در احوال و آثار حسن زاده آملی| زینب نجابت

حسن حسن‌زاده آملی نامش را به عنوان یکی از فرهیختگان ایرانی و اسلامی به ثبت رساند. تقویم اندیشه ایرانی را که ورق می‌زنیم، از وی هم می‌باید سخنی بگوییم. او را به عنوان عالِمی ذوالفنون می‌شناختند. مرتبه‌ای که در دنیای کنونی کمتر کسی به آن دست می‌یابد. دنیای جدید، عصرِ تخصصهاست. هر عالِمی، می‌تواند در یک رشته و شاخه جزئی از دانش به تبحّر برسد. توجه و التفات به چندین دانش و در هر کدام به تخصص دست یافتن، امری دشوار و بعضاً نایاب است. حسن زاده آملی اما به این مهم دست یافته بود. از فلسفه و عرفان، تا نجوم و ریاضیات را می‌شناخت و در آن صاحب رأی و نظر بود.

حسن حسن‌زاده آملی در روستای ایرای لاریجان از توابع آمل دیده به جهان گشود، در سال 1307 شمسی. دوران ابتدای تحصیل را در آمل سپری کرده بود. از همان ایامِ نخستینِ تحصیل بود که گرایش به عرفان در او پدیدار شد.

خود گفته بود که: «در سن چهارده سالگی به فضل پروردگارم بارقه مشرقیه الهیه و شهاب قبسیه من رسید که به اقتضای عین ثابته‌ام مطلوب من بود. پس سرِّ من به آنچه که زبان وحی به آن ناطق است مترنم شد که اِنّی آنَستُ ناراً لَعَلّی آتیکُم مِنها بِقَبَسٍ اَو اَجِدُ عَلی النّارِ هُدی. و این بارقه همانند نوری در پیش رویم، شتافته و مرا به کسب معارفِ الهی راهنمایی کرد و کَرّه بعد کَرّه به تخلّق به اخلاق ربوبی، ترغیب و مَرّه بعد مَرّه به تأدُب به آدابِ انسانی تحریض می‌کرد و بُرهه بعد بُرهه مرا به فرار و انزجار از مردمِ زمان و آئین‌های تباه و پستشان تحریص می‌نمود».[1]

این تعابیر نشان می‌دهد که وی از همان ایام آغازینِ تحصیل، رسالت خود را یافته بود و می‌دانست که در چه مسیری می‌باید قدم بگذارد. به تحصیل علوم دینی اقدام کرد. پای درس برخی عالِمانِ آمل نشست. محضر آقایان شیخ احمد اعتمادی، ابوالقاسم رجایی، عزیزالله طبسی، عبدالله اشراقی و محمد غروی. در سن بیست و یک سالگی به امرِ استادش آیت‌الله محمد غروی لباس روحانیت پوشید. محافلِ آمل را که درک کرد، نیاز بود که تغییر شهر و دیار دهد. به محفلی برود که متاعِ افزونتری را نصیب ببرد.

به تهران رفت. اول شهریور ماه 1329. آنجا بود که اساتیدی اثرگذار دید. حضرات ابوالحسن شعرانی، محمد تقی آملی، فاضل تونی، رفیعی قزوینی، میرزا احمد آشتیانی، شیخ محمد علی جولستانی از جمله مدرسینی بودند که در تهران، حسن زاده را فلسفه و عرفان آموختند. ریاضیات، نجوم و محاسباتِ فلکی را هم آموخت. علاوه بر اشراف به زبان عربی، زبان فرانسه را هم فراگرفت. حسن زاده، توشه تهران را برگفت و به قم رفت، در سال 1342. در این دیارِ مقدس بود که با علامه طباطبایی مأنوس شد و مرام عرفانی خود را تعالی بخشید. در محضر سید مهدی قاضی، فرزند سید علی آقا قاضی، هم حاضر شد و علوم غریبه را آموخت.

اینک حسن‌زاده آملی به مرتبه‌ای رسیده بود که می‌توانست از دیگران دست‌گیری کند. می‌توانست شاگردانی بپرورد که در طریق عرفان قرار گیرند. اقدام به تألیف کرد. آثار عدیده‌ای نگاشت. عمده آثار وی در معرفتِ نفس بود. سرح العیون فی شرح العیون را در 66 فصل نوشت. کتابی بود در معرفتِ نفس به زبانِ عربی. کوشیده بود تا آراء بزرگانِ حکمت و عرفان را در شناختِ نفس جمع آوری کرده و سپس به تحلیل آن بپردازد.

دروس شرح اشارات و تنبیهات را نوشت. این اثر مشتمل بود بر شرح فلسفی و عرفانی هفت نمط اشارات به زبان فارسی. وی عبارات ابن سینا را شرح کرده و سپس رهیافتی جدید بر پایه حکمت متعالیه بر آن افزوده بود. نقدهایی به روشِ مشائی وارده کرده و افقی فراتر را در حکمت متعالیه نشان داده بود. کتاب «معرفت نفس» نیز از آثارِ ماندگارِ وی شد. کتابی بود مشتمل بر یکصد و پنجاه درس. اثری بود که مراحل آغازینِ معرفت نفس را عنوان می‌کرد. این کتاب حاصل تدریس سالیان متمادی بود که وی در آمل برای مشتاقان این راه بیان می‌کرد.

