کتابنامه(۴): کنسرت ام‌کلثوم و اشعاری در مدح پیامبر اسلام(۱)| احمد مهدوی دامغانی

سایت دین‌آنلاین به مناسبت درگذشت استاد احمد مهدوی دامغانی، شماره چهارم از مجموعه «کتابنامه» خود را به گزیده‌ای از نوشته این نابغه فرهنگ و ادبیات ایران و اسلام اختصاص داده که بخشی از خاطرات ایشان در شهر مدینه و در شب معراج پیامبر(ص) است. دکتر مهدوی در این یادداشت، یکی از جلسات شعر و آواز ام کلثوم، خواننده فقید مصری را چنان توصیف می‌کند که خواننده می‌تواند خود را در آن جلسه حاضر و ناظر تصوّر کند.

دین‌آنلاین به مناسبت درگذشت استاد احمد مهدوی دامغانی، در شماره چهارم از مجموعه «کتابنامه» خود را به گزیده‌ای از نوشته این نابغه فرهنگ و ادبیات ایران و اسلام اختصاص داده که بخشی از خاطرات ایشان در شهر مدینه و در شب معراج پیامبر(ص) است. دکتر مهدوی در این یادداشت، یکی از جلسات شعر و آواز ام کلثوم، خواننده فقید مصری را چنان توصیف می‌کند که خواننده می‌تواند خود را در آن جلسه حاضر و ناظر تصوّر کند. در پایان نیز بخش‌هایی از اشعار امیرالشعراء احمد شوقی را به فارسی ترجمه کرده است که در شماره بعدی کتابنامه ارائه خواهد شد:

«در ماه رجب سال 1384 قمری به انجام عمره‌ای موفق شدم و لله الحمد. در مدینه منوره مشرّف بودم و آن ایام تنها هتلی که آن هم در سطح هتل‌‎های درجه دوم شمرده می‌شد، هتل یا فندق «المدینه» بود که در مجاورت حرم مطهّر و بقیع بود و نزدیک نمایندگی هما(یعنی هواپیمای ملّی ایران). شب مبعث بود و حقیر پس از ادای فرایض و عرض سلام و بندگی به مرقد مقدّس حضرت ختمی‌مرتبت و ائمه بقیع علیهم السلام به هتل مذکور که محلّ اقامتم بود برگشتم و چون هوا گرم بود بر بالکن اتاقم نشستم و منتظر ماندم که غذایی را که سفارش داده بودم برایم بیاورند، ولی تلویزیون اتاقم را روشن کرده بودم و به اخبار گوش می‌دادم که ناگهان گوینده تلویزیون گفت: حالا مستقیماً از اُپرای قاهره مراسم احتفال «لیله المعراج»[1] را که در حضور رئیس جمال عبدالناصر و با شرکت «سیده ام کلثوم» اجرا می‌شود پخش می‌کنیم و بلافاصله سالن عظیم اُپرای قاهره را نشان داد که مدعوان و حاضران در آن جلسه دهها ردیف صندلی‌ها را اشغال کرده بودند و فقط در ردیف جلو سه صندلی خالی بود.

صدای همهمه مردان وزنانی که در آن تالار بودند شنیده می‌شد که ناگهان دوربین تلویزیون بر چهره مرحوم جمال عبدالناصر(ره) متمرکز شد که وارد سالن می‌شود و به دنبال او مارشال عبدالحکیم عامر و انور سادات به آهستگی و آرامش قدم بر می‌دارند و بدیهی است که تمام حاضران به احترام «رئیس» ایستاده‌اند و کف می‌زنند و هلهله می‌کنند و «سیاده الرئیس» به آنان با حرکت دادن دست‌ها پاسخ می‌دهد. مرحوم عبدالناصر بر صندلی دوم نشست و صندلی دست راستش مارشال عبدالحکیم عامر و بر صندلی دست چپش انورالسادات نشستند. پس از لحظه‌ای پرده صحنه اُپرا بر کنار رفت و آن بانوی بزرگوار عالی‌مقدار که بحق سیّده النسای مصریان بود[2]، یعنی سیده امّ کلثوم رحمه الله علیها بر صحنه آمد و سلامی گرم و احترام‌آمیز به «سیاده حضره الرئیس» کرد و دوباره کف زدن‌های ممتد حاضران تجدید شد و امّ کلثوم دست بر لب می‌گذاشت و به علامت بوسه به آنان پاسخ می‌داد و حاضران را امر به سکوت می‌فرمود(خداش بیامرزاد).

امّ کلثوم عباراتی حاکی از تبریک و شادباش به حضره الرئیس و حاضران ادا کرد و رئیس هم با دست و بوسه‌ی تقدیمی، از او سپاسگزاری فرمود و امّ کلثوم با کسب اجازه شروع فرمود به چهچهه زدن و به آواز خواندن قصیده فریده فائقه راتقه بائیه مرحوم مغفور امیرالشعراء احمد شوقی[3] رضوان الله و برکاته علیه ( که با آن دو بیت مطلع آن قصیده که در آن دو بیت کلمه «جمال» تکرار شده است و در آن ساعتع مناسب‌ترین و بهترین خوش‌آمدگویی ممکن به مرحوم جمال عبدالناصر بود و مرحوم سیده امّ کلثوم به توریه با اشاره چشم آن را به مرحوم جمال عبدالناصر می‌نمایاند و جمال لبخند می‌زد)

