کتمان محمد

سامان مهدور

در اثر مجیدی، محمدِ انسان چونان ستاره دنباله‌داری تنها لمحه‌ای در میان آسمان رازآلود محمدِ فرا انسان ظاهر می‌شود و باز مکتوم می‌ماند. مجیدی در این اثر بیش از آنکه روایتگر رحمانیت محمد باشد، روایتگر قدرت رازآلود خدای محمد است.

«مدت‌ها به این فکر می‌کردم که چرا در تمام این سال‌ها ما همیشه واکنشی عمل کرده ایم و بعد واکنش‌های ما را هم در رسانه‌های خود تصویر کرده‌اند … به این نتیجه رسیدم که جهان اسلام در معرفی فرهنگ اسلام بسیار کم‌کاری کرده است و همین کم‌کاری باعث شده است که دنیای غرب یا از سر جهل و یا طبق یک پروژه اسلام هراسی قرائتی زشت و خشونت‌بار از اسلام پدید آورد.»
مجید مجیدی با چنین نگاهی از دسترنج کوشش هفت‌ساله‌اش –محمد رسول‌الله- پرده برمی‌دارد. خود را پرچم‌دار آغاز یک نهضت فرهنگی می‌داند و از هدف‌های بزرگ می‌گوید. مجیدی دردمندانه محمد را می‌نمایاند، دردی که یا در سکوت محض دستگاه‌های فرهنگی جوامع اسلامی ریشه دارد، و یا با فریادهای غیرمسئولانۀ این دستگاه‌ها رو به وخیم‌تر شدن گذارده است. اما این صورت تمامی از وضعیت نیست و بسیاری از منتقدان بر نقاط تاریکی از اثر او دست گذاشته اند. پاره‌ای از آن‌ها فرایند ساخت و اکران فیلم را مبتنی بر بهره‌ بردن فیلم از رانت دولتی و مخدوش شدن عدالت در مقابل آثار دیگر دانسته اند، پاره‌ای از بودجه کم‌سابقه تولید فیلم گفته اند، پاره‌ای اثر را از جنبۀ فنی هنری نقد کرده اند، پاره‌ای آن را متضمن توهین به پیروان سایر ادیان دانسته اند، پاره‌‌ای روایی روایت فیلم را مورد پرسش قرار داده‌ اند و پاره‌ای دیگر نیز اصل روایت بودن فیلم را به کلی زیر سؤال برده اند. چنان به نظر می‌آید که هر یک از منتقدین از نگرگاهی به این اثر مراجعه می‌کنند. بی‌شک نیکوتر بود اگر چنین اثری بدون حمایت‌ ناعادلانۀ دستگاه‌های سیاسی ساخته می‌شد و عاری از چنان نواقصی در شکل و محتوا می‌بود، اما آنچه نگارنده را به نبق این سطور واداشته است اظهارنظر در باب هیچ‌یک از آن انتقادات نیست. این یادداشت بر آن است که به حد استطاعت نگارنده پرتوی بر نگرگاه تازه‌ای در فهم محمد رسول‌الله تابیده شود.
بر سبیل اندیشمندان هرمنوتیک مدرن، فهم پدیدار در گرو پیش‌فهم‌هایی از موضوع آن، بیان آن و دیگری است که دربارۀ آن موضوع، بیانی را ایراد می‌کند. در نگاه نخست، محمد اثری الهیاتی با موضوع دین است، بیانی از روایت آغازین اسلام ارائه می‌کند و توسط یک دستگاه اسلامی منتشر می‌شود. چنین پیش‌فهم‌هایی بیشتر موجب برانگیختگی انتظار و پرسش در مذهبیان می‌شود و گروه منزلتی «خود دین‌دار پندار» هستۀ مرکزی مخاطبان اثر را شکل می‌دهد. بنابراین پیش از هرچیز باید از این نظر به فیلم نظاره کرد که مخاطبان آن مذهبی هستند، از شکل متصلب مذهب در قامت سنت دفاع می‌کنند و این شکل از زیست سنتی را موجب رستگاری ابدی خود می‌دانند. پیداست که به طریق مشابه می‌توان فیلم را از منظر دیگرانی نیز تفهم کرد، اما در زمانی که ظرفیت بروز خشونت دینی فعلیت بیشتری یافته است، ارجحیت برگزیدن این منظر مشهودتر از پیش به نظر می‌رسد.
