از راه اندازی باجه فقهی تا اطمینان آیت الله بر تقید یک بانک به انقلاب

دین آنلاین، روزنامه های «اعتماد» و «شهروند» را با این عناوین اقتباسی مرور کرده است: «تغییر عنوان شاه عربستان از «ملک» به «امام»، شاید مقدمه تغییرات ایدئولوژیک در این کشور باشد»، «حاکمان موظفند در برابر شریعت خاضع بوده و به خواست مردم مسلمان توجه کنند/قدرت حاکمه در سرزمین حجاز باید قدر علمای این کشور را بداند»، «باید بتوانیم در کنار تفکر، خود و سنت گذشته خود را نیز نقد کنیم/مشکلات متعدد جامعه، کار جوانان را به افسردگی کشانده است/حاکمیت از فضای نشر و آزادی در تبادل اندیشه‌ها حمایت جدی نمی کند/امان از منبرهای یک سویه‌ و مبلغ روایت غالب در رسانه ملی/اگر سرانه مطالعه در کشور ما بالا بود سوال برانگیز می‌شد/رواج تفکر، اندیشیدن و تفکر انتقادی در جامعه برای عده‌ای زیان‌ در پی‌ دارد/در کشور ما نسل گذشته اصرار بر تحمیل خود به نسل جدید دارد/دور شدن نسل جوان از مطالعه و تفکر، واکنشی ستیزه جویانه به نسل گذشته است/بساط فعلی حوزه نشر و رسانه باید روزی برچیده شده تا فضای باز گفتگو ایجاد گردد»، «چرا نمی خواهند امامزاده طاهر پذیرای بزرگان فرهنگ این ملک باشد؟»، «همت نشر پارسه برای مجموعه‌ فیلسوفان مسلمان/ ظهور اندیشه‌های بزرگ در افراد یک سرزمین تصادفی نیست»، «نگاهی به کتاب‌های «غزالی» و «ابن باجه و ابن طفیل»/تلاش برای تبیین تاریخ فلسفه اسلامی»، «نظام ایده آلی که قرار نبود سر و کارش به زندان بیفتد»، «دیدار با نصر و نقش انکارنشدنی او در تعلیم، تبیین و ترویج تفکر اسلامی»، «از راه اندازی باجه فقهی تا اطمینان آیت الله بر تقید یک بانک به انقلاب» و «سپانلو، صدای رسای آزادی‌خواهی»

تغییر عنوان شاه عربستان از «ملک» به «امام»، شاید مقدمه تغییرات ایدئولوژیک در این کشور باشد
روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان « چرا ملک سلمان لقب خود را تغییر می‌دهد؟» به قلم پیرمحمد ملازهی، تحولات اخیر عربستان سعودی را نه تنها سیاسی بلکه ایدئولوژیک دانسته و تغییر عنوان پادشاه این کشور از «ملک» به «امام« را به مثابه مقدمه آن به شمار آورده است.
در بخشی از این یاددشت آمده است: «…. اینکه یک پادشاه از عنوانی برای توجیه مشروعیت خود استفاده کند، چنین کاری سابقه تاریخی در شیعه ندارد و این بحث جدیدی است. در عالم اهل سنت چهار فرقه به نام‌های حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی داریم. به کسانی که این فکر و فقه را به وجود آورده‌اند در عالم اهل سنت امام می‌گفتند، منتها بحث این است که آنها هیچگاه در مقام پادشاهی نبودند و همواره در مقام فکری و فقهی قرار داشتند و بر اساس برداشتی که از اسلام داشتند، نحله جدیدی را به وجود آوردند…. اکنون نیز ملک سلمان تصمیم گرفته است تا عنوانش را از «ملک» به «امام» تغییر دهد. زیرا به نظر می‌رسد که ملک سلمان نگاهی دارد مبنی بر اینکه عربستان در موقعیتی قرار گرفته که باید تغییرات اساسی را در ساختار ایجاد کند…. اما این تغییر عنوان، نقطه‌ای است که برای پادشاهی عربستان چالش‌زا خواهد شد. زیرا علمای وهابی این تغییرات را به راحتی نخواهند پذیرفت. آنها با خاندان آل‌سعود رابطه بسیار نزدیکی دارند و به حدی با یکدیگر عجین بودند که توانستند خاندان رشید را در عربستان کنار بگذارند تا خاندان سعودی به پادشاهی شبه‌جزیره عربستان دست پیدا کند. اما اکنون به نظر می‌رسد که نسل جدید حاکمان آل‌سعود با این روحانیون قدیمی که کماکان بر اعتقادات سفت و سخت خود پافشاری می‌کنند به چالش خواهند خورد. زیرا هرکدام می‌خواهند برداشت‌های خود را دراین بین حاکم کنند که این موضوع قطعا به راحتی قابل حل نخواهد بود. از همین رو ملک سلمان با تغییر عنوان می‌خواهد به اقدامات خود مشروعیت بخشد تا جلوی فشارهای روحانیون وهابی را بگیرد.
اکنون ما در عربستان شاهد یک گسست نخلی! هستیم…. دوره جدیدی در عربستان در حال به وجود آمدن است. نسل قبلی سیاستمداران خطراتی را که پس از بهار عربی و تحولات منطقه به وجود آمد، درک کرده‌اند و باید به گونه‌ای زمینه‌های این تغییرات را نیز به وجود آورند. لازمه این کار نیز این است که روحانیون وهابی این تغییرات را بپذیرند. ملک سلمان نیز راهی را پیش گرفته است که آنها بپذیرند. به نظر می‌رسد تغییرات کنونی در عربستان را می‌توان یک دوران گذار دانست. زیرا پادشاه و اطرافیان حرکتی را به سمت جلو در پیش گرفته‌اند که دوران جدیدی است. پادشاه نیز با تغییر لقب خود به «امام» می‌خواهد به روحانیون وهابی بفهماند که کلامش فصل‌الخطاب است و آنها باید آن را بپذیرند. اما به نظر نمی‌آید که این کار ساده باشد. البته در این ساختار سنتی یک بار ملک عبدالله سعی کرد تا به‌طور آزمایشی رانندگی را برای زنان عربستانی به خصوص شاهزادگانی که به راحتی در غرب رانندگی می‌کردند، در عربستان نیز آزاد کند اما به حدی مقاومت شد که ملک عبدالله از تصمیم خود منصرف شد. برآوردها حاکی از این است که مقاومت خیلی جدی باشد. جانشین‌ها جوان هستند و افرادی که سن‌شان بالاست، دیگر شانسی برای رسیدن به قدرت ندارند. شاید این اقدام دلیل سیاسی چندانی ندارد زیرا هر فرد طول عمر خاصی دارد و امید چندانی برای اداره کشور ندارد. حتی ولیعهد کنونی که از نسل بعدی خاندان سعودی است، سن بالایی دارد و شاید به نوعی تا رسیدن قدرت به نسل جوان، نقش محلل را بازی می‌کند تا شرایط را هرچه بیشتر مهیا کند و موانع را برای روی کار آمدن ولیعهد بعدی بردارد.»

