خلقیات ایرانی‌ها متاثر از نظام‌های استبدادی است

استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران: مسائلی در جامعه ایرانی زیاد تکرار می‌شود که ترکیبی است از خیرخواهی و ترس با هم هست؛ تکرار این ترکیب خیرخواهی و ترس، در فرهنگ ایرانی از ادوار دور تاکنون بسیار پررنگ است و دلیل آنهم جغرافیای سیاسی و نظام استبدادی است. دیگر ویژگی‌های اخلاقی ایرانیان هم به نحوی متاثر از همین مساله اصلی است.

فرهنگ و اندیشه فرهنگ عمومی
۲۵ فروردین ۱۴۰۰،‏ ۹:۳۷

محمدرضا جوادی یگانه با مهر مطرح کرد؛
وضعیت اخلاق اجتماعی محصول ساختار اجتماعی است
وضعیت اخلاق اجتماعی محصول ساختار اجتماعی است
جوادی یگانه می‌گوید: یک منتقد اجتماعی ضمن نقد سیاست‌های نادرست قدرت، باید مردم را هم به دلیل ضعف‌ها و غفلت‌هایش مورد نقد قرار دهد… وضعیت اخلاق اجتماعی محصول ساختار اجتماعی است.

به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا جوادی یگانه استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در دوم فروردین ۱۴۰۰ در توییتی نوشت: «حاجی فیروز ریشه‌های اساطیری هم دارد، اما سوءبرداشت نژادی از چهره سیاه او را نمی‌توان انکار کرد. ضمن دعوت از اصحاب علم و هنر برای پژوهش و گفت‌وگو برای روشن‌تر شدن ابعاد موضوع، شهرداری تهران ازین پس و تا آن زمان، در برنامه‌هایش از حاجی فیروز با صورت سیاه استفاده نمی‌کند.» این توییت حاوی تصویر بخشنامه او در این باره بود. این بخشنامه چنین است: «ضمن تبریک نوروز سال ۱۴۰۰ و پیرو ابلاغ دستورالعمل ۱۲۹۱۸۶۳ به تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۱۹، و تشکر از تلاش شهرداران مناطق و روسای سازمان‌ها و شرکت‌ها در برگزاری کارناوال‌های نوروزی، مستحضرید که این کارناوال‌ها با استقبال فراوان مردم روبرو شد و توسط آنها در شبکه‌های اجتماعی به صورت گسترده پخش شد. اما در باره سیاهی چهره حاجی فیروز، نقدهایی مطرح شده و برخی، سیاه بودن چهره او را نژادپرستانه می‌دانند. در مقابل، در باره ریشه‌های اساطیری سیاهی صورت شخصیت حاجی فیروز و نسبت آن با سربلند بیرون آمدن سیاوش از آزمایش وَرِ گرم یا برآمدن او از دنیای مردگان، و همچنین با سیاهی صورت ناشی از دود زغال و آتش، در پژوهش‌های هنری و ادبی بحث‌های مفصلی شده است. صرف‌نظر از بحث‌ها در این باره، لازم است به منظور پیشگیری از سوءبرداشت‌های احتمالی، در کلیه برنامه‌های نوروزی شهرداری تهران، از نمایش حاجی فیروز با صورت سیاه در کارناوال‌های نوروزی اجتناب شود. در عین‌حال از پژوهشگران ادبی و هنری، و هنرمندان نمایشی بویژه از هنرمندانی که سالهاست نقش حاجی فیروز را ایفا می‌کنند تقاضا می‌کنم تا با گشایش بحث در این باره، در رسیدن به فهم دقیق‌تر از این موضوع کمک کنند.»

این توییت گفت‌وگوهای فراوان مثبت و منفی را به دنبال داشت و مباحث متعددی درباره ابعاد اساطیری، تاریخی، هنری، اجتماعی و اخلاقی حاجی فیروز را ایجاد کرد. همچنین این مساله ضرورت بحث پیرامون خلقیات و منش ایرانیان را نیز دوباره پیش کشید. این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

یکی از حوزه‌های مهم پژوهش شما، شخصیت، منش و خلقیات ایرانیان هست؛ این مساله تا چه حد واجد اهمیت است؟

مساله مهمی است؛ زیرا آثارِ با مضمون خلقیات ایرانی‌ها مورد توجه عموم است و در شمار آثار پرفروش علوم اجتماعی هستند از کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» تا «ما چگونه ما شدیم» و… در شمار این آثار هستند و توجه عموم را جلب می‌کنند. حتا کتابی مانند «این مردم نازنین» رضا کیانیان هم در شمار این دست آثار است. هرچند این آثار چندان برگرفته از روش تحقیق علمی نیستند اما پرفروش هستند.

