مرور مطبوعات / چرا «سرمایه» مارکس همچنان مهم است؟
ششم مرداد 1397
نوشتارهای امروز مطبوعات گرچه از نظر تعداد کم به نظر میرسیدند اما مباحث عمیق فلسفی و سیاسی را مطرح کرده و پیش روی خواننده قرار دادهاند. «درخواست مجدد احمد منتظری برای تریبون زنده در صدا و سیما»، »چرا «سرمایه» مارکس همچنان مهم است»، «درباره سرمایه»، «شهرها در بطن سرمایه و مبارزه طبقاتی»، «نژاد آریایی به مثابه مکانیسم دفاعی»، «واضح و متمایز به سبک کارل پوپر» و «کنشگری در مسیر توسعه» عناوین مطرح روزنامههای امروزند.
درخواست مجدد احمد منتظری برای تریبون زنده در صدا و سیما
روز گذشته مستند قائممقام که به بررسی زندگی و رسم سیاستمداری مرحوم آیتالله منتظری میپردازد، این بار از شبکه سوم سیما روی آنتن رفت. همان زمان فرزند آیتالله یعنی احمد منتظری در اعتراض به پخش مقطع این مستند در صداوسیما اعتراض کرده و نامهای را خطاب به علیعسگری، رئیس صداوسیما نوشته بود. او روز گذشته باز هم در اعتراض به پخش این برنامه، همان نامه اعتراضی را مجددا در کانال خود بازنشر داد.
احمد منتظری هم در نامهاش به رئیس سازمان صداوسیما که روز گذشته بار دیگر در کانالش بازنشر داد، نوشته است: بدون شک برای شما نیازی به تکرار نیست که حق هر شهروندی برای پاسخ به اتهامات محفوظ است ولی یادآور میشوم که طبق ماده ۳۰ الحاقی سال ۱۳۸۸ اساسنامه سازمان صداوسیما «چنانچه در برنامههای پخششده سازمان از شبکههای محلی، سراسری و بینالمللی یا در اطلاعیههای صادره از سوی آن سازمان مطالبی مشتمل بر توهین، افترا یا خلاف واقع نسبت به هر شخص باشد یا به هر نحوی اظهارات اشخاص تحریف گردد، مدعی میتواند اعتراض خود را کتباً به سازمان صداوسیما منعکس نماید.
در بخش دیگری از این نامه آمده است: مطابق ماده ۹ اساسنامه سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران که «هدف اصلی سازمان به عنوان یک دانشگاه عمومی نشر فرهنگ اسلامی، ایجاد محیط مساعد برای تزکیه و تعلیم انسان و رشد فضائل اخلاقی و… میباشد» و نیز بر اساس موازین حقوقی و شرعی که پاسخگویی به هر اتهامی را حق متهمعلیه میداند، مصرانه خواستارم حال که با انتشار این مجموعه به نام «مستند قائممقام» تهمتها و تخریبهایی نسبت به چهره مرحوم آیتاللهالعظمی منتظری انجام شده است فرصتی را در اختیار نمایندگانی از بیت معظمله قرار دهید تا در برنامهای زنده پاسخ محتوایی به موارد شبههانگیز فوقالذکر ارائه نمایند و مردم خود قضاوت نمایند. در غیر این صورت بر اساس آیه شریفه «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» حق پیگیری و تظلم از سوی مجاری قانونی و حقوقی ملی و بینالمللی را خواهیم داشت».
چرا «سرمایه» مارکس همچنان مهم است؟
شرق در شماره امروز خود ترجمه گفتوگویی با دیوید هاروی درباره تناقضهای سرمایهداری، تغییر اقلیمی و تازهترین کتابش «مارکس، سرمایه و جنون خرد اقتصادی» را منتشر کرده است.
وی در بخشی از این مصاحبه درباره تشبیه نظام سرمایهداری به جنون میگوید: سرمایه بحرانهای ادواری تولید میکند. یکی از ویژگیهای سرشتنمای یک بحران این است که با مازاد کار مواجهیم – مردمی که بیکارند و نمیدانند چطور زندگیشان را بگذرانند – و در همان حال با مازاد سرمایه مواجهیم که ظاهرا مکانی نمییابد تا به آنجا برود و نرخ بازگشت مناسبی پیدا کند. این دو مازاد را توأمان در وضعیتی داریم که نیاز اجتماعی مزمنی وجود دارد. باید سرمایه و کار را با هم جمع کنیم تا چیزهایی ایجاد کنیم. ولی نمیتوان چنین کرد، چون چیزی که میخواهید خلق کنید سودآور نیست، و اگر سودآور نباشد سرمایه آن را ایجاد نمیکند. سرمایه دست به اعتصاب میزند. بنابراین در نهایت به مازاد سرمایه و کار با هم میرسیم. این اوج غیرعقلانیبودن است. به ما یاد دادهاند که نظام اقتصادی سرمایهسالار بسیار عقلانی است. ولی اینطور نیست. این نظام چنان موقعیتهای غیرعقلانی تولید میکند که در باور نمیگنجد.
