پاندمی و پایان نئولیبرالیسم

نظریه‌پرداز چپ‌گرای بریتانیایی: آنچه که همه‌گیری کاملاً مشخص کرده این است که ما ناآگاهانه در حال ورود به دنیایی هستیم که آینده‌ای ندارد؛ دنیایی که با فروپاشی آب‌و‌هوایی، بیکاری ساختاری و پایین آمدن سطح زندگی روبرو است و در آن بار هریک از این مسائل به دوش فقیرترین افراد خواهد بود. بهبودی از پاندمی ممکن است آخرین فرصت ما برای تغییر مسیر باشد.

آنچه در پی می‌آید مشروح گفت‌وگوی ایبنا با «گریس بلیکلی»، نویسنده بریتانیایی، از اعضای حزب کارگر این کشور و نظریه‌پرداز چپ‌گرا درباره ارتباط پاندمی کرونا، سرمایه‌داری و جهان پیش روی بشر است. پیشتر کتاب گریس بلیکلی با عنوان «سقوط کرونا: چگونه پاندمی سرمایه‌داری را تغییر می‌دهد» معرفی و بررسی شده بود.

پاندمی کرونا بار دیگر بحثی را درباره این‌که آیا سیستم فعلی جهانی، سیاست‌های مالی و نهادهای دموکراتیک حاضر جوابگوی نیازهای امروزی هستند، به راه انداخته است. آیا می‌توانیم انتظار داشته باشیم که در پی این رویداد تعاریفی جدید از این مفاهیم شکل بگیرد؟
آخرین کتابم، «سقوط کرونا…»، این ایده را به چالش می‌کشد، چراکه پاندمی همراه است با افزایش مخارج دولتی و از پایان نئولیبرالیسم خبر می‌دهد. استدلال من این است که نئولیبرالیسم هیچ‌گاه ارتباطی به کاهش نقش دولت نداشت و نمایانگر تغییری در جهت استقرار مجدد قدرت دولت به دور از مدل شرکتی آن بود، مدلی که در آن منافع کارگران با منابع سرمایه در تعادل قرار داشت. در این تغییر شاهد جهت‌گیری به سوی مدلی مالی هستیم که در آن منافع سرمایه –و به‌طور اخص، سرمایه مالی- در مرکز سیاست‌گذاری اقتصادی قرار می‌گیرد. دلیل اینکه اکنون شاهد سطح بالاتری از مداخله دولت هستیم، این نیست که سیاستمداران محافظه‌کار ناگهان سوسیالیست شده‌اند. نیازهای سرمایه تغییر کرده است. ما در حال حاضر بحران حادی را از سر می‌گذرانیم که پس از یک دهه رکود عمیق رخ می‌دهد. بنگاه‌های فردی برای حمایت از فعالیت‌های خود در این زمینه بسیار متکی به دولت‌ها هستند و دولت‌های سرمایه‌داری از انجام چنین کاری رضایت تمام دارند. بنابراین نتیجه همه‌گیری کرونا، یک اقتصاد کاملاً متمرکزتر خواهد بود؛ ‌اقتصادی که در آن تعداد کمی از بنگاه‌ها‌، مؤسسات مالی و کشورها از قتل‌عام ناشی از این پاندمی جان سالم به در برده و به آن‌ها قدرت بیشتری بر جامعه می‌دهند. به جای اقتصاد بازار آزاد ، ما در یک سیستم ‌«سرمایه‌داری برنامه‌ریزی‌شده» زندگی می‌کنیم‌ که در آن تعداد کمی از موسسات بسیار قدرتمند کنترل می‌کنند چه‌ کسی چه چیزی را بدست می‌آورد.

بسیاری باور دارند که پاندمی فعلی می‌تواند به‌نوعی اصلاحات در ساختار سرمایه‌داری جهانی بینجامد. با این همه، تجارب پیشین نشان داده که سرمایه‌داری نه‌تنها مشکلی با بحران نداشته؛ بلکه از آن استقبال کرده و هر بار نسبت به مواقع پیشین قدرت بیشتری می‌گیرد. آیا در میان چنین بحران‌هایی می‌توان به تغییر مکانیسم‌های موجود امید بست؟
پاندمی‌ها تمایل دارند نابرابری را افزایش دهند. شواهد تاریخی و تحقیقات اقتصادی اخیر نشان می‌دهد که شکاف بین فقیر و غنی در طی و بعد از همه‌گیری‌های اخیر و پس از آن افزایش یافته است – از سارس گرفته تا آنفولانزای خوکی و ابولا. این یکی هم فرقی با باقی موارد ندارد. هرچه بیشتر می‌گذرد آشکارتر می‌شود که کووید-19 یک بیماری همه‌گیر است که دو گروه [به اشکال مختلف] آن را از سر می‌گذرانند. افراد حرفه‌ای ثروتمند به احتمال بسیار بالا شغل خود را حفظ می‌کنند‌، خانه‌های خود را دارند و حقوق بازنشستگی‌شان هم دست نخواهد خورد. دستمزد آ‌ن‌ها کمابیش بالا مانده است‌، به آن‌ها برای وام‌های مسکن تخفیف داده شده و مجبور شده‌اند هزینه‌های خود را به لوازم ضروری برسانند. برای دیگران‌، این تجربه کاملاً متفاوت بوده است. کسانی که قبل از‌ همه‌گیری کرونا درآمد کمی داشتند‌، به احتمال بالا ‌شغل خود را از دست داده‌اند یا سقوط حقوق را شاهد بوده‌اند. بیشتر هزینه‌های آن‌ها از قبل این وضعیت هم متمرکز بر ضروریات بود و این یعنی کمتر توانسته‌اند پس‌انداز کنند.

