
برای کشتگان خاموش بیوکیل و وصی غزه؛ بهمناسبت هشتم می: روز جهانی الاغ
ابراهیم احمدیان: در روز جهانی الاغ، نه از خرانِ بارکشِ افسانهها مینویسیم، نه از نمادهای مذهبیِ محصور در کتابهای مقدس. امروز، صدای خَرِ سوختهای را میشنویم که در زیر آوار غزه، فریاد بیزبانیِ همهی مخلوقاتی است که در سکوتِ تاریخ، قربانیِ ظلمِ انسان شدند. از آموزههای تورات تا فرمان پیامبر اسلام، احترام به حیوانات، نه توصیه، که فرمان خداییِ عدالتپرور بوده است. اما در غزه، جایی که الاغ و کودک، هر دو زیر آتشِ جنگ له میشوند، کدام گوشِ شنوا هست که نالهی بیزبانی را بشنود که میپرسد: «آیا سوزاندنِ بیگناهی که نمیدود، فریاد نمیزند، و جز خدمت نمیشناسد، در ترازوی آسمان، جرمی کوچک است؟» اینجا، مرز میان انسان و حیوان محو شده؛ جنایتی که حتی اسبِ نانآور کودکان را به شعله میکشد، یادآور میشود: سکوت در برابر ظلم، خیانتی است که دامنِ همهی بشریت را میآلاید.
هشتم می، “روز جهانی الاغ” است. روزی برای یادآوری مهربانی با حیوانی که قرنها بار ما را کشید، نانمان را رساند، آبمان را آورد، و شکایتی نکرد. اما چه سود، اگر حتی در این روز هم، چشممان را بر رنج او ببندیم؟
نه در کوه و روستا، بلکه در خط مقدم جنگ، جایی مثل غزه، جایی که الاغ و انسان، هر دو هدفاند.
در همهی ادیان ابراهیمی، حیوانات حرمت دارند؛ حرمت ذاتی، نه از سر نفع یا نیاز. در تورات، خداوند در کتاب خروج میفرماید:
“در روز هفتم، بیارام، تا گاو و الاغت بیاسایند.”
و این نه توصیهای جانبی، که امری مقدس است؛ چراکه خدای تورات، خدای عدالت است حتی برای آنکه زبان ندارد.
در انجیل، عیسی مسیح بر کرهالاغی وارد بیتالمقدس شد. او، شاهزادهی آسمانها، نه اسبی اشرافی سوار شد، نه ارابهای طلایی.
الاغ را برگزید؛
تا فروتنی را بیاموزیم و بیزبانی را حرمت نهیم.
آن روز، مردم برای آن الاغ نیز راه گشودند؛
با نخل و شاخهزیتون، نه با بمب و گلوله.
و در قرآن، خداوند میفرماید:
“وَ الأَنعامَ خَلَقَها لَکُم فیها دِفءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنها تَأکُلون” (نحل/۵)
و در حدیث است که پیامبر خدا، دید بر الاغی سنگینی بیش از طاقت گذاشتهاند، فرمود: “الا تَتَّقونَ اللهَ فی هذِهِ البَهیمَهِ الَّتی لا تَنطِق؟”
آیا از خدا نمیهراسید دربارهی این حیوانی که زبان ندارد؟
اما امروز، در غزه، حیوانات نهتنها زبان ندارند، بلکه گوش شنوا هم نیست.
در میان ویرانههای برجهای مسکونی، صدای نالهی انسانی میآید و کمی آنسوتر، صدای شیههی اسبی که پایش زیر آوار مانده. کودکی تشنه است، اما الاغی که آب میآورد، سوخته، با گاری چوبیاش، با نعلهایش، با هر آنچه بیگناهی بود.
اسبهایی بودند که شادی میآوردند. در عید قربان، بچهها بر آنها سوار میشدند، عکس میگرفتند، میخندیدند. حالا آن اسبها را در آغلِ بیسقف، نیمسوز یافتهاند.
یکی از دامپزشکان فلسطینی میگوید:
“بعضیشان زندهاند، اما نه چشم دارند، نه گوش. فقط میلرزند.”
الاغهایی بودند که هر روز، در گرمای سوزان، تانکرهای آبی را از اردوگاه تا خطوط مرزی میبردند. نفسنفس میزدند، اما باز میرفتند. کسی نامشان را نمیدانست.
اما اگر امروز آب نیست، شاید از نبود همان الاغهاست.
هیچکس برای آنها پرچم نیمهافراشته نکرده. هیچ سازمانی اجسادشان را آمار نکرده. در فهرست شهدا، جایی برایشان نیست. اما مگر نه اینکه عدالت خدا شامل همهی مخلوقات است؟ مگر نه اینکه رحم بر مخلوق، نشانهی دینداری است؟ پس چرا وقتی حیوانی میسوزد، سکوت میکنیم؟ چرا وقتی اسبی بر نانآور کودک بوده، ولی به آتش کشیده شده، آن را قربانی نمیخوانیم؟ مگر نه اینکه امام صادق فرمود:
“در روز قیامت، هر کس به حیوانی ستم کرده باشد، باید پاسخگو باشد.”؟
در غزه، نهفقط انسان، که حیات زخمی است. نهفقط کودک، که بز و اسب و سگ نیز داغدارند. زبان ندارند، اما نشانهاند. نشانهی اینکه جنایت، فقط قتل نیست؛
سوزاندن آنکه نمیتواند بدود، نمیتواند پنهان شود، نمیتواند فریاد بکشد، جنایتی است که در ترازوی آسمان، وزن سنگینی دارد.
ای کاش روزی برسد که وقتی به ظلم میاندیشیم، فقط انسان را نبینیم. که به خاطر بیاوریم، الاغی که نان میبرد، اسبی که کودک را میخنداند، هر دو، عبادت خود را میکردند. و وقتی سوزانده شدند، صدای بیکلامشان، بر آسمان رفت. و خدا شنید. و ما نیز باید بشنویم. وگرنه، ما نیز از جملهی ساکتان خواهیم بود. و در دین، سکوت برابر ظلم، خیانت است.
خدایا!
اگر دین نداریم، اگر ایمانمان خاک گرفته،
حداقل دل بده،
دلِ لرزان، دلِ شنوا، دلِ زنده.
تا صدای خر سوختهای در خرابههای غزه،
شبِ ما را بلرزاند.
تا بدانیم،
اگر دلمان با رنج آن بیزبانها نسوزد،
دیگر نه آدمی،
که سایهای خاموشیم
در میان خرابهها.