیالکتیکی میان متن تاریخی و مفسّر آن برقرار می‌شود و متن، فهم‌پذیر می‌گردد.

تاریخ‌مندی فهم

گادامر معتقد بود که برای فهم متن و امور تاریخی باید از منظری غیر تاریخی به آن نگریست. وی اذعان می‌کرد که نگاه غیر تاریخی برای بشر مقدور نیست و درنتیجه: “اشیاء تاریخ‌مند از امکان فهم عینی مطابق با واقع برخوردار نیستند. گذشته را هرگز نمی‌توان همچون شیء درگذشته فهم نمود و ازاین‌رو، دیدن گذشته برحسب خود و عین گذشته، خوابی تحقق‌نیافته خواهد ماند.”. به باور گادامر، زمان حال را نمی‌توان برای رفتن به گذشته ترک کرد. لذا متنی که از گذشته برجای‌مانده است، به‌سختی می‌تواند مفهوم گردد. به تعبیر وی: معنای اثری متعلق به گذشته را نمی‌توان برحسب خود آن فهمید. به‌عکس، معنای اثر متعلق به گذشته برحسب پرسش‌هایی که متعلق به زمان حال است، مورد پرده‌برداری قرار می‌گیرد. گادامر بر این بارو بود که مفسر، می‌باید با توجه به تصورات خود، متن تاریخی را به سخن بیاورد. وی از الگویی یاد می‌کرد که آن را “الگوی گفتمان” می‌نامید.

الگوی گفتمان

بر اساس این الگو، گفت‌وگویی میان متن و مفسر شکل می‌گیرد. به نظر گادامر، در این گفتگو، نه ذهنیت مؤلف و نه ذهنیت خواننده، هیچ‌کدام مرجعیتی برای فهم معنای متن ندارند. کوشش یک هرمنوتیست فلسفی هرگز شناختن معنای متن، آن‌گونه که در زمان خود به سر می‌برده نیست، بلکه منطبق نمودن موقعیت متنی با زمان حال وظیفهٔ وی است. به این معنا که یک متن می‌باید در زمانهٔ حال و در بازخوردی که در زمانهٔ امروز دارد، موردتوجه قرار گیرد.

به باور گادامر، فهم “میدان بازی” است. وقتی که مفسر پای به میدان فهم می‌گذارد، دیالکتیکی میان او و متن ایجاد می‌شود. مباحثه‌ای که در این میان شکل می‌گیرد به معنای تبعیت یکی از طرفین از دیگری نیست. در این گفتگو، هر یک از طرفین به وضعیتی متفاوت از آنچه بوده‌اند می‌رسند. به این معنا که ممکن است، خالق یک متن تاریخی، برداشت‌های خواننده متن را هیچ‌گاه در نظر نداشته است، اما متن در قرن‌ها بعد، معنایی می‌یابد که در ابتدا از آن انتظار نمی‌رفته است.

منطق حاکم بر این گفتمان، “پرسش و پاسخ” است. یک مفسر بدون پرسش، اصولاً باب تجربه هرمنوتیکی را به روی خود نخواهد گشود. به باور گادامر، نه‌تنها ما درباره متن سؤال می‌کنیم، بلکه متن نیز از ما پرسش می‌کند و موقعیت هرمنوتیکی ما را در حال پیش‌داوری‌ها و سنت‌هایمان محک می‌زند.

گادامر به دخالت دوسویهٔ “ذهنیت مفسر” و خود “اثر” در برداشت محصولی به نام “فهم” تأکید داشت. به باور او، ذهنیت مفسر، همواره از سنت و تاریخی که در آن زیست می‌کند، اثر پذیرفته است. مفسّر با همین ذهنیت امروزین به سر وقت فهم می‌رود و یک دیالوگ میان مفسر و متن ایجاد می‌شود و این دو بر هم اثر می‌گذارند. او تعبیر “ادغام افق‌ها” را به کار می‌برد و معتقد بود که متن می‌باید با افق مفسر در یک دیالوگ پرسش و پاسخ، ایجاد شود و متن معنا پیدا کند. مرحلهٔ نهایی فهم یک متن به باور گادامر، زمانی است که یا متن بتواند پیش‌داوری‌های مفسر را تغییر دهد و یا پیش‌داوری‌های مفسر غالب بر ستیزِ متن گردد.

در این اتفاق، افق معنایی مفسّر، که متأثر از فضای رشد یافته در آن است (تز)، با افق معنایی متن (آنتی تز) ازدواج نموده و مولودی به نام «فهم» (سنتز) تولید می‌شود. با این تعبیر، گادامر به این نتیجه می‌رسد که تفسیر منطقاً امری موقّت است؛ زیرا وابسته به زمینه‌ها و علایق و شرایط تاریخی مفسّر است.

گادامر به این نکته تأکید می‌ورزد که تلاش برای رهایی از پیش‌فرض‌های خودمان نیز نه‌تنها ناممکن، بلکه نامعقول است. به باور او، تفسیر یک متن، دقیقاً به معنای به بازی گرفتن پیش دانسته‌ها و تصورات مفسر در تفسیر یک متن است. به تعبیر او: به‌واسطهٔ همین پیش‌داوری‌هاست که ما قادر به فهم تاریخ و شناخت یک متن هستیم. گادامر با این تفسیر از هرمنوتیک، به این نتیجه می‌رسد که اساس فهم مطابق با واقع امکان‌پذیر نیست. به تعبیر او: چگونه ممکن است به فهم عینی دست یافت، درحالی‌که دخالت ذهنیت مفسر، فهم ساز است.

 

دیدگاه گادامر قابل نقد است. در این متن فقط به گزارشی از رویکرد وی اکتفا شده است.

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.