توضیحی درباره یک اقدام افراطی و زشت

رسول جعفریان

اقدام شرم آور یک روحانی مروج طب سنتی به اسم طب دینی، با آتش زدن یک کتاب علمی با نام طب هاریسون ـ بر اساس فیلمی که انتشار یافته ـ کار زشتی است که هیچ دانش دوستی، در هیچ سطحی، آن را نمی پذیرد. متاسفانه این شخص، سالهاست با استفاده از باورهای عامیانه در میان مردم، تلاش در ترویج بافته های خود به اسم طب دینی دارد و برای تقدیس آنها، از روایاتی که بارها محدثان آنها را نقد کرده اند، استفاده می کند. این رفتار وی، در حوزه قم، مورد تأیید هیچ کس، جز شماری از هواداران ساده لوح او که مانند آنها همه جای دنیا هستند، نیست.

از دیروز تاکنون که ماجرای آتش زدن کتاب هاریسون پیش آمده، مسائل زیادی گفته و نوشته شده است. شاید در آغاز تصور می شد، مسأله اهمیتی ندارد، اما به تدریج معلوم شد این اتفاق از جهات مختلفی محل توجه بوده و باید به آن پرداخته شود. این که فرض کنیم شخص بی اهمیتی دست به این اقدام زده، شاید در اصل همین طور باشد، اما کار او، اولا به عنوان «آتش زدن کتاب» یا کتابسوزی، ثانیا آتش زدن یک کتاب «علمی» رایج و ثالثا «روحانی» بودن این شخص، با همه اتهاماتی که در طول دویست سال گذشته دین به خاطر علم تحمل کرده، مسائلی بود که داستان را جدی کرد.

ما باید تلاش کنیم تا این مسأله را قدری بشکافیم و ریشه های آن را بشناسیم.
می دانیم که سالهای متمادی است این شخص، به فعالیت در این حوزه یعنی به قول خودش طب دینی مشغول است. مدتها در فیضیه آثارش را برای عده ای نسبتا فراوان تدریس می کرد، کتابهایش را همانجا می فروخت و به تربیت نیرو می پرداخت. از آن وقت و تا این اواخر، کسی جز در حد فروش داروهای گیاهی آلوده با او برخورد نداشت. پس از گذشت سالها، و بی توجه به نقدهایی که از او می شد، وی در میان بسیاری از خانواده های مذهبی و روحانیون جوان نفوذ یافت و حالا در بخشی از شهر قم، علاقه مندان او و مکتبی که بنیاد نهاده، نسبتا فراوان هستند. اکنون شاهدیم شاگردانی تربیت کرده که خود را حکیم می خوانند. اینها طلاب جوانی هستند که مشتریانی دارند و از این راه درآمد اقتصادی هم دارند.
باید پرسید در این دنیای علمی جدید، با این عظمتی که دانش طب دارد، ریشه این رفتار در جامعه ما در کجاست؟

می شود گفت بخشی از آن تاریخی و ادامه مسیری است که پدیده ای به نام طب نبوی و مانند آن از قدیم برابر طب یونانی مطرح بوده است. این امر ریشه در نوعی اخباری گری در حوزه فکر دینی دارد و این ماجرا امتداد آن است. روزگاری که طب یونانی آمد، طب روایی در مقابل آن مطرح شد و این تاریخ بیش از هزار و دویست ساله دارد. هنوز هم ناشران زیادی هستند که در این زمینه فعالیت انتشاراتی دارند.
براستی چرا این جریان طی ده بیست سال گذشته این جریان قوی تر شده است.؟

دست کم می دانیم که دو دهه اول انقلاب این مسائل یا مطرح نبود یا اگر بود، اصلا به چشم نمی آمد. این امر ما را به این نکته رهنمون می سازد، که رشد این جریان، از نظر سیاسی اولا در دولتی بود که شروع به ترویج نوعی سنت گرایی و بومی گرایی کرد و نظریاتی در این زمینه طرح کرد. رشد اخباری گری در این سالها ادامه همان ماجراست. ثانیا و به تدریج، بحث هایی در باره تمدن و علم اسلامی مطرح شد و در این زمینه نظریاتی مساعد با این جریان پدید آمد.

در خوشبینانه ترین حالت باید بگوییم، این داستان، زاییده نامشروع همان جریان است. برآمدن نظریاتی که از یک سو ضد غربی و از سوی دیگر ضد علم جدید، و به علاوه، قرین شدن آن با اختلاف نظرهای بیشتر میان حاکمیت سیاسی در ایران با غرب در این اواخر، همه اینها دست به دست هم داد تا نحله های تازه ای از جمله همین جریان شکل بگیرید. خطیبان ما آن قدر ضد غرب سخن گفتند که مخاطبان را به این فکر انداختند که علم و دانش غربی هم مزخرف و بی پایه است. نوعی اعتماد به نفس کاذب، به اسم بومی گرایی در میان مردم پدید آورند که حالا آثار مخرب آن آشکار می شود.
این که امروز، پس از حمله به اقدام زشت او، کانال وی، به آب و آتش می زد تا انقلاب، امام و رهبری و قاسم سلیمانی و همه و همه چیز را به حرکت ضد غربی خود در آتش زدن این کتاب وصل کند، شاهدی بر این مدعاست. امروز دهها بار کلماتی از امام و رهبری را علیه غرب، به عنوان شاهدی بر درستی رفتار خود آورد. به نظر می رسد وی فردی زرنگ است و می داند از چه طریقی چه طیفی از افراد جامعه را جذب کند.

باید عرض کنم، متأسفانه امروز در قم، بحث های مربوط به تمدن اسلامی و علم اسلامی، زمینه بروز این قبیل اندیشه های افراطی را فراهم کرده است. بماند که خود آن مباحث هم سر و ته روشنی ندارد و اگر حرف حقی هم در این میانه هست، در میان انبوهی از بافتنی های نادرست به اسم کلام جدید، نابود شده و در عوض این قبیل رفتارهای نامتعادل و مسخره برآمده است.

به نظرم این ماجرا می تواند درس عبرت برای کسانی باشد که با پز خاص خود و در حالی که فکر می کردند روی کوهی از دانش هستند، می گفتند، البته علم جدید هم همه مطالبش درست نیست! و حالا باید شاهد باشند که از دل این طعنه ها، آن هم نسبت به علمی که هیچ گاه بر این باور نبوده که همه حرفهایش درست است، جریانی در آمده که زیر میز دانش زده و این طور آموز های رایج انقلاب را هم به تمسخر می گیرد. ما باید به ریشه یابی این افکار بپردازیم و دست کم این احتمال را بدهیم که مشکل، تفکرات موجود در میان خود ماست. کجای کار ما اشکال داشته که این اتفاق افتاده است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.