پاسخ به بحران مالی حمایت از بانک‌ها از طریق کمک‌های مالی و ثروتمندان از طریق سیاست پولی آزادانه بود که باعث افزایش قیمت دارایی‌ها شد. در شرایط موجود‌، به نظر نمی‌رسد که پاسخ به این بحران متفاوت باشد. به لطف بهبودی ضعیف و نابرابر از بحران مالی‌، اکثر اقتصادها در شرایط ‌ همه‌گیری وضعیت خوبی نداشتند. بنگاه‌های فردی برای حمایت از فعالیت‌های خود در این زمینه بسیار متکی به دولت‌‌ها شده‌اند ‌و همه‌گیری این روند را افزایش داده است. دولت‌ها مبالغ هنگفتی را به مشاغل خصوصی اختصاص می‌دهند تا از این طریق در رکود اقتصادی به آن‌ها کمک کنند – درست مثل کاری که بعد از بحران مالی 2008 با بانک‌ها انجام دادند – و بقیه را به حال خودشان رها می‌کنند. بنابراین نتیجه همه‌گیری کرونا یک اقتصاد بسیار متمرکزتر خواهد بود، اقتصادی که در آن تعداد کمی از شرکت‌ها، مؤسسات مالی و کشورها از قتل‌عام ناشی از این پاندمی جان سالم به در می‌برند و همین امر به آن‌ها قدرت بیشتری نسبت به جامعه می‌دهد و همچنین در آینده شاهد اقتصادی نابرابر‌تر خواهیم بود.

در جنوب جهانی، همان‌طور که در آخرین گزارش کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل آمده است‌، بیش از 500 میلیون شغل در سراسر جهان در طی بحران در معرض خطر هستند و حداقل 100 میلیون شغل دیگر برای همیشه از دست رفته‌اند. و این تنها نیمی از داستان است. بیشتر افراد جهان هرگز کار رسمی نداشته‌اند. برای آن‌ها آینده بسیار تاریک به نظر می‌رسد. احتمالاً بین 90 تا 120 میلیون نفر توسط ‌همه‌گیری کرونا به فقر شدید رانده می‌شوند. در این گزارش به شرایط نامطمئن کار‌، سطح بالای بدهی و فشار بازارهای مالی بین‌المللی به عنوان عمده‌ترین محدودیت‌های کشورهای جهانی جنوبی برای پاسخگویی به بحران اشاره شده است. این گزارش ادعا می‌کند که جنوب جهانی در نتیجه همه‌گیری با شکاف تأمین مالی دو الی سه تریلیون دلار روبرو است. اگر این شکاف برطرف نشود‌، بسیاری از این کشورها به‌سادگی قادر به اجرای اقدامات حمایت از بهداشت عمومی و اشتغال لازم برای مقابله با بحران نخواهند بود.

آنچه که همه‌گیری کاملاً مشخص کرده این است که ما ناآگاهانه در حال ورود به دنیایی هستیم که آینده‌ای ندارد؛ دنیایی که با فروپاشی آب‌و‌هوایی، بیکاری ساختاری و پایین آمدن سطح زندگی روبرو است و در آن بار هریک از این مسائل به دوش فقیرترین افراد خواهد بود. بهبودی از پاندمی ممکن است آخرین فرصت ما برای تغییر مسیر باشد. ما باید از آن استفاده کنیم تا یک نیو دیل سبز جدید درخواست کنیم. تنها راه برای دستیابی به بهبودی چیزی نیست جز سرمایه‌گذاری در زمینه کربن‌زدایی‌، ایجاد مشاغل جدید و افزایش بهره‌وری در طولانی‌مدت. دولت‌ها باید در ایجاد شغل در زمینه‌هایی مانند تحقیق و توسعه‌، مهندسی و ساخت‌وساز‌ و بهداشت و مراقبت‌های اجتماعی سرمایه‌گذاری کنند؛ اموری که هم از بهبود حمایت کرده و هم به اقتصاد آن‌ها کمک می‌کند تا با مشکلات درازمدت تجزیه آب‌و‌هوایی و پیری جمعیتی مقابله کنند.

