الهیات، دفاعیات و فلسفه دین

آستین کلاین

هم الهیات (تئولوژی) و هم فلسفه دین نقش مهمی در فرهنگ غربی ایفا کرده‌اند اما تفاوت‌های میان آن دو را همه کس به آسانی درک نمی‌کنند. انگیزه‌های الهیات و فلسفه دین بسیار متفاوت هستند، اما پرسش‌ها و موضوعاتشان، اغلب یکسانند.

مرز میان الهیات و فلسفه دین همیشه مشخص نیست؛ چرا که اشتراکات زیادی دارند، اما تفاوت اصلی این است که الهیات به طور ذاتی تمایل دارد از موقعیت خاص مذهبی دفاع کند (آپولوژتیکال باشد)، در حالی که فلسفه دین به جای حقیقت هر مذهب خاص، به بررسی خود دین ملتزم است.

هم سابقه و هم اعتبار آن‌ها، الهیات را به طور کلی از فلسفه و به طور خاص از فلسفه دین متمایز می‌کند. در حالی که الهیات به متون مقدس دینی (مانند انجیل یا قرآن) تکیه دارد، در فلسفه دین این متون صرفاً موضوعاتِ مورد مطالعه هستند. موارد معتبر در فلسفه دین عقل، منطق و تحقیق هستند. هدف اصلی فلسفه دین در هر مبحثی، بررسی دقیق ادعاهای دینی به منظور تبیین یک توضیح منطقی و یا پاسخ منطقی به آن‌ها است.

برای مثال، علمای الهیات مسیحی معمولاً در میان خود بحث نمی‌کنند که آیا خدا وجود دارد یا خیر، یا مسیح پسر خداست یا خیر. برای پرداختن به الهیات مسیحی، فرض بر این است که فرد باید یک مسیحی باشد. ما می‌توانیم این را با فلسفه مقایسه کنیم و مشاهده کنیم که کسی که در مورد فایده‌گرایی (utilitarianism) می‌نویسد، لزوماً فایده‌گرا بودنش مفروض گرفته نمی‌شود.

علاوه بر این، الهیات تمایل دارد یک ماهیت معتبر در سنت دینی که در آن به کار می‌رود، داشته باشد. نتایج حاصله توسط الهیدانان برای مؤمنان وثاقت دارد. اگر غالب عالمان الاهی در مورد برخی نتایج خاص درباره ماهیت خداوند به توافق برسند، اتخاذ یک عقیده متفاوت، برای مؤمنان عادی خطاست.

معمولاً رویکرد یکسانی در فلسفه پیدا نمی‌شود. فیلسوفان خاصی ممکن است دارای یک وضعیت معتبر باشند، اما زمانی که شخصی استدلال‌های خوبی داشته باشد، اگر نظر متفاوتی اتخاذ کند، مرتکب خطایی نشده است (یا مرتد نشده است).

هیچ یک از اینها به این معنا نیست که رویکرد فلسفه دین به دین و اخلاص دینی خصمانه است، اما به این معنی است که از دین در جایی که مجاز است، انتقاد می‌کند. همچنین نباید فرض کنیم که الهیات عقل و منطق را به کار نمی‌گیرد؛ اما با این وجود، وثاقت آن در اقتدار سنت یا شریعت دینی سهیم شده یا حتی از آن اخذ شده‌است. فلسفه و الهیات به دلیل بسیاری از درگیری‌های بالقوه طولانیِ بینشان، روابط متزلزلی داشته‌اند. بعضی اوقات برخی آن‌ها را مکمل یکدیگر تعریف می‌کنند، اما بعضی دیگر آنها را دشمنان مهلکِ یکدیگر تصور می‌کنند.

گاهی اوقات الهیدانان برای رشته خود جایگاه یک علم (science) را در نظر می‌گیرند. این ادعا نخست بر این فرض استوار است که الهیدانان رویدادهای اساسی دین خود را مطالعه می‌کنند که آن‌ها را به حقایق تاریخی می‌رساند. و فرض دوم استفاده آن‌ها از روش‌های انتقادی همچون جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، تاریخ‌نگاری، زبان‌شناسی، و … در کار خود است. تا زمانی که آن‌ها به این فرضیات وفادار بمانند، ممکن است این نظر که الهیات به مثابه یک علم عمل می‌کند، اعتبار داشته باشد، اما دیگران می‌توانند به طور منصفانه اولین فرض را به چالش بکشند.

وجود خداوند، رستاخیز عیسی‌مسیح، و وحی به محمد ممکن است به عنوان واقعیت‌هایی در سنت‌های دینی خاص پذیرفته شوند، اما پذیرش آنها بیرون از آن حوزه ضرورتی ندارد. این مسئله مانند لزوم پذیرش وجود اتم‌ها توسط کسانی که خارج از حوزه مطالعات فیزیکی قرار دارند، نیست. این حقیقت که الهیات به شدت وابسته به تعهدات قبلی نسبت به ایمان است، طبقه‌بندی آن تحت عنوان علم، حتی با علوم نرم (soft) مانند روانشناسی را بسیار دشوار می‌کند. همچنین به همین دلیل است که دفاعیات (apologetics) نقش بزرگی را در آن ایفا می‌کند.

دفاعیات شاخه‌ای از الهیات است که به طور خاص بر دفاع از حقیقت یک الهیات و دین خاص در مقابل چالش‌های بیرونی متمرکز است. در گذشته هنگامی که حقایق دینی پایه به طور گسترده پذیرفته می‌شد، دفاعیات یک شاخه کوچک از الهیات بود. با این حال، امروزه فضای کثرت‌گرایی دینی وسیع‌تر، دفاعیات را مجبور کرده‌است نقش بیشتری ایفا کند و از اصول عقاید دینی در برابر چالش‌های ادیان دیگر، جنبش‌های تفرقه‌انداز، و منتقدان سکولار دفاع کند.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.