کتاب اسلام‌گرایی یا اسلام؟ مانیفست محمد سعید العشماوی

محسن زارعی

کتاب اسلام سیاسی در سال 1987 توسط محمد سعید العشماوی نوشته و در مصر منتشر شد. دو سال بعد این کتاب تحت عنوان اسلام‌گرایی علیه اسلام به فرانسه برگردانده شد. سال 1382 امیر رضایی این کتاب را از فرانسه ترجمه کرد و نامش را به “اسلام‌گرایی یا اسلام؟” تغییر داد و انتشارات قصیده‌سرا آن را منتشر کرد.

عشماوی در این کتاب کوشیده است تا اسلام سیاسی را موردنقد قرار دهد. عبارت کلیدی این کتاب چنین است که: "خداوند می‌خواست که اسلام دین باشد، اما آدم‌ها از آن سیاست ساختند."وی در این کتاب ادعا می‌کند که مسلمانان هرگز نتوانسته‌اند بین تعالی و تاریخ، و اخلاق و عمل تفکیکی روشن ایجاد کنند. این عدم تفکیک، برای مقامات سیاسی مسلمان خوشبختی به بار آورده است. این مقامات از خلفای اموی تا آخرین خلیفه عثمانی، مدعی بودند که "جانشینان خدا بر روی زمین‌اند". عشماوی در این کتاب ادعا می‌کند که این تاریخ مسلمانی، تحت تأثیر مناقشات سیاسی با خصیصه قبیله‌ای است که زیرپوشش دین پنهان شده است. وی معتقد است که اسلام سیاسی درواقع تغییر شکل تازه‌ای از قدسی شدن مسائل مورد مناقشه دنیوی است. به این معنا که نزاع‌های دنیوی را با برچسبی دینی مورد مناقشه قرار می‌دهند و برای کسب منافع دنیویِ خود، در پشت گزاره‌های دینی پنهان می‌شوند.

عشماوی در سراسر این کتاب، این سخن را به مخاطب یادآور می‌شود که دین کلی، جهانی و فراگیر است. اما سیاست جزئی، قبیله‌ای و محدود به مکان و زمان است. محدود کردن دین به سیاست، حبس کردن آن در یک قلمرو محدود در یک اجتماع در یک منطقه و زمان معین است. دین می‌خواهد بشر را به برترین درجه ممکن ارتقا دهد. اما سیاست تمایل دارد که در بشر پست‌ترین غرایز را برانگیزد. پرداختن به سیاست به نام دین، تبدیل دین به جنگ‌های پایان‌ناپذیر و به اختلافات بی‌پایان پیروان است.

وی حتی ادعا می‌کند که سیاسی کردن امر دینی، جز کار اذهان بدخواه و منحرف نمی‌تواند باشد. او در نقد تندی که به داعیه‌داران سیاست دینی دارد عنوان می‌کند که این افراد، آیات قرآن را به‌ناحق توجیه می‌کنند، محیط ایمان را با بزهکاری احاطه می‌کنند، خون به‌ناحق ریخته شده را به‌عنوان جهاد قلمداد می‌کنند. (ص 17)

این‌گونه مواضع تندوتیز نسبت به داعیه‌داران سیاست دینی البته خالی از اشکال نیست. به نظر می‌رسد که عشماوی در تبیین ایده خود، تنها به گروه‌های تندروی اسلامی توجه داشته و آنها را در نظر می‌آورده است. این در حالی است که می‌توان مرام و مسلک پیامبر اسلام را به‌عنوان نمونه‌ای از الگوی یک سیاست دینی در نظر گرفت و خیر کثیر نیز برای دیگران به ارمغان آورد. در سیاست ورزی پیامبر (ص) و حضرت امیر (ع) شاهدیم که تدابیر و گره‌گشایی‌های فراوانی توسط ایشان به انجام می‌رسد. در ثانی مرام مداراجویانه پیامبر (ص) نه‌تنها برای مسلمانان بلکه برای همه جهانیان می‌تواند الگو و سرمشق باشد. به‌عنوان مثال، رویّه ایشان پس از فتح مکه و شعار الیوم یوم المرحمه، مگر جزوی از سیاست دینی ایشان نبوده است؟ و یا رفتار پیامبر (ص) پس از دستگیری یک جاسوس در میان سپاه اسلام و سپس عفو و گذشت از وی چگونه می‌تواند با این تعابیر عشماوی پاسخ داده شود که سیاست، محیط ایمان را با بزهکاری احاطه کرده است؟ این در حالی است که امروز پس از قرنها، هنوز هم رفتار با یک جاسوس، برابر با اعدام و یا حبسهای طویل المدت است. در حالی که الگوی پیامبر (ص) نهایت رحمت را در سیاست‌ورزی نشان می‌دهد و نه‌تنها آن فرد خاطی و جاسوس را عفو می‌کند، بلکه او را به سمت هدایت می‌کشاند. آیا این نحوه برخورد پیامبر (ص) نیز می‌تواند مورد نقد عشماوی قرار گیرد؟