حاکمان موظفند در برابر شریعت خاضع بوده و به خواست مردم مسلمان توجه کنند/ قدرت حاکمه در سرزمین حجاز باید قدر علمای این کشور را بداند
اعتماد در صفحه۶ خبر از صدور بیانیه رسمی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به زبان عربی در واکنش به حکم اعدام شیخ نمر باقر نمر، روحانی مبارز عربستانی داده و با اشاره به محدودیت‌ها و ظلم خاندان سعودی علیه شهروندانش به ویژه پیروان مکتب اهل بیت(ع)، از حاکمان سعودی خواسته تا به خواسته‌های بر حق مردم خود توجه و از راه‌های غیرشرعی مانند اتهام‌زنی به علمایی که تنها حقوق مردم را مطالبه می‌کنند، پرهیز کنند.
در بخش هایی از این بیانیه می خوانیم: « در سایه جنایات تکفیری‌ها در کشورهای اسلامی، شاهد محکومیت علمایی هستیم که خواستار اجرای عدالت در کشورهای خود هستند در حالی که مطالبه عدالت، حق مشروع تمام شهروندان است و حاکمان موظفند که در برابر شریعت خاضع باشند و به خواست مردم مسلمان توجه کنند…. قدرت حاکمه در سرزمین حجاز، باید با مردم خود به خوبی رفتار کند و قدر علمای این کشور را بداند زیرا علما، نماد عزت و عظمت مردم هستند و توجه تمام علما در تمام کشورهای اسلامی را به این قضیه جلب می‌کنیم تا این روش ظالمانه، تبدیل به یک روند از سوی حاکمان و نظام‌های ظالم نشود که به دنبال خفه کردن صدای حق هستند.»
شیخ نمر برجسته‌ترین زندانی سیاسی عربستان به‌شمار می‌رود که دادستان عربستان در ۲۵ مارس گذشته (پنجم فروردین ۹۳) با مطرح کردن اتهاماتی، خواستار صدور حکم اعدام برای شیخ نمر به علت محاربه علیه نظام آن کشور شد.

باید بتوانیم در کنار تفکر، خود و سنت گذشته خود را نیز نقد کنیم/مشکلات متعدد جامعه، کار جوانان را به افسردگی کشانده است/حاکمیت از فضای نشر و آزادی در تبادل اندیشه‌ها حمایت جدی نمی کند/امان از منبرهای  یک سویه‌ و مبلغ روایت غالب در رسانه ملی/اگر سرانه مطالعه در کشور ما بالا بود سوال برانگیز می‌شد/رواج تفکر، اندیشیدن و تفکر انتقادی در جامعه برای عده‌ای زیان‌ در پی‌ دارد/در کشور ما نسل گذشته اصرار بر تحمیل خود به نسل جدید دارد/دور شدن نسل جوان از مطالعه و تفکر، واکنشی ستیزه جویانه به نسل گذشته است/تمایل کتابخوان ها به کتاب‌های پیاده رویی، نشانه بدبینی این نسل به وزارت ارشاد است/بساط فعلی حوزه نشر و رسانه باید روزی برچیده شده تا فضای باز گفتگو ایجاد گردد
روزنامه اعتماد در صفحه ۷ در یادداشتی با عنوان «نسل جدید پرسشگر نیست» به قلم سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم، ایجاد فضای برابر برای تبادل اندیشه را ضروری دانسته و از فقدان فضای امن و شرایط برابر و بی هراس گفتگو و عدم دسترسی بخشی از جامعه به امکان نشر کتاب، نشریه و رسانه‌های آزاد و مستقل برای بیان نظرات خود گلایه می کند.
در بخش هایی از این یاددشت می خوانیم: «پایین آمدن سرانه مطالعه در جامعه ما دلایل عمیقی دارد و نظر من نیز در این باره حرف آخر نیست. من اعتقاد دارم کاهش آمار کتاب‌خوانی و کتاب‌خوانان در کشور، یک سری دلایل عاجل دارد و یک سری عوامل ثانوی. اینکه در حال حاضر گرایش بیشتر به سمت اینترنت و دنیای مجازی است مطلب قابل تاملی است. نکته این است چه نوع استفاده‌ای از اینترنت می‌شود. آیا واقعا از اینترنت استفاده‌ای می‌شود که اگر دنیای مجازی وجود نداشت از کتاب چنین استفاده‌ای می‌شد، یا نه هدف از روی آوردن به اینترنت نیز مطالعات تکه تکه و جسته و گریخته است. اینکه اینترنت و شبکه‌های مجازی چقدر بر کاهش سرانه مطالعه در جامعه ما اثر داشته نیازمند تحقیق جامعی است که من آن را انجام نداده‌ام و نظر من به مثابه نظر یک فرد عادی محسوب می‌شود…. گرچه جهان مجازی جاذبه‌هایی دارد اما اگر پرسشی وجود داشته باشد و برای نسل جوان ضرورتی برای خودشناسی و تفکر ایجاد شود، اینترنت تاثیری بر مطالعه کتاب نخواهد داشت چرا که خود اینترنت آنها را به سمت مطالعه آثار و کتاب‌های مختلف هدایت می‌کند. اینترنت سبب شده است تا بساط افرادی که در گذشته ادعای بحرالعلومی داشته و تفکر را انحصاری کرده بودند برچیده شود، در واقع هرگونه اطلاعی راجع به هر موضوعی را در اختیار شما می‌گذارد. در این جریان نیازی به خواندن کتاب نیست، کتاب را می‌توان از اینترنت یا خارج از آن به دست آورد، در واقع این نفس مطالعه است که انجام می‌گیرد اما مساله این است که جوانان ما از طریق اینترنت نیز کتاب نمی‌خوانند. من به عنوان یک عابر یا یک شاهد که با جامعه و جوانان سر و کار دارم چنین انگیزه‌ای را در نسل جدید نمی‌بینم. در جامعه ما مشکلات متعدد کار را به افسردگی کشانده است، یعنی حتی اگر فضا برای تبادل اندیشه‌ها نیز باز شود جبران این افسردگی زمان زیادی می‌برد.
اینکه سرانه مطالعه پایین آمده ریشه‌های عمیقی دارد و یکی از علل آن به اعتقاد من این است که دولت و حاکمیت از فضای نشر و به‌طور کلی‌تر از آزادی فضای تبادل اندیشه‌ها حمایت جدی به عمل نمی‌آورند….
گاه برخی افراد یک رسانه دولتی را به صورت یک سویه و انحصاری در اختیار می‌گیرند و فرصتی برای اندیشه‌های متضاد با آن فراهم نمی‌شود، چنین منبرهای یک سویه‌ای به وفور در رسانه ملی ما یافت می‌شود. رسانه‌ها در اختیار کسانی قرار می‌گیرند که برای روایت غالبی که دارای قدرت است تبلیغ می‌کنند، در حالی که کسی که دارای قدرت است دیگر نیازی به تبلیغ ندارد. همان‌طور که این روایت امکانات و شرایط در اختیار روایت غالب قرار می‌گیرد تا عقاید خود را از تریبون‌های مختلف و با پشتوانه‌های قوی رسانه‌ای که متعلق به مردم است بیان کند، باید چنین حق و آزادی به اندیشه‌های دیگر نیز داده شود. وقتی در یک جامعه اندیشه‌ها با هم نزاع و تقابل نداشته باشند و قدرت تفکر خود را در یک فضای امن، برابر و باز مبادله نکنند، کسانی که مایل به مطالعه هستند نسبت به کتاب‌هایی که از سوی وزارت ارشاد منتشر می‌شود بدبین می‌شوند. اگر به کتاب‌هایی که در اختیار دست‌فروشان است و با تیراژهای بالایی نیز به فروش می‌رسند توجه کنید، خود نشان‌دهنده تمایل و اشتیاق افراد کتابخوان به این نکته است که آنچه می‌خوانند بدون سانسور باشد. این بساط روزی باید برچیده و فضای باز گفتگو ایجاد شود. اینکه سرانه مطالعه در کشور ما پایین است سوال نیست چرا که اگر بالا بود تعجب برانگیز می‌شد.
اگر در جامعه تفکر، اندیشیدن و تفکر انتقادی رواج پیدا کند برای عده‌ای زیان‌هایی در پی‌خواهد داشت، بنابراین اغلب از گسترش آن جلوگیری می‌شود و این جامعه را نسبت به آنچه می‌خوانند دلسرد می‌کند. در چنین جامعه‌ای مردم تنها تکرار‌کننده سنت گذشتگان و گریزان از تفکر و اندیشه بار می‌آیند. در همه قرون و اعصار و در تمام دنیا، وقتی نسلی عوض می‌شود هرگز مانند نسل گذشته فکر نمی‌کند. در کشور ما نسل گذشته اصرار بر تحمیل خود به نسل جدید دارد، این نسل هم واکنشی نشان می‌دهد که متفکرانه نیست بلکه ستیزه جویانه است و این دور شدن از مطالعه و تفکر نیز نشانی بر این گریز است. ما باید بتوانیم در کنار تفکر، خود و سنت گذشته خود را نیز نقد کنیم، در غیر این صورت گشایشی در وضعیت موجود به وجود نخواهد آمد.»

