اربعین و نگاهی کیرکگوری بر نهضت امام حسین(ع)

عظیم محمودآبادی: اگر ذهن فیلسوف بزرگی چون کیرکگور در برابر اراده ابراهیم (ع) برای قربانی کردن فرزند عزیزش فلج می‌شود، در مورد فرزند پیامبر خاتم (ص) باید گفت بزرگ‌ترین ذهن‌ها از تحلیل مراسمی به نام آن واقعه در بطن قرن بیست‌ویکم نیز به غایت درمانده و فلج هستند.

«من به سهم خود به قدر کفایت وقت صرف فهمیدن هگل کرده‌ام و گمان می‌کنم آن را کم‌وبیش می‌فهمم، و وقتی علی‌رغم زحمتی که کشیده‌ام بعضی سطور را نمی‌فهمم، بی‌تأمل گمان می‌کنم که خودِ او نیز در این باب چندان روشن نبوده است. این کار را به سادگی و به طور طبیعی انجام می‌دهم و اندیشه‌ام از آن به عذاب نمی‌افتد. اما بر عکس، آنگاه که به ابراهیم می‌اندیشم گویی نابود می‌شوم. هر لحظه آن پارادوکسِ عظیم را که جوهر زندگی ابراهیم است در نظر می‌آورم و در هر لحظه واپس رانده می‌شوم و اندیشه‌ام با همه شور و شوقش حتی به اندازه سرِ سوزنی به این پارادوکس نفوذ نمی‌کند. همه عضلاتم را برای تجسم منظره‌ای از آن منقبض می‌کنم اما در همان لحظه فلج می‌شوم»(کیرکگور، ترس‌ولرز، ص 57).

 

اسماعیل کربلا

واقعه عاشورا از جمله حوادثی است که می‌تواند بزرگ‌ترین ذهن‌ها را عمری به خود مشغول کند و بیشترین اوراق را در شرح و بسطش به خود اختصاص دهد و بالاترین حیرت‌ها را برای ناظران و تعمق‌کنندگانِ در آن رقم بزند. آری آنچه به فرزند پیامبر و خاندانش در صحرای کربلا گذشت هیچ کم از چیزی نداشت که بر ابراهیم و اسماعیلش (یا اسحاق بر اساس منابع یهودی و مسیحی) در کوه موریه گذشت. اگر ابراهیم (ع) در موریه تنها مأمور به قربانی یک فرد از افراد خانواده‌اش بود، حسین (ع) در کربلا هفده‌نفر از خاندانش (بنی‌هاشم) را به قربان‌گاه برد و برخی منابع البته این تعداد را تا بیست‌وهفت نفر ثبت کرده‌اند. اگر فدیه ابراهیم در همان اوان، پذیرفته شد و کار به آخر نرسید اما حسین (ع) شاهد در خون غلطیدن یک یکِ مردانی از فرزندان، برادران، برادرزادگان، خواهرزادگان، عموزادگان، اصحاب و یارانش بود که بهترین خلق خدا در روی زمین بودند؛ «وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ؛ و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم» (الصافات، آیه 107، ترجمه محمدمهدی فولادوند). به راستی این کدام «ذبحِ عظیم» بود که در ازای آن خداوند اسماعیل را به ابراهیم بازبخشید؟ آیا این قربانی بزرگ جز نواده رسول خاتم بود؟ آیا خداوند در کوه موریه جز به صحرای «کوربابل» که بعدها «کربلا» خوانده شد (العقاد، ابوالهشدا، ص 190) اشاره کرده است؟ آیا او در روز اضحی (عید قربان)، جز به عاشورا نظر داشته است؟

 

عاشورا و تنوع تحلیلی این واقعه

اگر پس از گذشت نزدیک به چهارده قرن از عاشورا هنوز با آمدن محرم، خود را با این پرسش مواجه می‌بینیم که عاشورا چه بود و امام حسین (ع) چه کرد، نباید متعجب شد. اگر می‌بینیم مورخان و تحلیل‌گران هر یک در مورد این نهضت عظیم، نظری و تحلیلی متفاوت از دیگری ارائه می‌دهند باز هم نباید تعجب کرد. اگر می‌بینیم عده‌ای قیام آن حضرت را صرفاً فناء فی‌الله شدن دریافته‌اند و گروهی دیگر با تاکید بر عبارت «لطلب اصلاح امتی جدی رسول‌الله»، اقدامش را برای اصلاح امت، برداشت کرده‌اند نباید به حیرت افتاد. اگر عده‌ای چند دهه پیش قیام امام را صرفاً برای به دست آوردن حکومت تفسیر می‌کردند و همان‌ها بعدها از رای‌شان برگشتند و گفتند به تنها چیزی که حضرت نمی‌اندیشیده حکومت بوده است، باز هم نباید شگفت‌زده شد. چراکه همواره باید در خاطر داشته باشیم که عاشورا در تاریخ جهان استثنایی بی‌نظیر است که بزرگ‌ترین ذهن‌ها گاه در مواجهه با آن در می‌ماند و بیشترین حیرت‌ها را می‌تواند رقم بزند. عاشورا از جنس همان کار ابراهیم است که کیرکگور با صریح‌ترین زبان، عجزش را از فهم آن فریاد زد. عاشورا از آنچنان شکوهی برخوردار است که به قول نویسنده «ترس و لرز» عقلِ آدمی را فلج می‌کند؛ با این همه اما ما آدمیان ناگزیر از این سعی‌ها و خطاها در فهم واقعه سترگی چون عاشورا هستیم هر کس به قدر همتِ خویش و درک و دریافتش تلاش می‌کند تا این لحظه ناب و نادر را در تاریخ طولانی بشر دریابد. پس این همه تفاسیرِ گوناگونِ عرفانی، سیاسی، اجتماعی، انقلابی، اصلاحاتی، دفاعی، جهادی، قیامی و … از عاشورا با همه تناقضات و گاه تعارضات‌شان، در یک نگاه کلی چندان ناموجه به نظر نمی‌رسد و شاید باید به لسانِ ملایِ رومی زمزمه کرد که: «دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی».

