نقد کتاب «ترس و لرز»-۳ / فهمیدن ابراهیم خلیل‌الله سخت‌تر است یا فلسفه هگل؟

کی‌یرکگور می‌گوید: ایمان والاترین چیزهاست و شایسته فلسفه نیست، چیز دیگری را جای ایمان عرضه و آن را خفیف کند. او می‌گوید فلسفه هگل را خوانده اما وقتی به ابراهیم (ع) فکر می‌کند، نابود می‌شود.

امروز سومین قسمت از پرونده نقد کتاب «ترس و لرز» نوشته سورن کی‌یر کگور را پیش روی مخاطبان قرار می‌دهیم. این کتاب همان‌طور که می‌دانیم درباره چرایی عملکرد حضرت ابراهیم (ع) در قربانی‌کردن اسماعیل (ع) یا به قول کی‌یر کگور اسحاق است. این فیلسوف دانمارکی که به‌عنوان پدر اگزیستانسیالیسم شناخته می‌شود، در این کتاب خود که رساله‌ای عرفانی_فلسفی است، حضرت ابراهیم را به‌عنوان شهسوار ایمان معرفی کرده و معتقد است هرگز نمی‌تواند عملی شبیه عمل ابراهیم (ع) انجام دهد. بلکه تنها به‌عنوان یک‌شاعر می‌تواند او را تحسین کند.

پیش از آغاز پرونده «ترس و لرز» مطلبی در شناخت کلی فلسفه کی‌یر کگور منتشر کردیم که در این پیوند قابل دسترسی و مطالعه است: کندوکاوی در فلسفه کی‌یرکگور / شباهت‌ها و تفاوت‌های ابراهیم و آگاممنون

قسمت‌های اول و دوم پرونده هم که طی این هفته منتشر شدند، به ترتیب زیر هستند:

قسمت اول: خسران خلیل در صورت عدم وجود ایمان / چرا ابراهیم پدر ایمان است؟

قسمت دوم: ایمان؛ جایی که پای عقل می‌لنگد / تشابه و تفاوت‌های کی‌یرکگور و نیچه

در سومین قسمت پرونده که امروز منتشر می‌شود، بخش اصلی کتاب «ترس و لرز» یعنی بخش «مسائل» را بررسی و تحلیل می‌کنیم.

مشروح قسمت سوم پرونده نقد کتاب «ترس و لرز» در ادامه می‌آید:

انتقادات کی‌یر کگور از زمانه خودش

اشاره کردیم که کی‌یر کگور از بی‌توجهی و غفلت هم‌عصرانش نسبت به امر شیطانی گلایه داشت. او همچنین از عقل‌گرایانی هم که می‌خواستند از ایمان جلو بزنند، گلایه‌مند بود. اما در این بخش، به‌طور مبسوط به انتقادات و گلایه‌های این فیلسوف دانمارکی نسبت به دوره و زمانه و معاصرانش می‌پردازیم و سپس وارد بحث اصلی یعنی بررسی بخش «مسائلِ» کتاب «ترس و لرز» می‌شویم.

کی‌یر کگور درجایی از بخش «مسائل» که مشغول صحبت از ذات متناقض ایمان است، انتقادی دیگر از مردمان معاصر خود یا به قول خودش هم‌نسلانش می‌کند؛ این‌که چرا نمی‌خواهند در ایمان متوقف بمانند و این‌که چرا گاهی می‌شنود کسانی از اقرار به این‌که ایمان داشته باشند، شرمگین می‌شوند؟

کی‌یر کگور می‌نویسد: «این را نمی‌توانم بفهمم؟» (صفحه ۷۸) او با کنایه می‌گوید مسخره و عجیب است که درست در عصر او که هرکس قادر به انجام عالی‌ترین کارهاست، شک در نامیرایی نفس در حد زیادی شایع باشد. چون اگر شخص واقعاً حرکت ترک نامتناهی را انجام داده باشد، به‌دشواری می‌تواند در این زمینه (ایمان و نامیرایی نفس) شک کند.