عشماوی در این کتاب، علاوه بر این که منتقد سیاست‌ورزی اسلامی است، بلکه هرگونه استنباط حقوقی از آموزه‌های دینی را نیز منکر است. وی این‌گونه ادعا می‌کند که: "اگر خداوند می‌خواست برای آدمیان شریعتی ابطال ناپذیر و بی زمان بر جای نهد، احکام مربوط به معاملات برای پر کردن قرآن کفایت می‌کرد. اما خداوند با حکمت بالغه اش مسئولیت قانونگذاری را با تکا به عقل، و بر حسب نیازهای مکانی و زمانی، به امت واگذار کرد. زیرا قوانین حقوقی به طور طبیعی نمی‌توانند بُردی جهانی که ممیزه دین است، داشته باشند. از این روست که قرآن به قوانینی عام محدود شده است، قوانینی که از تبدیل اسلام به شریعتی قبیله‌ای و زمانمند، همانند دین یهود، جلوگیری می‌کنند."(ص 53)

عشماوی همچنین، وجود سازمان روحانیت و افراد روحانی را نیز در دین اسلام مورد نقد قرار می‌دهد و این‌گونه عنوان می‌کند که: "اسلام همواره سعی می‌کند که از تشکیل روحانیت، در هر شکل که باشد اجتناب کند؛ از نظر اسلام، هر مسلمان متقی یک روحانی است. در مسیحیت الهیات وجود دارد، لیکن در اسلام الهیات وجود ندارد که علمای آن خود را به‌عنوان متولیان آن قلمداد کنند، بلکه علوم مرتبط با دین همچون تفسیر قرآن، فقه اللغه، اصول فقه، علم حدیث و … وجود دارد. به طور کلی نمی‌توان از متخصص یکی از این علوم متأله ساخت." (ص 65)

عشماوی به مسلمانان توصیه می‌کند که از تشکیل حاکمیتی به نام اسلام چشم بپوشند و برای تحقق چنین حاکمیتی خود را به رنج و تعب نیندازند. وی مثالهایی از برخی کشورها را پیش می‌کشد که داعیه اسلامی داشته‌اند اما سبب ساز رنج مردمان خود شده‌اند. وی از کشور سودان نام می‌برد که از وقتی که ادعای حاکمیت اسلامی داشته و در صدد تحقق شریعت اسلامی برآمده، در زمینه‌های مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، عقب مانده و نتوانسته است پیشرفتی به دست بیاورد.

عشماوی سپس سخن خود را این‌گونه عنوان می‌کند که:" آنچه امروز مسلمانان باید مطالبه کنند، قرائت جدیدی از حکومت اسلامی خلفای راشدین نیست، بلکه نوع دیگری از حکومت است که به جای آنکه از اسلام استفاده کند، در خدمت آن قرار می‌گیرد، حکومتی مبتنی بر واقعیت و نه بر شعار…. آنچه ما باید در نظر بگیریم سازگاری کلی آن با روح اسلام است. بنابراین گرچه اسلام هیچ نوع حکومت خاصی را توصیه نمی‌کند، اما با هر حکومتی از نوع حکومت خداسالاری بیشتر مخالفت می‌کند. اسلام به آدم‌ها و آگاهی‌ها توجه می‌کند، و نه به نظامها و احکام حقوقی. اسلام به معنی توجه می‌کند و نه به لفظ." (ص 95)

عشماوی ادعای خود را در این کتاب این‌گونه ابراز می‌کند که: "یک حکومت ملهم از اصول اسلام باید بر عدالت و ارزش‌های انسانی پی ریزی شود. فقط حکومت مدنی ناشی از مردم است که بدون تبعیض و انحصار به نفع همگان کار می‌کند. این حکومت باید تمام توجهش را به آموزش، فرهنگ، علم، هنر، تاریخ و تمدن معطوف کند. این حکومت عمل می‌کند و شعار نمی‌دهد، کار می‌کند و وعده نمی‌دهد. این حکومت اسلام را به مثابه رحمت می‌فهمد و نه به منزله تهدید، و آن را به‌عنوان راهی به سوی خداوند و به سمت پیشرفت معرفی می‌کند. این حکومت اسلام را برای هر فرد و هر فرد را برای اسلام گشوده می‌کند. بدین ترتیب، مرکز حکومت جدید جهانی می‌شود که تمامی بشریت را در بر خواهد گرفت، که خداوند متعال آن محور، و آدمی هدفش می‌شود."(ص 95)

ایده‌های محمد سعید العشماوی در این کتاب اگر چه دارای ایرادهایی است و می‌توان نقدهای بسیاری بر فهم او از آموزه‌های اسلام عنوان داشت، اما توجه دادن وی به برخی از علل معایب جهان اسلام نیز در خود التفات و توجه است. نمی‌توان تمامی آراء او در این کتاب را نادیده انگاشت و چشم برآنها بست. کتاب اسلام‌گرایی یا اسلام را می‌توان مانیفست سعید العشماوی دانست. او در این کتاب، نظریاتی را طرح می‌کند که شاید سخن بسیاری از نواندیشان جهان اسلام باشد. می‌توان با این نظریات مخالف بود اما نادیده گرفتن آن البته امر معقول و روایی نیست.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.