حقیقت‌های مُنقضی و تأملات برون‌دینی

رضا بابایی: متأسفانه برای اینکه معلوم شود چه روایت‌هایی مربوط به زمانی خاص یا مکانی خاص است و چه روایاتی فرازمانی و فرامکانی است، هیچ معیاری در متون دینی ما وجود ندارد. تنها راه، تأملات برون‌دینی است؛ یعنی معیارهایی از جنس عقل و تجربه و بدیهیات متعارف. مشکل اینجاست که اکثر فقها و دین‌شناسان سنتی ما، اعتقادی به این‌گونه تأملات و نتیجۀ آنها ندارند، و چون منابع درون‌دینی نیز راهی نشان نمی‌دهند، معمولاً دین‌شناسی سنتی تا آنجا که بتواند بر مواضع پیشین خود پافشاری می‌کند، تا آنگاه که دیگر راهی جز عقب‌نشینی برای آن باقی نماند.

در کتاب‌های جامع روایی، معمولاً یک باب به «بلاد مذموم و ممدوح» اختصاص دارد. برخی از شهرها و مناطق ایران، همچون اهواز و ری و مازندران، در روایات این باب، مذمت شده‌اند. در نکوهش مردم ری، احادیثی وارد شده است که به‌هیچ‌روی با شناخت امروزین ما از این شهر و مردم آن سازگار نیست. برای نمونه در بحارالانوار از امام صادق (ع) نقل شده است که «مردم شهرری، دشمنان خدا و رسول خدا و خاندان او هستند؛ أهل المدینه تدعی الرّی هم أعداء اللّه و أعداء رسوله و أعداء أهل بیته.»(بحارالانوار، ج 60، باب الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها، ص 206. نیز ر.ک: معجم البلدان، ج 3، ص 118)
یک قرن پس از صدور این‌گونه روایات، به‌تدریج اسلام در ری نهادینه شد؛ به‌طوری که شمار فراوانی از بزرگان اهل سنت و شیعه، همچون فخر رازی، ثقه‌الاسلام کلینی، شیخ صدوق و ابوالفتوح رازی، از این شهر برخاستند. در آغاز، اسلام مردم ری، اسلام اموی بود و اندک اندک، تشیع در این شهر، جان گرفت.(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص480)
مرحوم محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷-۱۱۱۰ ق)، در توجیه روایاتی که در ذم ری وارده شده است، می‌نویسد: «دور نیست که احادیث ذمّ برخی بلاد، مانند ری، مربوط به همان زمان [معصومان] باشد، نه تا قیامت.»(بحارالانوار، ج5، ص27) یعنی این روایات، ناظر به دوره‌ای از تاریخ ری است که مردم آن، بر دین و آیین پیشین خود اصرار می‌ورزیدند و در مقابل سپاه مسلمانان مقاومت می‌کردند. می‌دانیم که ری، از شهرهایی است که آسان، اسلام را نپذیرفت و ری‌شهریان بارها نماینده خلیفه را از شهر خود راندند یا کشتند.
گروهی از عالمان نیز در اسناد این روایات خدشه کرده‌اند، اما تا آنجا که من می‌دانم، سند این روایات در مجموع ضعیف‌تر از بسیاری از روایات مقبول ما نیست. از سوی دیگر، کسانی که در تضعیف این روایات از حیث سند کوشیده‌اند، معمولاً در قرن‌هایی می‌زیستند که روایات مربوط به شهرها و نژادها از سکه افتاده بود و آنان چاره‌ای نداشتند جز خدشه در اسناد.
بنابراین دو راه وجود داشت:
یک. تردید در اصالت این دست از روایات؛
دو. محدود کردن آنها به دوره‌ای خاص از زمان.