چرا نمی خواهند امامزاده طاهر پذیرای بزرگان فرهنگ این ملک باشد؟
اعتماد که همچون اکثر روزنامه های امروز، درگذشت محمدعلی سپانلو را بازتاب داده است، بخش اکثر صفحه ۱۰ را به خاطرات ادیبان ایرانی از شاعر از دست شده اختصاص داده است. در مقدمه این مطلب که عنوان « بامداد که آمد شاعر رفته بود» را به همراه دارد و با همکاری لیلی فرهادپور، زینب کاظم‌خواه، رضا صدیق، پیام رضایی و روزبه روزبهانی آماده چاپ شده، آمده است: «ساعت ١١ شب است میدان فاطمی بیمارستان سجاد، جایی که در سردخانه‌اش، چشم‌هایی شعله‌ور برای همیشه دیدن را از یاد برده‌اند. سلام و تسلیت و سکوت. انگار خودش دوست داشته در امامزاده طاهر دفن شود. کنار شاملو و گلشیری همراه پوینده و مختاری، اما تجربه خاکسپاری سیمین بهبهانی نشان داده امامزاده طاهر دیگر پذیرای بزرگان فرهنگ این ملک نخواهد بود، تا ببینیم چه خواهد شد. ساعت ١٢ شب است خانه خیابان جمال‌زاده در انتهای کوچه با دری که به بهار باز می‌شود. حیاط کوچک و درخت‌های سبز می‌خواهند بهار را فریاد بزنند اما انگار در برابر سردی مرگ کم آورده‌اند. اخوت همراه همیشه سپانلو نشسته است روی مبل و زل زده است به هیچ. لابد فکر می‌کند به سال هشتاد و نه به خس‌خس سینه شاعر و سرفه‌های مدام و درد جناغ سینه. به دکتر به بیمارستان به تشخیص بیماری و شنیدن خبر بد بزرگ. لابد یاد همین هفته پیش و وخامت حال سپان می‌افتد یاد بیمارستان سجاد و دو روز بیهوشی و همین چند ساعت پیش که برای همیشه تنها شده است. زهوار خانه دارد در می‌رود و کتاب‌ها می‌خواهند پرواز بکنند و در آسمان شهر گم شوند. پارچه‌های روی مبل نشان از خانه بدون صاحبخانه دارد و خانه بدون صاحبش قطعا پذیرای میهمان هم نیست. می‌ایستیم در حیاط. نگاه می‌کنیم به شکوفه اناری که روی درخت روییده است. دوست داریم فردا صبح سپانلو بیدار شود و بیاید کنار همین درخت بایستد و یک لحظه گرم را جست‌وجو بکند. تنها اتفاق خوب این است که خانه را ثبت ملی کرده‌اند و این خانه، این، از تنها بازمانده‌های شهر دیروز طعمه بساز بفروش‌ها نمی‌شود تا روحش را گودبرداری کنند و خاکش را با تیرآهن سوراخ سوراخ کنند تا تبدیل به چند مکعب زشتِ سوار بر هم شود. فردا صبحش است «مگر می‌شود این درخت‌های انار و انجیر باشند و سپان نباشد» این را دوستانش می‌گویند، در حیاط همان خانه انتهای کوچه خیابان جمال‌زاده کنار آن درخت انجیر و شکوفه‌های انار جمع هستند. دوستانی که بعضی رفاقتی سی‌ساله با شاعر داشتند. توی خانه هر کس گوشه‌ای کز کرده است. کسی رختخوابش را در اتاق عقبی مرتب می‌کند. ملحفه‌ها هنوز بوی شاعر را می‌دهند. صندلی همیشگی او اما خالی است و روی طاقچه عکس سپان با کلاه شاپویش به مهمانان… شاعر تهران در دوشنبه شب دیگر نفسش بالا نیامد؛ بیماری، این چند سال آخر امانش را بریده بود، چندی بود که آن شاعر خوش‌مشرب دیگر نای سرحال بودن نداشت. دوستانش همیشه شادی و روحیه‌ مثال‌زدنی‌اش را به یاد دارند، اما او در دیدار آخری که همین سیزده‌بدر امسال با آنان داشت غمگین بود…..»
در ادامه گزارش، این عناوین به چشم می خورد:
جواد مجابی، نویسنده و پژوهشگر ادبی: دغدغه سرنوشت انسان را در جهان داشت
منیرو روانی‌پور، نویسنده: او باید در دانشگاه درس می‌داد
علی باباچاهی، شاعر: ما همیشه دعوا داشتیم با همه صمیمیت‌مان
مدیا کاشیگر، مترجم: می‌دانستم اما باورش سخت است
احمد رضا احمدی، شاعر: بزرگ بود…
ماهور احمدی، موزیسین: زیر پایم خالی شد
میترا الیاتی، نویسنده:یک خاطره خوب یک خاطره تلخ
مفتون امینی، شاعر: سال‌های دور آشنایی
محمدعلی بهمنی، شاعر:بیایید خیابان‌های تازه بسازیم
اندیشه فولادوند، شاعر و بازیگر: تهران دیگر چشم‌های آبی تو را نخواهد دید
عبدالعلی عظیمی، شاعر: همیشه کتاب تازه‌ای برای خواندن می‌خواست
رسول رخشا، شاعر: اسطوره شهر ما
جلال سرافراز:هنوز زود بود سپان

