حلقه‌ی گمشده ای به نام پارادایم

پرسش‍گری از ویژگی‍های اساسی و غیر قابل انکار علم است. علم به مدد این خصلت، زمینه ساز دگرگونی های شگرفی در تاریخ تمدن بشر شد و روح پرسش‍گری ، انبوهی از آراء و نظرات مختلف در زمینه های گوناگون علم برای انسان معاصر به میراث گذاشت ، که از آن به رشد انباشت علمی یا انباشت دانش تعبیر می‍شود. انباشت علمی و به تبع آن گسترش دانش در گذر زمان این باور را ایجاد نمود که کار اصلی علم همین است.

« باور عموم بر این است که هر یافته علمی به مثابه سنگ زیربنای پیشرفت‍های آینده است و در نتیجه وضع پایدار فعلی، حاصل افزایش تدریجی دانش است .به نقل از نیوتون: اگر دور را دیده‍ام از این رو است که بر شاخه غول‍ها ایستاده‍ام . اما کوهن با طرح نظریه خود در کتاب ساختار انقلاب‍های علمی و خلق مفهوم پارادایم خط بطلانی بر این اسطوره انگاری و این تصور کشید»(نقل به مضمون ،ریتزر،۱۳۹۳: ۸۹۸).

البته این به معنی انکار نقش انباشت علمی در پیشرفت علوم نیست.«اگر علم را مجموعه‌ای از مشاهدات، نظریه‌ها و روش‌های گردآمده درکتب درسی رایج بدانیم، در این صورت دانشمندان کسانی هستند که فاتحانه یا مغلوبانه کوشیده‌اند تا این یا آن جزء را به آن مجموعه‌ی خاص خود بیفزایند.

به این ترتیب، تحول و توسعه علمی فرایندی تدریجی خواهد بود که طی آن اجزاء مذکور به طور فرد یا جمعی به آن انباشته مستمراً درحال افزایش افزوده می‌شوند، انباشته‌ای که فنون و معرفت علمی را تشکیل می‌دهد».(کوهن، ۱۳۹۷: ۳۰)

در واقع کوهن میان دو اصطلاح “پیشرفت علم” و “تغییرات اساسی” تفاوت قائل است و برای تبیین نظریه خود از مفاهیمی هم چون “علم عادی ” و “بحران علمی مدد می‍جوید تا به مفهوم دیگری به نام پارادایم دست یابد.«او با تکیه بر دو مفهوم پارادایم‌ و انقلاب به جای انباشت از گسست سخن می‌گوید ».(صادقی،۱۳۹۴ :۱۳۶)

پارادایم در یک بیان ساده اشاره دارد به یک چارچوب یا یک الگوی علمی کلی که مورد پذیرش صاحب‍نظران و اندیشمندان باشد. «پارادایم یا چارچوب‌مرجع یا الگوی مفهومی مشتمل است بر مفروضات کلی نظری و مفاهیم و روش‌ها و فنون کاربرد آن‌ها که اعضای جامعه علمی خاص آن‌ها را می‌پذیرد و به آن رفتار می‌کنند». ( مهدوی و شریفی ،‌به نقل از چلبی،۱۳۸۶، ۳۹۰)

« از نظر کوهن پژوهشگران درون یک پاردایم،‌ به امری مشغول هستند که علم عادی نامیده می‌شود».(حافظ‌نیا،۱۳۹۲: ۹) و « علم عادی دوره انباشت دانش است که دانشمندان برای بسط و گسترش پاردایم غالب و مسلط به کار می‍برند. کوهن می‍پذیرد که انباشت نقشی در پیشرفت علم دارد ولی الزاماً به تغییرات اساسی واقعی منجر نمی‍شود».(‌ریتزر، ۱۳۹۳ : ۸۹۸)

وجود ساختاری به نام پارادایم کمک می‌کند تا تلاشهای علمی در یک فضای کم‌مناقشه و به نسبت با ثبات به تولید و افزایش دانش بشری منتهی شود.
تعیین روش‌ها ،‌محدوده‌های تحقیق ،‌ اصول و قواعد و دسته بندی و طبقه بندی موضوع‌ها از کارکردهای مهم هر پارادایم است. از طرفی با توجه به گستردگی نظریه‌ها در حوزه‌های مختلف هر علمی ،‌وجود چند پارادایم غالب در آن علم ، امری طبیعی و بدیهی است.