البته نگارنده این سطور به هیچ وجه معتقد نیست که هر خوانشی از عاشورا که ارائه شده یا امکان ارائه آن وجود دارد، لزوماً درست است یا همه این خوانش‌ها به یک میزان دارای اعتبار هستند. چنین گزاره‌ای مطلقاً درست نیست و بسیاری از تفاسیری که از عاشورا شده به نوعی مبتلا به آناکرونیسم و زمان‌پریشی تاریخی است که گاه از کم‌ترین اعتبار علمی نیز برخوردار نیست. اما آنچه در این نوشته به آن اشاره شد صرفاً تذکار این نکته بود که بخش وسیعی از آشفتگی، میانِ انبوه تعابیر و تفاسیر از نهضت حسینی (ع) را باید ناشی از سترگی و بی‌نظیری آن حرکت استثنایی دانست که عقل نوع بشر از درک و دریافت همه ابعاد آن عاجز و نسبت به فهم ظرایف و دقایق آن چنان ناتوان است که به تعبیر کیرکگور آدمی احساس می‌کند در برابر درکِ آن فلج است!

 

 

عاشورا و ریشه‌های آن در ناخودآگاهی جمعی ما

هرچند تحلیل‌ها و فهم عاشورا و حرکت امام حسین (ع) از تنوع بالایی برخوردار است و در هر دوره‌ای، نظری خاص یا تحلیل ویژه‌ای مورد توجه بیشتر قرار می‌گیرد اما داستان بزرگداشت این روز اساساً از لون دیگری است.

عاشورا چنان در ناخودآگاهِ جمعیِ ما شیعیان، ریشه کرده است که تحلیل تاریخی آن، اولویت نخستین را ندارد. به بیانِ دیگر این حادثه بزرگ، به قدری با عمیق‌ترین و ریشه‌ای‌ترین ادراکاتِ انسانیِ ما تنیده شده است و آنچنان احساس و هیجانی (emotion) در حافظه جمعی ما آفریده که فهم و تحلیل جزئیات این رویداد به هیچ‌وجه از اهمیت برابری با نفسِ تعزیت و بزرگداشتی برخوردار نیست که اکنون هزار و چند صد سال است در میان ما به سنتی سترگ تبدیل شده.

آری تحلیل تاریخی عاشورا حتماً در جای خود اهمیت بالایی دارد اما یادمان باشد اصل این حادثه آنقدر بزرگ بوده که به تعبیر کیرکگور ذهن آدمی را فلج می‌کند و راز تنوع تحلیلی این واقعه را در بزرگ بودنش باید جست. با این حال عاشورا چنانکه گفته شد یک سویه احساسی – عاطفی عمیق هم دارد که در طول تاریخ اسلام – بلکه تاریخ ادیان – نقطه عطفی بی‌بدیل و بی‌نظیر است که همچنان می‌تواند نقش‌آفرینی کند. عاشورا یک بار اتفاق افتاد آن هم در دهم محرم سال شصت‌ویک هجری اما برای همه هزار و سیصد و هشتاد و سه سال بعد از آن – تا امروز – پتانسیل و ظرفیتی بی‌نظیر بوده که جان یزیدیان تاریخ را توانسته بلرزاند و گاه پشت‌شان را در خاک بغلطاند.

واقعیت این است که گذر زمان و تحولات جهان خیلی چیزها را تغییر داده است و می‌دهد. امروز وضعیت دین به معنای عام آن در جهان، قابل مقایسه با قرون ماضی نیست. حتی جهان اسلام هم از این وضعیت بی‌نصیب نبوده و آفات دین‌گریزی و گاه دین‌ستیزی آن گریبان‌گیر امت اسلام نیز شده است. اما داستان عاشورا از باقی داستان‌ها جدا است؛ عاشورا همچنان با قوت در عمقِ فرهنگ‌ها نفوذ می‌کند و دل فرزندان آدم را می‌برد، پای‌شان را در برابر حقیقت خود سست و جان‌شان را لبریز از شور و شوق می‌کند که شاید اوجِ آن را در این سال‌ها بتوان در راهپیماییِ بی‌نظیر اربعین دید.