همان‌گونه که در کتاب‌تان اشاره کردید، بحران فعلی سبب خواهد شد عصری نوین از سرمایه‌داری مالی شکل بگیرد. بر این اساس، اقتصاد شرکتی در دامن دولت افتاده و شرکت‌های بزرگ حوزه فناوری به شکلی افسارگسیخته رشد کرده، مانند مورد آمازون. از نظرگاهی بدبینانه، یکی از نتایج پاندمی کرونا از میان رفتن سازوکارها و توسعه‌هایی است که می‌تواند سرمایه‌داری را عادلانه‌تر کند. آیا می‌توان استدلال کرد که بحران فعلی از اساس اصلاح‌ناپذیری مکانیسم‌های مسلط سرمایه‌داری را عیان می‌کند؟
گذشته از افزایش نابرابری‌، عواقب همه‌گیری قابل‌توجه خواهد بود. در شمال جهان‌، تحقیقات انجام شده توسط شرکت مک‌کینزی نشان می‌دهد بسیاری از مشاغل که در معرض خطر اتوماسیون قرار دارند بیشترین احتمال را دارند که از تأثیر اقتصادی همه‌گیری تاثیر بپذیرند. در همین حال‌، رشد اقتصاد دیجیتال که در طی پاندمی شاهدش هستیم، تنها کارفرمایان را شامل می‌شود و قدرت انحصارات بزرگ در حوزه فناوری را تحکیم می‌کند. حتی با عمیق‌تر شدن بحران، بازارهای سهام احتمالاً همچنان از اقتصاد واقعی جدا خواهند ماند.

افزایش تمرکز بازار در دوره‌ای که قبلاً با سطح فوق‌العاده‌ای از قدرت انحصار مشخص شده بود‌، گرایشی به‌شدت نگران‌کننده است. پول ارزان (پول با بهره کم) به شرکت‌های بزرگ این امکان را داده است تا به جای سرمایه‌گذاری‌های پرخطر، افزایش بهره‌وری و ایجاد اشتغال ، قیمت سهام خود را از طریق خرید و ادغام و تملک افزایش دهند. نتیجه این امر ترکیب سمی افزایش نابرابری و بهره‌وری راکد بوده است که از ویژگی‌های دوره پس از بحران مالی 2008 بوده است.

بحران‌ها، مانند بحرانی که اکنون در آن قرار داریم، این روندها را تشدید می‌کند. شرکت‌های بزرگ با منابع (و ارتباطات سیاسی) لازم برای زنده‌ماندن از رکود، سرمایه‌گذاری‌های عظیمی را به دست می‌آورند؛ در حالی که شرکت‌های کوچک عقب مانده و از میان می‌روند. در همین حال‌، خانوارهای کم‌درآمد معمولاً با نرخ‌های سود بسیار بالا در وام‌های بدون ضمانت خود گیر می‌کنند.

حتی اگر حل‌وفصل فروپاشی اقلیمی در نهایت منافع طبقه سرمایه‌دار را به عنوان یک کل ارتقا دهد‌، هر مداخله گسترده‌ای برای حل مسأله (که شامل «راه‌حل‌هایی» نبوده که اجازه می‌دهد نیمی از کره زمین با افزایش سطح دریا غرق یا با افزایش دما تحت مناطق بیایانی قرار گرفته و نابود شود) انباشت بیش از حد برای حفظ وضعیت را مختل می‌کند.

دولت سرمایه‌داری بناست این مشکل را با تشویق یا مجبورکردن شرکت‌ها برای انجام اقدامات دشوار در کوتاه‌مدت که با این وجود منافع آن‌ها را در بلند‌مدت ارتقا می‌دهد، حل کند. اما دولت از نظر ساختاری تحت انقیاد ماهیت نظام سرمایه‌داری قرار دارد: دولت‌ها برای حفظ مشروعیت خود در بین عموم مردم و پیوندهای ارزشمند خود با منافع خصوصی‌، به انباشت سرمایه اعتماد می‌کنند.