«پارادایم ، تصویری بنیادی از موضوع مورد یک مطالعه علم است. پارادایم به تعیین موضوعی که باید مطالعه کرد و پرسش‌هایی که باید مطرح کرد و چگونگی مطرح کردن آن وقواعدی که باید در تفسیر پاسخ های به دست آمده رعایت کرد ، کمک می کند.

پارادایم کلی ترین واحد مورد اجماع در یک علم است و به تفکیک یک اجتماع علمی (یا اجتماعی فرعی) از اجتماع علمی دیگر کمک می کند . پارادایم سرمشق ها ونظریه ها و روش ها و ابزارهای موجود در اجتماع علمی را دسته بندی و تعریف و به هم مرتبط می‌کند».(‌ریتزر، ۱۳۹۳ : ۸۹۹)

زمینه‌های خلق این مفهوم به جدال‌های علمی و منازعه‌ و مباحثه‌های حوزه اندیشه باز می‌گردد.مسأله زمانی حادث ‌شد که آراء و نظرهای صاحب نظران و متفکران و حتی نظریه‌های کلان و بنیادین در تقابل باهم قرار گرفت.

از آن‌جا که این نظریه‌ها به زعم پیروان و طرفدارانشان بر مبنایی استوار و متقن بنا نهاده شده بود، بنابراین تا زمانی که آن مبناهای استوار، سست شدند پذیرش و تغییر آراء طرفین منازعه محقق گشت و به تعبیری الگوها،‌معیارها ،مفاهیم اساسی و نظریه‌های موجود پاسخگویی پرسش‌ها و جدل‌ها نشدند .

«از نظر کوهن بی‍قاعدگی‍های حاصل از جدال با علم عادی، ابتدا به بحران و سپس به انقلاب علمی تبدیل می‍شود .در نهایت حاصل این انقلاب یک علم عادی جدید و یک پارادایم تازه است و ساختار انقلاب علمی اشاره به همین فرآیند دارد».(نقل به مضمون ریتزر، ۱۳۹۳: ۸۹۸)

از طرفی چنانچه این ویژگی به چالش کشیدن و اختلاف بر اصول به خصلت ثابت و همیشگی تبدیل می‍شد، محیط‍ و فضای علمی را به نوعی سردرگمی و آشفتگی مبتلا می‍نمود که بی‍شک حاصل دست‍آوردهای مهم امروز نبودند.

بی‍قاعدگی‍ها و منازعاتی که نسبت به علم عادی وارد می‍شود به نوعی مرحله پیش‍علم برای پاردایم جدید محسوب می‍شود. «با وجود اختلاف بر سر اصولی اساسی در مرحله پیش علم ، انجام تحقیقات توسعه یافته و مطلوب و پیچیده‍ای که حل مسائل درونی پارادایم را ممکن می‍سازد، محقق نخواهد شد.

در این شرایط ، وجود پارادایم برای عمل تحقیق و پژوهش نقشی هدایت کننده دارد و برای پژوهش‍گران و محققان پیرو پارادایم مسلط اطمینان خاطر فراهم می‍کند تا به فعالیت خود بپردازند . در واقع آن‍چه علم را از غیر علم مشخص می‍کند وجود همین پارادایم است که سنت علمی رایج را حفظ و استمرار می‍بخشد».(نقل به مضمون مهدوی و شریفی، ۱۳۸۶ : ۳۹۱)

از آن‍چه که در سطور پیش گفته شد می‍توان چنین دریافت، پارادایم شاخص و یا معیاری است که علم را از غیرعلم جدا می‍کند. البته مباحث زیادی در نقد نظریه کوهن وجود دارد.

از نظر وی پیشرفت علم از طریق انباشت علم صورت نمی‌پذیرد . همچنین هدفی نهایی برای علم قائل نیست .«تا پیش از کوهن ، هدف نهای و غائی علم رسیدن و یا نزدیک شدن به حقیقت و تببین کامل و صادقانه موضوع‌های مورد بررسی بود ولی کوهن برای علم غایت و هدف معینی در نظر نمی‌گیرد. از نظر او علم و تکنولوژی با تمام پیچیدگی‌ها و دست آوردهایی که دارند ممکن است بدون برخورداری از هدف معینی تحقق یافته باشند».(صادقی، ۱۳۹۴: ۱۴۹)

صرف‌نظر از انتقادهایی که به اندیشه‌های کوهن وارد شده است. نمی‌توان از انقلابی که کتاب ساختار انقلاب‌های علمی در نحوه اندیشیدین و طرز برخورد با منازعات علمی به وجود آ‌ورد صرف‌نظر کرد. این کتاب را به عنوان پرنفوذترین کتاب فلسفه انگلیسی زبان قرن بیستم می‌دانند.