 

اربعین؛ استثنایی در قاعده قرن بیست‌ویکم

به راستی یک قرن پیش یا بیست سال قبل چه کسی می‌توانست پدید آمدن مراسم اربعین با این شکوهِ انسانی – در عین سادگی و سختی‌ای که اقتضای یک نهضت خودجوش است – را پیش‌بینی کند؟ کدام دولت می‌توانسته یا می‌تواند چنین بزم مومنانه‌ای را در قرن بیست‌ویکم سامان دهد؟ کدام تجمع دینی یا سکولاری در تاریخ جهان را می‌توان نشان داد که با یک صدم آنچه امروز در کربلای حسین (ع) می‌گذرد قابل مقایسه باشد؟ آری اربعین گویی استثنایی است بر قاعده قرن بیست‌ویکم؛ استثنایی مبارک در جهانی که گویی برکات سماوی دیری است از آن رخت بربسته است.

البته استبعادی ندارد اگر برخی از اصحاب قدرت و سیاست بخواهند از این فرصت به نفع خود یا جریان سیاسی‌شان بهره ببرند. چراکه این پدیده شگرف و استثنایی می‌تواند طمع اهل قدرت را در خود ایجاد کند و البته در طول تاریخ نیز این هوس‌ها و طمع‌ها بی‌سابقه نبوده است و نیست. مگر بنی‌العباس بر موج انتقام‌جویی از یزیدیان سوار نشدند و با شعار «الرضا من آل‌محمد (ص)» خودشان را به قدرت نرساندند؟ اساساً هر پدیده‌ای که از اقبال عمومی گسترده‌ای در جوامع بشری برخوردار باشد می‌تواند در معرض سوء استفاده قرار بگیرد. اما این کجا و قائل شدن به اینکه اربعین محصول سیاست‌ورزی‌های فلان دولت یا فلان نظام سیاسی است کجا؟

چقدر آنها که چنین می‌اندیشند درک علیل و فهم بسیطی از انسان و جوامع بشری دارند. چه اذهان نابالغی دارند آنهایی که این نهضت سترگ را به اراده یا امکانات یک یا دو دولت نسبت می‌دهند. چه درک نازلی از جوامع انسانی دارند آنهایی که این رویداد را ناشی از برنامه‌ریزی‌های حکومتی می‌بینند.

 

اربعین؛ عالَمی دیگر وز نو آدمی

البته از سوی دیگر می‌توان گفت شاید تقصیری هم نداشته باشند. چراکه آنها نتوانسته‌اند عاشورا و کارویژه آن را در طول تاریخ درک کنند و نمونه‌ای شبیه آن را نیز در هیچ‌جای جهان و در هیچ مقعطی از زمان نیافته‌اند لذا چاره‌ای ندارند جز اینکه به این ساده‌سازی‌های مضحک و بی‌مایه روی آورند.

اما آنچه اهمیت دارد این است که عاشورا همچنان دارد نقش خود را در درازنایِ تاریخ ایفا می‌کند و هر روز بر فتوحاتِ این «فتح‌الفتوح» افزوده و افزوده‌تر می‌شود.

حال بر گردیم به ماجرای ابراهیم و اسماعیل؛ اگر ذهن فیلسوف بزرگی چون کیرکگور در برابر اراده ابراهیم (ع) برای قربانی کردن فرزند عزیزش فلج می‌شود، در مورد فرزند پیامبر خاتم (ص) باید گفت بزرگ‌ترین ذهن‌ها از تحلیل مراسمی به نام آن واقعه در بطن قرن بیست‌ویکم نیز به غایت درمانده و فلج هستند. درست در دورانی که سکه دین‌داری در جهان از رونق افتاده و ظاهراً سکولاریسم بی‌باکانه در حال جولان است، اربعینِ سید و سالار شهیدان در گوشه‌ای از عالَم، عالَمی دیگر و از نو آدمی دیگر را پدید آورده است. گویی در افول دین و دین‌داریِ جهان، عاشورا داستانی یک‌سره متفاوت دارد. شاید بتوان گفت عاشورا و هرآنچه به آن منسوب باشد فراتر از ادیان قرار دارد. عاشورا را در یک کلمه می‌توان «مذهب عشق» و اربعینیانِ سراسر جهان – چه آنهایی که به مشایه (پیاده‌روی از نجفبه کربلا در اربعین) می‌پیوندند و چه آنها که نظیر نگارنده این سطور در حسرتش به سر می‌برند – را «ملت عشق» نامید؛ همان ملتی که به تعبیر مولوی از «همه دین‌ها جداست». آری اربعین مظهر تام و تجلی تمام این عشقِ ایمانی دانست.

 

فهرست منابع؛

  • قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
  • کیرکگور، سورن، ترس‌ولرز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشرنی، چاپ پانزدهم؛ 1396.
  • العقاد، عباس محمود، ابوالشهداء، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ اول؛ 1395.

 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.