خلقیات ایرانیان از قدیمی‌ترین ژانرها در ادبیات دویست سال اخیر ایران است که سنگ بنای آن افرادی چون میرزاحبیب، زین‌العابدین مراغه‌ای و آخوندزاده گذاشته بودند، اما با کتاب «خلقیات ما ایرانیان» محمدعلی جمال‌زاده به اوج می‌رسد. نویسندگان این آثار معتقدند علت مشکلات ما، خلقیات ایرانیان است. اگر اندکی کلی‌تر نگاه کنیم، ما از منظرهای مختلف می‌توانیم به مساله عقب‌ماندگی نگاه کنیم.

یک منتقد اجتماعی ضمن نقد سیاست‌های نادرست قدرت، باید مردم را هم به دلیل ضعف‌ها و غفلت‌هایش مورد نقد قرار دهد. در جامعه ما در یک سده و اندی سال گذشته از سوی روشنفکران و پژوهشگران نقد قدرت فربه شده و به همان اندازه ستایش از مردم گسترده‌تر شده استدرک تاریخی جامعه ایرانی به عقب‌ماندگی از زمان عباس میرزا و شکست در جنگ‌های ایران و روس شکل گرفته است و سه پاسخ به علت عقب‌ماندگی و راه رفع آن در ایران در دوره قاجار تا انقلاب مشروطه داده شده بود. یک پاسخ این بود که علت عقب‌ماندگی ما حکومت هست و فقدان حکومت قانون، که منجر به محدود و مشروط شدن اختیارات شاه و انقلاب مشروطه شد و در نهایت هم به حذف نظام پادشاهی و شکل‌گیری جمهوری اسلامی رسید.

یک پاسخ دیگر این بود که علت عقب‌ماندگی ایرانیان سنت‌شان است. البته جریان منورالفکری قاجار، هرجا می‌گوید سنت، منظورشان اسلام است. کسانی هم بودند که علت عقب‌ماندگی ایران را رفتار استعماری غرب عنوان می‌کردند. به تعبیر فرهنگ رجایی، غرب‌زدگی، غرب‌گرایی و غرب‌ستیزی سه راه حلی بود که برای حل عقب‌ماندگی عنوان شده بود.

اما بتدریج نگاهی دیگر، نوک پیکان اتهام را متوجه رفتارهای خود مردم کرد و علت‌العلل عقب‌ماندگی را مردم ایران و خلقیات آنها می‌دانست. تبار این نوع نوشتار را می‌توان در «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیک» زین‌العابدین مراغه‌ای، «سرگشت حاجی بابای اصفهانی» اثر جمیز موریه و ترجمه تغییریافته آن توسط میرزاحبیب، کتاب «خلقیات ما ایرانیان» اثر محمدعلی جمال‌زاده، کتاب «سازگاری ایرانی» اثر مهدی بازرگان، «جامعه‌شناسی خودمانی» حسن نراقی و… دید.

تاکنون این ژانر آثار متعددی را به خود دیده است و در دو دهه اخیر آثار این ژانر بسیار پرفروش و مورد توجه بوده است. مقدمتا انکار نمی‌کنم که ما از لحاظ اخلاق اجتماعی مشکل داریم. یک مثال می‌زنم. کنار خیابان بایستید و مشاهده کنید که هر خانمی در هر سنی، با هر نوع پوششی در هر ساعتی از شبانه روز در هر وضعیتی از رفتن (یعنی می‌خواهد از چهارراه رد شود، منتظر تاکسی است یا منتظر همسرش هست) ببیند چند ماشین برای او بوق می‌زنند. بوق هم فقط یک معنا دارد! همین موضوع را در نگاه ما مردم به همسایگان ایران نیز می‌توانید ببیند، یا در رفتارهای در بنگاه‌های معاملات ملکی و تذکری که به دیوار خورده که «در معامله دیگران دخالت نکنید» یا در نوع رانندگی کردن ما.