اغلب رفتارهای خشونت‌باری که بخصوص در دهۀ گذشته از سوی گروه‌های بنیادگرای اسلامی در آسیای غربی و شمال آفریقا بروز یافته است، به نام دین و از سوی داعیه‌داران دین‌داری بوده اند. بسیاری از بنیادگرایان بر شالودۀ پشتوانۀ تئوریک عمیقی ایستاده اند و با ارجاع مکرر به متون مرجع سنت دینی، آنچه دین‌دارانه بودن عمل خود می‌دانند را اثبات می‌کنند. نمی‌توان مدعی شد گروه‌های بنیادگرا بی هیچ دغدغۀ دینی و فقط در تبعیت از انگیزه‌های مالی دست به آتش خشونت دراز می‌کنند؛ باید معترف باشیم که فهم سنتی از دین ظرفیت‌های خشونت‌باری را به دست می‌دهد که مهار نکردن آن‌ها پیش از هر چیز کاشانۀ دین را به آتش خواهد کشید. از یک سو سنت دینی سرمایۀ معنوی انسان است و کنار گذاشتن آن زیست انسانی را دچار پوچی و بحران معنا می‌کند، و از سوی دیگر شعله‌ور شدن مکرر خشونت‌ در جوامع دینی روایتگر آن است که سنت دینی ظرفیت بالقوه خشونت را در اختیار شخص دین‌دار قرار می‌دهد. سنت دینی آمیخته‌ای از معنا و خشونت را در رگ‌های زیست انسانی شخص دین‌دار جاری می‌کند. نه می‌توان از هراس آن ظرفیت‌ها خواستار کنار گذاشتن دین شد و نه می‌توان به امید استشمام رستگاری جاودان، حکم به تحمل خارهای خشونت داد؛ باید گریزراهی بیابیم. طریقت نواندیشان در دین اکتشاف راهی دیگر است: راهی معنابخش، به سوی معنای معناها و رهایی‌بخش، از تقید مطلق به سنت دینی. استشمام عطر معنا در گلستان دین‌داری بدون زدودن آن از خار گل‌های سنت دینی ممکن نیست و این همان طریقت نواندیشی، یعنی کنکاش سنت دینی و فهم دین است. در جامعه‌ای که هرگونه مناسک و آداب آن رنگ و بویی از دین گرفته و عملی دینی محسوب می‌شود، سنت دینی تاروپود زیست‌جهان انسان‌ها را شکل می‌دهد و این به لزوم فهم دین صراحت می‌بخشد.
در طول قرن‌هایی که از ظهور اسلام می‌گذرد، بسیاری از تفقه در دین گفته اند و در تفسیر متن دینی نگاشته اند. اما فهم متن دینی تنها به معنای تشخیص دلالت واژه‌ها و ارائه برداشتی از سطور مکتوب آن نیست. فهم متن دینی به کشف جهانی منجر می‌شود که در پس پرده مکتوبات متن، زیست رسولانۀ نبی را نمایان می‌کند. ما متن را می‌فهمیم، نه از آن جهت که معنای جملات آن را بدانیم. از آن جهت خود را به جهد فهم متن وامی‌داریم که به زیست‌جهانِ نبی دست پیدا کنیم و در این کشف به هر یک از اجزای شبکه‌های معنایی زیست‌جهان نبی نیاز داریم. شبکه‎های معنایی جهان محمد از یکایک تجربه‌های زیستۀ او برمی‌آیند، افق‌های معنایی او در مواجهه با حقیقت الهی را معین می‌کنند و این مواجهۀ فرامادی را بر زبان بشری محمد می‌رانند. آن میزان که از تجربۀ زیسته، تلخی‌ها و شیرینی‌ها، غم‌ها و شادی‌ها، آسانی‌ها و دشواری‌ها و حوادث زیست انسانی نبی بیشتر بدانیم، قدرت بیشتری برای کاویدن متن دینی و کشف جهان او خواهیم داشت. این یکی از کلیدی‌ترین نقاط افتراق دین سنتی و نواندیشی در دین است. بیهوده نیست که بسیاری از حامیان سنت با نمایش چهره نبی مخالفت می‌کنند. چهره نماد انسان بودن نبی است و با نمایش آن سایر وجوه انسانی او به یاد آورده می‌شوند؛ صورت‌زدایی از نبی به منظور انسان‌زدایی از زیست انسانی او انجام می‌شود. و مانع ورود شخص دین‌دار به جهان او می‌شود.