حسن زاده در نگارش کتابهای خود علاوه بر معارف بشری، گویی از معارف الهی هم مدد می‌گرفت. برخی احوالی که بر خود رفته بود را با دیگران در میان می‌گذاشت. در تعیین نامِ یکی از آثارش اینگونه عنوان می‌کرد که: ««انگیزه من بر تدوین این صحیفه مکرّمه القابی سبوحی بود که نصیب یکی از شاگردان ما شد.

وی که حائز منقبت علم و عمل است، به هنگامی که تدریس فصوص الحکم به فص عیسوی رسید، در یک توجه روحانی، عنوان این صحیفه نوری به این عبارت «فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه» از قلبش بر زبانش جاری شد. از این عنوانِ خیالی خوشم آمد، در روح من دمیده شد که در بیان آن به مطالبی که القاء کردیم و آن را به شما هدیه کردیم، در بیان این فص بنگاریم و این را تتمه فصوص الحکم قرار دادیم».[2]

علامه حسن زاده، معرفتِ نفس را به عنوان محور تحقیق و توجه خود قرار داده بود. به مباحث فلسفی و عرفانی نیز به دید مسائلی تاریخی نگاه نمی‌کرد. غالبِ مباحث را به مثابه اموری می‌دید که می‌باید به تکامل نفس انسانی مدد برساند. اگر عبارتی فلسفی را بیان می‌کرد و یا آیات قرآنی را مورد توجه قرار می‌داد، آن را بر نفسِ انسانی منطبق می‌کرد.

در شرح بسیاری از مباحثِ فلسفی، پای شناخت نفس را به میان می‌آورد و در پیوند با معرفتِ نفس تفسیر می‌کرد. معتقد بود که شناختِ دقیق زمانی حاصل می‌شود که آن را مقدمه‌ای در ارتقاء نفس در نظر آوریم. در غیر این صورت، بسیاری از تعابیر، به نحو صحیحی درک نخواهد شد. به تعبیری وی می‌کوشید تا مخاطب را از قفس تنگ ذهن و مفاهیم انباشته در آن، بیرون آورده و وادیِ نامتناهیِ نفس انسانی را محل رجوع قرار دهد.

وی به همین وسیله، کوشیده بود تا میان قرآن و فلسفه و عرفان هم پیوند دهد. می‌کوشید تا مخاطب را با برخی زوایای پنهانِ آیات و روایات آشنا کرده و پای فلسفه و عرفان را به میان بکشد. در تعبیری عنوان می‌کرد که: «بین فقها حکما و عرفا اختلافی نیست. اگر کسی حرف اختلاف بین آنان به میان آورد سخن آنها را ادراک نکرده است».[3]

وی انسان را جامع‌ترین دفتر غیب و شهود و کامل‌ترین مظهر واجب الوجود می‌داند. از همین رو، معرفت نفس را اصلی‌ترین و ضروری‌ترین معارف معرفی می‌کند. همه خیرات و سعادات را در این معرفت جستجو می‌کند. در تعبیری عنوان می‌کند: «آن که مَن عَرَفَ نَفسه فَقد عَرَفَ رَبّه را درست فهم کند، جمیع مسائل اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت متعالیه و حقایق عرفانی را از آن استنباط تواند کرد لذا معرفت نفس را مفتاح خزائن ملکوت فرمود».[4]

توصیه علمی و عملی حسن‌زاده آملی به هر انسانی این است که کتاب وجود خودتان را مطالعه کنید و آن را فهمیده ورق بزنید و خودتان را فراموش نکنید.[5]

علامه حسن زاده آملی راههایی را در مقابل گشود. معرفت نفس را آموخت و به دیگران هم آموزاند. تأکید و توجه بسیاری بر آن داد و آثار عدیده‌ای در آن نگاشت. ایشان عمر خود را مصروف این راه کرد و نام خود در دفترِ معارفِ ایرانی و اسلامی به ثبت رساند و در نود و دو سالگی دیده از جهان فرو بست.

 

ارجاعات:

[1] علامه حسن زاده، در آسمان معرفت، تذکره اوحدی از علمان ربانی، صص 408-409

[2] حسن زاده آملی، ممدالهمم در شرح فصوص الحکم، ص 682)

[3] حسن زاده آملی، گفت و گو؛ محمد بدیعی، نقل از عبدالله صلواتی، حسن زاده آملی عارف ربانی و شارح صدرایی، کتاب ماه فلسفه 1387 شماره 18

[4] حسن زاده آملی، مآثر آثار، ص 165

[5] حسن زاده آملی، شرح اشارات و تنبیهات، ص 79

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.