جایی از بخش «مسائل» کتاب هست که کی‌یر کگور از ایمان زمانه خودش گلایه می‌کند و منظورش ایمان متداول واعظان و کشیشان است. ایمانی که کی‌یر کگور در مقابل، از آن دم می‌زند؛ از جنس ایمان عرفانی است. یعنی او نه موضع عقل‌گرایان را می‌پذیرد (که می‌خواهند از ایمان فراتر بروند و با عقل به مرتبه‌ای بالاتر برسند)؛ نه به‌سمت دین‌داران رسمی متمایل می‌شود (که به قول او ایمان ابراهیم را نفهمیده‌اند). کی‌یر کگور می‌نویسد یا باید داستان ابراهیم را فراموش کرد یا باید هراسان‌شدن از پارادوکس عظیمی را که معنای زندگی ابراهیم بود، آموخت تا فهمید که زمانه‌اش (زمان کی‌یر کگور)، مثل هر زمانه دیگر، اگر ایمان داشته باشد، می‌تواند شادمان باشد.

بنابراین او علت ناشاد بودن زمانه خود را عدم وجود ایمان می‌داند. تناقضی و ایرادی که کی‌یر کگور در دین دین‌داران رسمی و واعظان معاصر خود می‌بیند، به این ترتیب است که آن‌ها ابراهیم (ع) را به چیزی پیش پا افتاده تبدیل می‌کنند و با این کار، دیگران را از تقلید از او بر حذر می‌دارند. او در حالی که تصویر ارائه‌شده از حضرت ابراهیم (ع) توسط کلیسا را نسخه عوامانه می‌خواند، به این نتیجه می‌رسد که با وجود همه این شرایط، نباید از صحبت‌کردن درباره ابراهیم (ع) اجتناب کرد. به‌عبارت ساده‌تر اوضاع و احوال زمانه و محیط اطراف کی‌یر کگور باعث دلسردی‌اش از تحلیل عمل شهسوار ایمان نمی‌شود.

کی‌یر کگور معتقد است عصر او همواره خواستار کمدی است و این سؤال را مطرح می‌کند که آیا این عصر به راستی به ظهور پیامبری نیاز دارد تا موضوعی برای خندیدن داشته باشد یا بهتر است چنین پیامبری، آن‌چه را که این نسل و این عصر فراموش کرده، یادآوری کند؟ این فیلسوف یکی از بدی‌های نسل خود را در این می‌داند که قهرمان نمی‌آفریند و فقط تعداد اندکی کاریکاتور ایجاد می‌کند.

دشمنی مردم با شهسواران ایمان را هم در قالب این جملات بیان می‌کند که حضرت مریم (س) به ستایش دنیایی (مردم) نیازی ندارد؛ همان‌طور که ابراهیم از اشک و ترحم بی‌نیاز است چون نه او قهرمان بود نه ابراهیم بلکه هر دو بزرگ‌تر از قهرمان شدند. این مقام و رتبه‌شان هم نه با فرار از پریشانی، عذاب و پارادوکس به دست آمد بلکه به برکت آن بود. کی‌یر کگور در ادامه با اشاره به معجزه بارداری حضرت مریم (س) و عدم درک مردم از آن، می‌گوید با این حال از کدام‌زن چون مریم هتک حرمت شده است؟

همان‌طور که گفتیم، کی‌یر کگور ایمان را یک شور می‌داند و یک انتقادش از مردم دوره و زمانه‌اش این است که شور ندارند. به این مساله در بخش شرایط شهسوار ایمان، بیشتر می‌پردازیم.