همت نشر پارسه برای مجموعه‌ فیلسوفان مسلمان/ ظهور اندیشه‌های بزرگ در افراد یک سرزمین تصادفی نیست
روزنامه اعتماد در صفحه ویژه کتاب، به معرفی کتب مختلفی پرداخته که از این بین، به سه کتاب اشاره می شود:
« نگاه اجمالی به عصر زرین فرهنگ ایران»، ایرانیان تا چه حد به خرد اهمیت می‌دادند
کتاب «نگاه اجمالی به عصر زرین فرهنگ ایران»یک گفت و گوی مفصل با حسن قاضی مرادی است که توسط پروین قریشی و نسرین تخیری گرفته شده است. پروین قریشی ماجرای نگارش این کتاب را در مقدمه آورده است. در بخشی از پیش‌گفتار کتاب او می‌نویسد: «در بهار ١٣٩٠ در مجلسی حضور داشتم که آقای قاضی‌مرادی نیز حضور داشت. گوشه‌ای نشسته بود و با دو، سه نفر صحبت می‌کردند. یکباره شنیدم که گفت: دقیقا، عصر زرین فرهنگ ما در شروع رنسانس در اروپا نقش داشت. خواسته و ناخواسته به صحبت‌شان گوش دادم. صحبت او باعث شد به سوال‌هایی که گاهی به آنها فکر می‌کردم، فکر کنم. همیشه این سوال را داشتم که اگر با خواندن فردوسی، رودکی و خیام می‌دیدم که اینها تا چه حد به خرد اهمیت می‌دادند این توجه آنها به خرد از کجا ناشی می‌شد! قبول داشتم که ظهور اندیشه‌های بزرگ در افراد یک سرزمین یک تصادف نیست و بزرگان هر سرزمین فرهنگی و تمدنی، به نوعی عصاره‌ تجارب مردم آن سرزمین هستند.» وی در ادامه آورده است: «به این فکر می‌کردم که آیا میراث فکری ایران در قبل از اسلام در این توجه به خرد نقش داشته است یا نه! برایم این سوالی شده بود که میراث امپراتوری‌های بزرگ ایران در طول هزار سال برای ایرانیان چه بود! مگر می‌شود اندوخته‌های تمدنی و فرهنگی مردمی که یکی از دو امپراتوری بزرگ دوران باستان را اداره می‌کردند و در همان دوران به اندیشمندان زیادی مأمن داده بودند با یک شکست نظامی از صحنه‌ روزگار محو شود؟»
محور این گفتگو پاسخ به چنین پرسش‌هایی است که به تفصیل پاسخ داده شده است. عصر زرین فرهنگ و تمدن ایرانی سده‌های سوم تا پنجم هجری است. قاضی‌مرادی این مقطع را یگانه دوره‌ای در تاریخ ایران می‌داند که ایرانیان با تولید فکر با تسخیرشدگی‌شان رویاروی شدند. به باور او هر چند در تولید فرهنگ و تمدن این عصر مردمان دیگری نیز فعال بودند، دستاوردهای این عصر به طور عمده نتیجه فعالیت همه‌جانبه‌ ایرانیان بود. دستاوردهای فرهنگی و تمدنی این دوران تاثیر مهمی در خیزش دوره نخست رنسانس اروپایی، در سده دوازدهم میلادی داشت و آوازه‌ای جهانی یافت.
این کتاب در پنج فصل تدوین شده که طی آنها تحلیل اجمالی از تاریخ و دستاوردهای عصر زرین عرضه می‌شود: ١- پیش‌زمینه‌های فکری عصر زرین فرهنگ ایران ٢- تثبیت عصر زرین فرهنگ و تمدن در حکومت‌های سامانیان و آل بویه ٣- حوزه‌های فعالیت در عصر زرین فرهنگ (ادب فارسی، فلسفه، تاریخ‌نگاری، پزشکی، ریاضیات، نجوم و جغرافیا) ۴- زوال عصر فرهنگ ایران ۵- اهمیت عصر زرین فرهنگ ایران.
قاضی‌مرادی در پی‌گفتار کتاب این نظر را مطرح می‌کند که ما ایرانیان اینک در دوره‌ای قرار داریم که باید با پرسش از عقب‌ماندگی‌های خود پاسخی فرهنگی، ‌سیاسی به موقعیت کنونی‌مان بدهیم. این کتاب در ٣٧٩ صفحه و توسط نشر کتاب آمه به چاپ رسیده است.

