سراب تل آبیب یا سودای سلفی

محمد هادیفر

در پی فشارهای آمریکا به دولت‌های عربی منطقه، روابط پنهانی پیشین برخی از حکام کشورهای اسلامی با رژیم اسراییل، وارد فاز علنی و اجرایی شده و عادی سازی روابط میان این دولت‌ها با اسراییل در دستور کار قرار گرفته است. دولت امارات متحده عربی، بعنوان سردمدار پیشرفت اقتصادی در منطقه، اولین کشوری بود که از رابطه با رژیم صهیونیستی، قبح زدائی کرده و به تبع آن موجی از وسوسه‌های سیاسی در بین برخی از دولت‌های وابسته منطقه‌ای بوجود آمده است.

 آنچه بیش از همه اذهان ناظران را را بخود جلب کرده است، روابط حکام سعودی به عنوان فرمانرویان سرزمین وحی و حافظان حرمین شریف با رژیمی که کینه و عداوت تاریخی با مسلمین دارد، است. این روابط برای بسیاری غیرمنتظره بود اما با بررسی سیر تاریخی تفکر حاکم بر این کشور و واکاوی دلایل توجیهی این پیوند و گسترش این روابط، می‌توان ادعا کرد که این روابط چندان هم تعجب برانگیز نخواهد بود.

پیشینه تاریخی

هویت عربستان سعودی بر پایه پیوند عقاید محمد ابن عبدالوهاب و قدرت محمد ابن آل سعود در سال 1735 میلادی شکل گرفته است. همان پیوندی که تاریخ خونباری را از ابتدای شکل گیری این کشور برای جامعه بدوی عربستان رقم زد. در بررسی این اندیشه باید گفت هیچ جریانی دربسترجامعه بدون پشتوانه اعتقادی نمی‌تواند قوام و دوام داشته باشد. لذا حاکمیت عربستان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و ابتدا باید قبل از بررسی ساختار قدرت سیاسی این کشور به بررسی اندیشه سیاسی آن کشور که مبین هویت و ماهیت این کشور می‌باشد، پرداخت.

ساختار فکری حکومت عربستان برپایه نوعی سلفیت استوار است که دارای جهشها و حرکات سینوسی منحصربفردی می‌باشد. جریان سلفی که اندیشه حکومتی عربستان را تشکیل می‌دهد “سلفیت مدخلی” است که به علت پایبندی به حفظ ساختار حاکمیت،”سلفیت درباری”نیز نامیده می‌شود.

باید دانست که اندیشه مدخلی به گونه‌ای دیگر دارای سابقه طولانی در سرزمین حجاز می‌باشد. پیوند دین و قدرت پس ازخلفای راشدین در این سرزمین به شیوه دیگری ادامه یافت ودر این دوران دستگاه قدرت با مشروعیت دینی، ردای خلافت برتن نمود. این اندیشه با اتکا به مباحث فقهی و کلامی همانند”قضا و قدر” و “جبر و اختیار”حاکمیت دینی، توانست پایه‌های حاکمیتی خود را محکم نماید.

 اولین و مهمترین استفاده‌ای که اصحاب قدرت ازدین نمودند، عاریت ردای شرع برقامت قدرت است که “اهل حدیث”نیزبعنوان خیاطی قابل، توانستند قبایی برقامت خلافت دینی بدوزند که بیشتر به تاج شاهان شباهت داشت.

 در این زمان که “عقل” درگوشه عزلت خزیده بود،”نقل” با قرائت خاصی از دین میدانداری می‌کرد و قدرت سلطانی نیز برای مشروعیت خود نیازمند این گونه اندیشه سیاسی بود. به این سبب، احمد ابن حنبل بعنوان اصلی‌ترین شخصیت حدیثی در خصوص رواداری حکم و حاکمیت و مردم چنین اظهارنمود؛ اجماع تابعین و علماء و فقها و بزرگان سلف براین است که سنت پیامبر (ص) براین بوده است که زیر پرچم حاکم اقدام به قیام مسلحانه نکنند و صبر درپیش گیرند خواه سلطان عادل باشد یا ظالم. اگر حاکم معصیت کند قیام علیه او روا نمی‌باشد همچنین تکفیر کسی که اهل توحید است اگرچه معصیت کبیره انجام دهد جایزنیست. (آلوسی؛ جلاء العینین فی محاکم الاحمدین ص 279). دیگرائمه مذاهب اربعه و شارحین اندیشه‌های آنان چنین دیدگاهی را با اندکی تغییر پذیرفتند.