شرح مساله در بخش «مسائل»

کی‌یر کگور بخش «مسائل» کتاب خود را با یک تذکر شروع می‌کند؛ این‌که جهانِ برون، تابع قانون کاستی و قانون بی‌تفاوتی است. در چنین‌جهانی هرکس چه نورالدین باشد چه علاالدین، اگر انگشتر جادویی را به انگشت کند، توسط غول جادو اطاعت می‌شود. اما در جهان روح، مسائل این‌گونه نیستند و نظمی الهی و سرمدی حاکم است. در جهان روح، تنها آن‌کس که کار می‌کند، روزی به دست می‌آورد و تنها آن‌کس که تشویش را شناخته، به آرامش می‌رسد.

آن‌طور که کی‌یر کگور می‌گوید در جهان روح، فرزند ابراهیم بودن یا داشتن ۱۷ پشت اصیل به کار نمی‌آید و بر آن کس که کار نمی‌کند، همان حکمی رواست که بر دوشیزگان اسرائیل. پس منظور نویسنده این است که برای رسیدن به ایمان، باید قدم در راه گذاشت و حرکت کرد. کی‌یر کگور معتقد است داستان حضرت ابراهیم (ع) این صفت برجسته را دارد که هر اندازه درک ما از آن حقیر باشد، همیشه شکوهمند است؛ اما با در نظر گرفتن این ضرب‌المثل که «زحمت بکشیم و توشه سنگین نماییم.» یعنی سعی کنیم به مقام درکش برسیم و قدم در این راه بگذاریم.

او در بحث تاکید بر عمل و اجتناب از حرف، می‌گوید مرد جوان ثروتمندی هم که همه دارایی خود را برای همراهی با مسیح به بینوایان انفاق کرد، بزرگ است اما او ابراهیم نیست و ابراهیم نشد. کی‌یر کگور به‌موازات همین‌بحث، از فراموشی مردمی هم گلایه می‌کند که می‌خواهند با وجود فراموشی اضطرابی که ابراهیم به آن مبتلا بود، از او سخن بگویند.

یکی از سؤالات مهم کی‌یر کگور در ابتدای رساله «ترس و لرز» درباره تقدیرگرایی است. او می‌پرسد آیا می‌توان گفت ابراهیم به‌واسطه تقدیر به این جایگاه رفیع یعنی پدر ایمان رسیده است؟ مشخص است که پاسخِ کی‌یر کگور منفی است چون از همان‌ابتدا می‌گوید اگر این‌گونه باشد، دوست ندارم در چنین ستایش پوچی شرکت کنم. و با مطالبی که تا این‌جا گفتیم، مشخص است که بر این باور است که ابراهیم (ع) با جد و جهد و تحمل اضطراب ناشی از ایمان، به این مرحله رسیده است.

او می‌گوید ابراهیم بی اضطراب نیست و همچنین می‌گوید اگر سخن‌گفتن از ابراهیم به دوش او گذاشته می‌شد، نشان می‌داد ابراهیم چه مرد بزرگی است که برگزیده خدا شده و تنها برای اوست که چنین آزمونی مقرر می‌شود و سپس نشان می‌داد ابراهیم چه‌قدر اسحاق را دوست داشته است. در این زمینه، کی‌یر کگور معتقد است اگر عشق پدران به پسران‌شان، مثل ابراهیم نباشد آن‌گاه هر اندیشه‌ای درباره قربانی‌کردن اسحاق نه آزمون، بلکه وسوسه‌ای پست خواهد بود. او کمی پیش‌تر، درباره ماهیت عشق، این جملات مهم را آورده است: «اگر عشق را به احساسی زودگذر، به هیجانی لذت‌بخش در انسان، تبدیل کنیم آن‌گاه با سخن‌گفتن از دستاوردهای عشق، فقط دام‌هایی برای ضعیفان گسترده‌ایم.» (صفحه ۵۵)