نگاهی به کتاب‌های «غزالی» و «ابن باجه و ابن طفیل»/ تلاش برای تبیین تاریخ فلسفه اسلامی
آنچه امروز فلسفه اسلامی خوانده می‌شود کم و بیش جریانی است که نه نقطه آغاز قطعی و مشخصی می‌توان برایش معرفی کرد و نه حدود و ثغور آن را می‌توان به یقین شناخت. اما با شناختی قریب به یقین می‌توان در آن به تامل نشست و چشم‌انداز پیش روی آن را نظاره‌گر بود. هویت فلسفه اسلامی را هویت فیلسوفان مسلمان بدانیم یا ندانیم، در این تردیدی نیست که تاریخ فلسفه اسلامی تاریخ فیلسوفان مسلمان است و این روایت، روایت موجود از تاریخ فلسفه اسلامی بوده و هست. در تلاش برای تبیین تاریخ فلسفه اسلام بنگاه نشر پارسه، انتشار مجموعه‌ای تحت عنوان فیلسوفان مسلمان را آغاز کرده است که در آن گزارشی از زندگی‌نامه، افکار و آثار فیلسوفان برجسته جهان اسلام ارایه می‌شود. نویسنده این مجموعه یوحنا قمیر، اندیشمند معاصر دنیای عرب، است و این مجموعه شامل درسگفتارهای او در دانشگاه قدیس یوسف است. دغدغه‌های یوحنا قمیر، بیشتر انسان‌شناختی است و برای همین عمده آثار خود را به معرفی بزرگانی معطوف کرده است که بیشتر به ساحت وجودی انسان توجه داشته‌اند و حکیمانی انسان‌مدار بوده‌اند که عمدتا اندیشه خود را در قالب شعر حکیمانه و حکمت شاعرانه عرضه کرده‌اند. یوحنا قمیر با وجود اینکه مسیحی و حتی کشیش عالیرتبه‌ای بود، هیچگاه تعصب دینی نداشت و با رویی باز، با ادیان دیگر مواجه می‌شد. خواننده این مجموعه نه تنها هیچ شاهد و قرینه‌ای از مسیحی بودن مولف پیدا نمی‌کند، بلکه برعکس شواهدی می‌تواند پیدا کند که در آن قمیر از بزرگی و عظمت اسلام و شخص پیامبر سخن گفته و از اصطلاح «دین» ما به جای اسلام نام برده است. پیش از این، دو جلد از این مجموعه درباره فارابی و ابوالعلا معمری منتشر شده بود و اکنون نیز دو جلد دیگر از این مجموعه به نمایشگاه امسال رسیده است: «غزالی» و «ابن باجه و ابن طفیل». در کتاب غزالی، که با ترجمه محمد منافیان منتشر شده است. شهرت غزالی بیش از هر چیز در گرو انتقاد ویران‌کننده او از فلسفه فارابی و ابن‌سینا معرفی شده است، چون در این راه تاآنجا پیش رفت که از تکفیر ایشان نیز خودداری نکرد، اما برای نویسنده، شخصیت چند‌بُعدی غزالی از ابعاد و جنبه‌های دیگری نیز اهمیت دارد که می‌کوشد به تفصیل، این جنبه‌ها را بررسی کند. در کتاب بعدی، «ابن‌باجه و ابن‌طفیل»، با ترجمه مرتضی حسینی، نویسنده با پرداختن به ابن باجه و ابن‌طفیل بخشی از میراث فلسفی غرب را برگرفته از جهان اسلام و اندلس معرفی می‌کند. ابن‌طفیل را میراث‌دار بسیاری از فلاسفه از جمله کندی و فارابی تا ابن‌سینا و غزالی می‌دانند. او در اندلس، بعد از ابن‌باجه، در کنار ابن‌رشد از او حمایت کرد و فلسفه خود را شکل داد؛ این کتاب تفسیر و تبیینی از همین منظر است.