مستند به بسیاری از عادت‌ها و کنش‌ها و خلقیات پربسامد ایرانی‌ها، می‌توان به یک الگوی رفتاری تکرارشونده در موقعیت‌ها و ادوار مختلف تاریخی رسید. بنابراین ما الگوهای رفتاری‌ای را داریم که در گذر زمان شکل گرفته و تثبیت شده است. برخلاف متن‌های عامه‌پسند خلقیات‌نویسی که نگاه ذات‌گرایانه و غیرتاریخی به خلقیات ایرانیان دارند و معتقدند این خلقیات در حیات اجتماعی ما رسوب کرده است، من معتقدم این خلقیات با آموزش و با تغییر وضعیت‌های نهادی تعدیل و برطرف می‌شود مثلاً یک زمانی در بانک‌ها دستگاه نوبت دهنده نبود، وقتی می‌رفتید به بانک، باید از بین باجه‌ها یکی را انتخاب می‌کردید، یک شیشه کلفت داشت. چند مراجعه‌کننده جلوی آن ایستاده بودند و باید تلاش می‌کردید از آن میان، جایی برای خودتان دست و پا کنید و مواظب باشید حقتان را نخورند. اما حالا که دستگاه نوبت‌دهی گذاشتند، به کلی وضعیت عوض شده است و دیگر از آن بی‌نظمی و بهم‌ریختگی خبری نبود. یعنی با یک تغییر وضعیت رفتار آدم‌ها هم عوض شد و لزوماً بی‌نظمی در بانک‌ها به رفتار مردم برنمی‌گردد.

البته این را هم تذکر بدهم که منظور من این نیست که این رفتارها مختص «ایرانیان» است، بلکه منظور من این است که در جامعه ایران رواج دارد، فارغ از رواج یا عدم رواج آن در سایر کشورها. مساله ما ایران است نه مقایسه ایران با جهان.

این رویکرد و نگاه تقلیل‌گرایانه که علت‌العلل رفتارهای اجتماعی شهروند صرفاً ناشی از ایرادهای اخلاقی و خلقی افراد است بسیار محافظه‌کارانه است؛ اصلاً قبل از هرچیز پرسید نظم سیاسی مستقر در شکل دادن خلق و اخلاق شهروندان چه نقشی دارد؛ این نظم سیاسی هست که اعمال به واسطه نظام آموزشی، رسانه‌هایش و هزار و یک امکان دیگری اراده می‌کند. بخش زیادی از صیرورت اجتماعی ما ایرانیان در یک‌صد سال اخیر متاثر از اعمال رژیم کنترل حداکثری از سوی زمامداران بوده است.

من از این منظر با شما موافق‌ام که حاکمیت در قبال رفتار و اخلاق شهروندان مسئول است. ما آموزش اخلاقی ندیدیم. نظام اولویت‌بندی اخلاقی در جامعه ما محل نقد و چالش است و من ترجیح می‌دهم بیشتر از خلقیات بر اخلاقیات تاکید کنم. نگاهِ اخلاق اجتماعی به کنش جمعی ایرانیان دارم. اما نمی‌توان منکر این شد که پاره‌ای ویژگی‌های اخلاقی شهروندان ایرانی پررنگ‌تر از دیگر ویژگی‌های اخلاقی آن‌هاست و تدریجاً بدل به خلقیات ما شده است.

یک چیزهایی در جامعه ایرانی زیاد تکرار می‌شود که به نظرم ترکیبی است از خیرخواهی و ترس، این دو با هم هست؛ تکرار این ترکیب خیرخواهی و ترس، در فرهنگ ایرانی از ادوار دور تاکنون بسیار پررنگ است و دلیل آنهم جغرافیای سیاسی و نظام استبدادی است. دیگر ویژگی‌های اخلاقی ایرانیان هم به نحوی متاثر از همین مساله اصلی است. از طرفی به اعتقاد من جامعه ایرانی از فقدان مستمر نظام اولویت اخلاقی آسیب دیده است. ما اصول اخلاقی زیادی داریم و اتفاقاً با تورم آن هم روبه‌رو هستیم، اما جایی نیست که مشخص شود در زمانی که دو یا چند اصل اخلاقی با هم در تعارض بود، کدام را ترجیح دهیم و به چه دلیل. در سازماندهی آموزشی ما هیچ ارجاعی به اولویت‌ها و مهم‌ترها وجود ندارد و از سویی اخلاق هم در شمار اولویت‌های زیست اجتماعی ما قرار ندارد.

می‌گویید نظام اولویت اخلاقی نداریم، نظام اخلاقی و رجحان زیست اخلاقی از کجا باید ناشی شود؛ متکی به نظمی خودانگیخته اخلاق امکان تحقق اخلاق می‌دانید یا امکان حداکثری آزادی بیان و رواج نگاه انتقادی و یا آن‌که باید این انتظار را از هیات حاکم و ساختار سیاسی داشت تا هم متعهد به اخلاق باشند و هم نظم سیاسی و حقوقی از تحقق حداکثری اخلاق حمایت کند؟