جایی از فرازهای ابتدایی بخش «مسائل» کتاب هست که به غربت ایمان اشاره دارد و بحث موردنظر در این فراز، این است که ایمان، از نظر موضوعی بین شاعران و نویسندگان غریب است. کی‌یر کگور می‌گوید شاعران بلد هستند از عشق دفاع کنند اما از ایمان نه. همچنین با انتقاد از این‌که از ایمان کلامی گفته نمی‌شود، می‌گوید: «چه کسی در ستایش این شور سخن می‌گوید؟ فلسفه فراتر می‌رود. الهیات بزک‌کرده بر پنجره می‌نشیند و عنایات فلسفه را گدایی می‌کند و جاذبه‌های خود را بر او عرضه می‌نماید. گویا فهمیدن هگل دشوار است اما فهمیدن ابراهیم چیز پیش‌پا افتاده‌ای است!» (صفحه ۵۶ به ۵۷) کی‌یر کگور می‌گوید به فلسفه هگل اندیشیده و گمان می‌کند خود هگل هم درباره برخی از سطور فلسفه‌اش چندان با خود روشن نبوده است. اما وقتی به ابراهیم فکر می‌کند، گویی نابود می‌شود.

فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی در تصور خود از قهرمان ایمان، او را این‌گونه می‌بیند که وقتی به قله می‌رسد سقوط می‌کند زیرا چیزی‌که آن‌جا در قله تقدیمش می‌شود، همان پارادوکسی است که به آن پرداختیم. موضع مهم کی‌یر کگور در این‌باره که ایمان را نمی‌شود با فلسفه فهمید، در این بخش از «مسائل» کتاب به خوبی بیان شده است: «ایمان والاترین چیزهاست و شایسته فلسفه نیست چیز دیگری را جای ایمان عرضه و آن را خفیف کند. فلسفه نمی‌تواند و نباید ایمان بیافریند، بلکه باید خودش را درک کند و بداند چه چیزی را بایستی بی کم و کاست عرضه نماید، و به ویژه نباید با وادار کردن مردم به هیچ دانستن چیزی، آنان را فریبکارانه از آن دور سازد.» (صفحه ۵۷)

در صفحه ۵۸ کتاب است که کی‌یر کگور می‌گوید قادر نیست حرکت ایمان را انجام دهد. یعنی چشمانش را بسته و خود را با اطمینان به درون محال پرتاب کند. پس از نظر او، این، آن کاری است که ابراهیم انجام داده است؛ بستن چشم و خود را با اطمینان قلبی به درون محال پرت کردن! در همین فراز «ترس و لرز» است که می‌گوید خدا، عشق است و عشقِ خدا سنجش‌ناپذیر.

کی‌یر کگور تذکر جالبی درباره دوست‌داشتن خدا، با ایمان و بی‌ایمان دارد. او می‌گوید کسی که خدا را بدون ایمان دوست دارد، به خود می‌اندیشد و کسی که خدا را مؤمنانه دوست دارد، به خدا می‌اندیشد. پس ابراهیم (ع) از نظر او به خدا می‌اندیشیده که موفق شده سربلند از آزمون الهی بیرون بیاید. با این حال کی‌یر کگور با انتقاد از فهم مردم زمانه‌اش از ایمان، و همان انتقاداتش به فلسفه که اشاره کردیم، می‌گوید: «مردمان عموماً بر این باورند که فراورده ایمان اثری هنری نیست بلکه کاری زمخت و مبتذل و ویژه طبایع ناپالوده است. اما به‌راستی این حکم از حقیقت به دور است. دیالکتیک ایمان از هر دیالکتیکی پالوده‌تر و برجسته‌تر است.» (صفحه ۶۱)

کی‌یر کگور در چندفراز رساله خود، حالات مختلف را تخیل کرده است. یکی از آن حالات، وقتی است که قربانی‌شدن اسحاق واقعاً صورت بپذیرد. او معتقد است اگر اسحاق به‌راستی قربانی می‌شد، باز هم ابراهیم (ع) ایمان داشت. علتش هم از بیان این مساله، این است که بگوید ابراهیم (ع) به لطف محال ایمان داشته است. او می‌گوید حرکت‌های ایمان همیشه باید به لطف محال انجام شود اما طوری‌که انسان، امر متناهی را نبازد بلکه آن را به‌طور کامل به دست آورد. او می‌گوید به سهم خود (به‌عنوان همان شاعری که دارد ابراهیم را ستایش می‌کند) می‌تواند حرکت‌های ایمان را به خوبی توصیف کند اما از انجام آن‌ها عاجز است.