نظام ایده آلی که قرار نبود سر و کارش به زندان بیفتد
در آخرین صفحه اعتماد و ستون همیشگی «کرگدن نامه»، سید علی میرفتاح یادداشتی با عنوان «زندان و بوستان» نوشته که حال و هوای متفاوتی با یک یادداشت مذهبی و اجتماعی جدی دارد. در این مطلب آمده است: «توی خبرها آمده است که «اوین زندان نمی‌ماند». آنها که مثل من امیدوار و خوشبین به آینده‌اند از این خبر چنین استنباط می‌کنند که کلا قرار است زندان نماند. بر این مژده‌گر جان فشانم رواست. اما ظاهرا خبر منحصر به جغرافیاست نه مفهوم. جغرافیای زندان تغییر می‌کند و بهترین جای تهران که زمینش متری خدا تومن می‌ارزد، تغییر کاربری می‌دهد و بوستان عمومی می‌شود، ان شاء‌الله تعالی و زندانیان و زندانبانان به یک جای دیگر که بعید است به این ارتفاع و به این خوش آب و هوایی باشد اثاث‌کشی می‌کنند. یاد چیزی افتادم که بی‌ربط با خبر نیست. تا چشمم به گوشه سمت راست صفحه یک «اعتماد» و خبر فوق‌الذکر افتاد، یکی از سخنرانی‌های آقای قرائتی در سی و شش، هفت سال پیش برایم تداعی شد. بی‌جهت نفرموده‌اند که العلم فی الصغر، کالنقش فی‌الحجر. روی حجر حافظه‌ام حک شده که نظام ایده آل اسلام با زندان کاری ندارد و امورش با زندان راه نمی‌افتد. دقیق و روشن یادم هست که قبل از انقلاب در یکی از جلسات مکتب اسلام، در آن جلساتی که در شاه عبدالعظیم برگزار می‌شد، در یکی از جلساتش آقای قرائتی با تخته سیاه آمد و جلسه‌ای را متفاوت‌تر از هر جلسه مذهبی که تا آن روز دیده بودیم، اداره کرد. حتی من یازده دوازده ساله تصورم از جلسه مذهبی این بود که خطیبی عبوس و جدی منبر برود و وعظ کند و اشک بگیرد و نکات عبرت‌آموز بیان کند. اما مکتب اسلام خلاف آمد عادت بود و حاج آقای قرائتی «خلاف آمد عادت»تر. یک ضبط صوت آیوا هم با پدرم برده بودیم به آن جلسه که ضبط کنیم و چیزی را از دست ندهیم. این ضبط صوت هم چیزهای عجیب و غریبی بودند و حوادث عجیب و غریبی را باعث می‌شدند. یک بار سر سخنرانی حاج آقای عبدوس یکی از پا منبری‌ها به جای دکمه ریکورد، پلی را زد و وسط مسجد صدای گوگوش، یا خواننده‌ای در آن حد و اندازه بلند شد و خنده حضار و اخم خطیب را باعث شد. آن موقع ملت تغییر رویه می‌دادند و روی کاست‌های رنگ و آواز سخنرانی مذهبی ضبط می‌کردند. ما هم همین کار را می‌کردیم با این دقت که دقت می‌کردیم بی‌موقع پلی نکنیم. آقای قرائتی روی تخته سیاه جمع و تفریق کرد و حدیث نوشت و به قرآن استناد کرد که بی‌زندان هم می‌شود جامعه را اداره کرد. بعدها، اوایل انقلاب که پای ایشان به تلویزیون انقلاب باز شد شبیه به همین سخنرانی را کردند و همان استدلال‌ها را آوردند که زندان کارساز نیست و جز دردسر چیزی ندارد. من البته نمی‌دانم ایشان هنوز هم بر همین عقیده هستند یا نه. ضمن اینکه در عمل معلوم شد از زندان گریزی نیست. بحث زندان پیچیده‌تر از این حرف‌هاست که بشود با یک سخنرانی و با یک یادداشت تکلیفش را روشن کرد. خیلی دوست دارم بعد این تجربه سی و چند ساله نظر امروز حاج آقای قرائتی را بدانم. کاش در یکی از «درس‌هایی از قرآن» آن سخنرانی و آن استدلال را آپ‌گرید کنند. اما آنچه می‌دانم و قطع و یقین همه با من موافقند این است که آمار زندان و زندانی هر چقدر پایین‌تر باشد معنی‌اش این است که اوضاع آن مملکت و آن جامعه بهتر است. یادم هست یکی از دلایل ارزش و اهمیت ایمان را همه استدلال می‌آوردند که در دارالمومنین و دارالعباد یزد، تعداد زندانیانش آنقدر کم است که انگار نیست. یا وقتی می‌خواستند تاثیر روزه و رمضان را بر روابط اجتماعی بیان کنند به همین پایین آمدن آمار زندانیان و پرونده‌های قضایی استناد می‌کردند. بعید می‌دانم کسی با این حکم کلی موافق نباشد که جامعه خوب و سالم تعداد زندانیانش کم‌اند و زندان بیشترین دردسر و زحمت را برای حکومت و دولت دارد. صلاح مملکت خویش تردیدی نیست که خسروان دانند اما متواضعانه عرض می‌کنم که حالا که قرار است روی جغرافیای زندان اوین تصمیم مهم و اساسی بگیرند فرصت مغتنمی است که روی محتوای زندان و اصل و اساس زندان و شیوه‌های کم کردن زندانیان هم تصمیم بگیرند. بزه که نباشد دادگاه هم نیست، دادگاه که نباشد زندان و مجازات هم ضرورتی نخواهد داشت. یک نکته جزیی هم بگویم و بیش از این تصدیع ندهم. نباید برای بحث‌های نو و شیوه‌های تازه مانع و رادع ایجاد کنیم. زندان، خوب و بد، شیوه‌ای قدیمی و تجربه پس داده است، کارکرد و توانش هم معلوم است. یک جاهایی خوب است و جواب می‌دهد، یک جاهایی هم خوب نیست و جواب نمی‌دهد. بحث در این باره و یافتن شیوه‌های جدید، خوب و لازم و ضروری است، به جایی هم برنمی‌خورد.»

در این شماره روزنامه اعتماد همچنین این مطالب منتشر شده است:
یادداشت «دوراهی کتابخوانی و فضای مجازی؛ راه دیگری باید یافت» به قلم محمد ذاکری
یادداشت «طرح جهان عاری از خشونت اساس خروج بحران از منطقه» به قلم محمدعلی سبحانی
«تا مشروطه نه سیاست داشتیم نه سیاستمدار»؛ گفتگو با همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد
سخنگوی کاخ سفید: سیگنال‌های سعودی مثبت است
وزیر خارجه جدید عربستان: اختلافی با امریکا نداریم