درباره «سرمایه»
شرق در حاشیه این مصاحبه اثر «سرمایه» نوشته مارکس را معرفی کرده است. در این نوشتار آمده است: سه مجلد «سرمایه» که در فاصله سالهای 1867 تا 1883 منتشر شد، سرنوشت کشورها، سیاستها و مردمان را در سرتاسر جهان تغییر داد و همچنان اهمیت دارد. این سه مجلد سهگانهای را تشکیل میدهد که هرکدام عرصه معینی را میکاود. فرضهای حاکم بر هر جلد منظر متفاوتی ایجاد میکند. در جلد اول از منظر تولید به کل سازوکار جامعه نگریسته میشود. فرضهای اصلی همان فرضهای اقتصاددانان سیاسی کلاسیک است. در این منظر قیمت کالا با ارزش آن برابر است. چیزی به نام تجارت خارجی وجود ندارد. در چنین شرایطی مارکس آرمانهای این اقتصاددانان لیبرال را تا انتها دنبال میکند. نتیجه چیزی نیست جز انباشت بیرحمانه سرمایه و ایجاد انحصارهای بزرگ سرمایهداری از دل رقابت آزاد، یعنی فقیرشدن مستمر تودههای مردم و ازبینرفتن شرایط معاش آنها و پیدایش اقلیتی بسیار ثروتمند. در مجلد دوم به مسئله گردش سرمایه با تعدیلاتی در این فرضها پرداخته میشود.
نخستین ترجمه کتاب «سرمایه» به فارسی، اثر ایرج اسکندری، دبیر اول وقت حزب توده ایران بود که ابتدا به صورت پنج جزوه در فاصله خرداد ۱۳۴۵ تا آذرماه ۱۳۴۹ منتشر شد و پس از آن در سال ۱۳۵۱ به صورت مجلدی واحد نشر یافت. ترجمه مجلدهای دوم و بخشهایی از مجلد سوم نیز پس از آن به قلم اسکندری و همت انتشارات حزب توده ایران منتشر شد. ترجمه اسکندری در سالهای اخیر بار دیگر توسط انتشارات فردوسی تجدیدچاپ شده است. جمشید هادیان نیز ترجمه دیگری از جلد نخست سرمایه ارائه کرده است که از سوی انتشارات نسیم در سال ۱۳۸۶ در اروپا منتشر شده است. در سال ١٣٨٧ حسن مرتضوی، مترجم آثار مارکس دست به ترجمه دیگری از جلد اول سرمایه زد که ابتدا انتشارات آگاه و سپس انتشارات لاهیتا آن را تجدیدچاپ کرد.
شهرها در بطن سرمایه و مبارزه طبقاتی
هاروی تاکید دارد از آنجا که نبردهای طبقاتی امروز بیش از پیش در شهرهای بزرگ رخ میدهد شهریشدن نقشی کلیدی در درگیریهای اجتماعی آینده بازی میکند. او کتاب خود را در این زمینه در سال ٢٠١٢ و پس از جنبش اشغال والاستریت و شورشهای عربی منتشر کرد: «از حق به شهر تا شهرهای شورشی». این کتاب در فارسی با ترجمه خسرو کلانتری و پرویز صداقت به همت نشر آگاه منتشر شد. هاروی بر این باور است شهروندان همانقدر که حق آزادی، حق انتخابکردن و انتخابشدن، حق معامله و هزارویک حق دیگر دارند، بر شهر و تحولات آن هم محقاند. این کتاب مستقیما از دل نظریه آنری لوفهور بیرون آمده است. مسائل محوری کتاب موضوعاتی است همچون قانون ارزش در سرمایهداری، کمونسازی در کلانشهرها، سازوکار دولت سرمایهداری، فضاهای عمومی شهر و رابطه آنها با جنبشهای اجتماعی و هویتی، مفهوم تمرکززدایی در برخی از شاخههای اندیشه چپ معاصر و مسائلی از این دست. هاروی در این کتاب سوالات مهمی پیش میکشد و میکوشد به نوبت به آنها پاسخ دهد: چگونه میتوان شهرها را از نظر اجتماعی بهگونهای عادلانهتر و از نظر محیطزیستی بهگونهای مطلوبتر از نو سامان داد و چطور شهرها میتوانند کانون مقاومت علیه سرمایهداری باشند؟
اعتماد
نژاد آریایی به مثابه مکانیسم دفاعی
مرتضی ویسی در مصاحبه با حسن افشار مترجم کتاب «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی» نوشته رضا ضیا ابراهیمی به بررسی ناسیونالیسم ایرانی پرداخته است. برخی محققان اعتقاد دارند که ایرانی بودن در سرزمین پارس از دیر باز در میان ایرانیان امری بدیهی بوده است به همین جهت ناسیونالیسم امری معاصر و وارداتی نیست اما هستند کسانی که در مقابل، این امر را صرفا یک احساس ملی میدانند و نقدهای تندی به این دیدگاه وارد کردهاند. در این میان کتابی اخیرا با عنوان «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی» تالیف رضا ضیا ابراهیمی و با ترجمه حسن افشار منتشر شد که سویههای جدیدی از مساله ناسیونالیسم در ایران را پیش کشیده است. نگاه مولف که به منتقدان گروه دوم یعنی منتقدان ناسیونالیسم ایرانی نزدیک است، نقدهای تازهای را در مورد دیدگاه روشنفکران ناسیونالیست ایران مطرح کرده است. به همین مناسبت گفتوگویی با مترجم این کتاب ترتیب دادهایم تا از چند و چون انتشار آن آگاهی بیشتری پیدا کنیم.
