آیا مرگ ملک عبدالله به سود شیعیان و ایران است؟
محمدرضا ذاکری
با انتشار خبر از دنیا رفتن ملک عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان سعودی، موجی از پرسشها درباره عاقبت روابط شیعی و سنی در سعودی و منطقه مطرح شد؛ آیا پس از این روابط شیعه و سنی دچار چالش خواهد شد یا اینکه دوران ملک عبدلله عصر طلایی برای بهبود روابط بین شیعه و سنی بود که معالاسف نتیجه شایان و دستاورد مناسبی برای بهبود روابط در این دوره به دست نیامد و آینده روابط در ابهامی مأیوس کننده فروخواهد رفت؟
با از دنیا رفتن فرزندان عبدالعزیز؛ یکی پس از دیگری و پایان منشور وی که حکومت را موروثی بین فرزندان ذکور خود قرار داده بود، انتخاب ولیعهد پس از ملک عبدالله؛ کسی که دو ولیعهد سدیری خود را به علت کهولت سن و بیماری از دست داد، از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود. پارهای از اخبار و گمانهزنیها نشان از آن داشت که عبدالله درصدد تغییر ولیعهد بیمار خود از سلمان به مقرن، که از لحاظ تفکر به وی نزدیکتر مینماید، و انتخاب متعب اول، فرزند پسر بزرگ خود، به عنوان ولی ولی عهد بوده است؛ که اجل مهلت نداد و وی دنیا را بدون عملی ساختن این ایده ترک کرد.
با پادشاهی سلمان، ولایتعهدی مقرن و ولایت ولایتعهدی محمد بن نایف بن عبدالعزیز، عملا تکلیف حرکت انتخاب پادشاه پس از پایان فرزندان ملک عبدالعزیز روشن شد. سلمان بلافاصله پس از روی کار آمدن، تمام اطرافیان نزدیک ملک عبدالله و حزب شمری ها را کنار گذاشته و سدیریها را بر زمام امور فعال مایشاء کرده است. حتی برخی از گمانهزنیها از فراری شدن خالد التویجری، رئیس سابق دیوان ملکی، خبر داده اند.
اما آیا مرگ عبدالله و روی کار آمدن سلمان به سود ایران و شیعیان است؟ آنچه که بارز است، گرایشهای شدید سلفی در میان سدیریهاست. شیعیان عربستان با قدرت گرفتن ملک عبدالله اندکی احساس آزادی کردند. اساسا تفکرات لیبرالی ملک عبدالله هیچگونه سازگاری با تفکرات سلفیها و افراطیهای سعودی نداشت؛ کسی که تا پیش از به پادشاهی رسیدن در عربستان سعودی همواره از سوی تندروها متهم به رافضی بودن می شد: «ملک عبدالله؛ ملک الروافض»! دوره شکوفایی روابط ایران و عربستان نیز دوره پادشاهی ملک عبدالله بود. برخی شایعات حکایت از آن داشت که در اواخر دوره سید محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق جمهوری اسلامی، ملک عبدالله از آمادگی خود برای ساخت بارگاه برای ائمه مدفون در قبرستان بقیع سخن به میان آورده بود.
بررسی دوره پادشاهی عبدالله نشان از درگیری و تنشهای دایمی وی با تندورهای سلفی است. تا پیش از ملک عبدالله زنان سعودی حتی شناسنامه هم نداشتند، چه رسد به حق رانندگی یا تحصیل در دانشگاه (مقرراتی که ذائقه سلفیها میپذیرفت، اما عبدالله با آن به مقابله برخاست). اما این تابوها در دوره وی شکسته شد. تاسیس دانشگاه جده نیز یکی دیگر از دلایل اختلافات وی با تندورها بود. با تاسیس این دانشگاه گروهی از علمای شناخته شده عربستانی از خطر بیبند و باری در اثر اختلاط دختران و پسران یاد کرده و خواهان استقرار کمیتهای اسلامی جهت ممانعت از ورود علوم غربی به این دانشگاه شدند. اما این سخنان با واکنش تند پادشاه سابق عربستان روبرو شد؛ بلافاصله پس اظهار نظر سعید الشثری، یکی از اعضای هیات کبار علمای سعودی یعنی عالیترین نهاد دینی این کشور، وی توسط عبدالله از این هیات کنار گذاشته شد؛ هیئتی که همواره در اشغال و سیطره علمای سلفی و اتباع محمد بن عبدالوهاب بود و برای اولین بار ملک عبدالله یک مفتی شافعی را در آن جای داد و در پی آن انتصاب خلاف رویه رایج در این کشور، یک مفتی حنفی و یک مفتی مالکی نیز با حکم عبدالله به آن راه یافتند. دفاتر تلویزیون سلفی وصال که طی سالهای اخیر بر طبل تفرقه بین مسلمان به شدت میکوبید، در حکومت ملک عبدالله در عربستان تعطیل شد. دو تن از ائمه جماعات مسجدالحرام و مسجدالنبی که شیعیان را هدف افترا خود قرار داده بودند، در دوره ملک عبدالله از مقام خود خلع شدند.
اما اکنون ملک سلمان به قدرت رسیده است که چون دیگر سدیریها بیش از پیش دلبسته محمدبن عبدالوهاب میباشد. اینکه برنامه وی برای شیعیان این کشور، رابطه با جمهوری اسلامی، مسأله سوریه، لبنان و عراق و برخورد با افراطیون چیست، در آینده روشن خواهد شد.
به راستی، مرگ یکی از میانهروترین چهرههای سعودی، به سود منافع شیعه و کشور است یا به ضرر آن روابط؟
با انتشار خبر از دنیا رفتن ملک عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان سعودی، موجی از پرسشها درباره عاقبت روابط شیعی و سنی در سعودی و منطقه مطرح شد؛ آیا پس از این روابط شیعه و سنی دچار چالش خواهد شد یا اینکه دوران ملک عبدلله عصر طلایی برای بهبود روابط بین شیعه و سنی بود که معالاسف نتیجه شایان و دستاورد مناسبی برای بهبود روابط در این دوره به دست نیامد و آینده روابط در ابهامی مأیوس کننده فروخواهد رفت؟
به نفع شیعه و به ضرر آقای هاشمی و دوست داران ایشان است.
میشود فارغ از نگاه سیاسی این ماجرا را توضیح دهد که مرگ ملک عبدالله چگونه به سود شیعه و به ضرر آقای هاشمی بوده است؟
نویسنده محترم گسترش نفوذ وهابیت در تمام جهان را که در زمان حکومت ملک عبدالله بود و دلار های بی حد و حصر سعودی را به کلی فراموش کرده اند
آیا اگر ملک عبدالله نبود این گسترش وهابیت کمتر می شد؟