این فیلسوف می‌نویسد ایمان پس از انجام حرکت‌های نامتناهی، حرکت‌های متناهی را انجام می‌دهد. به‌علاوه در توصیف ظاهر شهسوار ایمان، بر این عقیده است که ظاهر او تفاوت خاصی با دیگران ندارد و به‌قول ژان وال، هیچ نشانه ظاهری‌ای، او را از کامل‌ترین بورژوا متمایز نمی‌کند. خود کی‌یر کگور هم می‌گوید هیچ نگاه آسمانی یا علامت غیرمتعارفی، قهرمان ایمان را لو نمی‌دهد و اگر او را نشناسید، تشخیص او از سایر افراد غیرممکن است.

در این‌جا تذکر یک‌نکته لازم است و آن‌هم اینکه کی‌یر کگور قهرمان ایمانش را یک‌فرد دیوانه یا مجنون تصویر نمی‌کند بلکه او را کسی می‌داند که بین امر متناهی و نامتناهی تعادل برقرار می‌کند. او می‌گوید قهرمان ایمان با چنان‌اطمینانی از متناهی لذت می‌برد که گویی چیزی مطمئن‌تر از این جهان متناهی وجود ندارد. او پیوسته حرکت‌های نامتناهی را انجام می‌دهد اما این کار را با چنان‌دقت و اطمینانی انجام می‌دهد که همیشه متناهی را از آن‌ها به دست آورد.

شرایط و ویژگی‌های شهسوار ایمان:

شهسوار ایمان نخست باید توان آن را داشته باشد که تمام محتوای زندگی و همه معنای واقعیت را در یک‌خواست واحد جمع کند. کی‌یر کگور معتقد است اگر انسان فاقد این تمرکز یا به‌قول خودش فشردگی باشد و اگر روحش از ابتدا در کثرت پراکنده باشد، هرگز به این نقطه (یعنی شرط اول) نخواهد رسید و موفق به شروع حرکت در راه ایمان نمی‌شود. پس اگر فرد فاقد تمرکز باشد و روحش در کثرت پراکنده، فرصت انجام حرکت ایمانی را نخواهد داشت و هرگز به ابدیت نخواهد رسید. بلکه در امور زندگی (به‌نظر می‌رسد منظور کی‌یر کگور امور روزمره باشد) سرگردان می‌شود. زیرا همیشه یادش می‌افتد که چیزی را فراموش کرده که باید به خاطرش به عقب برگردد.

شهسوار در وهله دوم باید توان آن را داشته باشد که نتیجه تمام کار فکری و اندیشه‌اش را در یک‌عمل واحد که آگاهی باشد، جمع کند.

همان‌طور که اشاره کردیم، یکی از انتقادات کی‌یر کگور به مردم زمانه‌اش این بوده که شور ندارند. او می‌گوید آن‌چه عصر او کم دارد، نه تأمل بلکه شور است. (توجه داریم که او ایمان را شور می‌دانست پس به قولی مردم همعصرش را بی‌ایمان می‌دانسته است) با این رویکرد، به یک‌معنا، عصر او به قول خودش به حدی به زندگی چسبیده که نمی‌میرد. زیر مردن یکی از برجسته‌ترین جهش‌هاست. این نکته‌سنجی کی‌یر کگور منطبق بر مفهوم «مرگِ پیش از مرگ» یا یادآور همان جمله شهید مرتضی آوینی یعنی «هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت…» است.