تمامی ده پانزده بیت نسیب و تغزّل ابتدای قصیده را به چه نحو دل‌انگیزی می‌خواند که فی الواقع یُدرک و لا یوصف است و با ترک خواندن ابیات زاهدانه و ناصحانه آن قصیده پس از چند ثانیه یا یک دقیقه که نفسش را تازه فرمود، شروع کرد به خواندن ابیات مدحیه حضرت ختمی‌مرتبت و مولودیه آن حضرت و سپس با تمسّک به ذیل مرحمت حضرت رسول اکرم(ص) و به نشانه احترام و ارادت و خلوصی که مرحوم مبرور امیرالشعراء شوقی به اهل‌بیت عصمت و طهارت دارد و امّ کلثوم نیز همان ارادت و خاکساری را در قلب خود نسبت به آن ذوات مقدّس احساس می‌کند این بیت را خواند و باز تکرار کرد که با قند مکرّر نام نامی «زهراء» کام شنوندگان را شیرین‌تر کند که:

أَبا الزَهراءِ قَد جاوَزتُ قَدری                       بِمَدحِکَ بَیدَ أَنَّ لِیَ انتِسابا[4]

(این بنده به تیمّن و تبرّک برخی ابیات این قصیده را به فارسی ترجمه می‌کند و ذیلاً آن را به عرض خوانندگان می‌رساند. مقصود ابیاتی از آن است که سیده امّ کلثوم آن را خواند.(

شور و شوقی که حاضران پس از هر بیت که سیده ام کلثوم آن را با آن حنجره داوودی‌اش می‌خواند، ابراز می‌کردند، حاکی از کمال لذّت و جذبه و حظّی بود که اولاً نسبت به خواننده نازنین گرامی رحمه الله علیها احساس می‌کردند و ثانیاً نشانه اخلاص و احترام و محبّتی که به مقام مقدّس حضرت ختمی‌مرتبت(ص) قلباً به آن متنعّم و مفتخر بودند، می‌بود و گاه‌گاه صدای گریه‌ای هم شنیده می‌شد که این ناچیز هم بر روی آن بالکن هتل با ناله‌های گریه‌کنندگان یا مجذوبان، شریک و هماوا می‌شد.

و ای خواننده عزیز، می‌خواهی بپذیر می‌خواهی نپذیر، آن ساعت مبارک در آن شب مبارک و آن ابیات مبارک که صدای رسا و بی‌نظیر سیده ام کلثوم بلاغت و شیوایی آن ابیات را صدبرابر می‌ساخت، یکی از خاطره‌انگیزترین و مبارک‌ترین و عزیزترین ساعات زندگی من بنده است و یادآوری آن که از آن شب تا کنون در هر شب مبعث و بسیاری دیگر از اوقات برای این ناچیز همواره مایه التذاذ و انجذاب، دلبستگی و سرسپردگی در سلام و صلواتم به مقام نبوت(ص) است و هنوز بعد از قریب پنجاه سال که از آن شب می‌گذرد، باز هر وقت که به یاد آن شب و آن صوت و آن حال می‌افتم اشک شوقم جارب می‌شود و توسّل و تمسّکم را به ذیل عنایت حضرت رسول اکرم(ص) تجدید و تشدید می‌کند.

باری بیش از نیم ساعت(؟) سه ربع(؟) یک ساعت(؟) (چون آن‌چنان خواننده و شنوندگان و بینندگانی مانند من بنده مسحور و مجذوب بودند که توجهی به گذشت زمان در آن شب خوش نداشتند) آری، نمی‌دانم چقدر خواندن سیده ام کلثوم طول کشید، زیرا در ضمن تلاوت ابیات بائیه حضرت احمد شوقی، سیده ام کلثوم گاه به مناسب ابیاتی از استقبال فاخر و شیوایی که مرحوم مغفور امیرالشعراء شوقی از قصیده مبارکه «کواکب الدریه» بوصیری رضوان الله علیه که به «برده بوصیری» معروف شده است و بلاشک این استقبالیه شوقی از آن، از بهترین و بلیغ و فصیح‌ترین استقبال‌هایی است که از آن قصیده شده است را نیز تلاوت می‌کرد.[5]»

[1] . برادران سنّی ما شب 27 رجب را شب معراج پیغمبر اکرم(ص) می‌شمارند.

[2] . به استثنای سید ه عائشه عبدالرحمن رحمه الله علیها

[3] . من بنده ثبوتاً شکّی در سرسپردگی مرحوم امیرالشعراء شوقی به آستان مقدّس شاه مردان مرتضی علی صلواه الله علیه ندارم. برای اثبات به قصاید و قطعاتی از او به صفحات 66، 161، 137 و 194 جزو اول و جزو چهارم دیوان مراجعه فرمایید.

[4]. اشاره امیرالشعراء به بیت:

یا احمد الخیر لی جاه بتسمیتی      وکیف لا یتسامی بالرسول سمی

در نهج البرده خود اوست.

[5]. وقتی که بیت «أبا الزهراء» را خواند بیت نود و نهم «نهج البرده» را نیز با حالت شورانگیزی دو سه بار خواند که:

یا احمد الخیر لی جاه بتسمیتی      وکیف لا یتسامی بالرسول سمی

و به سوی جمال برگشت و تعظیم کرد. جمال و حضّار با کف زدن فراوان نیز چنان کردند و جمال پس از آن که همه حاضران نشستند باز چند ثانیه‌ای همچنان مجذوب و متوجّه ایستاده بود، خداش رحمت کناد.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.