ببینید من با آزادی موافق هستم. منظور از آزادی هم آزادی سیاسی هست. در دی‌ماه ۱۳۹۶ هم نوشتم که اعتراض، به صورت مطلق، حق طبیعی مردم است. اعتراض و ابراز نارضایتی حق مردم هست و این‌که اعتراض به آشوب تبدیل نشود هم وظیفه پلیس هست. آزادی مدنظر در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» هم آزادی سیاسی است، والا پیش از انقلاب که انواع دیگر آزادی، تقریباً وجود داشته و آنچه نبوده، آزادی سیاسی است. اما همه چالش‌های موجود و مهم‌تر از همه، کمبود زیست اخلاقی و رواج اخلاق اجتماعیِ ناپسند و ناقض ارزش‌های اخلاقی را نمی‌توان فقط به آزادی سیاسی تقلیل داد. این‌که فرد ارزش‌های اخلاقی را نادیده می‌گیرد و دروغ می‌گوید، چندان ربطی به آزادی ندارد. بسیاری از ما شهروندان به اخلاق و فضائل اخلاقی آگاه هستیم و ِاعمال حداکثری اخلاق هم محدودیتی ندارد، اما در جامعه هنوز مساله اخلاق موضوع مهم و جدی‌ای است و باید و به توجه بیشتری شود.

این فضا در کجا شکل می‌گیرد؟ این فضیلت‌مندی کجا ساخته شده است؛ که اعمال آن را از شهروندان انتظار دارید؟

من همین را می‌گویم. اصلاً کجا بوده است؟! من روی سفرنامه‌ها کار کرده‌ام و با خانم زادقناد یک کار ۱۰ جلدی درباره اخلاق اجتماعی ایرانیان در زمان پادشاهی منتشر کردیم. می‌بینیم از آن دوران تاکنون شمار قابل توجهی از نقصان‌های اخلاقی در ایران و میان ایرانی‌ها بازتولید می‌شود.

چیزهایی در جامعه ایرانی زیاد تکرار می‌شود که به نظرم ترکیبی است از خیرخواهی و ترس، این دو با هم هست؛ تکرار این ترکیب خیرخواهی و ترس، در فرهنگ ایرانی از ادوار دور تاکنون بسیار پررنگ استحتی می‌توان مستند به برخی روایت‌های تاریخی، سابقه و رگ و ریشه‌های اخلاق مذموم ایرانی‌ها را تا روزگار ورود اسلام به ایران و همچنین دوران ایران باستان هم شاهد بود. بنابراین بدون این‌که استبداد تاریخی حاکم بر ایران را نفی کنم معتقدم واقعاً این نگاه نیک خواهی توام با ترس و هراس در میان ایرانی‌ها ریشه دوانده است و منجر به دیگر رفتارهای ناپسند شده است.

این نگاه تاریخی و انضمامی بسیار محافظه‌کار است؛ اصلاً مسئولیتی متوجه نظام‌های سیاسی مستبد نیست و استبداد شاهی عملاً نقشی در نابود شدن اخلاق در حیات اجتماعی ندارد.

نه، من گفتم ریشه این اخلاق در ترس نهادینه‌شده منبعث از نظام استبدادی است. اما آیا با جمهوری شدن مساله حل شد؟ فیلم «قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم» کیارستمی در سال ۱۳۵۸ را ببیند که معلم کلاس، چند نفر از دانش‌آموزان را از کلاس اخراج می‌کند، چون هیچ‌یک از آنها به زدن روی میز اقرار نمی‌کنند و از اولیای دانش‌آموزان و کارشناسان آموزشی و افراد سرشناس پس از انقلاب می‌پرسد که آیا کار دانش‌آموزان درست بوده یا نه و جز یکی دو نفر، هیچکس نمی‌گوید حمایت از فرد خلاف‌کار درست نیست و همه بر روحیه گروهی و دوستی و… دست می‌گذارند، شاید این موضوع برگرفته از شرایط انقلابی و همبستگی اجتماعی باشد ولی باز هم کسی روی موضوع اینکه تخلف در هر حال تخلف است، تاکید نکرد.

این فیلم در حال و هوای انقلاب است، پس مساله صرفاً نظام سیاسی نیست. مسئله این هست که وقتی مشکل را درست نفهمیم، راه حل درست را هم ارائه نمی‌کنیم و وضعیت ما می‌شود همینی که در دویست سال گذشته بوده، هر از چند گاهی یک راه حل را برجسته می‌کنیم و همه تلاش‌های گذشته را انکار می‌کنیم و مشتاقانه دنبال راهی می‌رویم که به سرعت ما را نجات دهد.