زمانی که نبرد بین اهل حدیث و معتزله، در نیمه اول قرن اول هجری شکل گرفت، پذیرش حاکم بعنوان سرنوشتی محتوم، ازجمله مباحث کلامی بود که وارد ادبیات دینی خلفای پس از راشدین قرار گرفت. در این زمان بود که هرگونه تعقل و تفکر در معرفت دینی تعطیل و دینداری بدون تعقل با اندیشه ظاهر گرائی پدید آمد و قضا و قدر را با مجبور بودن بشر، خلط نمودند درحالیکه قضا و قدر درحیطه سنت لایتغیرالهی تفسیر شده است. از همین منهج فکری جبری بود که معاویه و خلف او که در طول تاریخ خلیفه و جانشین پیامبر (ص) نامیده می‌شوند خود را ولی خدا برمردم دانستند و قرنها مشعل خلافت سلطنتی را با پتیله دین درمحافل خود روشن نگه داشتند.

باظهور ابن تیمیه درقرن هفتم هجری، بعنوان پایه گذار جریان سلفی نوین، پیوند دین وقدرت وارد فازجدیدی گردید.

 او با تأیید دیدگاههای ائمه وشارحین سلف نوشت؛ سنت رسول الله (ص) اینگونه بوده است که برجور وظلم سلاطین صبرکنند حتی باوجود معصیت کار بودن حکام درنمازجماعت به آن بپیوندند. (مجموعه فتاوا، ج 28، ص 470).

وبراین اساس ساختار قدرت وقت، مردم را با فلسفه جبر آشنا نموده وسرنوشت آنان را ازپیش تعیین شده دیکته نموده واطاعت ازحاکم ولوجابر راجزء قضای الهی دانسته وخروج از آن را خروج ازدین می‌دانست.

باید دانست در سپهر اندیشه نظام سیاسی کنونی عربستان، بازتولیدی از همان اندیشه‌های قبلی سرزمین حجاز می‌باشد و در ساختار کنونی آنها توانستند نسخه جدیدی از عقیده سلفیه را بوجود آورده تا بتوانند، پاسخگوی نیازمندیهای عقیدتی خود باشند.

این جریان ابتدا با هویت سلفیه علمی در مراکز علمی عربستان شکل گرفت. جریانی که از نظر “هیات کبار العماء”عربستان بدور نبوده است. “هیات کبار العماء”عربستان، مفتی و مولد احکام فقهی در سرزمین حجاز هستند، به گونه‌ای که حتی گروههای جهادی و تکفیری از فتاوای آنان بهره مندند لذا هرگونه تغییرات شکلی و هویتی در ساختار فکری سلفیت نمی‌تواند از دید “هیات کبار العماء” بدور باشد.

بنابراین سلفیت علمی نیز مستثنی نبوده و قطعاً این گونه از اندیشه سلفی با تدبیر و هدایت“هیات کبار العماء” شکل گرفته است. فلسفه وجودی جریان “سلفیه علمی”مشروعیت بخشیدن به نظام سیاسی عربستان با حفظ هویت اندیشه‌های محمد ابن عبدالوهاب است. سلفیه ای که در داخل کشور، علمی و فرهنگی، تبلیغی، اصلاحی و توجیه گر قدرت سیاسی عربستان بوده و مبانی علمی این گونه از سلفیه، براساس فقه و مذهب احمد ابن حنبل، مبانی فکری ابن تیمیه و منهج محمد ابن عبدالوهاب است. این جریان توصیه اکید برپیروی محض ازحکومت و حرمت هرگونه قیام یا مقابله باحکومت و والیان است. درحقیقت بقای نظام سیاسی عربستان خط قرمز جریان سلفیه علمی است.

باید دانست زمانی که صدام بعنوان قدرت زیاده طلب منطقه‌ای موجودیت حکومتهای منطقه را به خطر انداخته بود، “هیات کبار العماء”عربستان با محوریت عبدالعزیز بن باز، مفتی اعظم عربستان فتوای استعانت از کفار در جنگ بین مسلمین را مطرح کرد و بخاطرخطر موجودیت نظام سعودی بشدت مورد استقبال دستگاه حاکمیتی قرار گرفت.

این فتوا مبنای پشتیبانی فقهی سیاست خارجی عربستان گردید وشیخ محمد جامی بعنوان طراح ظاهری این نظریه، درسایه فتوای علمای طراز اول به ساختار سازی این فتوا مشغول گردید. در واقع اندیشه محمد جام ضربه گیر “هیات کبار العماء”عربستان بود تا در صورت عدم موفقیت، “هیات کبار العماء” از آسیبهای اعتقادی مصون بمانند و از طرف دیگر تکثرگرایی در سلفیت درباری را در حاکمیت عربستان تبیین نمایند.

پس از طرح نظریه نسبتاً موفق محمد جامی، “هیات کبار العماء”عربستان از جمله عثیمین و صالح فوزان وربیع بن هادی المدخلی و هادی الوادعی از پشت صحنه این نظریه خارج و پشتیبانی علنی خود را از این جریان نوظهور سلفی اعلام کردند. در این میان،”ربیع بن هادی المدخلی” شاگرد برجسته محمد جامی، جریان جامیه را از علمی به اجرایی و عملیاتی تبدیل نمود. ربیع المدخلی تحت تأثیر تفکرات شیخ محمد امان جامی و ازمدافعین سرسخت حکومت عربستان بود و معترضان به حکومت را تکفیر کرده و در دردفاع از حکومت سعودی کتب و مقالات زیادی نگاشته است.