دیدار با نصر و نقش انکارنشدنی او در تعلیم، تبیین و ترویج تفکر اسلامی
روزنامه شهروند که تیتر و عکس صفحه یک خود را به « رجز خوانی سعودی‌ها برای کشتی امدادی ایران» اختصاص داده است، در صفحه ۸ و ذیل عنوان «حسین نصر در ویترینی تازه» به کتاب «آفاق حکمت در سپهر سنت: گفتگوی حامد زارع با سیدحسین نصر» نگاهی انداخته و نوشته است: «این کتاب بر آن است تا نتیجه بیش از پنجاه‌ سال تحقیق، تفحص و تفکر سیدحسین نصر درباره فلسفه و دین و علوم و فرهنگ را به زبان ساده از کتاب‌های تحقیقاتی در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار دهد. کتابی که نصر در آن به گفته خویش به سوالات سیاسی و خصوصی بسیاری پاسخ گفته است که برای نخستین بار منتشر می‌شود. از ١٩ گفتگوی این کتاب، ٩ گفتگو برای نخستین بار است که منتشر می‌شود و در آنها نصر سخنان تازه‌ای در مورد خود، اندیشه‌ها و عملکردهایش می‌زند.
سیدحسین نصر در پیشگفتاری که برای این کتاب نوشته می‌گوید: «طی سی‌سال گذشته اکثر کتبی که از بنده به زبان فارسی در ایران نشر یافته است، ترجمه دیگران از آثار انگلیسی بوده که برخی را تصحیح کرده و بعضی دیگر را قبل از انتشارشان اصلا ملاحظه نکرده بودم. در این ایام آنچه خود به فارسی نگاشتم به صورت مقاله بود و وقت به اینجانب اجازه نمی‌داد کتبی را که به انگلیسی نگاشته بودم، به فارسی برگردانم. از سه‌سال پیش موافقت کردم نتیجه بیش از پنجاه‌سال تحقیق و تفحص و تفکر درباره فلسفه و دین و علوم و فرهنگ را به صورت گفتگو و به لسانی ساده‌تر از کتب تحقیقاتی در اختیار خوانندگان فارسی‌زبان قرار دهم.» حامد زارع نویسنده کتاب نیز در بخشی از مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته، می‌گوید: «به نظر می‌رسد نوزده گفتگویی که پیش رو دارید، مدخل فهم مناسبی برای آشنایی با اندیشمندی باشد که نقشی انکارنشدنی در تعلیم، تبیین و ترویج تفکر اسلامی و فرهنگ ایرانی در دنیای معاصر دارد. مخاطب این کتاب می‌تواند نه‌تنها با نظر نصر در مورد فلسفه کلاسیک، اندیشه اسلامی، فلسفه غربی تفکر عرفانی و … آشنا شود، بلکه می‌تواند به صورت بسیار خلاصه و در عین حال منسجم با حوزه‌های فکری و مسائل نظری پیش‌گفته آشنایی مقدماتی پیدا کند.» شایان ذکر است رامین جهانبگلو نیز در ابتدای این کتاب مقدمه‌ای را درباره سیدحسین نصر نگاشته و در آن از گفتگوی روشنگرانه حامد زارع با سیدحسین نصر به‌عنوان عامل ارایه نمایی نزدیک از یکی از بحث‌برانگیز‌ترین متفکران ایران معاصر نام برده است.
در بخشی از کتاب، نصر در پاسخ به دلیل پذیرفتن ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر بیان کرده است: در آن روزها هیچ نشانی از انقلاب و دگرگونی نبود و تحولات مهم هنوز رخ نداده بود؛ هنوز نظام شاهنشاهی به صورت محکم مستقر بود و هنوز کمونیست‌ها در مسکو نشسته بودند و نباید فراموش کرد که خیلی‌ها در ایران از خطر کمونیسم در هراس بودند؛ ازجمله بسیاری از آقایان علما که به‌شدت دلهره چیرگی کمونیسم را در این مملکت اسلامی داشتند. مرحوم مطهری هم که برای من همانند برادر بود همیشه به من می‌گفت که ما باید سنگرها را برای افراد مسلمان حفظ کنیم. اصلا همین آقا مرتضی بود که به من اصرار داشت تا ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر را قبول کنم. درست به خاطر دارم که در همان روزهایی که پیشنهاد ریاست این دانشگاه مطرح شده بود، آقای مطهری به من تلفن زد و صریحا گفت: «نکند که پیشنهاد ریاست دانشگاه را رد کنی.»

از راه اندازی باجه فقهی تا اطمینان آیت الله بر تقید یک بانک به انقلاب
شهروند در یک رپورتاژ آگهی در صفحه ۶ به سخنان آیت الله سیداحمدخاتمی در دیدار با مدیریت شعب، مسئولین دوایر و شعب بانک انصار در استان قم پرداخته و با عنوان «به بانک انصار اعتماد دارم و مطمئن هستم که این بانک به انقلاب اسلامی تقید کامل دارد» نوشته است: «این دیدار که همزمان با ایام ماه مبارک رجب برگزار شد، مدیریت شعب استان قم ضمن بیان چالش های پیش روی بانکها در سال جدید به ارائه گزارشی در خصوص فعالیت ها و خدمات بانک انصار در سطح کشور و استان پرداخت. سپس آیت الله سیداحمد خاتمی ضمن ابراز خرسندی از گزارش ارائه شده و با اشاره به راه اندازی باجه فقهی در بانک انصار گفت: راه درستی را شروع کرده اید وخدمات ویژه را باید ارائه دهید .امام جمعه موقت تهران ضمن بیان این مطلب که امروز دشمنان فشار اقتصادی را در دستور کار قرار داده اند و دیگر نمی توانند به دخالت های وحشیانه گذشته خود ادامه دهند، از بانکها به ویژه بانک انصار خواست که منابع مالی را فقط در مسیر تولید به مصرف برساند و موجب آبادانی کشور شود، زیرا در غیر اینصورت فساد ایجاد می شود و مشکلات فراوان سیاسی به دنبال دارد و بنابراین، امروز بانکهای ما نباید بنگاه تسهیل کننده ورود کالاهای خارجی باشند، بلکه باید بنگاه مالی برای حمایت از فعالیت های تولیدی باشند.

