ویتگنشتاین و دین طبیعی
گوردن گراهام
آیا میتوان نتیجه گرفت که فلسفه ویتگنشتاین گرهی از مشکلات دین نخواهد گشود؟ این نتیجهای قابل قبول به نظر نمیآید و دلایلی وجود دارد که بتوان گفت این نتیجهگیری مقداری شتاب زده است. بیتردید ویتگنشتاین به موضوع دین علاقهمند بوده است.
در فلسفه دین، «ویتگنشتاینایسم»[۱] موضعی مشخص است که طرح اصلی آن کم و بیش مورد پذیرش هر دو گروهِ موافقان و مخالفانِ آن است. مدافعان «ویتگنشتاینایسم» با یادآوری چند مفهوم که ویتگنشتاین آنها را مطرح نموده است، همچون «بازیهای زبانی»[۲]، «شیوههای زندگی»[۳]، «باورهایِ بیدلیل»[۴]، «دستورِ زبانِ عمقی»[۵] و «جهان-تصویرها»[۶]، در پی آن بودند تا با «کاملاً بیربط» نشان دادنِ انتقاداتِ عُقلایی وارد شده به دین، آن انتقادات را دفع نمایند. اما مخالفان، با استفاده از همین مفاهیم، ادعا مینمایند که «دین» دور از دسترس کنکاشهای عقلی قرار گرفته است و نسبت به موشکافیهای نقّادانه مصونیت یافته است.
جدال میان موافقان و مخالفان از سال ۱۹۶۲ میلادی در کنفرانسی که در «مدرسه علوم دینی پرینستون»[۷] برگزار میشد آغاز گردید. در آن کنفرانس، «جان هیک»[۸] اعتراضی را نسبت به یک جریان فکری درباره دین مطرح کرد که «نُرمَن مالکُم»[۹]، متأثر از آموزههای ویتگنشتاین، مدافع آن بود. از برجستهترین مبارزان این ستیزه علمی میتوان «کای نیلسِن»[۱۰] و «دِوی فیلیپس»[۱۱] فقید را، که به طور اعجاب آوری این جدال را برای ۴۰ سال ادامه داد، نام برد. تعداد بسیار زیادی از فیلسوفان دیگر را نیز میتوان نام برد که در این کشاکش شرکت کردهاند، که البته بیشتر آنها مدافع یا مخالف یکی از طرفهای گفتوگو بودهاند و اندکی از آنها نیز بازیگر نقش میانجی برای یافتن نظری بینابینی شدهاند. البته همانند بسیاری از مناقشات فلسفی دیگر، این کشاکش نیز هیچ گاه پایان نیافت و تبدیل به یک جدال فرسایشی شد.
با یک بازنگری دقیق، آنچه در این جدال فلسفی به طور برجستهای به چشم میآید این است که ارتباط بسیار اندکی میان جدلها و گفتوگوهای انجام شده با نوشتههای فلسفی ویتگنشتاین وجود دارد. از سویی این یک موضوع کاملاً پذیرفته شده است که کتاب «پژوهشهای فلسفی»[۱۲] هیچ سخنی برای گفتن درباره «دین» ندارد. از سوی دیگر، کتاب «درباره یقین»[۱۳] نیز تقریباً هیچ چیز در این باره ندارد و تنها کتاب «تراکتاتوس»[۱۴] دارای چند گزاره مرتبط با دین در انتهای رساله است که تنهای به اخلاق، عرفان، و زندگی پس از مرگ میزنند. در واقع بسیاری از موارد مورد مناقشه در این جدال فلسفی برگرفته از اشاراتی درباره دین (مسیحیت به طور خاص) است که در کتاب «فرهنگ و ارزش»[۱۵] یافت میشوند. اما این موارد را نیز «فُن رایت»،[۱۶] و نه خود ویتگنشتاین، گردآوری و منتشر نموده است. منبع دیگر، یادآوریِ خاطرات «موُری اُکانِر دِرُری»[۱۷] از گفتوگوهایش با ویتگنشتاین درباره دین است، و البته این در حالی است که خود «دِرُری» اذعان میکند که این گفتوگوها با علم به امتناع صریح ویتگنشتاین از وارد شدن به گفتوگوهای فلسفی در این باره بوده است.
افزون بر این شواهد، توجه به این نکته نیز سودمند است که مفاهیم کلیدی همچون «بازیهای زبانی»، «شیوههای زندگی»، «باورهای بیدلیل» و دیگر موارد مشابه، به طور نسبی اندک و کمشمار در آثار فلسفی ویتگنشتاین بهکار رفتهاند. برای نمونه، عبارت «بازیهای زبانی» تنها در پنجاه (۵۰) پاراگراف از ششصد و هفتاد و سه (۶۷۳) پاراگرافی که بخش نخست کتاب «پژوهشهای فلسفی» را تشکیل میدهند آورده شده است. همچنین عبارت «شیوه زندگی» تنها پنج (۵) بار در تمامی کتاب استفاده شده است. کوتاه سخن آنکه بنای سترگ «ویتگنشتاینایسم» در فلسفه دین بر روی پایههای بسیار اندکی ساخته شده است.
