طرابیشی، اندیشمندی دوراندیش

محمد عثمانی

نقد، ‌فرایندی سازنده در عرصه علم و دانش است. این رویکرد در قامت کنش کارکردی، باید به پدیده‌ای نهادینه تبدیل شود تا جامعه از چشم‌انداز نقد سازنده، ‌عیب‌ها و خطاها را اصلاح و در مسیر تکامل گام بردارد. از این رو منتقدان هر عرصه از دانش را باید گرامی داشت و در راستای فهم و خوانش نقدهای آنان توجه ویژه نمود در این میان جورج طرابیشی، ‌ اندیشمند، ‌منتقد، ‌مترجم و منتقد ادبی تأثیرگذار در جهان عرب را باید با توجه به این چشم‌انداز مورد توجه قرار داد.

جورج طرابیشی مسیحی و از اهالی حلب سوریه بود. اما در قامت اندیشمندی عرب با بستر فرهنگی اسلامی به نقدهای فکری، ‌اجتماعی و ادبی از یک سو ‌و مترجمی مهم و دقیق از سوی دیگر نقش بنیادینی در جهان عرب بر دوش داشت. در نقدهای فکری به نکته حایز اهمیتی پی برد که بسیاری از اندیشمندان عرب در فهم اندیشمندان غربی، دچار ناراستی‌های فاحش شده‌اند که ناشی از عدم تسلط این متفکران به زبان عربی یا تکیه بر ترجمه‌های نادرست در زبان عربی است. از این رو با وسواس خاص، به ترجمه متون هگل، ‌مارکس، ‌سارتر و فروید اقدام کرد. در این فرایند چندین بار در راستای تنقیح متون ترجمه خود، ‌مجبور به اصلاح و واکاوی آنها شد. در بعد انتقادی نیز این روحیه را داشت. این شیوه و روش، ‌سبب شد، نقدها و نوشته‌های او در جهان عرب با اقبال عمومی اندیشمندان و دانشجویان مواجه شود.
 