سپانلو، صدای رسای آزادی‌خواهی
شهروند نیز در روزی که روزنامه های شاخص برای تجلیل از شاعر فقید تهران، یادداشت ها و گفتگوها عرضه کردند، به انتشار گزارشی از شعر و شاعری محمدعلی سپانلو تحت عنوان «خواب ابدی فرزند اصیل تهران» و به قلم حامد داراب پرداخته که در بخش هایی از آن آمده است: «…. محمد علی سپانلو، زندگی شهری و نگاه شاعر به آن را زبان اندیشه آزادی‌خواهی و مبارزه کرد. با این همه از جرگه آخرین بازماندگان نسل اول و دوم شعر متجدد ایران یعنی اسماعیل خویی، احمدرضا احمدی، سیدعلی صالحی، رضا براهنی و محمد علی سپانلو، که هرکدام نیز به گونه‌ای «کانون نویسندگان ایران» را درک کرده‌اند؛ سپانلو را از دست دادیم. از دست دادنی، که بی‌تردید جایگزینی را برای آن تا سال‌ها‌ی سال نخواهیم داشت…. شاعر، مترجم و روایت‌نویسی که همواره به شیوه ویژه خودش «فرزند زمانش» بود. او از نیما صدای مردم زمانه بودن و از صدای مردم زمانه بودن، اندیشه انتقادی و از اندیشه انتقادی ایستادگی برای آزادی را دقیق و ظریف دریافته بود. با این همه و قبل از هر سخنی باید چند مولفه که پس از ۵٠‌سال فعالیت حرفه‌ای ادبی و انتقادی‌ سپانلو در کارنامه کاری‌اش رخ می‌نماید را مورد تاکید قرار داد. از این نگاه نخستین چیزی که در کارنامه کاری او برجسته است این است که او در اوایل دهه ١٣۴٠ یعنی در ٢١سالگی، بیشتر و بهتر از تمام هم‌روزگارانش می‌درخشد و این درخشش هم در زبان و هم در نوع نگاهش به شعر با چاپ نخستین اثر حرفه‌ای‌اش یعنی «آه… بیابان. ١٣۴٢» مشخص و قابل پیگیری است…. در دهه ١٣٧٠ روایت‌های او از شهر تهران و برهه‌هایی از تاریخ حساس ایران با جزییات و ریزنگاری‌ها، نیز رخ می‌نمایند؛ تا آن‌جا که امروز او را تاریخ زنده تهران می‌نامند. او در مجموعه شعرهایی همچون «قایق‌سواری در تهران. ١٣٩٠» یا پیش از آن «پیاده‌روها. ١٣۴٧» و «خیابان‌ها بیابان‌ها.١٣٧١» شعرهایی درباره کوچه و خیابان تهران می‌سراید که در زمان خودشان هم به نوعی نوستالوژی زنده تبدیل شده بودند. شعر محاوره «بالای شهر تهران/ بلوار میرداماد/ با لحظه‌های آزاد/ پنجاه‌سال دیگر/ از ما می‌آورد یاد» ازجمله کارهایی است که در خاطره توده‌های مردم ماندگار شده است.
با همه اینها، اساسی‌ترین چیزی که شعر، نقد ادبی، ترجمه، تحلیل داستان و روایت‌های محمدعلی سپانلو را برجسته و یگانه می‌کند، جایگاه اندیشه انتقادی او است. اندیشه‌ای که نه‌تنها از «کانون نویسندگان ایران» که حتی قبل‌تر از آن، سپانلو را به صدایی برای آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی تبدیل کرده است. شعر او اگرچه اغلب برای مخاطب سخت‌فهم است، نشان از ظرافت و صمیمیت شخصیت و اندیشه او دارد و به همین دلیل مردم‌پذیر است. روایت‌های او از تهران تنها یک روایت نیست؛ بلکه سندی از تاریخ است که اندیشه انتقادی او آن را به حافظه سپرده است. محمدعلی سپانلو برای همیشه در تاریخ ادبیات انتقادی و اجتماعی و شهری ایران ماندگار شده است.
در کنار این گزارش نیز این عناوین به چشم می خورد:
یادداشت « سپانلو ساده بود و صمیمی» به قلم عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه‌سرا
یادداشت « سپانلو حافظه‌ای به وسعت تاریخ این سرزمین بود» به قلم حافظ موسوی، شاعر و عضو کانون نویسندگان ایران
یادداشت « با سری شکسته و بارانی سرخ از خون» به قلم منصور اوجی شاعر

در این شماره روزنامه شهروند همچنین این مطالب منتشر شده است:
یادداشت «خشونت در ایران ؛ قانونی و فرهنگی» به قلم افسر افشار‌نادری، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه
یادداشت «توانمندی و ضرورت رفع نیازهای فرد و جامعه» به قلم مصطفی تبریزی، روانشناس اجتماعی
یادداشت «آشتی با جهان، آشتی با خود» به قلم سعید طباطبایی، داستان نویس
یادداشت «احترام به کدام سلیقه؟!» به قلم نادر مشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر
یادداشت «اعجاز گرم گفتگو» به قلم احمدرضا دالوند
یادداشت « مؤمنان به مثابه یک نفس واحده»؛ تفسیر مثنوی- بخش دهم رابطه انسان با خدا- آثار ایمان در مثنوی به قلم بخشعلی قنبری، هیئات علمی دانشگاه آزاد
«چوب حراج بر زندگی کودکانی که جای بدی به دنیا آمده اند»، روایت «شهروند» از فرزند فروشی و روزگار زنانی در شمال ایران/الناز محمدی
کاهش نقش تربیتی پدران در ایران؛ «استقلال فرزندان بهانه‌ای برای گروکشی در مدیریت خانواده»
واکنش کاخ سفید به پاسخ سرد اعراب به دعوتنامه نشست کمپ‌دیوید، «بهتر است افرادی مناسب اعزام کنید»
گفتگوی تلفنی اوباما و ملک سلمان درباره ایران
صحت فایل صوتی موارد فساد ژنرال السیسی تأیید شد

دین آنلاین، روزنامه های «اعتماد» و «شهروند» را با این عناوین اقتباسی مرور کرده است: «تغییر عنوان شاه عربستان از «ملک» به «امام»، شاید مقدمه تغییرات ایدئولوژیک در این کشور باشد»، «حاکمان موظفند در برابر شریعت خاضع بوده و به خواست مردم مسلمان توجه کنند/قدرت حاکمه در سرزمین حجاز باید قدر علمای این کشور را بداند»، «باید بتوانیم در کنار تفکر، خود و سنت گذشته خود را نیز نقد کنیم/مشکلات متعدد جامعه، کار جوانان را به افسردگی کشانده است/حاکمیت از فضای نشر و آزادی در تبادل اندیشه‌ها حمایت جدی نمی کند/امان از منبرهای یک سویه‌ و مبلغ روایت غالب در رسانه ملی/اگر سرانه مطالعه در کشور ما بالا بود سوال برانگیز می‌شد/رواج تفکر، اندیشیدن و تفکر انتقادی در جامعه برای عده‌ای زیان‌ در پی‌ دارد/در کشور ما نسل گذشته اصرار بر تحمیل خود به نسل جدید دارد/دور شدن نسل جوان از مطالعه و تفکر، واکنشی ستیزه جویانه به نسل گذشته است/بساط فعلی حوزه نشر و رسانه باید روزی برچیده شده تا فضای باز گفتگو ایجاد گردد»، «چرا نمی خواهند امامزاده طاهر پذیرای بزرگان فرهنگ این ملک باشد؟»، «همت نشر پارسه برای مجموعه‌ فیلسوفان مسلمان/ ظهور اندیشه‌های بزرگ در افراد یک سرزمین تصادفی نیست»، «نگاهی به کتاب‌های «غزالی» و «ابن باجه و ابن طفیل»/تلاش برای تبیین تاریخ فلسفه اسلامی»، «نظام ایده آلی که قرار نبود سر و کارش به زندان بیفتد»، «دیدار با نصر و نقش انکارنشدنی او در تعلیم، تبیین و ترویج تفکر اسلامی»، «از راه اندازی باجه فقهی تا اطمینان آیت الله بر تقید یک بانک به انقلاب» و «سپانلو، صدای رسای آزادی‌خواهی»بررسی مطبوعات/ ‌چهار‌شنبه‌ ۲۳ اردیبهشت (۲)

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.