او درمقابل اندیشه سید قطب که توحید درحاکمیت را سرلوحه اندیشه خود نموده بود به منهج فکری سلفیت تکفیری تمسک جسته وتوحید افعالی و ربوبی و اسماء وصفات را مبنای تفکر خود قرار داد و در رد نظریات سید قطب کتبی از جمله “اضواء الاسلامیه علی رد عقیده سیدقطب و فکره”؛ “مطاعن سید قطب فی اصحاب رسوال الله”؛ “العواصم مما فی کتب سید قطب من القواسم” را ارائه کرد. وی در زمینه توحید و شرک مانند دیگر وهابیها مقلد ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب و ائمه سلف است و مبنای فکری او کتاب التوحید محمد ابن عبدالوهاب می‌باشد.

ربیع المدخلی ازجمله علمایی است که ازحاکم دفاع می‌کند و خروج بر حاکم را جایزندانسته وآنرا حرام می‌داند حتی درصورتی که حاکم کافر باشد خروج برآنرا جایزنمی داند مگر مصلحتی بالاتر ازآن وجود داشته باشد وصبر برحاکم کافر را بهتر دانسته و معتقد است، هرکس برعلیه حاکم قیام کند وازدنیا برود، برمرگ جاهلی ازدنیا رفته است.

 درنظر مدخلی حتی انتقاد از حاکم نیز حکم خروج برحاکم را دارد. وی جهاد همراه حاکم ظالم و عادل را تا روز قیامت برهمه واجب می‌داند و براین باور است که کسی حق انتقاد به حاکم در زمینه مسائل جهاد را ندارد. (مجموعه کتب و فتاوی، ج 2، ص 42). ربیع المدخلی کمک و استعانت از کفار در دفاع از دین را جایز دانسته و ادله زیادی برجواز استعانت از کفارو جهاد آورده است. در این زمینه کتاب مشهوری بنام صدعدوان الملحدین وحکم الاستعانه بغیرالمسلمین را نگاشته است. این نظریه در عربستان با مخالفت علمایی چون سفرالحوالی، سلمان العوده، ناصرالعمر و… روبرو شد، که بعدها آنها را جریان “الصحوه” (بیداری) نام نهادند، که همگی از سوی “هیات کبار العماء”عربستان و جریان مدخلی تکفیر شدند.

جریان مدخلی با پشتوانه فکری درکنار پول‌های نفتی قدم به عرصه کشورهای عربی نهاد و در این کشورها عملاً وارد فاز عملیاتی و جهادی گردید. این جریان با توصیه مستقیم ربیع المدخلی دریمن با تشکیل یگانهای نظامی ابوالعباس با پشتیبانی و تجهیزات عربستان و امارات و درلیبی با گردانهای نظامی درکنار ژنرال حفتر قرار گرفت. در یمن علیرغم قدمت اندیشه مدخلی و همت فکری الوادعی و جانشین آن الحجوری، این جریان تا کنون نتوانسته است با وجود تشکیل فوجهای نظامی، حکومت علی عبدالله صالح، هم پیمان آل سعود را به قدرت برگرداند، اما در لیبی عریان‌تر در عرصه نظامی حاضر شده و خلیفه حفتر را تقویت کرده و تا حدودی در جهت تحکیم پایه‌های حکومت وی اقدام کرده است. پس از این پشتیبانی‌های مالی و فکری، جریان مدخلی مورد استقبال برخی حکام سنتی منطقه قرار گرفته است، اگرچه توفیق جریان مدخلی در سرزمینهای مختلف بستگی به شارحان آن اندیشه در آن کشور دارد که تا چه اندازه بتواند درجامعه هدف نفوذ پیدا کنند.

در بین گونه‌های سلفی، سلفیه مدخلی یا درباری در حرکت هویتی از حرکت جهشی بیشتری برخوردار است. به طوریکه از سال 1990 تا کنون درحالی که تنها دو دهه از عمرآن می‌گذرد توانسته از بستر علمی و فرهنگی و درباری در عربستان به سلفیه جهادی در بیابان‌های لیبی و کوهستانهای یمن تبدیل گردد. و درحرکت ماهیتی توانسته با استفاده از اجتهاد خاص از روابط با دشمنان اسلام قبح زدائی نموده و نظریه استعانت از کفار درجنگ بین مسلمین را به اندیشه نظام سیاسی عربستان ضمیمه نماید. حال باید رهبران فکری عربستان بگویند ازکدامین تهدید داخلی و خارجی فکری و اعتقادی به دامان اسرائیل پناه می‌برند؟

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.