حال غرض از نوشتن این سطور در باب پارادایم ،‌ صرفاً بیان پاره‌ای از دانسته‌های نظری نیست. با کمی تأمل در متون علمی،‌مقاله‌ها و کتاب‌های منتشر شده و به طبع رسیده در حوزه علم و دانش و آن‌چه که تحت عنوان تولید دانش در جامعه ما مطرح می‌شود و همچنین آن‌چه که از دل مباحثه ها ،گفتگو‌ها و مناظرات علمی،‌سیاسی و اجتماعی دریافت می ‌شود، چنین به نظر می‌رسد که در فضای علمی وسیاسی و به طورکلی در حوزه اندیشه در کشور جای خالی توجه به مفهوم پارادایم به طورکامل مشهود است.

البته وقتی از فضای علمی موجود در جامعه صحبت می‌شود،می‌‌توان این فضا را به دوجنبه عمده تقسیم نمود؛یکی جنبه کیفی و دیگری جنبه کمّی، جنبه کیفی در ارتباط با آن دسته از اساتید ،صاحب‌نظران و فعالینی هستندکه بر اساس قواعد و راه و رسم علمی و در چارچوب یک نظام فکری منسجم در حال فعالیت هستند.

اما جنبه کمّی آن فضایی را در برمی‌گیرد که در واقع به معنای صحیح آن علم محسوب نمی‌شود ولی به هر حال به عنوان نشانه‌ها و شاخص‌های علمی و تولید دانش ،نزد رسانه‌ها و مسئولین کشور تلقی می‌شود و نمونه بارز آن مقاله‌ها،پایان‌نامه‌ها وکتاب‌هایی است که هر روز بر شمار آن افزوده می‌شود و حاصل توجه صرف به مدرک‌گرایی است .

گرایش روز افزون اقشار مختلف جامعه به کسب مدرک‌های دانشگاهی در سطوح عالی (به ویژه در سطح دکتری تخصصی) ناظر به همین جنبه‌های کمّی است.

پیش‌تر گفته شد که کوهن دو مفهوم «علم عادی» و «بحران‌های علمی» برای تبیین نظریه خود مطرح کرد. در این نوشتار تمرکز بر مفهوم علم عادی و الگوهای رایج و پایداری است که مورد قبول اکثریت جامعه علمی است بنابراین جنبه انقلابی و بحران‌های علمی مدنظر این نوشتار نیست. مسأله این است، بسیاری از مدیران ومسئولان تصمیم‌گیر در سطوح بالای مدیریتی و همچنین برخی از صاحب‌نظران و فعالین علمی که به اصطلاح تریبون در دست دارند واز امتیاز قدرت رسانه و جذب مخاطب برخورداند، شناخت دقیقی از مفهوم پارادیم‌ها ندارند.

به عنوان مثال مسئول یک سازمان عریض و طویل در ظاهر، نماینده یک پارادایم مذهبی و سنتی است ولی در حوزه عمل در قالب پارادایمی متناقض با مذهب و سنت رفتار می‌کند و به تعبیری انسجام وهماهنگی میان اندیشه و عمل وجود ندارد،تکلیف مشخص نیست.

البته منظور آن دسته از افرادی است که با مفهوم پارادایم ناآشنا و بیگانه هستند وگرنه آن گروهی که آگاهانه وبا شناخت به سمت تغییر پارادایم حرکت می‌کنند مورد بحث این نوشتار نیست در عین حال نباید از این نکته غافل ماند که برای تغییر پارادایم ابتدا باید پارادایم‌ها را شناخت باید قواعد ، مناسبات و نظام فکری علوم عادی را شناخت گاهی باید از مسیرهای سر‌راست در سطح جاده جدا شد ومسیر را از بلندای نگاه نظار کرد.

منبع انسان شناسی و فرهنگ
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.