پس یکی دیگر از ویژگی‌های شهسوار ایمان از نظر کی‌یر کگور احتمالاً این است که بمیرد پیش از آن‌که مرده باشد یا بمیردانندش! او در توضیحِ مرگ پیش از مردن، در صفحات بعدی توضیحی دارد که در آن می‌گوید این‌که کسی بگوید هیچ‌کس نمی‌تواند مرگ را پیش از مردنِ بالفعل تجربه کند، مثل این است که کسی بگوید ضرورت سرد و سترون بالضروره باید در انجام حرکت دخیل باشد. این فیلسوف چنین‌دیدگاهی را (دیدگاه آنان که نمی‌شود پیش از مردن مُرد) ماده‌گرایی زمخت می‌خواند. طبیعی است که شهسوار ایمان چنین‌دیدگاهی ندارد و ماده‌گرای زمخت نیست.

جایی از بخش «مسائل» در کتاب «ترس و لرز» هست که دربرگیرنده ارجاعی به زندگی واقعی خود کی‌یر کگور است. در این فراز که مربوط به صفحه ۷۰ است، صحبت از شهسوار و شاهزاده خانم، و همچنین تبدیل عشق زمینی به عشق آسمانی است؛ و همچنین تائید این نکته که عشق زمینی مقدمه عشق آسمانی و در رتبه‌ای پایین‌تر است.

او در این ارجاع یا مثال خود از زمانی صحبت می‌کند که عشق شهسوار به شاهزاده خانم برایش، تبدیل به عشقی ابدی می‌شود و می‌گوید این عشق ابدی، سرشتی مذهبی دارد و شاهزاده‌خانم هم از همان‌لحظه‌ای که شهسوار حرکت را انجام می‌دهد (یعنی شروع به ترک می‌کند) برای او از میان می‌رود. مشخص است که این اشاره، در پس‌زمینه خود درباره زندگی واقعی خود کی‌یر کگور و عشق او به رگینه است.

و همان‌طور که گفتیم عشق و محبت بوده که باعث شده کی‌یر کگور، به رگینه پشت کند نه نفرت و دشمنی. کی‌یر کگور درباره آن لحظه‌ای که شهسوار ایمان به شاهزاده‌خانم پشت می‌کند، می‌گوید: «او دیگر به گونه‌ای متناهی به کارهای شاهزاده خانم توجه نمی‌کند و همین ثابت می‌کند که او حرکت نامتناهی را انجام داده است.» (صفحه ۷۱)

در زمینه حرکت ترک نامتناهی، کی‌یر کگور معتقد است این حرکت توام با صلح و آرامش است. یعنی آرامش در درون این حرکت قرار دارد و فیلسوف ما، آن را همان‌پیراهنی می‌داند که در افسانه‌های قدیم درباره‌اش گفته‌اند هرکس باید به دست خویش آن را برای خود بدوزد. البته او معتقد است حرکت ترک نامتناهی با بدفهمی‌هایی روبرو شده و در صورتی به نتیجه می‌رسد که به درستی انجام می‌شود. این حرکت از نظر او به روح وابسته است. حال‌آن‌که مردم دوره‌زمانه کی‌یر کگور به‌گفته خودش، چندان به روح باور نداشته‌اند.

محال از دید کی‌یر کگور

در بحث تعریف محال، کی‌یر کگور به این واقعیت که خدا بر هر کاری تواناست اشاره می‌کند و می‌گوید محال در زمره تمایزاتی نیست که بتواند در محدوده خاص فهم قرار بگیرد. او معتقد است محال با امور نامحتمل، نامنتظر و پیش‌بینی‌نشده یکی نیست. از دید او عمل ترک نامتناهی، محال و ناممکن است و همان‌لحظه‌ای که شهسوار ایمان عمل ترک را انجام می‌دهد، به ناممکن‌بودنش از دیدگاه انسانی یقین دارد. دقت داشته باشیم که کی‌یر کگور از لفظ «دیدگاه انسانی» استفاده کرده پس منظورش عقل بشری است. به‌این‌ترتیب بر این مساله تاکید دارد که عقل انسان یا عقل معاش از درک این کار (درک محال) عاجز است.