یافتن راه خود برای خروج از این بحران مخوف نیاز به ایجاد قدرت در خارج از این نهادها دارد تا آنچه را در درون آن‌ها اتفاق می‌افتد، شکل دهد. تنها بدیل واقعی در برابر قدرت صاحبان سرمایه ، قدرت کار سازمان‌یافته است. و تنها بدیل واقعی در برابر قدرت دولت سرمایه‌داری، قدرت سازمان‌یافته اکثریت مردم است. نمی‌توانیم برای حل بحران آب‌و‌هوایی به بیل گیتس اعتماد کنیم‌؛ اما در عین حال نمی‌توانیم اعتمادمان را هم در سبد جو بایدن بگذاریم. اکثریت مردم کره زمین -کسانی که بیشترین آسیب را در اثر فروپاشی اقلیمی می‌بینند‌- باید بسیج شوند و روش متفاوتی برای سازماندهی جامعه طلب کنند، شیوه‌ای مبتنی بر تأمین نیازهای بسیاری از مردم تا بهادادن به طمع معدودی افراد.

در تاریخ 11 مارس 2020، سازمان بهداشت جهانی ویروس کرونا را یک پاندمی جهانی اعلام کرد. در آوریل همان سال، کایر استرمر در انتخابات رهبری حزب کارگر بریتانیا پیروز شد و به دوران جرمیکوربین پایان داد. بسیاری این رویداد را پایان نسلی از گرایش‌های چپ‌گرای این حزب تلقی می‌کنند. در این دوران جدید چه تصویری را در ذهن نگاه داشت؟ آیا سوسیالیسم موجود می‌تواند راهی برای خروج از بن‌بست فعلی باشد؟
همه می‌دانند که من از طرفداران استارمر نیستم. در انتخابات رهبری حزب کارگر در سال 2020 برای ربکا لانگ بیلی کارزار انتخاباتی راه انداخته و قاطعانه معتقد بودم که به‌رغم ژست‌های مثبت استارمر به سمت چپ در طول مبارزات انتخاباتی‌، رهبری او مبتنی خواهد بود بر وارونه‌سازی تمامی دستاوردهایی که طی سال‌های کوربین توسط چپ بدست آمده است. این پیش‌بینی اساسا بر اساس ارزیابی شخصیت استارمر نبود‌، بلکه بر اساس ماهیت قدرت سیاسی بود. یکی از اولین کارهایی که هر رهبر جدید انجام می‌دهد این است که با تضعیف قدرت مخالفان، ‌موقعیت خود را تثبیت کند: برای استارمر‌، بخش راست‌گرای حزب از کارزاری حمایت می‌کرد که همیشه در نهایت چپ‌گرا می‌شد.

اما سوسیالیست‌های درون حزب کارگر با شکست در دموکراتیک‌سازی ماشین حزب‌، خود را کاملا در برابر این چرخش گشوده و عاری از حفاظت گذاشتند. تا زمان دموکراتیک شدن ساختارهای حزب کارگر‌، سوسیالیست‌ها هرگز نفوذ واقعی در حزب کارگر نخواهند داشت. این امر مستلزم ایجاد قدرت در داخل و خارج از حزب کارگر است؛ ما باید وقت و انرژی خود را صرف جنبش‌های سیاسی کنیم که می‌تواند رهبران ما را مورد بازخواست قرار دهد.

اگر ما بتوانیم استارمر را تحت فشار قرار دهیم تا مثلاً سیاست حزب کارگر نیو دیل را ایجاد کند‌، این یک پیروزی چشمگیر برای فعالان خواهد بود. سیاست‌هایی مانند نیو دیل جدید سبز محبوبیت فوق‌العاده‌ای دارند و من اطمینان دارم که ‌اگر بتوانیم به اندازه کافی کارزار به راه بیندازیم، می‌توانیم رهبران خود را مجبور به گوش‌دادن به صدای مردم کنیم.

لازم نیست که این یک دستور کار رادیکال سوسیالیستی باشد. یک بسته محرک سبز احتمالا سه برابر توافق تونی بلر و گوردون براون شغل ایجاد خواهد کرد و ایجاد اشتغال در اقتصاد مراقبت به طور نامتناسبی از زنان طبقه کارگر حمایت می‌کند، یعنی یکی از گروه‌هایی که تحت فشار ریاضت اقتصادی است. این سرمایه‌گذاری باید با گسترش مالکیت عمومی‌، تحول در بخش مالی و حمایت از جنبش کارگری همراه باشد تا اطمینان حاصل شود که شرکت‌های خصوصی بیشترین سود حاصل از شرکت‌های بزرگ دولتی را ندارند. اما حتی یک بسته محدودتر کینزی برای هزینه‌های سبز هم مبلغ قابل‌توجهی را برای حمایت از آسیب‌دیدگان و همچنین برای کربن‌زدایی اقتصاد انجام می‌دهد. بسیار مهم است که این امر همچنین به ایجاد قدرت و اعتماد به نفس در افراد کار کمک می‌کند تا آ‌ن‌ها بتوانند خواستار تغییرات حتی بزرگ‌تر شوند.

 

گفتگو از کامران برادران

منبع: ایبنا

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.