بسترهای ورود به نقد فکری
تابستان چند سال گذشته، ‌فرصتی پیش آمد تا ساعتی چند با مرحوم جورج طرابیشی به گفت‌وگو بپردازم. انسانی به غایت محترم و خوش برخورد بود. پیش از دیدار از طریق ایمیل بعضی از نوشته‌هایم را برایش فرستادم. خوانده بود و در لحظه‌های اولیه مرا به ادامه کار تشویق کرد. در آن دیدار بحث‌های بسیاری درگرفت. وقتی از او پرسیدم چگونه و چرا به نقد فکری وارد شدید و از میان اندیشمندان، پروژه جابری برای شما اهمیت یافت. در پاسخ به این دو سوال با خاطره‌ای، سخنانش را آغاز کرد: «در کودکی روزی به گناهی نکرده توسط پدر با چوب فلک شدم. این حادثه تأثیر بدی بر روحیه‌ام گذاشت، به صورتی که از پدرم بدم آمد. شروع کردم به گشتن دنبال پدری دیگر، که فرزندش را بی گناه کتک نزند.  لذا در درس معارف دینی مسیحیت دوره متوسطه، معلم مثالی را درباره گناهان انسان می زند که شما جهانی را تصور کنید، برساخته از بدی و نحسی، ‌که هر میلیون سال، کبوتری بر افق آن ظاهر و با بال‌های خود، بدی و نحسی را پاک می‌کند. حال شما دانش آموزان، تصور کنید چند میلیون سال باید بگذرد تا بدی و نحسی از این جهان پاک شود اما گناهان شما در مقابل خداوند خالق پاک و بخشیده نمی شود. در خود اندیشیدم که پدر مهربان عیسی ‌را که من نیز به پدری برگزیده‌ام، ‌چگونه پدری است که حتی فکر به گناه را چونان خود گناه تصور می‌کند و آن را نمی‌بخشد. به دانشگاه رفتم و با ‌هگل، ‌مارکس و سارتر و در نهایت فروید آشنا شدم و هریک از آنها را به پدری برگزیدم. چنان شیفته سارتر شدم که لحظه‌ای از ذهنم غایب نبود تا آنکه در چالش اعراب و اسرائیل در کنار رژیم مجعول و ناحق ایستاد. در نهایت فروید من را به خودآگاهی رسانید که نباید در پی پدری قهرمان باشم. قهرمانان هرقدر بزرگ‌تر باشند در ذهن آدمی به راحتی شکسته می‌شوند. باید به دنبال نقطه دانایی و خودآگاهی بود که فروید این آموزه را به نیکی در ذهنم جای داد. در دهه هفتاد، ‌پس از شکست اعراب از اسرائیل، ‌در میان نخبگان دانشگاهی، ‌این خودآگاهی به وجود آمد که می توان با تکیه بر سنت و میراث گذشتگان، ‌فرآیندی برای گذار به جلو و ترقی را پیدا کرد. در این رهیافت، ‌من نیز به دنبال این چشم‌انداز به کتاب "تکوین العقل العربی"، ‌برخوردم. این کتاب را خواندم. چنان تاثیری بر من نهاد که در مجله‌ای فرانسوی، مقاله ای پیرامون آن نگاشتم و در آن قید کردم: «هر کس این کتاب را بخواند، دیگر آن شخصیت اولیه نخواهد بود. این کتاب تغییر ساز و ‌متحول کننده است.»
وی در ادامه گفت‌وگو تأکید کرد: «شیفتگی به این کتاب، ‌آموزه‌های فروید در شکست اسطوره قهرمان و شیفتگی را از یاد نبردم. از این رو در مطالعه چند باره کتاب، سؤالات بسیاری در ذهنم خطور می‌کرد. به طور مثال، علت شکست فکری در ناکامی فرآیند فلسفی در تمدن اسلامی به واسطه اخوان الصفاء چه بود؟ براین اساس، جهت خوانش این ناکامی به مطالعه آثار اندیشمندان کلاسیک تمدن اسلامی روی آوردم. آنچه به دست آوردم، بسیار متفاوت از دستاوردهای جابری بود.»
در این روایت به نیکی بستر گرایش به نقد اجتماعی را در فکر طرابیشی می‌توان دید. او در کتاب هرطقات خود اذعان می‌کند: «بهره‌گیری اندیشمندان در جهان عرب از اندیشه اندیشمندان غربی با خطاهای فاحشی همراه است. از این رو به ترجمه متون متفکرانی چون هگل، ‌مارکس، ‌سارتر و فروید روی آوردم.» در کنار این دو عرصه، ‌طرابیشی از منظر آموزه‌های فروید به خوانش رمان‌های عربی و نقد ادبی روی آورد. این سه زمینه یک کل منسجم را می‌سازند که در رهیافت انتقادی معنا می‌یابد.
در گام اول در گفت‌وگوی انتقادی با محمد عابد الجابری، ‌متعرض رهیافت‌های نظری او می‌شود. در کتاب "نقد تکوین العقل العربی"، ‌ اظهار می‌دارد روش، ‌یک کل منسجم با نتایجی منتج از آن است. از این رو نمی توان با توجه به نیازهای خود آن روش‌ها را به استخدام گرفت. زیرا هر یک از روش‌ها، ‌بر بنیاد پیش‌فرض‌هایی استوار شده که خاص خود هستند و در مواردی متعارض با رویکرد روشی دیگر است. نمی‌توان داده‌ای از روشی خاص را با عناصری از روش دیگر همساز کرد و روشی به دلخواه برساخت. این نقد طرابیشی بر این دیدگاه جابری بود که اذعان می‌نمود، امروز جهان اسلام در عرصه فکری، در فرآیند تولید علم و دانش قرار ندارد. از این رو در راستای تولید علم، می‌توان از دستاوردهای علمی دیگر ملل به خصوص غرب به صورت گزینشی و با توجه به نیاز بهره گرفت. به عقیده طرابیشی، با این نوع بهره‌گیری از دانش، ‌بدون توجه به لوازم عملی آن، ‌نتایج خودساخته خارج از چارچوب روشی را به بار می‌آید.
از این منظر در گام دوم، به بعد اندیشه‌ای می‌پردازد. در مقام اول تأکید می‌کند، ‌تکرار امور مسلم در بعد اندیشه‌ای، ‌مسیر تفکر را با بن‌بست مواجه می‌کند. از این رو باید در ابتدا امور مفروض و مسلم را برکناری نهاد و با امور قطعی به صورت نسبی برخورد نمود. به طور مثال در عرصه فکر دینی محمد عابد الجابری در کتاب "العقل السیاسی"، ‌ دو پاره شدن جهان اسلام را به دو بخش شیعه و سنی توطئه برساخته فردی به نام عبدالله بن سباء می‌داند. طرابیشی در رویارویی با این جنبه تاریخی، دو سؤال مهم را مطرح می‌کند که یک فرد، چگونه و با چه قدرت و نیرویی می تواند، چنین شکاف بزرگی را در میان مسلمانان به وجود آورد؟ چگونه این فرد می‌تواند، یاران و اصحاب پیامبر را بفریبد؟ چرا در بازخوانی تاریخی به ابعاد ساده‌انگارانه باید تکیه کرد؟ این نوع دیدگاه‌ها را ابتدای قرن بیستم، فردی چون طه حسین نیز بدان پرداخته است. حال طرابیشی با نقد جدی به این امور که در بعد تاریخی مفروض انگاشته می‌شود، بازخوانی تاریخ با تأکید بر رهیافت‌های روشی و التزام به نتایج حاصل از روش را در پیش می‌گیرد. طرابیشی این اختلاف را در بعد تاریخی به بعد حقیقی خود، ‌یعنی‌ زمانه تاریخی آن باز می‌گرداند. در این فرآیند با توجه به آیات، ‌روایات و سنت از یک سو و توجه به روایت‌های مختلف یک حادثه، از سوی دیگر به واقعیت تاریخی نظر می‌افکند. به طور مثال در نقد این شکاف  میان مسلمانان، ‌ آن را به جایگاه تاریخی خاندان قریش در کسب قدرت و توجه به نزاع‌های تاریخی در بستر اجتماعی به پاسخ و طرح دلایل شکاف می‌پردازد. او کوشید تا حوادث تاریخی با توجه به ابعاد متافیزیکی خوانش نشود؛ زیرا که در این رهیافت، امکان بررسی و بحث در امور به تعطیلی کشیده می‌شود. براین اساس تمام حوادث تاریخی صدر اسلام و حوادث پس از آن را که در نگاه جابری، تعالی یافته بود بر زمین آورد، آن گاه به نقد آنها پرداخت.
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.