اما آیا بر این اساس می توانیم نتیجه بگیریم که فلسفه ویتگنشتاین گرهی از مشکلات دین نخواهد گشود؟ این نتیجهای قابل قبول به نظر نمیآید و دلایلی وجود دارد که بتوان گفت این نتیجهگیری مقداری شتاب زده است. بیتردید ویتگنشتاین به موضوع دین علاقهمند بوده است. او مسلماً مکتوبِ سخنرانیهای گیفوردِ[۱۸] «ویلیام جیمز»[۱۹] با عنوان «تنوع تجربه دینی»[۲۰] را با دقت خوانده است. او آشکارا از دریافتهای نادرست از دین که در کتاب «شاخه زرّین»[۲۱] اثر «جِیمز فِرِیزِر»[۲۲] یافته بود، به خشم آمده است. همچنین، یادداشتهایی که او مکتوب نموده است، و بعدها راه خودشان را به کتاب «فرهنگ و ارزش» باز کردهاند، نشان دهنده نگرانی مشابهی در ویتگنشتاین از وجود نوع خاصی از خطا در درک دین است.
فیلسوفان قرن هجدهم میلادی، همچون هیوم و کانت، خطای مورد بحث در بالا را ناشی از کوتاهی کردن در تفکیک میان «دین راستین» و «دین ساختگی» دانستهاند؛ همان نوعی از خطا که مردم هنگامی مرتکب میشوند که «هوس» را «عشق»، و «چاپلوسی» را «تحسین» میپندارند. هیوم میاندیشید که «دین راستین» نه موهومپرستی است و نه تعصبگرایی؛ و البته دینداران به هیچ وجه کمتر از منتقدان دین (که خود هیوم نیز از آنان بود) در معرض این سوء برداشت از دین نیستند. «دین راستین» در نزد کانت نیز (همچون اسپینوزا) آن دینی است که آشکارا از تمامی «ظواهر کلیسا»، که معمولا پیرامون دین را فراگرفتهاند، تفکیک شود. ویلیام جیمز نیز به همین اندازه آرزومند پیراستن ساختارهای الهیاتی و فلسفیای بود که به نام دین ساخته شده بودند و او آنها را «بدعتهایی بیارزش، برخاسته از ذهنهای مَدرَسی» مینامید. همین نگرانی است که ویتگنشتاین خود را با آن به خوبی همراه میبیند. این دغدغهها خود را در بسیاری از یادداشتهای باقی مانده از ویتگنشتاین نشان میدهند که بعدها الهام بخش فیلسوفانی بوده است.
اما این مطالب چه تاثیری بر -به اصطلاح- فلسفه ویتگنشتاین میتواند داشته باشد؟
به اعتقاد من پاسخ اینگونه میتواند باشد: ما میتوانیم تمامی مفاهیم ادراکی همچون«بازیهای زبانی»، «روش زندگی»، دستور زبان عمقی» و موارد مشابه را کاملاً کنار بگذاریم. زیرا آن کاری که نویدِ تاباندن پرتویی نو و انتقادی بر طبیعت و ارزش دین به عنوان امری بشری را میدهد، به کار بستنِ روشِ پژوهش فلسفی ویتگنشتاین است و نه الزاماً مفاهیم ادراکی فوقالذکر. در این روش، درسهای بسیاری برای آموختن وجود دارد به شرط آنکه ما موضوع را از «الهیات فلسفی» به فلسفه «دین راستین» تغییر دهیم و آنگاه روش فلسفی ویتگنشتاین را برای کاوشی دوباره در بعضی از زمینههایی که (باروک) اسپینوزا، (دیوید) هیوم، (آدام) اسمیث، (امانوئل) کانت، (فردریش) اشلایماخر و (جان استوآرت) میل در آثارشان به آنها پرداختهاند بهکار بگیریم.
* گوردن گراهام (عضو انجمن سلطنتی ادینبورگ[۲۳])، استادِ فلسفه و هنر کرسی «هِنری لوسِ سوم»[۲۴] در مدرسه علوم دینی پرینستون است. زمینههای مطالعاتی مورد علاقه او شامل زیباییشناسی، فلسفه اخلاق، و سنّت فلسفی اسکاتلندی است. او مدیر مرکز مطالعات فلسفه اسکاتلندی در پرینستون و همچنین ویراستار مجله فلسفه اسکاتلندی است. از کتابهای او که در انتشارات دانشگاه آکسفورد به چاپ رسیده است میتوان «فلسفه اسکاتلندی در قرون نوزدهم و بیستم» و «ویتگنشتاین و دین طبیعی» را نام برد.
[۱] Wittgensteinianism
[۲] Language Games
[۳] Forms of Life
[۴] Groundless Believing
[۵] Depth Grammar
[۶] World Picture
[۷] Princeton Theological Seminary
[۸] John Hick
[۹] Norman Malcolm
[۱۰] Kai Nielsen
[۱۱] Dewi Phillips
[۱۲] Philosophical Investigations
[۱۳] On Certainty
[۱۴] Tractatus
[۱۵] Culture and Value
[۱۶] Georg Henrik von Wright
[۱۷] Maurice O’Conner Drury
[۱۸] Gifford Lectures
[۱۹] William James
[۲۰] Varieties of Religious Experience
[۲۱] Golden Bough
[۲۲] James Fraser
[۲۳] Fellow of Royal Society of Edinburgh (FRSE)
[۲۴] Henry Luce III
آیا میتوان نتیجه گرفت که فلسفه ویتگنشتاین گرهی از مشکلات دین نخواهد گشود؟ این نتیجهای قابل قبول به نظر نمیآید و دلایلی وجود دارد که بتوان گفت این نتیجهگیری مقداری شتاب زده است. بیتردید ویتگنشتاین به موضوع دین علاقهمند بوده است.