فهم دقیق صورت مساله به ما تا حد زیادی در حل و فصل مسائل کمک می‌کند. بنابراین مساله بحران اخلاق در جامعه، یک مساله تک‌علتی نیست و در فهم دقیق جامعه و چالش‌هایش اصلاً نمی‌توان تک‌علتی به مسائل نگاه کرد. از عصر ناصری به این سو، فراوان به مساله استبداد پرداخته شده و خروجی آن هم دو انقلاب بزرگ بوده است. لذا اینکه ایراد را صرفاً در استمرار نظم استبدادی عنوان کنیم، به نظرم درست نیست. برعکس، اصرار بر علت‌العلل دانستن استبداد توجه افکار عمومی از دیگر علت‌های بحران اخلاقی در جامعه کنده است و مردم نسبت به ضعف‌ها و عدم‌مسئولیت‌پذیری و… دیگر ایرادها غافل شدند.

مساله بحران اخلاق در جامعه، یک مساله تک‌علتی نیست و در فهم دقیق جامعه و چالش‌هایش اصلاً نمی‌توان تک‌علتی به مسائل نگاه کرد. از عصر ناصری به این سو، فراوان به مساله استبداد پرداخته شده و خروجی آن هم دو انقلاب بزرگ بوده استبه اعتقاد من، یک منتقد اجتماعی ضمن نقد سیاست‌های نادرست قدرت، باید مردم را هم به دلیل ضعف‌ها و غفلت‌هایش مورد نقد قرار دهد. در جامعه ما در یک سده و اندی سال گذشته از سوی روشنفکران و پژوهشگران نقد قدرت فربه شده و به همان اندازه ستایش از مردم گسترده‌تر شده است. در چنین وضعیتی عملاً آن‌چه رواج می‌یابد عادت‌های ناپسند مردم است که نقد نمی‌شود.

برای نمونه همین داستان یارانه را ببیند، درصد قابل توجهی از شهروندانِ برخوردار و بی‌نیاز به یارانه، برای دریافت مبلغ جزیی یارانه که حق مردم فقیر است و عملاً در زندگی مردم طبقه متوسط و بالا تاثیری هم ندارد، دست به دامن ذکر دروغ در بیان درآمدهای خود شدند تا از یارانه استفاده کنند، توجیه آنها هم این بود که «از خرس مویی کندن هم غنیمت است.» آیا مسبب همه این دروغ‌ها و چالش‌های اخلاقی را باید حکومت بدانیم؟ من منکر ایرادهای نظم سیاسی نیستم، اما فکر می‌کنم برای گذر از این وضعیت باید هم‌زمان با نقد قدرت سیاسی به نقد مردم نیز توجه نشان داد.

از طرفی نظام آموزشی و اخلاقی و رسانه‌ها هم باید به خروج از چرخه بازتولید بحران اخلاقی از حرکت بایستد. یک زمانی در برنامه صبح جمعه رادیو، هر هفته به زبان طنز می‌گفتند که کارمندها بدبخت و بیچاره هستند و عزت نفس کارمند را از بین بردند. کارمندی که بدبخت تصویر شده باشد، راحت می‌تواند رشوه بگیرد و کار نکند. یا نگاه کنید به کتاب‌های درسی، چقدر این موقعیت‌هایی که در آن تعارض دو اصل اخلاقی هست آموزش داده می‌شود و شیوه درست تصمیم‌گیری نشان داده می‌شود؟

حرفم این هست که وقتی شرایط اجتماعی به گونه‌ای نشان داده می‌شود که همه دارند دزدی می‌کنند، همه دارند دروغ می‌گویند، نتیجه این می‌شود که آن جامعه‌ی رویایی که ما در ذهن داشتیم خیلی زودتر فرو پاشیده می‌شود. و وقتی تصویر شما دوقطبی است و اگر جامعه رویایی نبود دچار وضعیت طبیعی هابزی است، و حالت میانه را تصور نمی‌کنیم، در این حالت، هر چند خود را منزه می‌دانیم اما نسبت به دیگران، یعنی آنها که خارج از دایره خودی ما هستند، هر رفتاری را مجاز می‌دانیم.

برای نتیجه‌گیری می‌خواهم بگویم مسئله اخلاق اجتماعی در ایران بیش از آنکه فردی باشد، ساختاری است. نظم سیاسی باید زمینه تحقق یک حیات اخلاقی را برای شهروندان فراهم آورد. این وضعیت اخلاق اجتماعی، هر چند اخلاقی و آموزشی هم هست، اما بیشتر یک وضعیت اجتماعی است. اما ما ساختار را رها می‌کنیم و مردم را متهم می‌کنیم. تا ساختار وضعیت‌ها اصلاح نشود، اخلاق اجتماعی مردم هم اصلاح نمی‌شود.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.