اینک به‌اختصار و با روند معکوس به نقطۀ ابتدایی سخن بازمی‌گردیم: تصریح انسان بودگیِ نبی و بازگشت به «قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى الیّ» امکان مواجهه با او به‌مثابه یک انسان را ایجاد می‌کند. این مواجهه به فهم تجربۀ زیسته و زیست انسانی نبی کمک می‌کند. فهم تجربۀ زیستۀ نبی، امکان فهم جهان او را بر مخاطب می‌گشاید. فهم جهان نبی، امکان اولیۀ فهم متن و انتقال تمرکز از شکل سنت دینی به محتوای ایمانی دین را فراهم می‌کند. انتقال تمرکز به محتوای ایمانی دین، امکان به دست آمدن فرم‌ها و معرفت‌های متکثر دینی را پدید می‌آورد و به دست آوردن فهم‌های متکثر از دین، واسازی هویت‌های برآمده از معرفت‌های یکتای انسانی از دین را به دنبال خواهد داشت. واسازی هویت‌های شبه‌دینی نیز منجر به تساهل نسبت به فهم‌های متکثر از دین خواهد شد و به زوال ظرفیت بروز خشونت دینی یاری خواهد رسانید. این دقیقاً همان امکان راهبردی است که مجید مجیدی در محمد رسول‌الله فرصت ایستادن بر آن را یافته است.
مجیدی می‌تواند با محمد رسول‌الله بر بخشی از زیست انسانی نبی برای سوژۀ خوددیندارپندار پرتوی بیفکند و با تبیین بافتار و تجربۀ زیستۀ نبی، از یک سو مانع انسلاخ ظرفیت‌های خشونت‌بار سنت شود و از سوی دیگر از هستۀ معنابخش حقیقت دین دفاع کرده باشد. اما آیا مجیدی در این کار موفق بوده است؟ به نظر می‌رسد نمی‌توان به‌آسانی مدعی شد موضوع محمد رسول‌الله، محمد است. البته این داوری مطلق نیست و در چندین صحنه از اثر، محمد به‌مثابه انسان، عملی بشری می‌کند و درست در همین لحظات است که می‌تواند متصف به اوصاف نیکوی بشری شود. مجیدی در جایی به پرسش‌ها و انتظارات هرمنوتیکی مخاطب مذهبی خود پاسخ می‌دهد که کودکی به نام محمد را به لبه پنجره می‌کشاند و او را معترض به استضعاف مردم بیرون از کلیسا می‌نمایاند. مجیدی در جایی چنان پاسخی می‌دهد که محمد را منجی کسانی می‌نمایاند که بر اساس رسوم خرافی ادیان مشرکانه در برابر مرگ زانو زده اند. او در جایی پاسخ می‌دهد که محمد دختر زنده‌به‌گور شده را از قبر بیرون می‌آورد. محمد درست در چنین بزنگاه‌هایی که تمام‌قد در صورت یک بشر نمایان می‌شود، می‌تواند انتظار تفهم داشته باشد. «محمدِ انسان» است که مخاطب مذهبی را می‌گریاند و او را وامی‌دارد که در تجربۀ انسانی نبی تأمل کند. این مخاطب با «محمدِ فرا انسان» نسبتی ندارد، از او پرسش و انتظاری ندارد و در بهترین حالت می‌تواند از دیدن اعمال فوق بشری او اظهار شگفتی کند. مخاطب مذهبی به فهم انسانی نیاز دارد که با مقتضیات زیست انسانی زندگی کند، او قادر به فهم فرا انسانی نیست که از پیش از تولد تا بزرگ‌سالی با معجزه و امداد بلاواسطۀ الهی می‌زید. باید افسوس خورد که در اثر مجیدی، محمدِ انسان چونان ستاره دنباله‌داری تنها لمحه‌ای در میان آسمان رازآلود محمدِ فرا انسان ظاهر می‌شود و باز مکتوم می‌ماند. مجیدی در این اثر بیش از آنکه روایتگر رحمانیت محمد باشد، روایتگر قدرت رازآلود خدای محمد است. به نظر می‌رسد مجیدی از آن نقطۀ راهبردی که انتخاب کرده، بهرۀ کافی نبرده و به خواستۀ خود از فیلم به حد کمال جامۀ عمل نپوشانیده است. در انجام یک سؤال باقی می‌ماند: مسئولیت مجیدی در قبال کتمان محمد چیست؟

در اثر مجیدی، محمدِ انسان چونان ستاره دنباله‌داری تنها لمحه‌ای در میان آسمان رازآلود محمدِ فرا انسان ظاهر می‌شود و باز مکتوم می‌ماند. مجیدی در این اثر بیش از آنکه روایتگر رحمانیت محمد باشد، روایتگر قدرت رازآلود خدای محمد است.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.