شیوه نخست، راه به جایی نمی‌برد؛ زیرا – چنانکه گفتم – سند بسیاری از این روایات، ضعیف‌تر از روایاتی نیست که اکنون ما به آنها عمل می‌کنیم. به همین دلیل، مرحوم مجلسی، در «دلالت» آنها خدشه می‌کند، نه در مدارک و اسناد و رجال آنها.
همچنین نمی‌توان پذیرفت که همه این روایات را قدرت‌های سیاسی وقت جعل کرده‌اند؛ زیرا بسیاری از این احادیث به امامان شیعه منسوب است و روشن است که بنی‌امیه یا بنی‌عباس، انگیزه‌ای برای نسبت دادن این روایات به خاندان پیامبر (ع) نداشتند. بله! اگر سخنی در مذمت مردم شهری، از زبان پیامبر اسلام (ص) نقل شده باشد،
می‌توان احتمال داد که آن را محدثان طرفدار بنی‌امیه یا بنی‌عباس ساخته‌اند. اما انبوهی از این روایات در کتب شیعی است و فقهای شیعه بر پایه آنها در کتاب‌های مکاسب و متاجر، فتوا داده‌اند.(ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، باب مکروهات بیع)
کسانی که سیاست را عامل اصلی در جعل این‌گونه روایات می‌دانند(ر.ک: محمود کریمی و مسرور سعید طاووسی، «انگیزه‌های سیاسی در جعل روایات مدح و ذم بلاد»، دانش سیاسی، بهار و تابستان 1389، دوره 6، شماره پیاپی 11، ص 85- ص 125)، دلایلی برای تضعیف اسناد آنها می‌آورند که آن دلایل، روایات دیگر را نیز که همان اسناد و رجال را دارند، از حیز انتفاع بیرون می‌کند.
راه دوم نیز که مرحوم مجلسی برگزیده است، پرسش‌هایی برمی‌انگیزد؛ از جمله اینکه تشخیص روایات زمان‌مند و موقت، بر پایه چه معیارهایی است. متأسفانه برای اینکه معلوم شود چه روایت‌هایی مربوط به زمانی خاص یا مکانی خاص است و چه روایاتی فرازمانی و فرامکانی است، هیچ معیاری در متون دینی ما وجود ندارد. تنها راه، تأملات برون‌دینی است؛ یعنی معیارهایی از جنس عقل و تجربه و بدیهیات متعارف.
مشکل اینجاست که اکثر فقها و دین‌شناسان سنتی ما، اعتقادی به این‌گونه تأملات و نتیجه آنها ندارند، و چون منابع درون‌دینی نیز راهی نشان نمی‌دهند، معمولاً دین‌شناسی سنتی تا آنجا که بتواند بر مواضع پیشین خود پافشاری می‌کند، تا آن‌گاه که دیگر راهی جز عقب‌نشینی برای آن باقی نماند؛ چنانکه اگر در قرن نخست یا تا پایان قرن دوم، کسی روایات مربوط به شهرها یا روایات طبی را توقیت می‌کرد، یعنی آنها را موقت می‌دانست، متهم به بی‌دینی می‌شد و او را “هرهری‌مذهب” می‌خواندند و از جرگه عالمان دین بیرون می‌راندند.
نمونه دیگر در عصر ما، حق رأی زنان در انتخابات است. تا پایان دهه 1340، اگر کسی سخن از حق زنان برای رأی گرفتن و رأی دادن در انتخابات می‌گفت، همه اعتبار علمی و دینی خود را در میان دین‌داران از دست می‌داد. از این دست مقاومت‌های نافرجام در برابر پدیده‌ها و مفاهیم نو، به قدری است که اگر کسی شماری از آنها را در کتابی گرد آورد، می‌تواند نام آن را «حقیقت‌های منقضی» بگذارد.
مطالب مرتبط
منتشرشده: ۱
  1. شما از کجا دانستید که در تشخیص روایات خاص و عام «هیچ معیاری وجود ندارد»؟ آیا خود این ادعای بزرگ ولی بدون دلیل شما نشانه بی معیاری متن نوشته شده شما نیست؟!

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.