افشار در بخشی از این مصاحبه میگوید: بحث ناسیونالیسم و ملیگرایی ایرانی به دوران قاجار بازمیگردد و از آن زمان به بعد هر دولت و کارگزار سیاسی با این مفهوم مواجه بوده است. حتی بعد از انقلاب در واکنش به رژیم پهلوی سعی داشتند سیاستهای ملیگرایانه را کمرنگ کند بر جنبههایی از ملیگرایی ایرانی تأکید داشت. برای نمونه آقای احمدینژاد در زمان ریاست جمهوری خود از کوروش و ایران باستان و ملیگرایی ایرانی میگوید، که نشان از اهمیت این مفهومها نزد ایرانیان دارد. بحث دامنهدار برتری نژاد ایرانی نسبت به اقوام دیگر نه تنها در زمان قاجار و مشروطه بلکه همین امروزه و در گفتوگوهای روزمره کاملا مشاهده میشود. به همین جهت میتوان گفت که مساله ناسیونالیسم برای ایرانیها تبدیل به یک مساله هویتی شده است. پس میتوان نتیجه گرفت که مساله ناسیونالیسم مساله امروز ما هم هست و تحقیق و ترجمه در این زمینه اهمیت دارد.
ایران
واضح و متمایز به سبک کارل پوپر
محسن آزموده به مناسبت زادروز تولد فیلسوف اتریشی-انگلیسی نوشتاری را پیش روی خوانندگان قرار داده است.
وی در بخشی از این نوشتار میگوید: آرمان رنه دکارت، فیلسوف بنیانگذار فرانسوی در قرن هفدهم دست یافتن به اندیشههایی واضح و متمایز بود، ایدههایی که همه انسانها به راحتی منظور از آنها را دریابند و از مطالعه یا شنیدن آنها دچار سردرگمی و گیجی نشوند. خود دکارت کوشید با غربال کردن مفاهیم و پیرایش و کاهش اصطلاحات و ایدههای پشت سر آنها، تا سر حد امکان از ابهامی که بسیاری آن را خصلت زبان فلسفهورزی میدانند، بزداید و به اصطلاح ایدههایی آشکار و مشخص عرضه کند. اینکه دکارت تا چه اندازه در این اقدام موفق بود و مهمتر از آن اینکه اصولا تا چه میزان میتوان به زبان و بیانی روشن و شفاف دست یافت که جلوی هر گونه تاویل و تفسیر- احیانا بیربط- را میگیرد، مباحث درازدامنی است که تفصیلش به طور قطع در این جولانگاه تنگ میسر نیست. اما به هر حال، چشماندازی که دکارت آن را به تصویر کشید، نشانه راهی است برای اهل فلسفه تا به جای مغلقگویی و پیچیدهنویسی، بکوشند اندیشههایشان را تا جای ممکن، روشن و واضح بیان کنند. به دیگر سخن، بسیاری از فیلسوفان جدید با عنایت به اینکه زبان به نحو عام و زبان فلسفهورزی به طور خاص، رهزن حقیقت و مستعد تاویل و تفسیر است، بنا را بر آن گذاشتند که به جای مبهمنویسی و گفتار پرتکلف، با در نظر گرفتن آرمان دکارتی، در جهت وضوح و تمایز در نگارش و بیان گام بردارند.
کنشگری در مسیر توسعه
هادی خانیکی استاد دانشگاه علامه طباطبایی نیز مروری بر «فرهنگ تاریخ سیاست» مجموعه مقالات و گفتوگوهای دکتر همایون کاتوزیان نموده است.
وی مینویسد: فکر توسعه در ایران، از دوران قبل از مشروطه شکل میگیرد و در مشروطه با این رویکرد که باید قدرت را مقید کرد و حقوق ملت را به رسمیت شناخت، پیروز میشود. این در واقع در نگاه تاریخی، آغاز یک دوران جدید است که تأثیر زیادی در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میگذارد. تحقق بخشیدن به سایر آرمانها نظیر سیاست دموکراتیک، جامعه مدنی و افکار دیگری که حول محور «توسعه» شکل میگیرد، مقولاتی است که بعدها و بتدریج حرف از آن به میان میآید. فکر توسعه، دغدغه همه گرایشهای روشنفکری در ایران بوده که هر کدام در این راستا آرا و الگوهایی مدنظر داشتهاند. بحث بر سر کم و کیف الگوها نیست، بحث بر سر این است که اکثر این مباحث خارج از چارچوب دیالوگ پیگیری شده است. لذا دچار نارسایی و گسست بوده و درنتیجه افکار و الگوها همگرایی کمتری ایجاد کرده، زیرا دیالوگ و نقادی صورت نگرفته و به طور کلی عقلانیت کمرنگ بوده است.