کی‌یر کگور ترک نامتناهی را واپسین مرحله پیش از ایمان می‌داند؛ حرکتی که از نظر عقل انسانی محال و غیرممکن است. یگانه‌چیزی که شهسوار ایمان می‌تواند انجام دهد، محال است که او با انجامش، ایمان را به دست می‌آورد. از نظر این فیلسوف دانمارکی، برای انجام حرکت نامتناهی ترک، باید نیرو، قدرت و آزادی روح داشت. او معتقد است حرکت ترک، حرکتی صرفاً فلسفی است و هرگاه لازم باشد جرات انجامش را دارد و می‌تواند خود را برای آن تربیت کند.

آن‌چه هم در انجام حرکت ترک به‌دست می‌آورد، آگاهی ابدی است. برای ترک، ایمان لازم نیست اما برای به‌دست آوردن کمترین چیزی که فراسوی آگاهی ابدی قرار دارد، به ایمان نیاز داریم. زیرا همین‌کمترین‌چیز، همان پارادوکسی است که صحبتش را کردیم. این‌بحثِ کی‌یر کگور را می‌توان پس از آن فرازی قرار داد که در آن می‌گوید برای ترک نامتناهی باید نیرو، قدرت و آزادی روح داشت. اما گام بعدی است که به قول خودش، حیرانش می‌کند و منظور از گام بعدی، همان‌لحظه و تمرکز در یک‌آن است که این‌گونه بیانش می‌کند: «همان‌لحظه‌ای که بی‌قید و شرط ستایشش می‌کنم اضطرابی ترسناک بر جانم می‌افتد؛ زیرا آزمودن خدا به چه معنی است؟»

کی‌یر کگور معتقد است حرکت ترک نامتناهی از هر انسانی برمی‌آید اما در مورد ایمان، مطلب به گونه دیگری است و هیچ‌کس حق ندارد به دیگران بباوراند که ایمان چیزی پیش پا افتاده و آسان است. او منتقد این دیدگاه عموم مردم است که ماجرای حضرت ابراهیم (ع) را فقط یک آزمون می‌دانند و می‌گوید کل ماجرای مذکور نزد مردم، به‌سرعت نقل می‌شود و به‌همان‌سرعت هم سپری می‌شود. در حالی‌که مردم فراموش می‌کنند حضرت ابراهیم (ع) بر چارپایی کُند سوار بوده و سفرش سه روز طول کشیده و مدتی هم طول کشیده که هیزم تهیه کند، اسحاق را با طناب ببندد و سپس کاردش را تیز کند.

منظورش این است که ابراهیم (ع) در همه این مدت و در خلال همه این اعمال در فکر چگونگی انجام قربانی‌کردن و دچار اضطراب ناشی از این افکار بوده است. کی‌یر کگور باز با به‌کار گیری کنایه، می‌گوید حالا واعظ می‌تواند تا ساعت‌ها وعظ بخواند و مستمع هم می‌تواند ساعت‌ها بشنود اما هر دو از توجه به دردی که ابراهیم در زمانی طولانی تحمل کرده، غافل‌اند.

جایی از رساله «ترس و لرز» هست که کی‌یر کگور در آن، مشغول محکوم‌کردن فلسفه جدید برای قضاوت درباره ایمان است. او در این فراز می‌گوید پیش از ایمان، حرکتی نامتناهی صورت می‌گیرد و فقط پس از آن، ایمان، نامنتظره، به برکت محال به صحنه وارد می‌شود. او معتقد است تنها زمانی که فرد خود را در نامتناهی خالی کرده باشد، به نقطه‌ای می‌رسد که ایمان می‌تواند پدیدار شود.

ادامه دارد…

منبع خبرگزاری مهر
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.