بابا نوئل، خدا و بودا: تفاوت بین عقیده و دین

جیمی باکلند، استاد دانشکده فلسفه، دانشگاه یورک

برادرزاده 4 ساله و خواهرزاده 2 ساله ام، به صورت شورمندانه ای به بابانوئل باور دارند. آنها از جهات بسیاری همچون مردمان متدینند. آنها نیز براساس شواهدی به این شخصیت ـ که مبتنی بر نقل داستانهایی است که در طول نسلهای زیادی گفته شده است و در واقع هرگز ندیده اند ـ اعتقاد دارند. از این رو، آیا می توان گفت ایمان داشتن به بابانوئل را به مثابه یک دین حساب نماییم؟

برادرزاده 4 ساله و خواهرزاده 2 ساله ام، به صورت شورمندانه ای به بابانوئل باور دارند. آنها از جهات بسیاری همچون مردمان متدین می باشند. آنها نیز براساس شواهدی به این شخصیت ـ که مبتنی بر نقل داستانهایی می باشد که در طول نسلهای زیادی گفته شده است و در واقع هرگز ندیده اند ـ اعتقاد دارند. از این رو، آیا می توان گفت ایمان داشتن به بابانوئل را به مثابه یک دین حساب نماییم؟
براساس قانون برابری 2010 [Equality Act of 2010] “عقاید فلسفی” دارای “ویژگی های تحت الحمایه” می باشند و بدین ترتیب انسانها نبایستی براساس داشتن باورهای فلسفی یا دینی مورد تبعیض قرار بگیرند.

با توجه به 5 اصلی که در قانون برابری آمده است، گیاهخواری اخلاقی ـ دیدگاهی که تولید، استفاده یا بهره برداری از محصولات حیوانی را غیر اخلاقی می داند ـ قطعاً واجد این شرایط است:
1. این باور موثق است.
2. این باور صرفاً یک عقیده یا دیدگاهی مبتنی بر وضعیت آنی اطلاعات موجود نیست.
3. این باور در برگیرنده جنبه ارزشی و اساسی زندگی و باور انسانی است.
4ـ این باور دارای سطح مشخصی از آگاهی، جدیت، پیوستگی و اهمیت می باشد.
5ـ این باور همراه با احترام به جامعه دموکراتیک بوده و با کرامت انسانی و حقوق بنیادین دیگران منطبق می باشد.

اینکه چه چیزی باور دینی می باشد، قطعاً از سوالات مشکل فلسفی می باشد. این قضیه سبب برانگیختن یک سوال بزرگ دیگری می گردد: چه چیزی یک عقیده را تبدیل به یک عقیده دینی می سازد آن هم در مقابل عقیده فلسفی افرادی همچون جرمی بنتام که براساس آرمانهای سودمندگرایانه اش معتقد به مشروعیت افزایش رفاه بود.

فیلسوفان تحلیلی از واژه “باور” برای اشاره به یک نگرش یا وضعیت ذهنی/عقلی استفاده می کنند که ما آن چیز را صحیح قلمداد می نماییم. از این رو، گیاهخواری اخلاقی یک عقیده فلسفی مبتنی بر پذیرش حقانیت یک اصل عملی است. به عبارتی، باور به این گزاره که غیر اخلاقی بودن تولید، استفاده یا بهره برداری از محصولات حیوانی، صحیح می باشد. استدلالات جدی مدافع این اصل وجود دارند که بعنوان مثال استفاده از محصولات حیوانی را سبب آسیب رساندن به محیط زیست می دانند. از سوی دیگر، به همین میزان ادله در مخالفت با این اصل وجود دارند که ادعایشان [نیاز] فراوان انسان در استفاده از تولیدات حیوانی می باشد. اما فارغ از مباحث اخلاقی، گیاهخواری کاملا با عقاید افرادی که متعهد به یهودیت، مسیحیت، اسلام، هندوئیزم یا بودیسم هستند، متفاوت می باشد. پس چه چیزی یک باور و اعتقاد را دینی می سازد و یا اینکه در چه نقطه ای این باور تبدیل به یک باور دینی می گردد؟

نخست در برای پاسخ به این سوال باید گفت که بنیان های منطقی باورهای دینی در ارتباط با چیزی به نام خدا درک می گردد. خدای قدرتمندی که جهان و هر آنچه در اوست را خلق کرده. اما اگر در اینجا باور به خدا را بپذیریم برخی عقاید همچون بودیسم را باید کنار بگذاریم چرا که بودیسم وجود خدای خالق یا وجود روح ابدی را نفی می نماید هر چند که اشکال سنتی بودیسم وجود موجودات متعالی همچون خدا و ارواح را تایید کرده است.

در مرحله بعد باید گفت که باور دینی اساساً به لحاظ تعهدش به ماوراءالطبیعه با باور غیر دینی متفاوت است. اما در اینجا نیز مشکل خواهیم داشت چرا که اعتقاد به هر چیز ماوراء الطبیعه ای ما را به همان باور کودکان به بابانوئل باز می گرداند. علاوه بر این، ساینتولوژی که مدعی “سنتی ترین [باستانی ترین]” دین است، تلاش دارد انسان را در راستای “آگاه شدن نسبت به وجود معنوی خودش و هر آنچه در پیرامونش است و در ادامه آگاهی بیشتر نیست به خدا” کمک نماید.

یک راه محتمل تر آنست که نخست دین را تعریف نماییم و سپس تعیین نماییم که آیا باور متعلق به یک دیندار، دین است یا خیر. به کمک رهنمودهای نینجان اسمارت (2001ـ1927) یک دانشمند اسکاتلندی که از پیشگامان مطالعه تطبیقی دین بوده، می توانیم پدیده دین را براساس هفت بُعد تحلیل نماییم.
1ـ ادیان شامل آداب و تشریفات می باشد.
2ـ ادیان دارای صورت تجربی و احساسی می باشند بگونه ای که دین یک تجربه زیسته است.
3ـ در یک دین جنبه روایی و اسطوره ای وجود دارد بگونه ای که سطوح متنوعی از تفسیر را براساس متن مقدس و الهام فراهم می آورد.
4ـ در یک دین، عنصر مکتبی و فلسفی وجود دارد که با اصل بعدی در پیوند می باشد.
5ـ دین دارای یک بُعد اخلاقی و حقوقی می باشد که در ارتباط با اصول بنیادین مربوط به خطا و درستی می باشد.
6ـ ادیان دارای نهادهای اجتماعی هستند
7ـ بُعد آخر نیز مربوط به اموری است که از طریق روح دین تجسم می یابند. بعنوان مثال، صلیب در مسیحیت.

در اینجا درک اینکه چه چیزی یک باور را تبدیل به باور دینی می سازد فوق العاده پیچیده می گردد اما یک چیز همچنان مسلم است: با وجود همه فضایل و نقصان های موجود در گیاهخواری و علیرغم شور و تعصب هوادارانش، نمی توان گفت که یک دین است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.